خبرگزاری کار ایران

از تحصیل در دانشگاه‌های امریکا تا علاقه به فیلم «جدایی نادر از سیمین»/ چنگیز جلیلوند دغدغه دوبله داشت+فیلم

از تحصیل در دانشگاه‌های امریکا تا علاقه به فیلم «جدایی نادر از سیمین»/ چنگیز جلیلوند دغدغه دوبله داشت+فیلم
کد خبر : ۹۹۹۷۰۷

چنگیز جلیلوند، صدای ماندگار دوبله ایران، بر اثر بیماری کرونا درگذشت. در بازخوانی صحبت‌های او درباره فعالیت‌هایش آنچه که بیش از هر چیز مشخص است دغدغه‌های او برای هنر دوبله است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، چنگیز جلیلوند، چهره‌ ماندگار دوبله ایران، پس از تحمل یک هفته‌ای و مبارزه با ویروس کرونا، ظهر امروز (دوم آذر ماه) درگذشت.

زنده‌یاد جلیلوند دوبلور بسیاری از چهره‌های مطرح سینمای ایران و جهان بود و از نسل طلایی دوبله ایران که تلاش‌هایش در عرصه دوبله باعث ماندگاری این هنر شد.

جلیلوند در گفتگویی درباره اهتمام و قدردانی که باید برای پیشکسوت‌های عرصه دوبله صورت بگیرد، گفت: هیچ‌گاه اسمی از عوامل پشت صحنه برده نمی‌شود مخصوصا دوبلورها که اگرچه درجه یک هستند و با صدایشان هنرمندان بزرگی را معرفی کرده‌اند. البته الان را نمی‌گویم ولی پیش از این اگر نگوییم صدای بزرگان دوبله در شهرت و محبوبیت هنرمندان دخیل بوده است، حداقل می‌توان گفت درصدی در اجرای موفق یک صدا مفید بوده است. خیلی‌ها البته معتقد هستند که این تاثیر بسیار هم زیاد بوده است اما متاسفانه نه در چند دهه پیش از اهمیت دوبلورها یادی می‌شد و نه اکنون به این اتفاقات اشاره‌ای می‌شود. 

وی درباره اینکه حمایت از دوبلورها لزوما باید به صورت مادی باشد یا خیر؟ اظهار کرد: نه اصلا اینطور نیست همینقدر که ارزش قائل شوند، لوحی بدهند و گاهی اسمی از دوبلورها ببرند کافیست و یا می‌توانند جشنواره‌ای برگزار کنند تا به طریقی پاسداشتی برای دوبلورها برگزار کنند. البته منظور این نیست که هر روز از این تجلیل‌ها برگزار شود ولی حداقل باید هر دو یا سه سال یک بار از چند نفر تجلیل صورت بگیرد و یا دوبلورها را به تلویزیون بیاورند تا مردم با آن‌ها آشنا شوند اما متاسفانه اصلا برای کسی مهم نیست. 

دلم می‌خواست در تئاتر ماندگار شوم

وی همچنین در گفتگویی که با ایلنا به بهانه حضور مجددش در تئاتر داشت، گفت: من در زمان نوجوانی با تئاتر وارد کار هنری شدم. دلم هم می‌خواست در تئاتر ماندگار شوم اما متاسفانه به خاطر پایین بودن سطح کیفی تئاتر در آن زمان که با کنسرت‌ها و پیش‌پرده‌خوانی‌هایی مخلوط شده بود، از این هنر دور شدم. روز به روز از ارزش تئاتر کم می‌شد و کار به جایی رسید که دیگر نمی‌دانستیم چه اسمی رویش بگذاریم؛ بالاخره هم آن تئاتری که ما انتظارش را داشتیم، نابود شد. 

این دوبلور یادآور شد: من دنبال کارهای هنری بودم و از سویی دوست داشتم دبیر تاریخ و جغرافی شوم تا بتوانم نطق کنم و برای بچه‌ها جوری در کلاس صحبت کنم که درس را به خوبی متوجه شوند. دنبال کاری بودم که بتوانم ناطق خوبی باشم و فکر می‌کنم تاریخ و جغرافی خیلی به من کمک کرد که بتوانم این کار را بکنم. سال دوم دانشکده علوم بودم که متاسفانه دانشگاه را رها کردم و هیولای دوبلاژ؛ مرا بلعید. 

جلیلوند با بیان اینکه «عقده دانشگاه همیشه با من بود» گفت: با خودم می‌گفتم که حالا خیلی خوب می‌توانم از پس نقش‌هایی که به من محول شده بربیایم ولی همیشه این ضعف در من وجود داشت که مدرک دانشگاهی ندارم. به جز دو دیپلم ادبی و طبیعی مدرک دیگری نداشتم و این مرا خیلی آزار می‌داد؛ تا اینکه بالاخره موقعیت طوری شد که به خاطر فرزندانم که خارج از ایران زندگی می‌کردند از مملکت بروم. آنجا تنها چیزی که مرا مجذوب خود کرد محیط کالج بود. کم‌کم همان‌طور که به سمت دوبلاژ کشیده شدم به سمت کالج و درس هم رفتم. 

وقتی دوبله را پنهان کردم

او ادامه داد: یک رستورانی داشتیم که استادان بزرگ دانشگاه به آنجا می‌آمدند و غذا می‌خوردند. من با اینها آشنا شدم و متوجه موقعیت من شدند چون روی دیوار رستوران حدود ۵۰-۶۰ پوستر از عکس آرتیست‌های سینما وجود داشت و اسم فیلم‌هایی که من در آن‌ها صداپیشگی کرده بودم هم روی آن‌ها بود. من گفتم که به زبان فارسی گوینده این شخصیت‌ها هستم. این موضوع برایشان خیلی شنیدنی بود که چطور مثلا مارلون براندو یاشان کانری را به ایرانی حرف زده‌ام. همین اتفاق یک دوستی صمیمی و ارتباط جالبی بین ما به وجود آورد. خلاصه واقعیت را به آن‌ها گفتم که دوبلور بودم اما درس نخوانده‌ام. گفتند اینجا محیط دانشجویی است و می‌توانی درس بخوانی. 

این دوبلور پیشکسوت با بیان اینکه وقتی مدرک را گرفتم دوباره هوس کردم به ایران برگردم، گفت: حدود ۱۰ سال دورخیز کردم تا توانستم بالاخره به ایران برگردم. البته با ایده دیگری نه اینکه به تئاتر و هنر برگردم چون من تخصصم در رستوران و هتلداری است و تز دانشگاهی‌ام را در همین زمینه نوشته بودم. می‌خواستم این کار را بکنم اما از بدشانسی من تقریبا همان ۱۲ سال پیش دولت عوض شد و حال و هوایی که من نسبت به آن داشتم هم به هم ریخت. بالاخره دوباره دوبله مرا بلعید و به سمتش کشیده شدم به طوری که در این چند سال حدود ۶۰۰-۷۰۰ فیلم بزرگ را صحبت کردم. 

جلیلوند گفت: اما برگشت من به تئاتر خیلی تعجب‌آور است. هنوز خودم باور نمی‌کنم که دارم این نقش را بازی می‌کنم شاید دچار همان فراموشی کاراکتر نمایشی‌ام شده باشم! باید این را بگویم که در این سال‌ها از من برای بازی در تئاتر زیاد دعوت می‌شد اول که به هیچ شکلی وقت نداشتم درضمن دستمزدی که پیشنهاد می‌دادند برای این همه وقت صرف کردن بسیار پایین بود و مورد سوم اینکه مدام دلهره این را داشتم که چطور می‌توانم اینها را حفظ کنم چون به هر حال سن و سالی از من گذشته است؛ اگر جوان بودم شاید راحت‌تر قبول می‌کردم اما در سن هفتادوچند سالگی دیالوگ‌های طولانی و شبیه هم را حفظ کردن خیلی سخت است به خصوص در این نمایشنامه که کار مشکلی بود. 

فیلم ایرانی کم می‌بینم

هرچند جلیلوند دیالوگ ماندگار فیلم «جدایی نادر از سیمین» درباره آلزایمر پدر خانواده را به یاد نداشت اما با بیان اینکه جدایی فیلم بسیار خوبی بود، گفت: در بین فیلم‌های ایرانی آن را بسیار پسندیدم هرچند فیلم ایرانی بسیار کم می‌بینم. 

او با اشاره به تماشای فیلم‌های مختلف گفت: به اقتضای کارم فیلم خارجی بسیار زیاد می‌بینم اما فیلم دیدن جزو تفریحاتم نیست. وقتی می‌روم فیلمی ببینم برای تفریح نیست؛ می‌خواهم بدانم بازیگرها چطور بازی کردند، چه سوژه‌ای دارد، چه تفاوتی با سی سال پیش دارد و چقدر از فیلم‌هایی که من دوبله می‌کنم دورند یا نزدیک. اینکه بگویند فلان بازیگر بازی کرده و محشر است مرا به سینما نمی‌تواند بکشاند. 

این دوبلور پیشکسوت با اشاره به نقش مهم صدا و بیان در تئاتر گفت: من اصلا از نظر گویش برای این نمایش دچار اشکال نشدم. می‌دانستم چه صدایی انتخاب کنم و آن صدا را یکدست نگه دارم. اگر کارگردان می‌گفت «تیپ» دیگری برای این نقش بگیر و جور دیگری صحبت کن باید در اختیار ایشان قرار می‌گرفتم تا راضی شود اما خودم وقتی نمایشنامه را خواندم چندبار صدایم را در سطوح مختلف بالا و پایین ضبط کردم؛ که تیپ، نوع، خش، گرفتگی، خشونتش و محبوبیتش چقدر می‌تواند به این کاراکتر کمک کند. 

جلیلوند ادامه داد: بارها صدایم را ضبط کردم، گوش دادم و بالاخره خودم کم‌کم آنچه خوب بود را پیدا کردم. شاید چنین رلی را تاکنون حرف نزده باشم. البته فیلمی را حدود ۱۲ سال پیش صحبت کرده بودم که دچار افسردگی و پیچیدگی روحی شده بود؛ فیلمی که اسکار را هم گرفت. آن را خیلی دوست داشتم. هرچه فکر کردم آن نقش را در چه تیپی گفتم به خاطر نیاوردم البته آن شخصیت پسر جوانی بود؛ دست و پایش هم از کار افتاده بود و با شست پایش نقاشی می‌کرد. آن تنها کاراکتری بود که متفاوت از دیگران حرف می‌زد؛ فکر می‌کرد و حرف می‌زد. 

او با بیان اینکه «کاراکتری که برایش ایفای نقش می‌کنم هر صحنه‌ای که می‌رود لحنش متفاوت‌تر می‌شود» گفت: نقش پدر در این نمایش تا جایی پیش می‌رود که دیگر مرگ را به چشم می‌بیند. یعنی تنهایی آنقدر به او فشار می‌آورد که دیگر حتی نام خودش را هم یادش نمی‌آید. همه‌اش دچار لکنت است، کسی را نمی‌شناسد و نمی‌داند کجاست. این رل بسیار پیچیده است و اگر یک لحظه بخواهی غفلت کنی از نقش درمی‌آیی؛ اما خوشبختانه چون صدایی انتخاب کرده بودم که حواسم به آن بود؛ این صدا نمی‌گذاشت که من از کار و تیپ خودم که داشتم اجرا می‌کردم، منحرف شوم.

موزه سینما ششم آبان امسال به مناسبت سالروز تولد این هنرمند برجسته عرصه دوبله ویدئویی از گفتگویی منتشر نشده از او را منتشر کرد که دیدن این ویدئو خالی از لطف نیست. روحش شاد.

 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز