یک سوال از جادوگر در رشت
از علی کریمی در سپیدرود تا رومن آبراموویچ در چلسی
سپیدرود نشان از روزهای امیدوار کننده ندارد. نه در بحث فنی و نه مدیریتی. جایگاهش در جدول گویای حقایق تلخی است. عملکرد گردانندگانش که لابهلای اخبار رسمی و غیر رسمی منتشر میشود هم، امیدوار کننده نیست.
به گزارش ایلنا، به این بهانه بحثی را درباره وضعیت مالکیت و مدیریت سپیدرود مطرح میکنیم. فوتبال بیزنس است. این یک اصل مسلم و اثبات شده در نیم قرن اخیر به شمار میرود. روزگاری فوتبال یک ورزش گروهی بود که در کنار سایر رشتههای ورزشی، بخشی از زندگی اجتماعی گروهی از انسانها را تشکیل میداد.
پس از راهاندازی نهضت المپیک نوین و ورود ورزش به متن زندگی جوامع مدرن، فوتبال با تاسیس جام جهانی، علاوه بر همراهی با سایر رشتهها، مسیر مستقل خود را آغاز کرد و با رشد و توسعه در قالب باشگاهها و باشگاهداری، بهتدریج و از پس رخدادها، تبدیل به صنعتی شد که امروزه میبینیم.
رکن اصلی و اساسی این بیزنس- صنعت، باشگاهها هستند. باشگاهها سرمایهگذاری میکنند، کشف استعداد میکنند، تبلیغات میکنند، هواداران را جلب و جذب میکنند، فوتبال را توسعه میدهند و خون جاری در رگهای این ابر پدیده قرن معاصرند. در عین حال، باشگاهها محلی برای پول ساختن هستند. کنشی که میتواند هم سیاه باشد و هم سفید. اینجاست که فوج عظیم مردمان فوتبالدوست، بهعنوان بازار هدف، چشم تجار و سرمایه گذاران فوتبال را به خود خیره میکند.
وقتی رومن آبراموویچ، ۱۵ سال قبل چلسی را در ازای ۱۴۰میلیون پوند خرید، نه متولد لندن بود و نه ساکن منطقه فولام و محله چلسی، نه عکس با شورت فوتبال داشت و نه از بچگی طرفدار چلسی بود. آبراموویچ تاجر بود. میخرید و پرورش میداد و میفروخت. کما اینکه این روزها احتمال فروش چلسی توسط آبراموویچ به قیمت ۲ میلیارد پوند به گوش رسیده است. او از خریدن چلسی هدفی داشت که دست کم برای خود او روشن و واضح بود.
در راستای آن هدف، هرچه بود، آبراموویچ با برنامهها و چشماندازهایی روشن، در چلسی کار کرد. برای هواداران تیمش که سرمایه معنوی او بودند آن برنامهها و چشماندازها را به روشنی بیان کرد و حمایتشان را به دست آورد و صد البته که نا امیدشان نکرد و طلاییترین فصل تاریخ باشگاه را ساخت. نه دنبال عوض کردن نام رفت و نه مکان و نه جایگاه. بخش مهمی از توفیق او در چلسی، نتیجه این شفافیت بود و هست. و البته رشد ۱۵ برابری ارزش سرمایهاش طی ۱۵ سال.
مثال دیگر مالکان پیشین چینی میلان هستند که طی فرآیندی طولانی باشگاه را از برلوسکونی خریدند و چون اهدافشان محقق نشد در نخستین فرصت و به بهترین خریدار واگذارش کردند. نتیجه این بیسامانی که از اواخر دوران برلوسکونی شروع شده بود، هنوز بر پیکر میلان قابل مشاهده است.
در مثل مناقشه نیست اما اگر براساس واقعیتهای اجتماعی و فوتبالی، در مقایسه فوتبال باشگاهی ایران با سطح اول باشگاههای دنیا، به یک عدد نسبت مشخص برسیم، همه منطق جاری در فوتبال باشگاهی مدرن، ضرب در آن عدد نسبت، در فوتبال باشگاهی ما قابل پیاده سازی است اما آیا در آن سطح و جایگاه عمل میکنیم یا کردهایم؟
همه این داستانها نوشته و روایت شد تا به سپیدرود برسیم. به رخدادهای ۵ سال گذشته در بحث مالکیت و مدیریت سپیدرود برنمیگردیم. حالا اما کسی سکاندار رسمی فنی و اسمی مالکیت باشگاه است که بیش از هرکسی در فوتبال ایران، او را به صراحت لهجه میشناسیم. انتقادهای بجا و نابجای او از افراد در سالهای اخیر، درکنار کارنامه لبریز از تجربه او در سطح اول فوتبال ایران تا سطح اول فوتبال دنیا، به ما این اجازه را میدهد که به علی کریمی با نگاهی فراتر از یک عنصر فوتبالی در جامعه بنگریم.
اینجا بحث پیرامون شخصیت حقیقی علی کریمی (که بیاندازه دوستش دارم) نیست. هدف، بررسی کنش او بهعنوان شخصیت حقوقی مالک معنوی باشگاه سپیدرود است. میگویم مالک معنوی، چون به شخصه هنوز نمیدانم مالک باشگاه سپیدرود، قانوناً چه شخصی است. سپیدرود نشان از روزهای امیدوار کننده ندارد. نه در بحث فنی و نه مدیریتی. جایگاهش در جدول گویای حقایق تلخی است. عملکرد گردانندگانش که لابهلای اخبار رسمی و غیر رسمی منتشر میشود هم، امیدوار کننده نیست.
اینجاست که شخصیت حقوقی علی کریمی مورد خطاب قرار میگیرد. اینکه هدف او و دوستانش از ورود به مالکیت سپیدرود چه بود؟ چشماندازشان؟ راهبردشان برای رسیدن به آن چشمانداز و تاکتیکشان برای اجرای آن راهبرد چه بود و چیست؟ چرا هرگز اعلام عمومی نشد و نمیشود؟ چرا کریمی درباره شرایط جاری در باشگاه با سرمایه معنوی باشگاهش یعنی مردم و هواداران سخن نمیگوید؟
گیریم که به خاطر نقص مدرک مربیگری در کنفرانسهای پیش و پس از بازیها نمیتواند صحبت کند، برگزاری کنفرانس مطبوعاتی خارج از قواعد مسابقات که منعی ندارد. یا حتی دست کم، گسیل کردن یکی از اعضای کادر مدیریتی به چنین کنفرانسی، مانند نقش علیرضا امامیفر در چارچوب مسابقات که شدنی است.
بهجای رفت و آمد لابهلای اخبار و شایعات و راهروهای سازمانها و ادارات، هر ازگاهی گزارشی به هواداران دادن بد نیست. حتی در قالب درد دل. بیان دلیل تصمیمات و جذب و دفعها و فرصتها و تهدیدها و مشکلات و آرزوها، شاید بتواند همدلی، همفکری و همراهی بیشتری برانگیزد.
از علی کریمی که سابقه رو در رو شدن با دومین مقام فدراسیون روی آنتن زنده تلویزیون را دارد، با آن صراحت و استحکام، انتظار میرود همانگونه که در قبال کنشهای فدراسیوننشینها، قایل به شفافیت و گزارشدهی بود، چنین فریضهای را هم برای خود و مجموعه زیر دستش قایل باشد.
به چشم برهم زدنی، نیمفصل دوم لیگ جاری هم خواهد گذشت. لیگ امسال نشان چندانی از وجود تیمهای بهشدت مستعد سقوط ندارد و نمیتوان به احتمالات و اتفاقات دل بست. سپیدرود تا همین جا هم تاخیر فراوانی دارد. این وظیفه علی کریمی است، که امید یک شهر به توش و توان او بسته شده و او خود، آگاهانه یا ناآگاهانه پیشقراول مجموعه سپیدرود شده است. پس دستکم برای حفظ جایگاه و موقعیت خود، باید طرحی نو دراندازد.
این راه با این توشه به پایان خوش نمیرسد. آبراموویچ ۱۴۰ میلیون پوند برای چلسی پرداخت و حالا ارزش مایملکش به ۲ میلیارد پوند رسیده است. آیا علی کریمی تا به حال از خود پرسیده فرق قیمت سرقفلی یک تیم لیگ برتری با تیم لیگ یکی چقدر است؟