گفتگو با ستاره سینمایی که تصمیم گرفت قهرمان بوکس شود؛
آخوندتبار: در زندگی به دنبال جاودانگی هستم/ از سینما اعتماد به نفس و از بوکس عزتنفس گرفتم/ به دنبال ساختن دختری هستم که برای خودم ترسیم کردهام/ هرگز اجازه ندادم بوکس، بخش زنانه وجودم را از بین ببرد
ستاره سینما که در تصمیمی غافلگیر کننده چند سال قبل به رشته بوکس حرفه ای روی آورد از دلایل تصمیمش و اهدافی که در آینده برای خودش ترسیم کرده میگوید.
به گزارش ایلنا، تینا آخوندتبار، بازیگر و بوکسور این روزهای ایران، که به واسطه نقشآفرینی در فیلمهای همچون «طلاق به سبک ایرانی»، «رسوایی» و «متل قو» در سینما به شهرت رسید هفت سال پیش و درست در برههای که به انتخاب نخست برخی کارگردانها بدل شده بود ناگهان به سینما پشت کرد تا به عنوان یک بوکسور حرفهای وارد دنیای ورزش شود.
آخوندتبار که توسط "سجاد مهرابی" بوکسور سابق تیم ملی مردان ایران هدایت میشود، امیدوار است که روزی بتواند پس از کسب عنوان قهرمانی جهان در این رشته، کتاب دختری که آن را زندگی میکند را نوشته و فیلم او را نیز بازی کند بر همین اساس خبرنگار ورزشی ایلنا با این بوکسور و بازیگر ۳۴ گفتگویی داشت که در ادامه میخوانید:
* خانم آخوندتبار چندی پیش شما به یکباره در شرایطی که در اوج دوران بازیگریتان بودید از این حرفه فاصله گرفتید و وارد حیطه ورزش بوکس شدید دلیل اصلی این تصمیم چه بود؟
هفت سال پیش بازی در فیلمی به من پیشنهاد شد که قرار بود در آن نقش یک دختر رزمیکار را بازی کنم. زمانیکه فیلمنامه را خواندم متوجه شدم که برای این فیلم قرار نیست از بدلکار برای سکانسهای خاص استفاده شود به همین دلیل تصمیم گرفتم بروم برای مدتی این ورزش را آموزش ببینم. چون در ایران ما به آن صورت استاد و مربی مشخصی برای آموزش بوکس آن هم برای بانوان نداشتیم بالاجبار به تایلند سفر کردم. مدتی کوتاهی در آنجا آموزش دیدم بعد دوباره به ایران بازگشتم و با یک مربی آشنا شدم. زمانیکه به کلاسهای او رفتم گرفتار این ورزش شدم و دیگر نتوانستم آن را رها کنم.
* چرا دیگر نتوانستید بوکس را رها کنید؟
راستش انگار بوکس من را با یک کارکتری از وجودم که قبلتر اصلا آن را نمیشناختم آشنا کرد. یعنی سالیان سال با آدمی زندگی میکردم که اصلا از وجود آن باخبر نبودم، کم کم عاشق آن شدم تا جایی که تصمیم گرفتم کسی که قبلا بودم را کنار بگذارم و این کاراکتر را در خودم بسازم آن را زندگی کنم. تا بعد آن را جلوی دوربین ببرم به دیگران هم نشانش بدهم.
* با توجه به اینکه ورزش رزمی زیر مجموعههای زیادی دارد چرا بین همه آنها "بوکس" را برای ادامه انتخاب کردید؟
زمانیکه برای یادگیری بوکس به تایلند رفتم، در ابتدا "مویتای" که ورزش رسمی میکس است را کار کردم. ولی وقتی به ایران برگشتم و از سوی یک مربی حرفهای بوکس آموزش دیدم، متوجه شدم که بوکس فقط یک ورزش رزمی نیست، بلکه یک بازی فکری است.
به این صورت که تو تا زمانی که استراتژی مشخصی نداشته باشی هرگز نمیتوانی از خودت یک قهرمان بسازی. خیلی راحت بگویم اصلا بوکس یک مشت زدن ساده در رینگ نیست به هیچ عنوان به آن فایت نمیگویند بلکه همانطور که قبلا گفتم یک بازی فکری است. به طوری که همزمان با ساختن بدنت باید ذهنت را هم روی تردمیل بگذاری و آن را پرورش دهی تا هر دو باهم ارتقا پیدا کنند.
*کمی از شرایط تمریناتتان در بوکس برایمان صحبت کنید؟
تقریبا هر روز تمرین دارم. به این شکل که هر روز هفته نوبت صبح بدنسازی میکنم و در نوبت بعداز ظهر کار تکنیکی انجام میدهم. البته بعضی روزها سه وعده و بعضی روزها دو وعده تمرین میکنم که این موضوع بستگی به تشخیص مربیام دارد. به شخصه طوری هستم که خارج از زمان باشگاه هم با بوکس زندگی میکنم. به این صورت که یا فیلمهای رزمی با ژانر ورزشی میبینم یا مبارزه و فایت ورزشکاران روز دنیا را دنبال میکنم و یا در حال مطالعه کردن در خصوص زندگینامه افراد تاثیرگذار در این حرفه هستم. نه اینکه بخواهم چیزی را تقلید کنم نه، بلکه میخواهم ببینم که آن افراد چطور مسیر تاثیرگذاری و قهرمان بودن را طی کردهاند.
به هر حال همه مردم به نوعی دنبال جاودانگی هستند. خود من هم به طرز عجیبی به دنبال ماندگاری در این دنیا هستم. اصلا دوست ندارم این زمانی که برای زیستن در اختیارم قرار داده شده را به بطالت سپری کنم. بلکه علاقهمندم اثری از خودم در این دنیا به جای بگذارم به قولی "نامیرا" باشم. یعنی آنقدر تجربه داشته باشم که بتوانم در حوزهای که فعالیت میکنم به سیارهای که در آن هستم کمکی بکنم. بوکس آدمهای بزرگ زیادی مثل "محمدعلی کلی"، "تایسون" را به من معرفی کرد. که وقتی صحبتهایشان را گوش میکنم کاملا میفهمم که آنها تمام دغدغهشان بوکس نبوده بلکه بیشتر از اینکه یک ورزشکار موفق و درجهیک باشند دغدغه مردم و مسائل روز جامعه را داشتهاند و به نوعی کنشگر اجتماعی بودهاند.
به طوریکه اکثر صحبتهای آنها در حال حاضر به عنوان تکهکلام و نصیحت در فضای مجازی توسط پیجهای انگیزشی استفاده میشود که بنظرم این خیلی اتفاق خوبی است چرا که میتواند برای افرادی که آن را میخوانند به عنوان یک تلنگر تلقی شود و مسیر زندگیشان را تغییر دهد.
* از مربیات گفتی پیشتر دیدهام که با "سجاد مهرابی" بازیکن سابق تیمملی بوکس تمرین میکنی؟ کار کردن با او چطور است؟
من در تیمملی اسپانیا، بلاروس، تایلند، چین و دو سال هم در فنرباغچه ترکیه تمرین حرفهای بوکس انجام دادم. درست است که از لحاظ تکنیکی و امکانات شرایط آنها اصلا با ما قابل مقایسه نیست ولی در بین تمامی مربیانی که زیرنظرشان کار کردم هیچکدام با سجاد مهرابی قابل مقایسه نیستند. واقعا چیزی که در او پیدا کردم در هیچکدام از آن مربیهای دیگرم نبود. بدون تردید سجاد تمامی خصوصیتهای یک قهرمان بوکس مثل شجاعت، جسارت، تکنیک و ریسکپذیری را دارد. جدا از مسائل فنی قلب فوقالعاده رئوف و زیبایی هم دارد که بنظرم او را از انسانهای دیگر متمایز میکند. واقعا جا دارد از او برای تمامی زحماتش نهایت تشکر و قدردانی را داشته باشم.
* تینا آخوندتبار ورزشکار، با آخوندتبار بازیگر چقدر تفاوت دارد؟
خیلی زیاد. خب من سینما را خیلی دوست دارم، ولی از آنجایی که یک خردادی ماجراجو و ریسکپذیر هستم همیشه دوست دارم چیزهای جدید را تجربه کنم و به نوعی خودم را محک بزنم. مثلا: من به مدت 10 سال در سینما کار کردم ولی یک دفعه برای یک ماجراجویی آنجا را رها کردم تا بوکسور شوم. در واقع صورتی که من را وارد سینما کرد و به نوعی معرفم بود را زیر مشت و لگد گذاشتم تا بتوانم به هدفی که تعیین کرده بودم دست پیدا کنم. به هرحال سینما یک فضای کاملا هنری است من هم به عنوان یک هنرمند و با یک روحیه کاملا سینمایی وارد رینگ بوکس شدم. اصلا این همه تغییر کار آسانی نبود. راستش ورود به سینما برای من خیلی راحت بود و به هیچ عنوان من را به چالش نکشید ولی بوکس خیلی برایم دغدغه ایجاد کرد. چون هم باید از لحاظ جسمی ارتقا پیدا میکردم و هم ذهنی. حتی پوششم هم خیلی تغییر کرد. چون من در حال حاضر دارم تینا آخوندتبار ورزشکار را زندگی میکنم و باید مثل یک ورزشکار حرفهای لباس بپوشم. من که نمیتوانم با کفش پاشنه بلند تمرین کنم. هر حرفه و سبک زندگیای، لباس مناسب به خودش را دارد. البته در عین حال که یک ورزش سخت و خشن را انتخاب کردم به بخش زنانه وجودم هم خیلی توجه دارم. کفش پاشنه بلند و لباسهای زنانهام را هم در وقت مناسب به خودش میپوشم ولی نه وسط تمرین بوکس. بر خلاف تصور بسیاری هرگز اجازه ندادم بوکس آن بخش زنانه و جذاب وجودم را از بین ببرد.
همیشه از آن دختر خوشحال و ماجراجو سخت مراقب کردم و برای رشدش از جان و دل مایه گذاشتم. من در زندگی شخصیم یک زن کامل هستم و خیلی زنانگیام را دوست دارم به آن میبالم.
در کل معتقدم هر نوع سبک زندگی اولویتها و شرایط مخصوص به خودش را دارد، که در حال حاضر اولیتهای زندگی من به عنوان یک بوکسور این سبک زندگی و این مدل پوشش است. چون به دنبال ساختن دختری هستم که برای خودم نقاشیاش کردهام. من این دختر جنگجو و هدفمند را دوست دارم و میخواهم او را هر روز و هر لحظه ارتقا دهم. در یک کلام بگویم: سینما به من "اعتماد به نفس" و بوکس به من "عزتنفس" داد. قصد دارم هردوی آنها را به همراه تجربیاتم با یکدیگر ادغام کنم و از آن چیز بسیار فوقالعادای بسازم و تا روزی که آن کمربند قهرمانی جهان را به دور کمرم نبندم این کاراکتر را رها نخواهم کرد.
* اگر پیشنهاد بازی در یک فیلم سینمایی به شما داده شود آن را میپذیرید؟
پیشنهادهای سینمایی و سریال در این مدت زیاد داشتم. ولی من شرایط را سنجیدم و دیدم که نمیتوانم در حال حاضر که وسط تمرینات بوکس هستم سر فیلمبرداری هم حضور پیدا کنم. اما به زودی قرار است برای حضور در یک پروژه سینمایی وارد مذاکره شوم. من دارم آدمی را میسازم که میخواهم آن را یک روز و با قدرت وارد سینما کنم پس یک دفعه نمیتوانم آن را وسط راه رها کنم ولی میتوانم آن را با سینما ادغام کنم. اما الویت اصلی من ورزش است. دوست دارم کاراکتری را بازی کنم که به شخصیتی که در این هفت سال برای ساختنش تلاش کردم نزدیک باشد و یک پله من را به هدفم نزدیکتر کند و به قولی حرفی برای گفتن داشته باشد.
* در چند سال حضورت در رینگ بوکس خیلی پیشرفت چشمگیری داشتی، آیا هرگز اتفاق نیفتاد که از طرف فدراسیون بوکس مورد حمایت و تشویق قرار بگیری؟
نه هرگز. متاسفانه ما اصلا در ایران چنین فضایی نداریم. البته من تمام تلاشم این است که بتوانم چنین فضایی را ایجاد کنم. یکسری به کمیته ملی المپیک رفته بودم. یک آقایی در آنجا به من گفت: حالا چرا بوکس؟ اینکه خیلی ورزش خشنی است.
اصلا بدرد بانوان میخورد؟ پیش خودم گفتم: مگر مویتای و کیکبوکس ورزشهای سنگینی نیستند؟ چرا فقط بوکس را خشن میدانید؟ اصلا درک نمیکنم. جدا از این همه که قرار نیست فایتر شوند. واقعا بوکس خیلی ورزش استراتژیکی هست و به تو اجازه میدهد که همزمان با استفاده از بدنت از ذهنت استفاده کنی. مثلا باید در یک صدم ثانیه تصمیمات سرنوشتسازی بگیری و نقشهات را تغییر دهی. یا در آن واحد نسبت به مشتی که روی سر و صورتت پیاده میشود تصمیم بگیری که چطور آن را مهار کرده و با آن مقابله کنی. حتی یک جا لازم است که حریفت را از لحاظ روحی خراب کنی تا بتوانی به بازی برگردی و نتیجه را تغییر دهی. بوکس خیلی شبیه به شطرنج است واقعا فکر در آن حرف اول را میزند. واقعا بوکس بخش خاموش روحم را پس از سالها بیدار کرد. به نوعی من را متوجه بخشی از وجودم کرد که هرگز به آن توجهی نداشتم و اصلا آن را نمیشناختم. جدا از آن یاد گرفتم که هر چیزی بهایی دارد و هیچ چیز بدون تلاش و زحمت بدست نمیآید.
* هدف اصلی "تینا آخوندتبار" چیست؟ دوست داری تا ده ساله آینده به چه دستاوردی رسیده باشی؟
در کل سه تا هدف خیلی بزرگ همیشه در سرم داشتم که دوست دارم روزی هر سه آن را عملی کنم. اول اینکه تینا آخوندتبار ورزشکار را به مقام قهرمانی برسانم، دوم فیلمش را بازی کنم و سوم هم کتابش را بنویسم. ولی در مورد ده سال آینده در حال حاضر نمیتوانم حرفی بزنم. گرچه به شدت انسان رویاپردازی هستم ولی دوست ندارم در مورد اهدافم با کسی حرف بزنم ترجیحم این است که نتیجه را به دیگران نشان دهم.
* از بین ورزشکاران دنیا چه کسی خیلی برایت الهامبخش بوده و او را دوست داری؟
من واقعا "کیتى تیلر" را خیلی دوست دارم روزهایی که خسته هستم یک ویدئو از تمریناتش میبینم. واقعا لذت میبرم دیدن اینکه او چقدر قشنگ تمرین میکند و خوشگل مشت میزند واقعا به من انگیزه میدهد. یا مثلا فایتهای "ترسا شیلد" را که نگاه میکنم آن قدرت را از او میگیرم تا راهم را ادامه دهم. جدا از آن فیلمهای انگیزشی که درباره روند سخت موفقیت ورزشکاران مطرح و بنام دنیا را نگاه میکنم تا بتوانم از آن تلاش و پشتکار افراد برای رسیدن به خواستههایم الهام و درس بگیرم.
* لطفا در پایان گفتگو یک جمله به دختران و زنانی که تو را از ابتدای بازیگری تا به حال دنبال کردند و طرفدارت هستند بگو؟
چیزی که در این مسیر یاد گرفتم این بود که محدودیت ممنوعیت نیست. من در جایی بودم که وقتی از رویای بوکسور شدنم با دیگران صحبت میکردم همه به من میخندیدند و میگفتند: تازه در سن ۲۷ سالگی میخواهی بروی بوکسور شوی که چه اتفاقی بیفتد؟ اصلا هیچ دختری سراغ چنین ورزشهایی آن هم در این سن و سال نمیرود. من در آخرین مبارزه مقابل دختری قرار گرفتم که همسن بودیم. ولی او در سال ۲۰۰۷ قهرمان المپیک لندن شده بود که من در آن زمان مدرسه میرفتم. یعنی میخواهم فاصله را به شما نشان دهم. میخواهم بگویم اصلا مهم نیست که دیگران تو را مسخره میکنند یا نه مهم این است که تو چه میخواهی. من این مسیر را علارغم تمامی مخالفتها شروع کردم و خدا هم راه را برایم باز کرد. همیشه به خودم این تعهد را دادم که (خواستن توانستن نیست) بلکه (خواستن، داشتن است). تو اگه بخواهی، به تو پشتکار، اراده و فرصت انجام هر کاری داده میشود. دوست دارم به تمامی آن دختران و زنانی که این گفتگو را میخوانند بگویم: که شما باید بخواهید، بلند شوید و تلاش کنید بعد میبینید که چطور راهها یکی پس از دیگری برایتان هموار میشود و خدا درها را برایتان باز میکند.
*گفتگو: ترنم کشاورز