شکرخدا گودرزی برای شجریان نوشت:
حنجره تو نوای حافظ، نالهی سعدی و نینامه مولاناست
شکرخدا گودرزی (نویسنده، بازیگر و کارگردان تئاتر به مناسبت درگذشت محمدرضا شجریان دلنوشتهای منتشر کرد.
نه واژه پیدا میشود به قامت سوگت
نه قلم مینویسد رسای هجرت را
تو که به راستی
هم خسرو بودی
هم سیاووش
هم رستم
هم داوود
لحظه لحظههای ی صدای تو تپشهای
تاریخ ما را گزاره میکند
«بیداد» زمانه
«داد» تو
در «نوا» ی عاشقانهات
در «گلبانگ» «ربنا» یت
دلشدهای که دلشده رفت با «دلشدگان»
«بی تو به سر نمیشود»
بیهمگان به سر شوند
تو که از شمار کسان یک تن بودی
اما از خیل هنر هزاران بیش
تو در «آسمان عشق» تبلور یافتی
در اربعین با کاروان سوگ کوچیدی از این کهن دیار
با تو «بوی باران»
با تو در «شب وصل»
با تو در «آستان جانان»
«بهاریه» میسرایم
«مرغ سحر» ناله سر نمیکند
در «غوغای عشقبازان»
«دود عود» بر جای مانده!
با توام تک سوار توسن آواز
که در حنجرهات
ترانههای سرزمینم
از غزلهای حافظ
تا قند سرود سعدی
و نای نی نامه مولوی
و خیام
که رباعی میخواند میانهی میدان
تا خیزابهی آوای ابتهاج
موج بر میدارد
و تو
شوریده میروی
به دیدار قلندرِ یوش
به امید قاصد روزان ابری
داروک…
در خماخم
خنیاهای از یاد رفته
قناری حنجرهات
به گُل مینشیند
وسحر
شکوفه میدهد به گاه اول
تا گاه به گاه
سه گاهی بخوانی…
برخیز!
که بانگی زنی به تحریر
در «شورِ» «حسینی» …
میخواهم «دیلمان» بخوانم
بیاد تو
«عارف» زمانهام
به ابر بگویم
ببارای ابر باران زای بارنده
به: فریاد" ببار
بر این زمین تشنهی باران
چنان
که در خیال هم نگنجی…
به باد
«پیام نسیم» بدهم
«راز دل»
در «پیوند مهر» بگویم
با «رندان مست» تا «سپیده دمان» …
امید
که در «زمزمهی عاشقان»
«سرو چمانمان» به دیدارآفتاب برود
در «شب» ی چنین سکوت
«سرِ عشق»
با کویر میگویم
در «سکوت» ی چنین موهش…
میخواهم به یاد تو
من
که «رسوای دلم» به جهان
«درختی از مهر» بنشانم
بر بال سپیده تا سحر
به امید سحری
که مرغش سرودی بخواند
به نام آزادی…