استاد دانشگاه گوته در گفتوگو با ایلنا عنوان کرد:
ایرانیان اندیشهها را از طریق شعر بهتر میفهمند/ حافظ به تساهل و آزادی اجتماعی افراد اعتقاد ویژهای دارد
استاد دانشگاه گوته المان معتقد است که فهم اندیشههای حافظ آسانتر از فهم اندیشههای عطار و مولاناست و به همین دلیل افراد بیشتری میتوانند با این اندیشه ارتباط برقرار کنند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، شمسالدین محمد حافظ شیرازی، یکی از پیچیدهترین شاعران تاریخ ادبیات جهان است که گاه باید حق اشعارش را با خوانشی آسمانی ادا کرد و گاه باید مضامین اشعارش را با سنگ محک بیانهای عاشقانه زمینی سنجید. قدر مسلم اینکه اشعار خواجه شیرازی به اندازهای از رمزینگی و رازآلودگی سرشار است که نسبتهای آسمانی و زمینی در شعرش، همزمان و توامان، امکان و امتناعی شگرف مییابند! باری آن قدر ساده که هر عابری، دل به فالی از او میسپارد و هر خانواده ایرانی، بر گرد سفره نوروز یا کرسی یلدا، فراروی میگیرد و با احترام و ادب، نیاتش را به سنجه گفتار خواجه حافظ میسپارد. آوازه سخنان مواج حافظ به کناره بحر ادب و آداب در ایران منتهی نمیشود و این موج بلند اندیشه، صخرههای سرزمینهای جدید و دشتهای بر قدیم را یک به یک، پیموده و فتح کرده است. پروفسور «ولفگانگ بارز» استادتمام فلسفه تاریخ دانشگاه گوته فرانکفورت، در گفتگو با ایلنا، از چرایی اهمیت حافظ در زمان حال سخن میگوید.
چه نکات متمایزی در زبان شاعرانه حافظ وجود دارد که گوته و لامارتین و شیلر را مجذوب خود میکند؟
حافظ یک شاعر ایرانیست که ذهن و زبانی ایرانی دارد اما پیوستگی و نظم ساختاری ذهن و زبان او، آنچنان جهانشمول است که به هیچ وجه نمیشود از او به عنوان یک فیلسوف چشم پوشید! در واقع آلمانیهای علاقهمند به حافظ، بیشتر او را یک فیلسوف میدانند، نه یک شاعر! حافظ اندیشههای خود را به زبان شاعرانه ماندگار کرد زیرا ایرانیها، شعر را بهتر از هر چیز دیگری به خاطر میسپارند. تجربه تاریخی آنها نشان داده که هر اندیشهای که به زبان شعر در میان ایرانیها ترویج یافته، از بقای بیشتری به نسبت اندیشههای مدون دیگر برخوردار بوده است. گوته حافظ را به عنوان آخرین پیامآور اندیشههای مهم عرفانی و فلسفی مشرق زمین میدانست و لامارتین نیز، میکوشید تا زبان مدرن خود را، از اندیشههای حافظ لبریز کند! شیللر به تمامی ابعاد ادبیات فارسی و تاریخ ایران دلبستگی داشت با این حال، حافظ را به عنوان قله کوه تاریخ و فرهنگ ایران میپنداشت و معتقد بود که دیگر، سرودن چنین اشعاری توسط انسانها غیرممکن است مگر اینکه یک حافظ دیگر از مشرق زمین، ظهور کند!
تفاوت حافظ با شاعرانی مثل مولانا و عطار در چیست که پیام اشعار و افکار حافظ، به شکلی متمایز از دیگر شاعران و فلاسفه ایرانی، به مذاق اروپاییها و به ویژه آلمانیها، تا این اندازه خوشایند بوده است؟
ایرانیها شاعران بزرگی دارند و به قول هگل، همان گونه که فلسفه در یونان و آلمان معنای سرزمینی پیدا میکند، شعر در ایران چنین جایگاهی داشته است. قبلا هم گفتهام که ایرانیان مسائل مختلف در اندیشههایشان را با زبان شعر با یکدیگر در میان میگذاشتند و از این نظر بسیار ثروتمند به شمار میآیند اما حافظ، مفهوم عشق را در اشعارش بیشتر بازنمایی میکند و از این نظر، حافظ یک شاعر آوانگارد به شمار میآید. مولانا و عطار بر صلح و نوعدوستی تاکید زیادی دارند و اندیشههای آنها هم بسیار مورد توجه پژوهشگران مختلف است ولی اشعار حافظ، پیچیدگیهای مفهومی بیشتری را دربرمیگیرد. درواقع حافظ کوشیده تا با در نظر گرفتن یکسری از اقتضائات طبیعی وجود بشری و همچنین، با در نظر گرفتن مجموعهای از پیچیدگیهای تکرارشونده تاریخ، مواردی را مطرح میکند که هر انسانی با خواندن آنها در هر زمانی، احساس همذاتپنداری میکند و به همین دلیل احساس نزدیکی و شیفتگی بیشتری در رابطه با حافظ وجود دارد. این به معنای فقدان وجود این اندیشهها در آثار مولانا یا عطار نیست بلکه به این معناست که زبان شعری و فلسفی این دو متفکر ایرانی، پیچیدگیهای دینی و تاریخی بیشتری دارد و برای فهم اشعار آنها، نیاز به تسلط گستردهای به آیات قرآن و مبانی الهیات اسلامی وجود دارد و البته صادقانه بگویم که من تخصص چندانی در رابطه با این دو متفکر ایرانی ندارم!
شما در کنفرانسی در مونیخ، از نقش حافظ در تحول در مفهوم گناه سخن گفتید. آیا این تحول در مفهوم گناه، به خاطر به رسمیت شناخته شدن گناه به عنوان پارهای از وجود آدمیزاد است؟ این نگاه حافظ تا چه اندازه شبیه به نگاه مسیحیت به انسان است که: انسان با گناه نخستین زاده میشود؟
دقیقا! به نکته مهمی در اندیشههای حافظ اشاره کردید. حافظ گناه را به عنوان بخشی از ساختار وجود آدمی در اندیشههایش به رسمیت میشناسد. او فقط دو گناه ریاکاری و مردمآزاری را نابخشودنی میداند و معتقد است که میشود چشم را بر روی گناهان دیگری که از انسانها سر میزند، ببندیم. به همین دلیل، در عین وجود اعتقاد به نظم ساختاری در جوامع بشری، به تساهل و آزادی اجتماعی افراد نیز عقیده ویژهای دارد که البته بیشباهت با آیین مسیحیت نیست.