خبرگزاری کار ایران

سفرنامه حج حامد عسکری در کتاب «خال سیاه عربی»

سفرنامه حج حامد عسکری در کتاب «خال سیاه عربی»
کد خبر : ۹۱۹۸۱۲

انتشارات امیرکبیر در بهار ۱۳۹۹ کتاب «خال سیاه عربی» نوشته حامد عسکری را روانه بازار نشر کرد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، کتاب «خال سیاه عربی» ازجمله کتاب‌هایی است که در قالب سفرنامه نوشته شده و حامد عسکری (شاعر و نویسنده) سعی داشته تجربیات و آنچه در این سفر حس کرده را در قالبی متفاوت بیان کند.

با نگاه به متنی که پشت جلد کتاب نوشته شده درمی‌یابیم که نثر این سفرنامه روان‌تر از آن چیزی است که ممکن است برای سفرنامه‌های حج با آن روبه رو شده باشید. «یک ضرب‌المثل انگلیسی می‌گوید «کلمه‌ها می‌توانند شمار را بکشند.» «حرک زائر» داریم تا «حریک زائر»! یکی توی کربلا می‌شنوی و یکی توی بقیع. آن حرک‌ها برای این است که سریع بروی که زیارت به بقیه هم برسد و این حرک‌ها برای این است که غربت افزایی کند. خیلی حرف است که یکی با چوب پر لطیف و رنگی آرام بزند روی شانه‌ات با خنده بگوید «برو» و یکی باباطوم و پوتین و لباس پلنگی بگوید «حرک زائر» و بزند زیر دوربینت.

در مقدمه این کتاب نیز آمده است: «خدا... این کلمه، این مفهوم، بزرگترین سؤال کودکی من بود و از سی وهفت سال پیش تا همین لحظه اکنون، مغزم دست گذاشته روی علامت سؤال صفحه کلید مغزم و هنوزاهنوز برنداشته. این مفهوم، این نیرو، این نور، این قدرت، این هر چی که هست، کیست؟ از کجا آمده؟ قرار است برای من چه کار کند و قرار است برایش چه کار کنم؟ خدا را توی همان چند سال اول کودکی از چند تا عینک مختلف دیدم. عینک اول عینک معلم‌های دینی‌مان بود. خدای معلم‌های دینی مدرسه مثل خودشان بود؛ خدایی با عینکی کائوچویی که یک سری مقررات دقیق و منظم وضع کرده بود، سخت‌تر از مقررات مدرسه و هرکس دست از پا خطا می‌کرد، حسابش با آتش جهنم بود و سُرب داغ و میل گداخته به چشم؛ یک خدای اخمو و بی‌اعصاب که انگار همیشه از دندان‌درد رنج می‌برد و همین روی رفتارهایش تأثیر منفی گذاشته بود. از این خدا خیلی می‌ترسیدم.

عینک بعدی عینک مادرم بود. مثل خودش بود این خدا؛ مثل مادرم؛ مهربان و صمیمی و یک بُغضی همیشه توی صدا و چشم‌هایش بود. این خدا را خیلی دوست داشتم. اگر کار بدی می‌کردم، سگ محلم می‌کرد؛ ولی با یک ببخشید گفتنِ من، با یک «دوستت دارم به خدا»، با یک «مگه چند تا پسر داری که باهام حرف نمی‌زنی»، یخش می‌شکست و دوباره بغلم می‌کرد و می‌گفت: «پسر خوبی باش! من خیلی ناراحت می‌شم که سرت داد می‌زنم. دلم ریش می‌شه تا برگردی و بگی ببخش. «برای پرستیدن، پناه بردن و توسل کردن و چیزی خواستن سراغ همین خدا می‌رفتم. نه اینکه خدا‌ها متفاوت باشند، نه! خدا یک خدا بود و فقط پنجر‌ه‌ای که آدم‌ها از آن به او نگاه می‌کردند، فرق داشت. برای اینکه مطمئن شوم انتخابم درست بوده، چند باری هم همین خدایی را که معرفش مادرم بود، امتحان کردم و شانس آورد و قبول شد و من پس از همان امتحان‌ها بود که دیدم نه! جواب می‌دهد و کارش را بلد است و انتخابش کردم برای پرستیدن.»

کتاب «خال سیاه عربی» به همت انتشارات امیرکبیر در ۲۴۴ صفحه و به قیمت ۳۵ هزار تومان روانه بازار شده است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز