یادداشتی از مسلم خراسانی؛
کرونا و رنسانس انسانی/جهان در آستانه تولدی دیگر است
![کرونا و رنسانس انسانی/جهان در آستانه تولدی دیگر است](https://cdn.ilna.ir/thumbnail/FYJXLfl7o4YQ/YdHYY4gWkVxziNocTLLHoQVar3TrxmvO0e6SENMutiBXz7JNO2nT2KLgCR9h7O_-yMtFV2AKWHv4l_4LeI27Qq4xQIoDjB_gIQDHEiqNepRBeBVXNnV0plITgsLxA_cq7otfNPZWXfo,/3.jpg)
«مسلم خراسانی» در یادداشتی که با عنوان «رنسانس انسانی؛ جهان در آستانه تولدی دیگر» در اختیار خبرگزاری ایلنا قرار داده، به تغییرات جهان و روابط انسانی در پساکرونا پرداخته و این پرسش مهم را مطرح کرده است که «آیا ما موفق خواهیم شد هسته اولیه تحولی بنیادین و عظیم را در این شرایط سخت بنا نهیم؟ یا تجربیات اخیر ما به مرور مشمول فراموشی و نابودی خواهد شد...»
«تقریبا همه ما با عصر رنسانس یا نوزائی آشنا هستیم. دورهای که چنان تحول چشمگیری در زندگی، هنر، فرهنگ و جهان بینی نسبت به انسان و جهان بهوجود آمد که دریچهای تازه به ناشناختهها و نوری به تاریکیهای جهل تاباند که با عنوان عصر روشنگری نیز شناخته میشود. انسان های قرون ۱۵ میلادی در ایتالیا و بعدها در نواحی دیگر اروپا در عین بهرهگیری و گرتهبرداری از اندیشهها و متون فلسفی، علمی و سایر میراث فرهنگی یونان و روم باستان و بازخوانی و بازنگری گسترده این میراث موجبات تحول و دگرگونی شگرفی در تمام عرصههای فرهنگی، اجتماعی، علمی، مذهبی، اقتصادی، سیاسی، اخلاقی و انسانی را فراهم آوردند. اهمیت این انقلاب و دگرگونیهای فرهنگی و زیستی آن تا اندازهای است که بسیاری این عصر را نقطه و سرچشمه دوران و عصر مدرن در زندگی انسان میدانند.
در شرایط حاضر، در عین تجربیات تلخ و درناک اخیر، نوعی نیاز و در عین حال امکان برای تغییر پیشرو قرار دارد که ظاهرا قسمت اعظمی از دنیای انسانی بر لزوم این دگرگونی اتفاق نظر دارد. اما آیا ما موفق خواهیم شد هسته اولیه تحولی بنیادین و عظیم را در این شرایط سخت بنا نهیم؟ یا تجربیات اخیر ما به مرور مشمول فراموشی و نابودی خواهد شد و بعد از دورهای کوتاه روز از نو و روزی از نو سر گرفته خواهد شد؟
مطالعه تاریخ و توجه به تجربیات بشر در قرون گذشته و حتی دهههای اخیر حاکی از آن است که انسان از تجربیات پیشین خود بهره برده است اما همواره یک عامل مهم و تاثیرگذار به صورتی تغییرناپذیر باقی مانده است؛ عاملی که شاید تجدیدنظر یا بازنگری اساسی در آن بتواند ما را در رسیدن به رنسانس و تولدی دیگر در تاریخ بشر یاری کند.
در جوامع مختلف انسانی و در بین نژادهای مختلف، علاوه بر عواطف انساندوستانه ویژگیهای دیگری نیز وجود دارد. انسان به تجربه، از روی غریزه، با تاثیر از محیط، وراثت یا به صورت اکتسابی توجه چشمگیری به مرکز توجه بودن و به طور خاص، خواست قدرت و برتریجویی از خود نشان داده است. این مساله نه فقط در زمینههای اقتصادی، و نظامی بلکه در تمامی وجوه تجربیات انسانی قابل ردیابی و شناسایی است.
حتی در یک رقابت ورزشی و رویارویی دو تیم ورزشی، در عین زیباییها و سرگرمیهای نهفته در تلاش ورزشکاران یا به اصطلاح مبارزان برای غلبه بر یکدیگر و شکست دیگری و اثبات برتری و توانایی خود قابل شناسایی و تشخیص است. تقریبا این میل و الگوی رقابت و مبارزه در اکثر رقابتهای ورزشی به چشم میخورد. در پارهای چون شنا نمودی صلحآمیز و در پاره چون بوکس نمودی خشنتر و افسار گسیختهتر دارد.
از این منظر قابلیتهای تسلیحاتی، علوم پزشکی، دارویی و تکنولوژیک، یا یک تیم قدرتمند ورزشی، یا حتی رابطهای عاشقانه میتواند از این مدل و مکانیسم روانی بهرهمند باشد.
شرکتهای دارویی، تولیدکنندگان صنایع در اثبات توانایی و قدرت خود میتوانند رازها و کشفهای خود را پنهان دارند، ورزشکاران میتوانند برای ارضای این نیاز تمرینهای طاقتفرسا انجام داده یا دوپینگ کنند و سعی کنند روابط را طوری تنظیم کنند که همواره در موضوع مسلطتر و بالاتری نسبت به دیگری قرار داشته باشند. این برتریجویی میتواند به نوعی سلطهجویی و حتی تمایل به تصاحب نیز بیانجامد و حتی میتواند در یک رابطه به اصطلاح عاشقانه و یا جریان هنری که اغلب صلحآمیز و زیباییمحور توصیف میشوند ویرانگر و آسیبزننده ظاهر شود.
تغییرات در جوامع بشری به صورت تدریجی و بر اساس تلفات و خسارتهای بسیار به هیچ وجه پدیده تازه و جدیدی نیست. مساله، تلاش برای از میان برداشتن این تلفات است. چرا که دگرگونیهای اینچنین به صورت دورهای تکرار میشود.
مسلما جامعه انسانی میکوشد این مرحله سخت را پشت سر بگذارد و برای دوران بعد از آن خود را به اصطلاح بازیابی، بهروز و قدرتمندتر سازد و ساختارها و روابطش را بر اساس یافتهها و تجربیات اخیر بازسازی کند. اما فراموش نکنیم در صورت عدم تجدیدنظر در عامل ذکر شده، به گونهای اجتنابناپذیر با تجربههای پیشین مشابه مواجه خواهیم شد.
مشخصه ذکر شده مثل یک ژن یا سلول بنیادی نه در پیکر که در روان جوامع انسانی قابل ردیابی است. که به سختی دستخوش دگرگونی شده و به کنترل درمیآید. یا حتی بهزعم عدهای لازمه تداوم زندگی بوده و اجتنابناپذیر است.
اصلاح ساختارهای آموزشی بهویژه برای نسلهای پشت سر و مهمتر از آن بازنگری و اصلاح عملکرد عینی خودمان در اجتماع و تغییر سیاستگذاریهای رفتاری در این راستا هر چند زمانمند اما درعین حال تاثیرگذار است. در غیر اینصورت دگرگونی بنیادی اتفاق نخواهد افتاد و تنها شکل تازهای از قدرتمداری و بردهداری جایگزین شکلهای پیشین خواهد شد.»
یادداشتی از: مسلم خراسانی