استاد مطالعات اجتماعی در دانشگاه میشیگان:
چگونه نوشیدن قهوه و رانندگی هم امری سیاسی میشود؟ / دموکراسی اگر به کار بهبود روابط اجتماعی نیاید به ضد خود بدل میشود/ سیاستزدگی مدارا در جامعه را ضعیف میکند
رابرت تالیسه میگوید: اگرچه منافع اجتماعی که دموکراسی میتواند تأمین کند بسیار مهم هستند اما وقتی سیاست مجاز به استعمار کل زندگی جمعی ما باشد، این منافع خفه میشوند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، سیاسی بودن اگر به معنای حساس بودن، منفعل نبودن و کنشگری باشد، احتمالا نشانه یک جامعه سالم و پویاست. جامعهای که پرسش نکند، خیلی زود به کتم فراموشی فرومیلغزد. پرسش، روشنگاه هر عصر است و این بر ذمهی اهالی آن عصر است که زیر بار این وظیفه تاریخی و خطیر رفته و بار آن را به دوش کشند. اما در برابر چنین جامعهای میتوان از جامعهای دیگر سخن گفت که در آن حقیقت در پس جدال برای اسقاط خصم به تاریکی رفته و جدل جای استدلال نشسته است. در چنین جامعهای نه سخن، نه حقیقت بلکه جایگاه سیاسی افراد، مرزبندیهای ما و موضع سیاسی ما است که در نهات معین میکند چه کسی بر حق است. چنین جامعهای سیاستزده است. جامعه سیاستزده با مفاهیم و ساختارهای آزادیخواهانه و دموکراتیک و هر کسی پرسش میکند، مخالفت میکند. حال آنکه با بازگشت به زیست سیاسی و کنش فعالانه نباید خرد و انصاف از در دیگر بیرون رود. در باب نسبت زیست سیاسی و مدارای جمعی با رابرت تالیسه (استاد مطالعات اجتماعی در دانشگاه میشیگان در آمریکا) گفتگو کردیم.
در مقام یک آکادمیسین تجربه شخصی شما از نسبت زیست سیاسی و دموکراسی و تناسبش با زندگی جمعی چیست و این مقوله چه چیزی برای طرح کردن دارد؟
من زمانی دوستی به نام آلیس داشتم که ناگهان تصمیم گرفت که آمادگی جسمانی مطلوبی کسب کند. او وارد رژیم سختی شد و تقریباً خیلی زود به نتایج خارقالعادهای دست یافت. مشکل این بود که او وقت زیادی را صرف تمرینات ورزشی کرد و به یکباره از دوستان خود غافل شد، سرگرمیهای خود را رها کرد و همه موقعیتهای معاشرتی خود را از دست داد. یعنی او سلامتی را به قیمت هر چیز دیگری که ارزش آن را داشت، دنبال کرد.
من و آلیس سرانجام ارتباطمان را از دست دادیم اما تا به امروز نمیدانم که هدف او چه بود. سلامتی که چنین هزینهای را به دنبال دارد، چه فایدهای دارد؟ ما به دنبال این هستیم که عمدتاً سالم باشیم زیرا میخواهیم از تجربیات ارزشمندمان لذت ببریم، در فعالیتهای پاداشدهنده شرکت کنیم و به تحقق روابط با دیگران بپردازیم. بهطور خلاصه سالم بودن؛ خوب است زیرا ما را قادر میسازد خود را به سایر چیزهای ارزشمند اختصاص دهیم. همه این فعالیتها بخشی از اهمیت سالم بودن است.
ما تنها با سالم بودن؛ خوب زندگی نمیکنیم بلکه به همان اندازه که سلامتی مهم است، پیگیری آن نیز باید جایگاه مناسبی در زندگی ما داشته باشد. بنابراین با تفکر درباره آلیس به اصطلاحاتی از قبیل وسواس و اجبار میرسیم. هنگامی که سلامتی به قیمت هر چیز دیگری دنبال شود، خود باعث بروز رفتار آسیبی میشود. زیادهروی در امر سلامتی باعث از بین رفتن آن میشود. در اینجا درسی شگفتانگیز در مورد دموکراسی وجود دارد. همانطور که میدانیم در صورت عدم وجود دموکراسی، سیاست بسیار دچار لغزش میشود. معمولاً از این مسئله اینطور استنباط میشود که همیشه دموکراسی بیشتر نتیجه بهتری دارد. این باعث میشود اندیشهی دیگری شکل بگیرد که شهروندان باید کل زندگی جمعی خود را صرف تحقق آرمانهای سیاسی خود کنند اما این استنباط ناقص است. دموکراسی میتواند زیادهروی باشد. به همین دلیل هرچه جوامع ما متنوعتر میشوند، محیطهای محلی ما از نظر سیاسی همگنتر میشوند. محل کارمان، محلههایمان ، پارکها، کلیساها و مدارس ما بهطور فزایندهای به گونهای مرتب شدهاند که به احتمال زیاد شخصی که در کنار شما در اتوبوس نشسته است، یا پشت سر شما در صف ایستاده است، مشخصات سیاسی مشترکی با شما دارد. امروزه عادتهای مصرفی، فعالیتهای اوقات فراغت، انتخاب کمد لباس و سلایق تفریحی ما، تابعیتهای سیاسی ما را دنبال میکند. بهطور کلی فضاهای اجتماعی که در آن ساکن هستیم توسط سیاست استعمار شده است. این بدان معناست که تعامل روزمره و برنامهریزی نشدهمان به ندرت ما را با همشهریانی که دقیقاً مثل ما نیستند، مرتبط میکند. این شرایط ظرفیتهای دموکراتیک ما را از بین میبرد. همه ما در برابر قطب اعتقادی آسیبپذیر هستیم ، پدیدهای که براساس آن تعامل با دیگر افرادی که شبیه به ما هستند، ما را به نسخههای شدیدتری از خودمان تبدیل میکند. یعنی فقط وقتی با کسانی که دقیقاً مثل خودمان هستند تعامل میکنیم، در اعتقادات و نگرشهایمان افراطیتر میشویم. در عوض، ما کمتر قادر به شنیدن انتقادهای علیه خود هستیم، به احتمال زیاد مخالفان خود را برکنار خواهیم کرد و با شدت بیشتری از کسانی که نظرشان با اعتقادات ما متفاوت است، بیزار خواهیم شد.
تاثیر این مساله بر تعامل روزمره ما چیست و آیا می توان از نوعی خلل در این روابط در اثر همین موضوع سخن گفت؟
رقبای سیاسی ما در نظر ما به عنوان تودهای از افراطگرایان بیخیال ظاهر میشوند و ما رفتارهای روزمره آنها - از نوشیدن لاته تا رانندگی وانت - را بیانگر سیاستزایی آنها میدانیم. استعمار سیاسی فضای اجتماعی بدان معنی است که اگرچه ما بهطور مداوم هویت سیاسی خود را تصحیح میکنیم اما این اعمال فقط در محیطهای سیاسی همگن اتفاق میافتد بنابراین عملکرد شهروندی دموکراتیک ما در فضاهای غیردموکراتیکی اتفاق میافتد.
در آخر، استعمار سیاسی فضای اجتماعی باعث میشود که کمتر بتوانیم با یکدیگر برخورد متینی داشته باشیم. همه ما مواردی را دیدهایم که اختلافات سیاسی باعث ایجاد اختلافات شدیدی در روابط سالم خانوادگی، جمعی و همسایگی میشود. همین اجبارها ما را وادار میکنند که در برخورد با مخالفان سیاسیمان به عنوان همشهریان خود ناکام بمانیم. از این رو ، دموکراسی باعث جنگ داخلی "سرد" میشود، نبرد بین جبهههای مخالف که یکدیگر را موانع محض میدانند. وقتی دموکراسی همهی آن چیزی است که همیشه با کمک هم انجام میدهیم، حالا توانایی انجام آن را نیز از دست میدهیم.
آلیس را به خاطر آورید درست مانند سلامتی، منافع دموکراسی با این نکته پیوند خورده است. دلیل اهمیت رسیدن به یک دموکراسی سالم فراهم کردن شرایطی است که در آن بتوانیم زندگی ارزشمندی را در کناریکدیگر تجربه کنیم، زندگیای مختص به پروژههای مختلف که بسیاری از آنها موضوعاتی غیر از سیاست خواهند داشت. به منظور احترام به یکدیگر به عنوان شهروندان برابر، باید بتوانیم یکدیگر را چیزی بیش از نقشها و بیعتهای سیاسی خود ببینیم. اگر بخواهیم خود را از این واقعیت که رقابتهای سیاسی ما ویژگیهای هویتی همهگیرانه ما نیست، دور کنیم باید گاهی از سیاست دموکراتیک عقب دست بکشیم - با هم در راستای اهداف مشترک اجتماعی کار کنیم که اصلاًهیچ ربطی به سیاست ندارند. با سیاست همکاری کنید، در زمینههایی همکاری کنید که سیاست سرکوب نشده باشد، بلکه در حال پیشرفت و ترقی باشد یابد. حتی در دموکراسی نیز ، باید جایگاه سیاست را حفظ کنیم .ما موجودات اجتماعیای هستیم. شکوفایی ما به زندگی مشترک ما تحت شرایط سیاسی بستگی دارد که مطابق با وضعیت ما به عنوان افراد آزاد و برابر است. دموکراسی نظم سیاسی است که آن ترتیبات را تضمین و پایدار میکند.اما هنگامی که کل زندگی اجتماعی ما وابسته به هویتهایی شود که ناشی از فشارهای سیاست معاصر است، در دموکراسی افراط شده است. این موضوع منافع اجتماعی که برای تأمین امنیت دموکراسی در نظر گرفته شده است را از بین میبرد و بدین ترتیب اهمیت دموکراسی را تضعیف میکند. مانند رژیم سالم، وقتی در دموکراسی افراط شود، باعث بروز رفتار آسیبی میشود. ایالات متحده در حال حاضر درگیر فصل دیگری برای تبلیغات انتخاباتی است. اضطراب در مورد سرنوشت دموکراسی و حتی یکپارچگی نهادهای اساسی دموکراتیک به طرز موجهی بالا است. با این حال ما را مجبور میسازد که به خاطر داشته باشیم که اگرچه منافع اجتماعی که دموکراسی میتواند تأمین کند بسیار مهم هستند، اما وقتی سیاست مجاز به استعمار کل زندگی جمعی ما باشد، این منافع خفه میشوند.
برای به دست آوردن منافع دموکراسی باید کارهایی را انجام دهیم که صرفاً ربطی به سیاست نداشته باشد. اینکه ما برای یافتن چنین فعالیتی تلاش میکنیم، نشانهی مشکل افراط در دموکراسی است. با این وجود، اگرچه برای شکوفایی به دموکراسی نیاز داریم، شکوفایی ما نیز به تحقق منافع اجتماعی بستگی دارد که تنها با سیاست نمیتوان به آن دست یافت.