خبرگزاری کار ایران

در گفت‌و‌گو با ایلنا عنوان شد؛

نخستین واکسیناسیون در ایران با مقاومت مردم مواجه شد/ اروپایی‌ها در ماجرای وبا، ایران را به قرنطینه توصیه کردند ولی ایرانی‌ها نپذیرفتند

نخستین واکسیناسیون در ایران با مقاومت مردم مواجه شد/ اروپایی‌ها در ماجرای وبا، ایران را به قرنطینه توصیه کردند ولی ایرانی‌ها نپذیرفتند
کد خبر : ۸۸۵۰۸۱

بهزاد کریمی (استاد دانشگاه و دبیر مجموعه تاریخ نشر ققنوس) ضمن اشاره به سرچشمه‌های ورود طب مدرن به ایران و بیان برخی تعارضات جدی میان مذهب عامه و طب و همچنین عدم پذیرش آن از سوی مردم، معتقد است گسترش بهداشت در قاجاریه به سبب نبود حکومت مرکزی عقیم ماند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، بحران غبار دروغین عادی‌شدگی امر را متفرق می‌کند تا ما از پس آن به آنچه در پس این نظم عادی و بدیهی شده خانه کرده، آگاه شویم. در واقع بروز بحران ضرورت پرسش از وضعیت را برمی‌انگیزد و در پرتو بروز مساله‌مند امور معهود و معتاد، تامل دیگر ماهیت نظرورزانه و دانشگاهی صرف خود را از دست داده و به خطیرترین امر زندگی بدل می‌شود. چه تفکر تنها زمانی می‌تواند به امر خطیر بدل شود که با بنیادی‌ترین امکان او یعنی وجودش گره بخورد. ما امروز که بنیاد وجود فردی و اجتماعی امروز که بنیاد وجود فردی و اجتماعی‌ خودمان را در معرض جدی‌‌ترین تهدید و تحدید می‌بینیم، باید بپرسیم که وضعیت امروز چطور چنین سامان یافته است؟ تجربه تاریخی ما در مواجه با بلایای جمعی چه سرنوشتی از سرگذرانده است؟ در باب نسبت تاریخی ایرانیان با پزشکی و مواجهه سنت دینی با طب نوین با دکتر بهزاد کریمی (استاد دانشگاه و دبیر مجموعه تاریخ نشر ققنوس) به گفتگو نشستیم.

مواجهه‌ی تاریخی ایرانیان با فجایع جمعی در طول تاریخ چگونه بوده است؟ آیا این بلایا به نوعی انسجام و خودآگاهی انجامیده است؟

اصولاً منابع و موادی که شامل منابع تاریخ‌نگارانه و اسناد و مدارک تاریخی و چه منابع ادبی و منابع جغرافیایی و دیگر انواع مواد و مصالح تاریخی که به دست ما رسیده، نمی‌تواند داده‌های کافی داشته باشد برای پاسخگویی به بخش اول این سؤال و حتی برای پاسخگویی به بخش دوم این سؤال که در سطح بالاتری قرار می‌گیرد و اصلاً شاید قابل پاسخ نباشد. ماهیت منابع و مواد تاریخی در ایران بیشتر سیاسی و نظامی بوده و در حوزه‌ی ادبیات هم آن را بیشتر به شکل رسمی و غنایی و حماسی داریم و ادبیاتی‌ست در خدمت زورمندان تا اینکه ادبیاتی باشد در خدمت توده‌ی مردم یا لااقل بازتاب‌دهنده‌ی زندگی اجنماعی مردم در سطح فرودستان یا حتی مردم عادی. به‌هرروی من گمان می‌کنم که به‌ویژه از دوره‌ی صفویه به بعد که ورود سیاحان و سفرنامه‌نویسان خارجی را به ایران داریم که البته بنا به دلایل متعددی است که مجال آن اینجا نیست. منابع متعددی علاوه بر منابع سنتی در اختیار داریم که شاید بتواند داوری درباره‌ی این پرسش و مسئله را آسان‌تر کند ولی بازهم خود این منابع به‌رغم تنوعی که دارند برای پاسخ به این پرسش چندان کافی و وافی نیستند. شاید بشود نوعی سرگشتگی و غم و اندوه را عنوان کرد. مانند همه تراژدی‌ها و غم و اندوه‌هایی که داریم. این واکنش‌ها طبیعی و منطقی‌ست که می‌توان انتظار داشت و به‌طور کلی دسته‌بندی کرد. اینکه این بلایا به‌نوعی انسجام و خودآگاهی انجامیده، نمی‌توانیم بگوییم چون اطلاعات کافی در اختیار نداریم. ولی از زمان قاجاریه تا امروز داده‌های زیادی وارد می‌شود و ما داده‌های زیادی داریم درباره‌ی واکنش مردم عادی و هم مردم و حکومت درباره‌ی فجایعی که اتفاق افتاده و اتفاقاً خیلی به وقایعی شبیه هست که ما امروز تجربه می‌کنیم. گویی که در ارتباط با بحث کرونا تاریخ تکرار می‌شود. ما از دوره‌ی قاجار به این طرف درواقع مسائل مهمی را از حیث همه‌گیری‌ها یا بیماری‌های همه‌گیر و کشنده مثل وبا و طاعون و آنفولانزا که اتفاقاً آنفولانزا برادر کروناست، و جالب است بدانید که آنفولانزا خیلی قدیمی‌تراز چیزی است که ما فکر می‌کنیم. آنفولانزا حدود پانصد سال است که در جهان پیدا شده و نزدیک به چهار صد سال است که در جهان به لحاظ پزشکی شناخته شده. کشته‌های فراوانی در سرتاسر جهان مثلاً در آسیا و اروپا داده و در ایران هم دوره‌ی همه‌گیری آنفولانزا داشته‌ایم. در کنار طاعون و وبا که کشته‌های فراوانی را در سرتاسر جهان گرفته‌اند.

بهداشت به معنای کارها و فعالیت‌های پیشگیرانه در دوران قاجار نداشته‌ایم . عوامل زیاد  داخلی و خارجی ممکن است مؤثر باشد روی اینکه ما بهداشت عمومی نداشته‌ایم. یکی اینکه داخل ایران ثبات داخلی کم بوده و آنهم به دلیل اینکه حکومت‌ها ناپایدار بودند. شاید سلسله‌هایی با حکومت طولانی وجود داشتند اما اغلب  پادشاهی‌هایی کوتاه مدت حاکمیت داشته است. حتی اگر شاهد پادشاهی‌های طولانی مدت هم بوده باشیم چون حکومت مرکزی قدرتمند برای اعمال حاکمیت در سراسر قلمرو ایران وجود نداشته، ما می‌بینیم که در واقع حالت ملک‌الطوایفی در ایران وجود داشته و پادشاهان کوچکی وجود داشتند و حکومت‌های محلی خودمختاری‌های قابل ملاحظه‌ای داشتند. یک پایه‌ی دیگری که با کمک آن سیستم و سامانه‌ی بهداشت رونق می‌گیرد، اقتصاد کشور است. اقتصاد کشور از دوره‌ی قاجاربه این طرف ضعیف بوده و قبل از آن هم همچنین بوده است. اما کارهای بهداشتی و نظارت‌ها و کارهای پیشگیرانه شامل آبله‌کوبی و واکسیناسیون و قرنطینه که نیازمند بودجه بودند، به جهت فساد سیستماتیک و اقتصاد ناتوان اجرا نمی‌شدند. مسئله‌ی مهم دیگر دانش پزشکی‌ست چون به هرحال بهداشت نیازمند کنشگران و فعالان خود است و زمانی‌که پزشک و ناظر بهداشت مناسب و تعلیم دیده نباشد، طبیعی‌ست که حتی در صورت وجود پول و دیگر امکانات اقتصادی و عدم فساد  اقتصادی و عدم دخالت قدرت‌های بزرگ، بازهم نیروی آموزش‌دیده نداریم. در اوایل دوره‌ی قاجار و در شرایطی که دانش پزشکی مناسب و نیروی بهداشتی وارد کشور نشده، دانش پزشکی با ساخت دارالفنون به تدریج شکل می‌گیرد که به این مورد بعدها اشاره خواهد شد، اینها عامل کمک‌کننده هستند تا ما به سمت نهادسازی بهداشت عمومی پیش برویم. یک جاده‌سازی به شکل مدرن و دوم خطوط ارتباطی مثل تلگراف که به علت قرارگیری ایران بر سر راه ارتباطی مستعمره انگلستان و لندن در ایران شکل گرفت و بعدها از آن خطوطی منشعب شد به سایر نقاط مهم ایران. ارتباط خیلی مهم است به‌طور مثال وقتی حادثه‌ای مانند وبا و طاعون و آنفولانزا اتفاق می‌افتد، ما باید به سرعت واکنش مناسب نشان دهیم در غیر این‌صورت مبتلایان پخش می‌شوند و نمی‌توان آنها را قرنطینه کرد و بیماری شایع می‌شود. مسئله‌ی دیگر ورود پزشکان فرنگی به ایران بود که از دوره‌ی صفویه به شکل بسیار اندک آغاز شده بود. البته ما پزشکان هیئت‌های تجاری را داشتیم مانند پزشکانی که در قالب هیئت‌های تجاری هند شرقی و انگلستان و فرانسه و هلند که برای مسائل بهداشتی کارمندان و کارگزاران و خدمتکاران این دفاتر در ایران کار می‌کردند و از دوره‌ی صفویه در ایران مستقر شده بودند ولی خدمات پزشکی به ایرانیان هم می‌دادند. در دوره‌ی قاجار ورود پزشکان به ایران مشاهده می‌شود. عامل دیگر تأسیس دارالفنون است. در واقع سه عامل در شکل‌گیری بهداشت مدرن در ایران مؤثر است.

مراحل مختلفی هم به لحاظ اصلاحات در دوره‌ی قاجار می‌توانیم شناسایی کنیم که بهداشت هم یکی از اصلاحات است. اصلاحات متعددی به لحاظ نظامی، آموزشی  و اقتصادی ازاوایل دوره‌ی قاجار و بعد از دوره‌ی فتحعلی‌شاه به‌طور خاص و می‌توان سه مرحله‌ی اصلی آن را تفکیک کرد: اصلاحات عباس‌میرزا. شاهزاده‌ای که ولیعهد بود و شاهزاده‌ی اصلاح‌طلبی بود و کارهای متعددی انجام داد شامل تأسیس نشریات مختلف و ورود چاپخانه به ایران و اصلاحات نظامی برای مقابله با روس‌ها. اولین تلقیح و مایه‌کوبی آبله در ایران را در دوره‌ی عباس‌میرزا مشاهده می‌کنیم  دومین مرحله مرحله‌ی اصلاحات امیرکبیر است. سومین مرحله هم اصلاحات میرزاحسین خان مشیرالدوله هست که اصلاحات زیادی انجام داد و مساله‌ی بهداشت در کنار اصلاحات نظامی و اقتصادی مورد توجه قرار داشت.

 مردم چطور از علم پزشکی مدرن استقبال کردند؟ به هر حال این مساله در نسبت بسیار نزدیکی با برخی از مهم‌ترین باورهای دینی و فرهنگی مردم قرار داشت. دین در ایران برنامه زندگی تمام و کمالی بود که به سبب ماهیت قدسی‌اش دیگر تاب هیچ بدعت تازه‌ای را نداشت. از سویی مردم در آن دوران نسبت به برخی ممالک موضع‌گیری‌های خصمانه‌ای هم داشتند. در این شرایط پیچیده طب جدید چگونه به ایران راه یافت؟

نخستین واکسیناسون‌ها در دوره‌ی فتحعلی‌شاه صورت گرفت و چندان هم موفق نبود چراکه از طرف خارجی‌ها انجام شده بود و ایرانی‌ها نسبت به کارهایی که خارجی‌ها در بلاد اسلامی انجام می‌دادند، مشکوک بودند. همانطور که مشاهده می‌کنید که در افغانستان واکسیناسیون فلج اطفال هنوز مشکل است چون طالبان ادعا می‌کند که کفار می‌خواهند با این واکسیناسیون امت اسلامی را عقیم کنند. برخی از این ایده‌ها هنوز هم در ایران وجود دارد که این واکسن‌هایی که زده می‌شود و یا کارهای پزشکی پیشگیرانه‌ای که در قالب کارهای بهداشتی انجام می‌گیرد باعث بروز بیماری‌های جدید شده است. به هرحال هنوز هم نگاه بدبینانه‌ای نسبت به این مسئله وجود دارد. حال اگر دویست سال پیش را در نظر بگیرید، مشاهده می‌کنید که اوضاع بسیار وخیم‌تر می‌شود. اولین واکسیناسیون در دوره‌ی فتحعلی‌شاه، در برابر بیماری آبله و توسط انگلیسی‌ها صورت می‌گیرد و چون انگلیسی‌ها این کار را انجام می‌دادند هیچکس با آنها همکاری نمی‌کرده و تعداد بسیار زیادی هم بی‌سرانجام بود. با این‌حال عباس‌میرزا و خانواده‌اش توسط پزشک مخصوصشان که انگلیسی واکسیناسیون شدند و حتی عباس‌میرزا اولین کسی است که از تحصیلات دانشجویان ایرانی در خارج از کشور حمایت می‌کند و کسانی را برای تحصیل پزشکی به خارج از کشور می‌فرستد. پزشکان خارجی که در دوره‌ی فتحعلی‌شاه و عباس‌میرزا در ایران بودند، رساله‌هایی درباره‌ی واکسیناسیون یا آبله‌کوبی می‌نویسند  که می‌توان گفت اینها اولین رساله‌هایی‌ست که ما درباره‌ی پزشکی مدرن در ایران داریم  چون آبله‌کوبی باتوجه به مرگ و میرهای فراوان یک نیاز بود که در کشور احساس می‌شد. حتی سال‌ها پیش از تأسیس دارالفنون درباره‌ی آبله‌کوبی بوده است.

در دوره‌ی امیرکبیر و هنگامی‌که همه‌گیری آبله اتفاق می‌افتد در سال 1266ه ق. به دستور امیرکبیر آبله‌کوبی یا به تعبیری واکسیناسیون صورت می‌گیرد. چون امیر در پی برقراری حکومت منتظم و قدرتمند مرکزی بود و برای همین کار نیازمند نیروی انسانی سالم بود چراکه نیروی انسانی بیمار نمی‌تواند تولیدکننده یا مدافع کشور باشد. البته امیرکبیر جنبه‌ی انسانی ماجرا را هم درنظر می‌گرفت ولی در حالت کلی نگاه او صرفاً نگاه انسانی نیست بلکه نگاه سیاسی و نظامی نیز هست. یعنی از نگاه امیرکبیر، مسئله‌ی بهداشت مسئله‌ی سیاسی است به همین خاطر دستور آبله‌کوبی را در تهران صادر می‌کند. اما مردم مسئله‌ی آبله‌کوبی را دسیسه‌ای از جانب کفار می‌دانستند و باورهای عامیانه‌ای درباره‌ی آبله‌کوبی داشتند و از انجام آن سر باز می‌زدند. امیرکبیر به ناچار جریمه‌ی پنج تومنی را برای کسانی که از آبله‌کوبی سر باز می‌زدند، مقرر کرد با این حال مردم دوباره از انجام آن سر باز زدند حتی خیلی از مردم حاضر به پرداخت جریمه شدند. یک روز هنگامی که امیرکبیر به خاطر مرگ کودکانی که بر اثر آبله مرده بودند، گریه می‌کرد  میرزا آقاخان نوری اورا می‌بیند و دلیل گریه‌ی امیرکبیر را از او می‌پرسد و متوجه می‌شود که این گریه به خاطر مرگ کودکان از آبله است. او می‌گوید اصلاً نباید آدمی مثل شما به خاطر مرگ کودکان عوام گریه کند. امیر ناراحت می‌شود و می‌گوید ما مسئول مرگ این‌ها هستیم. میرزا می‌گوید تقصیر شما نبود آنها چون نادان و جاهل بودند، مردند. امیرکبیر می‌گوید ما مسئول جهالت آنها هم هستیم. پس امروز نیز اگر کسی کتاب پزشکی را آتش می‌زند یا حرم را لیس می‌زند، باید مانند امیرکبیر بگوییم ما مسئول این اتفاقات هستیم. ببینید ما چکار کرده‌ایم که این جهالت‌ها انجام شده‌اند!

در مورد ورود نخستین مکتوبات پزشکی به ایران چه می‌توان گفت؟ چگونه مردم از کارکرد نجات‌بخش طب در مقام یک علم تجربی بشری در دیگر نقاط جهان باخیر شدند؟

کارهای زیادی در زمان قاجار بعد از تأسیس دارالفنون در زمینه‌ی پزشکی انجام شده است . چون قبل از آن ما زمینه‌ی پزشکی نداشتیم و یکی از پایه‌ها و زمینه‌های اصلی بهداشت دانش و آموزش پزشکی است و تربیت نیروی انسانی آموزش دیده از دوره‌ی قاجار به بعد با تأسیس دارالفنون و حضور پزشکان خارجی انجام می‌شود. در واقع رساله‌هایی پزشکان می‌نویسند و درسنامه‌های پزشکی منتشر می‌شود که کم کم ترویج پیدا می‌کند. نشریات فارسی  زبان کم‌کم مسائل پزشکی و بهداشتی و فجایعی که در عالم بوده را پوشش خبری می‌دهند که البته با فاصله‌ی زمانی مشخصی این کار صورت می‌گرفت ولی درنهایت مردم و پزشکان از طریق آنها آگاه می‌شدند که مثلا یک بیماری در اروپا، انگلستان، فرانسه یا فلان نقطه‌ی عالم آمده و حکومت‌ها چه اقداماتی انجام می‌دهند. این‌ها همه باعث شد مردم آگاهی پیدا کنند و با همه‌گیری‌های جهانی آشنا شوند. درواقع اگر این نشریات نبود، شاید فکر می‌کردند که این همه‌گیری‌ها فقط در ایران اتفاق می‌افتند.

 وقتی مراجعه کنیم به روزنامه‌ی وقایع اتفاقیه یا علیه که خبرها را منتشر می‌کنند و اقداماتی که در سایر نقاط جهان صورت می‌گرفت را به مردم اطلاع می‌دهند مثلاً اینکه در لندن وبا آمده و شهرداری لندن خیابان‌ها را از کثافت‌ها و آلودگی‌ها پاک می‌کند، مردم متوجه شدند که آلودگی‌ها و کثافات باعث وبا می‌شوند. ما در مسئله‌ی قرنتینه هم واکنش‌های مختلفی داشتیم. ایرانی‌ها می‌گفتند وبا از طریق هوا منتقل می‌شود نه از طریق افراد ناقل و به همین خاطر قرنطینه را نمی‌پذیرفتند حتی در اولین کنفرانس‌های بهداشتی در جهان که در استانبول یا وین یا ونیز برگزار می‌شدند و ایران هم در این کنفرانس‌ها شرکت می‌کرد، اختلاف‌نظرهایی وجود داشت. برخی افراد هوا را ناقل می‌دانستند و برخی دخالت‌های خارجی‌ها، چون این بیماری از طریق کشتی به ایران وارد شد و از طریق جنوب ایران به شبه جزیره عربستان و عثمانی رفت و از طریق عثمانی به سمت اروپا.

مواجهه قدرت سیاسی در ایران با قدرت‌های جهانی که صاحب علم پزشکی مدرن هم بودند، چطور بود؟ به هر حال آن‌ها می‌خواستند ایران این بیماری‌ها را کنترل کند و دست‌کم به جهت منافع خوشان قصدشان خیرخواهانه می‌نمود. مشخصا در مورد مساله قرنطینه واکنش ایران چطور بود؟

اولاً ایران قضیه‌ی ناقل انسانی بودن را قبول نداشت و دوما قرنتینه را هم به سبب فشار دولت‌های دیگر در کنفرانس‌ها قبول نداشت و این باعث شد که درواقع استقلال پزشکی و بهداشتی خود را در خطر ببیند. بنابراین از این فشارها و دستورالعمل‌ها پیروی نمی‌کرد و همچنین باتوجه به اینکه هزینه‌ی این قرنتینه‌ها را هم باید دولت ایران پرداخت می‌کرد لذا بستن مرزها و جاده‌ها را هم نمی‌پذیرفت چون به لحاظ اقتصادی باعث ایجاد ضربه به ایران می‌شد. پس ایران به سه دلیل مخالف بستن مرزها بود یک به دلیل پزشکی، دو به دلیل حاکمیتی که ایران احساس می‌کرد تحت فشار است و به لحاظ استقلال بهداشتی چون خارجی‌ها به ایران می‌گفتند که باید شوراهایی درون ایران شکل بگیرد و اکثر یا تمام  اعضای آن پزشکان اروپایی باشند و دلیل سوم اینکه بستن مرزها به لحاظ اقتصادی و تجاری اصلاً به سود ایران نبود و آن را توطئه علیه ایران می‌دانستند.

به هر حال کنفرانس‌ها در 1866 میلادی تشکیل شد و اولین کنفرانسی که میرزا ملکم خان نائب الدوله در آن شرکت کرد، کنستانتینو پول نام داشت. این کنفرانس در بیانیه‌ی نهایی توصیه‌هایی به کشورها می‌کند و یکی از مهم‌ترین مخاطبان این کنفرانس، ایران است. طبق این توصیه‌ها در ایران زیارت قبور متبرکه باید ممنوع شود، درست مانند همین بحثی که امروز با آن مواجه شده‌ایم و گفته می‌شود حرم‌های مطهر باید بسته شود تا جلوی تراکم جمعیت گرفته شود. جالب این است که در سال 1866 میلادی در کنفرانس کنستانتینپول این قضیه گفته شده که زیارت قبور متبرکه در ایران در زمان شیوع باید کنترل شود.

کشمکش دیگر در این باب مساله دفن اجساد و حدود شرعی بود. توصیه شده بود که دفن اجساد متوقف بشود و باز در اینجا شاهد تعارض جدی میان طب با آورده‌های مردم هستیم. مثلاً کسانی بودند که وصیت کرده بودند حتماً آنها را در نجف دفن کنند و به این سبب افراد سوار بر اسب و استر و شتر و و الاغ و هر وسیله‌ای اجساد را به آنجا می‌بردند. ایرانی‌ها اجساد را مومیایی نمی‌کردند چون مردم این عمل را بی‌حرمتی به جسد می‌دانستند. گاه اجساد چندین ماه در راه بود و به سبب باد یا قرار‌گیری در فصول مختلف، می‌پوسیدند و می‌گندیدند که آلودگی‌هایی ایجاد می‌شد و اگر افراد فوت شده، بیمار بودند، در مسیر همه را مبتلا می‌کردند. حاضران و دانشمندان حاضر در کنفرانس از این مساله باخبر بودند، آنها اعلام کردند که بردن اجساد ممنوع است یا اگر عذر شرعی درمیان است، حتما اجساد مومیایی شود تا نگندند. تابوت‌ها هم باید مهرو موم می‌شد و سعی می‌شد اجساد در زمستان به نفاط موردنظر منتقل شود.

واکنش میرزا ملکم‌خان به این پیشنهادها چه بود؟

 میرزا ملکم خان توضیح می‌دهد که فرهنگ شرق با فرهنگ غرب متفاوت است و به غربی‌ها می‌گوید شما درک درستی از فرهنگ شرق ندارید. البته درست هم می‌گوید اما حکومت می‌توانست جلوی این کارها را بگیرد ولی توانایی اعمال آن را نداشت چون حکومت قدرتمندی نداشتیم اصلاً ما حکومت مرکزی‌ای نداشتیم تا بتواند با توسل به اقتدار خود این برنامه‌ها را پیش ببرد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز