خبرگزاری کار ایران

روایت دوچرخه‌سوارانی که از پتروشیمی جم تا خلیج گواتر را رکاب زدند

روایت دوچرخه‌سوارانی که از پتروشیمی جم تا خلیج گواتر را رکاب زدند
کد خبر : ۱۲۰۳۱۰۳

دو تن از ورزشکاران پتروشیمی جم ۵ بهمن ماه ۱۴۰۰ با حمایت مدیریت ارشد و در راستای عمل به مسئولیت‌های اجتماعی شرکت، با دوچرخه مسیر ۱۳۰۰ کیلومتری پتروشیمی جم تا خلیج گواتر (نقطه صفر مرزی) را رکاب زدند.

به گزارش ایلنا"مجتبی مرامی‌ساران" و "مجید دواچی" با هدف تاکید به اهتمام ویژه پتروشیمی جم برای تحقق مسئولیت‌های زیست محیطی، ترویج فرهنگ استفاده از دوچرخه به عنوان یک ورزش همگانی و یکی از راه‌های مقابله با آلودگی هوای شهرها و حفظ و تامین سلامت عمومی جامعه این مسافت را طی ۱۴ روز رکاب زده و در مسیر خود به سوی خلیج گواتر از شهرهای ساحلی استان‌های بوشهر، هرمزگان و سیستان و بلوچستان عبور کردند.

روایت زیر از زبان دوچرخه‌سواران پتروشیمی جم، فراز و نشیب‌ها و شرح این سفر را با بیانی جذاب و خواندنی به نگارش درآورده است:

مدت‌ها بود که قصد داشتیم سواحل خلیج فارس تا دریای عمان را تا آنجا که خاک ایران است رکاب بزنیم و وقتی رکاب می‌زنیم در حقیقت آن فضا و مکان را زندگی می‌کنیم. به راحتی عبور نمی‌کنی وقتی سوار بر دوچرخه‌ای و ذره ذره نظاره می‌کنی، انگار جزیی از آن اقلیم و خاک و فرهنگ می‌شوی، مانند مردمی که قرن‌ها در آن دیار زیسته‌اند. وقتی رکاب می‌زنی نمی‌توانی ناراحت باشی، نمی‌توانی به مسائل بد فکر کنی، گویی مراقبه می‌کنی و در حال و زمان اکنون، همچنان که چرخ‌ها می‌چرخند زندگی می‌کنی.

با برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته مسیر 1230 کیلومتری را نقطه به نقطه بررسی کردیم و بر اساس تجربیات گذشته سعی کردیم وسایل مورد نیاز را برای این مسیر طاقت فرسا تهیه نماییم، به دلیل مشکلات کاری و ناممکن بودن عدم حضور بیش از 10 روز در محل کار، برنامه را به گونه‌ای تنظیم کردیم تا بتوانیم این فاصله را در این زمان پیمایش نماییم بنابراین ناچار بودیم بر اساس تجربیات گذشته قسمتی از مسیر را با خودرو گذر کنیم و با توجه به هدف برنامه و ملاحظات ایمنی و جاده‌ای تصمیم گرفتیم از شهر بندر عباس با خودرو عبور کنیم. با توجه به ساعات کوتاه روشنایی در این فصل سال، خطرناک بودن جاده‌ها و توصیه‌هایی که شنیده بودیم سعی داشتیم تا قبل از تاریکی شب، حتماً خود را به مکان تعیین شده برسانیم و علیرغم به همراه داشتن چادر و کیسه خواب صلاح نمی‌دانستیم شب را در مکان‌های نامعلوم و بیابان گذر کنیم.

روز 5 بهمن 1400 اینجانب از تهران و همکارم از شهر مشهد به همراه دوچرخه‌ها و کلیه لوازم مورد نیاز به عسلویه آمدیم و در شرکت پتروشیمی جم حضور یافتیم، بعد از سرهم کردن دوچرخه‌ها و خورجین‌ها و لوازم مورد نیاز که تقریباً 20 کیلوگرم برای هر نفر می‌شد، با بدرقه همکاران و مسئولین و مدیریت محترم رأس ساعت 16 سفر را از درب شرکت آغاز کردیم.

با توجه به زمان اندک در نظر گرفته شده برای این مسافت بعد از کلی جستجو و چانه‌زنی وانتی پیدا کردیم تا ما و دوچرخه‌ها را به روستای زیارت منتقل نماید، مطابق برنامه قبلی قصد داشتیم اولین شب را در بندر مقام سپری نماییم و از این رو مسافت 32 کیلومتری از روستای زیارت تا بندر مقام را هرچند در تاریکی شب و جاده نامناسب و فاقد شانه پیمودیم و شب را در آلاچیقی که مربوط به یک رستوران ساحلی بود گذراندیم. صبح روز دوم ساعت 6:30 سفر را آغاز کردیم و به دلیل نداشتن بنزین در چراغ بنزینی‌مان که امکان تهیه آب جوش و طبخ غذا را به ما می‌داد، اندکی از مسیر ساحلی منحرف شدیم تا بعد از بندر مقام به پمپ بنزینی مورد نظر برسیم که متاسفانه در آن ساعت از صبح پمپ بنزین مورد نظر بسته بود و وارد مسیری میانبر شدیم که به دلیل بارندگی‌های اخیر کاملاً گلی و نامناسب بود و وقت نسبتاً زیادی صرف عبور از آن و رسیدن به جاده ساحلی اصلی شد. در راه دوچرخه همکارم پنچر شد و خوشبختانه با وجود تیوب اضافه پنچرگیری انجام شد و به مسیر ادامه دادیم، ساعت 11 هم به جهت استراحت و هم صرف صبحانه اندکی در بندر چیرویه استراحت کردیم و اندکی آب و خوراکی تهیه کردیم و مسیر را تا بندر چارک به مسافت 97 کیلومتر رکاب زدیم. در بندر چارک قرار بود بازدیدی از یک رویداد ورزشی-فرهنگی با حضور مسئولان محیط زیست چارک داشته باشیم که متاسفانه به دلیل شب هنگام رسیدن ما به چارک رویداد مورد نظر اتمام یافته بود و شرایط فراهم نشد که به عنوان نماینده شرکت جم در آن رویداد حضور یابیم.

از تجربه روز دوم متوجه شدیم که در جاده ساحلی تا فواصل طولانی مخصوصاً ساعت‌هایی که ما به آن مکان‌ها می‌رسیدیم (صبح زود یا ظهر) امکان تهیه آب و هیج نوع خوراکی وجود ندارد و عملاً بایستی همواره مقداری آب و خوراکی اضافه همراه خود داشته باشیم حتی اگر وزن بار دوچرخه‌ها را بیشتر می‌کرد، همچنین متوجه شدیم که زمان لازم حتی برای جوشاندن آب را هم در طول مسیر نداریم چه برسد به طبخ غذا، بنابر این سعی می‌کردیم آب جوش مورد نظر را شب قبل تهیه و در فلاسک بریزیم و صبح تنها با صرف یک فنجان چایی و کیک پیمایش را آغاز می‌کردیم، ساعت‌های حدود 10 تا 11 نان و پنیر یا خامه‌ای برای صبحانه در نظر گرفته شده بود و بعد کمی استراحت می‌کردیم و پیمایش را تا رسیدن به نقطه تعیین شده برای شبمانی ادامه می‌دادیم و اگر این شانس را داشتیم بعد از پیدا کردن اسکان یک وعده غذایی کامل میل می‌کردیم و این برنامه تا انتهای سفر مبنای کار قرار گرفت.

روز سوم مسیر چارک تا بندر کنگ را به مسافت تقریبی 90 کیلومتر پیمودیم مسیری بی‌نهایت نامناسب، جاده‌ای بدون شانه و عبور ماشین‌های سنگین ما را بر آن داشت تا روز چهارم بعد از رسیدن به بندر معلم مسیر را تا شهر میناب با خودرو عبور کنیم (مطابق برنامه قبلی و تصوری که از این مسیر داشتیم) و البته همین انتقال ابتدا به بندرعباس و سپس به شهر میناب با دوچرخه‌ها کل زمان روز چهارم را از ما گرفت و حتی فرصت نکردیم سواحل تیاب را بازدید کنیم.

بعد از خریدهای لازم و خرید تیوب‌های اضافه شب را در یک اقامتگاه سنتی که از کاه‌گل و برگ‌های نخل به زیبایی ساخته‌ شده بود گذراندیم و روز پنجم مسیر میناب تا بندر سیریک را پیمودیم، در راه حدود ساعت 10 اندکی از مسیر منحرف شدیم تا صبحانه را در ساحل کوهستک میل کنیم ولی متأسفانه به دلیل کثیفی و وجود پسماندهای بیش‌ازحد در این ساحل از تصمیم خود و مسیری که رکاب زده بودیم پشیمان شدیم. در عوض شب‌هنگام بعد از پیمایش مسیر 90 کیلومتری تا بندر سیریک از مناظر، تمیزی و زیبایی بندر سیریک لذت بردیم، شب را در مجموعه بومگردی کپری مکران که از کلبه‌های بسیار زیبای کپری ساخته‌ شده بود گذراندیم و بعد از اولین استحمام در طی این چند روز و شستن لباس‌هایمان برای روز ششم آماده شدیم.

صبح روز ششم با توجه به مسیر پیش رو تصمیم گرفتیم 60 کیلومتر مسیر را با خودرو گذر کنیم و مبدأ را از پمپ‌بنزین گتان آغاز نماییم؛ بنابراین بعد از طی مسافت 95 کیلومتر از پمپ‌بنزین گتان خود را به بندر جاسک که در فاصله 155 کیلومتری بندر سیریک قرار داشت رساندیم و شب را در سوییتی کرایه‌ای گذراندیم.

صبح روز هفتم متأسفانه این‌جانب دچار گلودرد و سرماخوردگی شدید با اندکی تب شدم که خوشبختانه با مراقبت‌های همکارم و بعد از شروع فعالیت فیزیکی و رکاب‌زنی، اندکی بهبود یافتم. نهایتاً بعد از طی مسافت حدود 120 کیلومتری کمی بعد از غروب آفتاب به شهر لیردف رسیدیم. در شهر لیردف به دلیل نبود هیچ‌گونه اقامتگاهی به پاسگاه شهر مراجعه کردیم تا به ما اجازه دهند شب را در محوطه و حیاط پاسگاه چادر بزنیم ولیکن شخص مسئول با بیان جمله "برای ما مسئولیت دارد" که در اصل به معنای نپذیرفتن هرگونه ریسک و مسئولیتی است، به ما این اجازه را ندادند، ناچار به مسجد اهل سنت مراجعه کردیم که علیرغم ظاهر شهر مسجدی بسیار زیبا و داخل آن به شکل باورنکردنی پاکیزه بود، ولیکن متأسفانه ایشان هم تنها به ما اجازه دادند تا در محوطه مسجد چادر بزنیم و از شبمانی ما در داخل مسجد ممانعت کردند. از بخت خوب با شخصی به نام آقای "حسین شریفی" آشنا شدیم که فرزند یکی از بزرگان لیردف بود و ما را به خانه خود دعوت کرد و با نهایت احترام از ما پذیرایی نمود. استحمام کردیم و زحمت شستشوی لباس‌هایمان را به لباسشویی دادیم. ایشان عکس‌هایی از پدربزرگ خود و شیخ راشد حاکم پیشین امارات به ما نشان داد که برای ایشان خرما و سایر اقلام از ایران منتقل می‌نمود و برای ایشان نیز این‌همه تفاوت در سطح رفاه مردم طی این سالیان میان این دوکشور شگفت انگیز بود.

روز هشتم مسیر 85 کیلومتری لیردف تا ساحل زیبای درک را رکاب زدیم و از سواحل بسیار زیبا و بکر درک که محل تلاقی ریگ‌های روان با دریا بود و نخل‌های اندک ولی زیبای آن قبل از تاریکی شب بازدید نمودیم. شب را در ساحل درک روی شن‌ها و زیر آسمان پرستاره با برپایی چادر طی کردیم و اگرچه خسته بودیم ولیکن احساس می‌کردیم توانایی فیزیکی‌مان بهبود یافته است و علیرغم رکاب زنی طاقت‌فرسای روز گذشته با وجود سرماخوردگی این‌جانب، مسیر 85 کیلومتری را در زمان مناسبی طی کرده و قبل از تاریکی شب خود را برای دیدن این ساحل زیبا به آنجا رسانده بودیم.

روز نهم مسیر 80 کیلومتری روستای درک تا ساحل تنگ را طی نمودیم و در مسیر از سواحل بکر و زیبای روستای بیردف گذر کردیم. بعد از شبمانی در یک کلبه بومگردی کپری روز دهم را که یکی از سخت‌ترین روزهای پیش رویمان بود آغاز کردیم و با طی مسافت 125 کیلومتر که بیشترین مسافت رکاب‌زنی این تیم در طول این 9 روز تلقی می‌گردید به ‌سلامت و بدون هیچ مشکلی به بندر چابهار رسیدیم. شب را در هتلی که قبلاً رزرو کرده بودیم گذراندیم و روز یازدهم و آخرین روز را با طی مسافت 105 کیلومتر تا نقطه صفر مرزی و بندر گواتر رکاب زدیم. شب‌هنگام بود که به پاسگاه مرزی دریایی گواتر رسیدیم و مانند همه مراحل دیگر زندگی، خوشحال بودم از موفقیت کسب‌ شده بدون هیچ آسیب و یا حادثه‌ای و نگران از اینکه فردا چه‌ کاری برای انجام دادن خواهیم داشت؟

شاید کوه‌نوردان درک بهتری از این احساس داشته باشند، وقتی به قله می‌رسند برای لحظه‌ای پوچ و خالی می‌شوند. در این فکرها بودم که صدای اییییسست سربازی که به‌ صورت آموزش داده‌ شده‌ای کشیده می‌شد من و دوستم را متوقف کرد، اینجا خط پایان بود و راستش را بخواهید من همچنان مایل بودم رکاب بزنم. با کسب اجازه به پاسگاه نزدیک شدیم و عکس یادگاری با سرباز گرفتیم و در راه برگشت ماشینی پیدا کردیم تا ما و دوچرخه‌هایمان را به چابهار برگرداند.

در مجموع با طی مسافت 1230 کیلومتر در یازده روز که 900 کیلومتر آن را در طول 10 روز میانگین روزی 90 کیلومتر رکاب زدیم، سفر را به پایان رساندیم. کلیه مسیرها، سرعت متوسط و تصاویر مربوطه در سایت Wikiloc به آدرس https://www.wikiloc.com/wikiloc/user.do?id=1263678 جهت استفاده و بازدید علاقه‌مندان قرار داده‌ شده است.

ضمن تشکر از مجموعه پتروشیمی جم و مسئولین محترم که پشتیبان ما در اجرای این برنامه بودند و روسای مستقیم بنده که عدم حضور اینجانبان را به جهت پشتیبانی از ادامه تولید با حضور دوچندان خود جبران نمودند، به‌عنوان عضو کوچکی از مجموعه پتروشیمی جم و یک شهروند و هم‌وطن ایرانی مایلم تا نکته‌ای را به عرض سروران گرامی برسانم.

ما در مسیر خود خطرات زیادی را از سر گذراندیم تا شاهد مستقیم زیبایی‌های طبیعی و فرهنگی، افتخارات تاریخی، کمبودها و فقر مفرط مردم این آب‌وخاک باشیم.

ماشین‌های سوخت‌بری که مانند بمب متحرک در جاده‌ها با سرعت ‌بالا در حرکت بودند و هرچند کیلومتری بقایای انفجار و تصادف آن‌ها جاده را سیاه و کبود کرده بود، جاده‌هایی که علیرغم صرف هزینه و نیروی کار و مواد اولیه متأسفانه به دلیل عدم رعایت نکات فنی به دلیل بارندگی‌های اخیر کاملاً تخریب و از بین رفته بود، کودکان پابرهنه‌ای که نه وسیله‌ای برای آموزش آنلاین داشتند، نه معلمی برای آموزش (به دلیل تعطیلی‌های ناشی از کرونا) علیرغم شوق بسیار آن‌ها برای یادگیری و جوانانی که بیکار و آموزش ندیده بودند، با وجود همه این کمبودها و نیازها شاید طلب پول و یا خوراکی از ما می‌نمودند ولیکن بدون هیچ اغراقی ما دوچرخه‌ها و وسایلمان را با خیال راحت بین آن‌ها رها می‌کردیم و می‌رفتیم و بی‌شک بر اساس تجربیات این تیم، یکی از امن‌ترین مناطق و شریف‌ترین مردمی که در این مرز جغرافیایی به نام ایران می‌توان یافت، بدون اغراق همین مردم بلوچستان می‌باشند.

در این راستا تنها کمک، یاری و هدفی که می‌توانیم برای پتروشیمی جم در راستای مسئولیت‌های اجتماعی آن متصور گردیم، کمک به آموزش مردمان این سرزمین است (مانند ساخت مدرسه، محیط آموزشی-ورزشی، کتابخانه و...) و بی‌شک نیروی انسانی آموزش‌ یافته ایشان، خود، بهترین راه‌حل را برای استفاده صحیح از منابع و آبادانی و توسعه پایدار آن مرزوبوم خواهد یافت، بدون نفت و گاز.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز