یک کارشناس رسانه مطرح کرد؛
تلویزیون از شدت سیاسیکاری، سیاستمداران خودی را تمساح پوزه کوتاه میبیند/ هیچ سریالی نتوانسته این اندازه صحنههای بالای ۱۸ سال نشان دهد/ صرف هزینههای بسیار برای نمایش صحنههای قتل و خونریزی به مردم
علیرضا دباغ با اشاره به اینکه تلویزیون با یک دهم بودجه سریال بوی باران میتوانست مستندی در رابطه با موضوع آسیبهای اجتماعی تولید کند که به مراتب جذابتر از این سریال باشد، گفت: تلویزیون باید بپذیرد که دیدن فیلمها و سریالهای خوب داخلی و خارجی سلایق دیگری را شکل داده که نمیتوان آن را با کپیبرداری از سریالهای ترکیهای یا آمریکای لاتین برآورده ساخت.
علیرضا دباغ (استاد دانشگاه و کارشناس رسانه) در رابطه با سریالهای «بوی باران» و «سلام آقای مدیر» که این روزها با موضوع آسیبهای اجتماعی از شبکه اول سیما روی آنتن میرود، به خبرنگار ایلنا گفت: یکی از وظایف رسانهها، آموزش و آگاهی بخشی است. بر همین اساس پرداختن به آسیبهای اجتماعی از مسائل مهمی است که رسانه عمومی همچون تلویزیون باید به آن توجه داشته باشد. بر همین اساس پرداختن به این موضوع در سریالهای بوی باران و سلام آقای مدیر نقطه مثبت آنها به شمار میآید.
وی ادامه داد: زمانی که جناب میرباقری (معاون سیما) قائم مقام وزیر کشور بودند، در زمینه آسیبهای اجتماعی پژوهشهایی در وزارت کشور انجام شد و از این حیث پشتوانه خوبی در اختیار تلویزیون بود تا برنامههای کاربردیتری را در این زمینه تولید کند و به اینصورت نقطه اتصالی بین تحقیقات و برنامهسازی ایجاد شود که با تفکر صحیح و برنامهریزی شده از بعد فرهنگی و هنری به آسیبهای اجتماعی نگاه شود. چراکه رسانه به غیر از بحث آگاهیبخشی، وظایف دیگری هم دارد که از جمله آنها میتوان به آرامشبخشی، ایجاد سرگرمی و تفریح اشاره کرد.
این کارشناس رسانه با اشاره به تولید سریالهایی با موضوعات مختلف در رسانه ملی توضیح داد: در حقیقت وقتی سریالی با نگاه به آسیبهای اجتماعی ساخته میشود، هدفی را دنبال کرده که ما باید بدانیم، آن هدف چیست. آیا هدف از نشان دادن صحنههای مصرف مواد مخدر، دزدی، قتل و خشونت این است که به مردم بگوییم این واقعیتها در جامعه وجود دارد؟ اما مردم از این موضوعات اطلاع دارند. اکنون باید پرسید صداوسیما با تولید این مجموعههای نمایشی چه هدفی را دنبال میکند؟
دباغ افزود: اگر در مجموعه «بوی باران» قرار بر این بوده که وظیفه آگاهیبخشی برای مخاطب فقط از طریق نشان دادن پلشتیهایی که در حوزه آسیبهای اجتماعی با آن مواجه هستیم، انجام شود، به نظر میرسد سریال موفق بوده است چراکه در این سالها هیچ سریالی نتوانسته تا این اندازه، صحنههای بالای ۱۸ سال نشان دهد. با این تفاسیر باید دید که با وجود هزینه بالای روحی روانی که صحنههای خشن این مجموعه به همراه داشته، مخاطب از آن چه تاثیری گرفته است؟
وی در ادامه بیان کرد: در اینجا ما با بحثی در رسانه مواجهیم با عنوان هزینه فایده کردن. یعنی رسانه برای رسیدن به یک هدف بزرگ با وجود اینکه میداند نباید صحنههای فجیع همچون قتل، خونریزی یا مصرف مواد مخدر را نشان دهد اما برای رسیدن به هدفی مهمتر این کار را انجام میدهد تا برای مخاطب کار مفید به فایدهای انجام دهد. در صورتی که علاوه بر هزینه تولید این مجموعه که سازمان سه سال درگیر آن بوده، رسانه ملی هزینههای دیگری نیز برای تولید این سریال انجام داده ولی به زعم بنده نتیجه مورد نظر از آن گرفته نشده است.
دباغ ادامه داد: به اعتقاد من؛ صداوسیما بیش از ظرفیت پذیرش مخاطب از سرمایه معنوی خود برای این سریال هزینه کرده و انواع زشتیها در جامعه را با دوزی به مراتب بیشتر از واقعیت به تصویر درآورده است. به نوعی اگر این کار در سینما یا شبکه خانگی تولید میشد، انتظار میرفت بخش خبری۲۰:۳۰ سازندگان این اثر را به باد انتقاد بگیرد و بگوید که این همه سیاهنمایی از جامعه امروز ایران کار دشمن است، اما اکنون نه تنها در این باره سکوت میکنند، بلکه روابط عمومی سازمان یک شوی به تمام معنا را برای سازندگان سریال تدارک میبیند تا به این ترتیب کار ضعیف آنها را توجیه کنند. گاهی یک عذرخواهی از مخاطب و یا تمام کردن زودتر یک برنامه ضعیف قدری از هزینههای معنوی رسانه را کم کرده و به اعتمادسازی میان مخاطبان و رسانه کمک میکند.
این کارشناس رسانه در بخش دیگری از صحبتهایش بیان کرد: تلویزیون در زمانی که بیش از هر چیز نیاز به یک نگاه واحد، دقیق و مشفقانه به جامعه داریم، با ساخت چنین سریالهایی، بر بیتدبیری و استقلال رأی مدیرانی متکی شده است که یا از شدت سیاسی بودن، سیاستمداران خودی را تمساح پوزه کوتاه میبینند و یا از شدت هنری شدن آرمانهای فرهنگی را با مجموعهای همچون «آرماندو» اشتباه میگیرند. وقتی هم میخواهند به آسیبهای اجتماعی در مدیوم تلویزیون بپردازند به جای تولید مستند، با صرف هزینه بسیار به قالب سریال روی میآورند تا تنها صحنههای قتل و صورت خون آلود مقتول را نشان دهند.
دباغ در ادامه اظهار داشت: با نگاهی به تولیدات اخیر فیلم و سریال شبکه اول سیما، باید گفت که نه ناظر کیفی از عهده فکر مغشوش نویسندگان فیلمنامه و کارگردان سریالها در خشونتپروری برمیآید و نه مشاوران و مدیران نظارت و پخش، فکری به حال این همه رذالتهای نمایش داده شده در تلویزیون میکنند. به عنوان مثال شاهدیم سریالی، پس از پشت سر گذاشتن روال پرپیچ و خم تصویب طرح تا نگارش فیلمنامه و ساخت و بازبینی و نظارت کیفی و ارزیابی پخش روی آنتن میرود و در همان پنج قسمت اول، ناگهان نامش از «عروس تاریکی» به «بوی باران» تغییر میکند. این موضوع به جز اینکه نشانه ناکارآمد بودن سیستمهای نظارتی باشد، چه دلیل دیگری میتواند داشته باشد؟
وی افزود: قتل، خشونت، خیانت، دورویی، طلاق عاطفی، ازدواج سفید، اعتیاد و قاچاق در کنار تصویر اگزجره از مردی که از شدت خوب بودن مانند یک قدیس ناجی یک زن افغان میشود و پزشکی که برای آزادی برادر آشوبگرش محقانه خود را به آب و آتش میزند و با ریاکاری و تشویق خانمی وکیل به تجسس در خانه مردم میپردازد و حرمت پزشکی را با دادن قرصهای خوابآور به پیرزنی بخت برگشته زیر سوال میبرد؛ مجموعهای از انواع حماقت و رذالتهاست که در شبهای گذشته در سریال بوی باران از شبکه اول سیما پخش شده است؛ بدون آنکه کسی از مردم معذرتخواهی کند.
این کارشناس رسانه در پایان صحبتهایش اظهار داشت: به شخصه نمیدانم چه بودجهای صرف این سریال شده است، اما معتقدم رسانه ملی میتوانست با یک دهم این هزینه، مستندی جذاب درباره آسیبهای اجتماعی تولید کند. میتوان به جای این سریال، با تحقیقات اولیه در چرایی ایجاد آسیبهای اجتماعی، مجموعه نمایشی تولید کرد که محفل خانوادگی را به هنرمندانهترین شکل ممکن از آسیبهای اجتماعی دور کند. تلویزیون باید بپذیرد که دانستههای مخاطب بر اثر گسترش رسانههای اجتماعی روز به روز بالاتر رفته و دیدن فیلمها و سریالهای خوب داخلی و خارجی سلایق دیگری را شکل داده است. به این ترتیب نمیتوان این سلیقه را با کپیبرداری از سریالهای ترکیهای یا آمریکای لاتین برآورده ساخت.