ایلنا گزارش میدهد:
مشق عشق در کوچه های روستا/ دیدارها تازه می شود؟
چند ماهی است که روستای سُقندیکلا که بر کران جنگل و رود آرمیده است و جنگلهای وسیع و درختان رنگارنگ و پرشاخ و برگ را در دستهای خود احاطه کرده است با شیوع ویروس کرونا رنگ دلتنگی به خود گرفته و نیمکتهایش خالی از حضور سالمندان شده است.
به گزارش خبرگزاری ایلنا، باز هم غروب میشود و وعدهی دیدار پیرمردان و ریشسفیدان بر روی نیمکتهایی که در ورودی روستا تعبیهشده است؛ محقق میشود اکثرشان برای با خبر شدن از حال هم با عصای کج و پوسیده بر روی این صندلیها گرد هم میآیند تا علاوه بر تازه شدن دیدارها از وقایع و اتفاقات روستا که اغلب آنها در زمینه کشاورزی و مشکلات پیش روی آنهاست مطلع شوند.
زنان روستا هم که پیش از این در کنار دیوار منازل دور هم جمع میشدند اکنون به بهانه گرفتن نان، در نانوایی محل گرد هم آمده و دیدار تازه میکنند. حلقههای دورهمی در فاصلههای کوتاه در مسیر اصلی روستا به هم میرسد و کودکان نیز سوار بر اسبهای چوبی خود در همان مسیر در تاختوتاز هستند و آنسوتر نیز گاو و گوسفندان با «های های» چوپانان مسیر خانه را طی میکنند اما آنچه توجه هر بینندهای را به خود جلب میکند صفا و صمیمت و یکرنگی بهدور از هرگونه زرقوبرق است که چون تابلوی نقاشی در یک قاب خودنمایی میکند.
اما این روزها که ویروس کرونا دامنگیر جهان شده است زنگ ورودش را با شهادت شهید سلامت اهل این روستا «شهید مهدی وریجی» به صدا درآورد و اهالی نیز متأثر از این رویداد تلخ و ترس از شیوع این ویروس منحوس، آرامآرام از جمع هم یک به یککم شدند و دیگر کسی گپ و گفت پیرمردان را بر روی صندلیها و پچپچهای زنانه نمیبیند کودکان هم اسبهایشان را در گوشهای پنهان کردند و در خانهها ماندند.
سلام و علیک تنها با تکان دادن سر مخابره و آمد و شدها هم به رسیدگی از باغات و مزارع و یا احشام خلاصه و جشنها و مناسبتها تعطیل و حتی مراسم تشییع و خاکسپاری نیز تنها به تعداد انگشتان دست خلاصه شده است.
ترس و نگرانی ابتلای به این ویروس در بین عموم رخنه کرده و جوانترها رفتوآمد را تعطیل کرده و کهنسالان هم از ترس ابتلای به این بیماری در پستوی خانههایشان ماندند.
ترس از کرونا از یکسو و رعایت پروتکلهای بهداشتی و فاصلهگذاری اجتماعی از سویی دیگر سبب شده تا گرد سکون و سکوت بر چهره روستا بنشیند و آن همه شورونشاط بهیکباره رخت بربندد. دیگر نه از دور همیهای روزانه خبری است و نه صلهرحم شبانه. گرد غربت و سیاهی در کوچه و خیابان روستا نشسته و جز صدای گنجشکان نشسته بر روی درختان و گاو و گوسفندان در آغل صدایی دیگر به گوش نمیرسد.
مردم در تکاپوی دوری از ویروس هستند، در توصیههای بهداشتی مکرراً به زدن ماسک تأکید و مهمتر از آن خطر ابتلای سالمندان به این ویروس منحوس بر تأکیدات وزارت بهداشت افزونتر شده است، ضدعفونی معابر عمومی و رعایت بهداشت فردی هم در توصیههای بهداشتی آمده و در پی آن بهورز روستا نیز خانه به خانه نکات بهداشتی را در دستور کار قرار داده و مردم را به رعایت این دستورالعملها ملزم میکند.
با توجه به اهمیت موضوع و نگرانی از شیوع این ویروس، صدای چرخهای خیاطی در گوشه و کنار روستا برای درست کردن ماسک به صدا درمیآید، دختران برای دوخت ماسک پای کار آمدهاند و هر یکبخشی از کار را به عهده گرفته و پس از پایان خیاطی، ماسکها را در اختیار اهالی قرار میدهند تا موقع خروج از خانه استفاده کنند.
در سکوت طاقتفرسای روستا به ناگاه صدای موتور سمپاش نگاه اهالی خانه را به سمت کوچهها میبرد این بار شورا و دهیاری و پایگاه بسیج و گروههای خودجوش وارد عمل میشوند علاوه بر ضدعفونی معابر، خانههای یکایک افراد را ضدعفونی میکنند و آنسوتر صدای تیلر و تراکتور است که حالا به جای کار کردن در مزارع و اراضی، کوچهها را آهک پاشی میکنند و رانندگان از مردم میخواهند به جز در مواقع ضروری از خانه خارج نشوند این اقدام جهادی اهالی روستا یادآور روزهایی است که زنان و مردان این خطه برای جمع کردن شالی و یا دیگر محصولات کشاورزی به کمک هم میرفتند و یا روزهایی که همسایهای به همسایهای نان قرض میداد و سبدی پر از نارنگی و پرتقال و یا کودکی زنبیل زنی را بر دوش میکشید.
دوشادوش یکدیگر برای مبارزه با کرونا
«حاجی فضلالله» به جای اینکه در کنار بخاری هیزمی خانه باغ خود بنشیند و استراحت کند چکمه به پا کرده و با شلنگهای بلند که بر دوشش به اینسو و آنسو میکشد همه جای روستا را ضدعفونی میکند و یا عمو یارعلی پمپ سمپاش را بر دوش میگیرد با یا الله یا الله گفتن وارد حیاط خانه اهالی میشود تا خانههایشان را ضدعفونی کند.
از سویی دیگر جوانان روستا اعم از زن و مرد در حسینیه دورهم جمع شده و با رعایت پروتکلهای بهداشتی بستههای کمکهای مؤمنانه را برای خانوادههای کم برخوردار تهیه و توزیع میکنند.
با وجود فراهم شدن شرایط فوق اما ترس از کرونا همچنان وجود دارد و آنچه در مورد نکات بهداشتی این بیماری از سوی ستاد کرونا و به طبع آن مرکز بهداشت روستا مخابره و از سوی مردم اجرا و البته رعایت این نکات در سالمندان دوچندان میشود.
بانگ ملایم و زیبای اذان «کربلایی نجما»، صبحها هنگام سپیدهدم و ظهرها در موقع تابش شدید آفتاب و عصرها هنگامیکه روز دیگر آماده رفتن شده است و جای خود را به شب میسپارد، در روستا طنینانداز میشد اما با شیوع ویروس کرونا دیگر اهالی صدای اذان او را ندارند، او که بیش از 80 سال از عمرش میگذرد، میگوید: از دوران جوانی برای اهالی این روستا اذان میگفتم و مردم هم با صدای اذانم برای اقامه نماز جمع میشدند و پسازآن کنار سقا نفار چوبی دورهم جمع میشدیم تا بهتر از حال هم باخبر باشیم اما چند ماهی است به خاطر این ویروس از در منزل بیرون نیامدیم، دلم هم برای ایستادن بر مناره مسجد تنگشده و هم برای دوستانی که دورهم جمع میشدیم.
اینجا دلتنگی بیداد میکند
«کربلایی خانم باجی» از دیگر اهالی روستا که بیش از 80 سال از عمرش را در روستا زیست کرده است از اتفاق پیش روی میگوید و با ابراز نگرانی از وضعیت موجود و احساس دلتنگی شدید برای اقوام و نوهها، بر ویروس کرونا لعن و نفرین میفرستد و ادامه میدهد پای رفتن به کوچه و خیابان و یا منزل دوستان و بستگان را ندارم اقوام روزها و شبها به دیدنم میآمدند و جانی تازه میگرفتم اما با شیوع این بیماری دیگر کسی جرات بیرون آمدن از خانه را ندارد و من هم روزها و شبهایم با ترس و دلهره و تنهایی سپری میشود اگر بچهها با من تماس تلفنی داشته باشند از حال هم باخبر میشویم در غیر این صورت خودم شماره گرفتن را بلد نیستم. خواهرم کورسوی امیدم بود لنگلنگان تا خانهام میآمد اما به خاطر این ویروس در خانه مانده و مدتی است از او هم خبر ندارم.
اما آنسوتر «اوستا رحمت» که همه او را به طبابت سنتی میشناسند در همین روزهای کرونایی همسرش را به علت بیماری از دست داده اما به دلیل پروتکلهای بهداشتی کسی در مراسم تشییع و خاکسپاری او شرکت نمیکند و آرام و غریبانه به خاک میرود این در حالی است که بیش از 70 سال کوچه و پسکوچههای این روستا قدمهای او را به یاد دارد و سالهای زیادی در تشییع و خاکسپاری اهالی همین روستا شرکت کرده است.
اوستا میگوید دلم برای غریبانه به خاک رفتن همسرم و تنهاییهای خودم میسوزد سالها بیماران زیادی را با طب سنتی بدون آنکه ترس از ابتلا به آن بیماری داشته باشم درمان کردم حالا این چه بیماری است که نتوانستم حتی با قدمهای کوتاه همسرم را که سالها پا به پای من در مزارع و کشتزار کمر همت بست، همراهی کنم.
کرونا و نیمکتهای خالی
حال چند ماهی است که روستای سقندیکلا که بر کران جنگل و رود آرمیده است و جنگلهای وسیع و درختان رنگارنگ و پرشاخ و برگ را در دستهای خود احاطه کرده است رنگ دلتنگی به خود گرفته و نیمکتهایش خالی از حضور سالمندان شده است.
روستایی که هیچیک از دلنوازیهای خود را از دست نداد و همیشه با آغوش باز و لبخند به استقبال میهمانان خود میرفت و پذیرای قدمهایشان بود اما این روزها به خاطر ویروس کرونا مهمان به خود نمیگیرد و در میان رود و جنگل آرامگرفته است.
اگر در کوچههای کهنه و قدیمی این روستا قدم بگذاری یاد مردانی است که سالها با دستانی پینهبسته و پاهای ترک برداشته کولهبار زندگی را به دوش میکشیدند و زنانی که با پاهای برهنه قدم در قدم مردهایشان دشت و مزارع در میان گلولای و با کمری خمشده دستههای شالی را در گِل فرومیبردند اما این روزها جایشان در همین کوچهها کنار دیوارهای گلی که پیش از این برای گپ و گفت جمع میشدند؛ خالی است.
ای کاش هر چه زودتر این ویروس منحوس بارش را از این سرزمین جمع کند و باری دیگر کوچه پسکوچههای روستا پر از پچپچهای زنانه و نیمکتها نیز محل دیدار سالمندان شود.
روستای سقندیکلا در 21 کیلومتری شهرستان ساری در بخش کلیجانرستاق واقعشده است که بیش از 250 خانوار در آن ساکن بوده و شغل صد درصد آنان کشاورزی است.
زهرا شریفی