خبرگزاری کار ایران

رئیس دپارتمان تحقیقات در سیاستگذاری دانشگاه رم:

ماکیاول پدر علم سیاست مدرن است/ فیلسوفی که به برآیند استراتژیک از نیروها در تاریخ باور داشت

ماکیاول پدر علم سیاست مدرن است/ فیلسوفی که به برآیند استراتژیک از نیروها در تاریخ باور داشت
کد خبر : ۸۳۰۹۶۳

پروفسور والتر ریکیاردی (رئیس دپارتمان تحقیقات در سیاستگذاری دانشگاه رم) معتقد است که ماکیاول به عنوان پدر علم سیاست مدرن، در تداوم و گسستی تاریخی با ارسطو به عنوان پدر سیاست قدیم قرار دارد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، هرگاه با این جمله که: «هدف، وسیله را توجیه می‌کند» مواجه می‌شویم، ناخودآگاه به یاد فیلسوف شهیر ایتالیایی، نیکولو دی برناردو ماکیاولی می‌افتیم! این در حالی‌ست که در هیچ یک از آثار این فیلسوف برجسته چنین جمله‌ای وجود خارجی ندارد، با این حال در ترمینولوژی ایدئولوژیک و آسیب دیده روشنفکران و سیاست‌ورزی فاقد پرنسیپ در میان برخی مشق‌کنندگان این علم، این رویکرد به ماکیاولیسم منسوب و مشهور می‌شود. البته این، تنها یکی از «مشهورات بی‌اعتبار» در تاریخ فلسفه و سیاست است. با این حال، ماکیاول که پدر علم سیاست و نخستین فیلسوف سیاسی دوران جدید جهان است، آن‌چنان در معرض‌ تفسیرهای مبسوطی قرار گرفته که نمی‌شود بی‌محابا به ‌هیچ کدام بی‌تمییز حداکثری تمسک جست! پیش از ماکیاول، عرصه سیاست‌ورزی مبتنی بر تصمیمات یک تن بود و تمام راه‌های امر سیاسی «به رٌم ختم می‌شد»، با نگارش «شهریار»، «گفتارها» و «فن جنگ»، دریچه‌های جدیدی از افق‌های اندیشیدن در سیاست را فراروی کنش‌گران سیاسی، گشود. به طور حتم، آموزه‌های این اندیشمند بزرگ، علت موجده علم سیاست بود. علمی که باعث شد تا بشر بتواند در صلح و امنیت بیشتری زیست کند. پروفسور «والتر ریکیاردی» استاد علوم سیاسی و رئیس دپارتمان تحقیقات در سیاست‌گذاری دانشگاه دولتی رم، در گفتگو با ایلنا از اهمیت سیاست و ماکیاولی به عنوان پدر سیاست مدرن، سخن می‌گوید.

ماکیاول، در بسط و تکوین اندیشه سیاسی مدرن چه سهمی دارد؟ چرا کلیشه‌ها پیرامون اندیشه وی بر متن افکارش چیرگی دارد؟

شاید مقداری تندروی باشد که او را پدر علم سیاست بدانیم زیرا بیش از یک هزاره قبل از او، ارسطو تاملات گسترده‌ای در علم سیاست داشت، اما می‌شود ماکیاولی را به عنوان پدر علم سیاست جدید، برگزید. تا پیش از ماکیاولی، نظام سیاست‌ورزی در اروپا، مبتنی بر مناسبات تک‌نفره و وحدت حول جمهوری مسیحی با رهبری پاپ در سرتاسر این قاره بود؛ با این حال، ماکیاول تمامی این نظام مناسباتی قدیم را برهم زد و نظم نوینی در امر سیاسی ایجاد کرد. او کسی بود که ارتش را به مفهوم مدرن پایه‌گذاری کرد و در فن جنگ، تحولات اساسی بسیاری ایجاد کرد. شاید برخی از افراد ایدئولوژیک، معتقدند که سیاست از نظر ماکیاولی منجر به جباریت می‌شود؛ که البته نظر درستی نیست، در واقع نظریات او مانع عمده‌ای در برابر کشتار و خون‌ریزی است و باید ماکیاول را پدر نظام جمهوری بدانیم! حتما می‌دانید که ایتالیا در آن زمان، سرزمین یکپارچه‌ای نبود. ایده‌های سیاسی ماکیاولی، برآمده از آرزوی او در ارتباط با وحدت و بروز یکپارچگی در سرزمین‌های ایتالیایی زبان، بود. حتما می‌دانید که زبان ایتالیایی بیش از سه سده قبل‌تر از ماکیاول، توسط دانته ترویج شد و به اوج شکوه رسید اما این ایده‌های ماکیاولی بود که زمینه‌ساز بروز دولت ـ ملت‌های مدرن شد.

آیا بروز اتفاقاتی نظیر متحد شدن اسپانیا، روی کار آمدن «جمهوری خدا» توسط پدر ساوونارولا، چشمداشت فرانسه و اسپانیا به خاک ایتالیا، در تکوین نظرات ماکیاول اثر داشت؟

بله نباید تردید کرد! در دو جمهوری ایتالیا (ونیز و فلورانس)، شورای سینیوریا (شبیه به شورای شهر) شکل گرفته بود و ریشه‌های نظام جمهوری را می‌توان در این دو شورا دید، تا این‌که دوباره خاندان مدیچی‌ها بر مقدرات امور مسلط شدند و به اسلوب‌های جمهوری پشت کردند و یک نظام الیگارشیک ایجاد کردند! این باعث شد تا نظام پیشین که متکی به قدرت اصناف و تشکل‌ها بود، از میان برود. دقیقا همان‌طور که اشاره کردید، چالرز چهارم، پادشاه وقت فرانسه، به این دلیل که رم، مرکز تاریخی امپراتوری روم و در واقع مرکزیت تاریخی اروپا را برعهده داشت و همچنین به دلیل مرکزیت این شهر در جمهوری مسیح و نیز تحولات رنسانس، به دنبال تصرف این کشور بود. در شمال و جنوب اسپانیا نیز، با ازدواج میان شاهان دو خاندان هاپسبورگ و آراگون (فرناندو و ایزبلا) زمینه ایجاد اتحاد اسپانیا فراهم شد و طبیعی بود که ایتالیا، مورد چشمداشت این کشور تازه متحد شده نیز باشد. گوچیاردینی و ماکیاولی کسانی بودند که این شکاف مهم تاریخی را می‌دیدیند و در پی آن بودند که تا علاوه بر تبیین این وضعیت، نسبتی از این شرایط را مدل‌سازی کنند. متوجه شده بود که برآیند روابط نیروهای استراتژیک، از میدان سیاست وارد زمین جنگ شده است. برقراری حکومت دینی ساوونارولا هم در ترسیم نظام اندیشگی ماکیاول بسیار اثرگذار بود.

ساوونا رولا، یکی از افرادی‌ست که به شدت مورد طرد نظری ماکیاول قرار می‌گیرد. علت این نفی سنگین توسط ماکیاولی چیست؟

ساوونا رولا ابتدا با شعار اصلاحات بر سر کار آمد اما بعد از مدتی خودش هم به تباهی افتاد و مانع از سیر طبیعی آزادی‌های اجتماعی در ایتالیا شد. او معتقد بود اصلاحات اساسی مبتنی بر اصلاحات اخلاقی است و افراد در صورتی که از نظر اخلاقی دچار تحولات مبنایی شوند، دیگر نیازی نیست که در دنیا درگیری در میان اقوام و ملت‌ها به وجود بیاید و در آن زمان، «جمهوری خدا» تحقق خواهد پذیرفت. این در حالی بود که مردم پس از دو سال، از حکومت استبدادی ساوونارولا فاصله گرفتند و زمینه روی کار آمدن پیرو سودیرینی را فراهم کردند. او با ماکیاولی دوست بود و ماکیاولی هم در دروان حکومت او به یک دیپلمات بدل شد و نگارش آثار خود در دو کتاب «گفتارها»، که شرحی استراتژیک بر تاریخ سیاسی ایتالیاست و «فن جنگ» را در ارتباط با نظامی‌گریِ مبتنی بر کنش سیاسی نوشت و در هردو و سپس در اثر شهریار، به شدت ساوونارولا را مورد شماتت قرار می‌دهد. ماکیاول، می‌کوشد تا سیاست را به شکل یک امر عرفی، تبدیل کند ولی ساوونارولا به عنوان یک مانع تئولوژیک و ایدئولوژیک، در برابر این ترسیم سیاسی ماکیاول قرار داشت، و به همین سبب هم ماکیاول در برابر او قرار می‌گیرد و به شدت ایده «جمهوری خدا» را مورد نفی قرار می‌دهد و تاریخ را برای تثبیت مدعایش، به یاری فرا می‌خواند و با تحلیل‌های استراتژیکش از تاریخ روم و ایتالیا، توانست یک برآیند دقیق از روابط تاریخی نیروها در طول تاریخ این کشور ترسیم کند و در برابر ایده ساوونارولا فراهم سازد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز