نه، خواب نبودی!
سوت داور به صدا در نمیآید. خدا خدا نمیکنی. قلبت به تپش نمیافتد. ضربانش در گوشت نمیپیچد. سبک وزنها شیرین نمیکارند. کار میانوزنها گره نمیخورد.
ایلنا-یاسر سماوات- بیخواب نشدهای، هیجان نداری. لحظهشماری نمیکنی. نگاهت روی صفحه تلویزیون ثابت نمانده، قهرمانیهای تیم کشتی را در ذهنت مرور نمیکنی. ترکیب تیم را مرور نمیکنی. بلند نمیشوی. پنجره را باز نمیکنی.نسیم خنک به صورتت چنگ نمیزند. خواب از سرت نمیپرد.
لیوان چای سرد را تا نیمه سر نمیکشی. صدای گزارشگر بلند نمیشود. کشتیگیران روی تشک نمیآیند. سوت داور به صدا در نمیآید. خدا خدا نمیکنی. قلبت به تپش نمیافتد. ضربانش در گوشت نمیپیچد. سبک وزنها شیرین نمیکارند. کار میانوزنها گره نمیخورد. جردن باروز آمریکایی روی تشک نمیآید. زیر دوخم رویاهایت را نمیگیرد، نمیکوبدشان روی تشک. سوت داورها سوهان روحت نمیشود. به سنگینوزنها امید نمیبندی.
کمیل قاسمی را در قاب تلویزیون نمیبینی. فریادهایی به زبان مادریات در سالن فروم نمیپیچد. قهرمان آمریکایی پنجه در پنجه کمیل نمیاندازد. چشمهایت را نمیبندی. زیر لب با خالقت راز و نیاز نمیکنی. یاد روزهای حضورت در لسآنجلس نمیافتی. کرکری دوستان آمریکاییات در فیسبوک یادت نمیآید. وقتاول کشتی آخر تمام نمیشود. کمیل عقب نمیافتد. نگاهت به پنجره نمیچرخد، هوا گرگ و میش نیست. خورشید بالا نمیآید. بیقرار نمیشوی. پنجره را باز نمیکنی. به خیابان خلوت نگاه نمیکنی. شهر بیدار نمیشود. وقت دوم شروع نمیشود. پهلوان ایرانی وسط تشک آمریکاییها نمیآید. به مبارزه با حریف، داوران، جو سالن و ... نمیرود.
چهره مصمماش را نمیبینی. دلت محکم نمیشود. کمیل برقآسا به پاهای قهرمانآمریکایی نمیرسد. او را به تشک نمیدوزد. یاد علیرضا سلیمانی نمیافتی. چهره مغموم بومگارتنر جلوی چشمت نیست. سلیمانی را بر افلاک نمیبینی. روزهای کودکی در ذهنات مرور نمیشود.
سرود پیشین ملی را زیر لب زمزمه نمیکنی. صدای هواپیماهای جنگنده عراقی و آژیر قرمز یکجا به ذهنت حمله نمیکنند. روحت در کالبد پسر بچه 10 سالهای حلول نمیکند. وحشتاش از موشکباران در رگ و خونات نمیدود... فریاد گزارشگر را نمیشنوی. به حال برنمیگردی. کمیل پیش نیفتاده، از خوشحالی بال در نمیآوری. شمارشمعکوس آغاز نمیشود. دستهایت را در هم قلاب نمیکنی و انگشتانت را فشار نمیدهی. مبارزه تمام نمیشود. خورشید بالا نیامده، آفتاب روی شهر پهن نشده، آنجا، در ینگهدنیا خورشید غروب نمیکند. چشمهایت خیس نشده، از آپارتمانت بیرون نمیزنی، پلهها را دو تا یکی نمیکنی. از خوشحالی در خیابان پرواز نمیکنی. دنیا را زیر پای خودت نمیبینی. نه! تو خواب نبودی. خواب ندیدی!