کارگردان سرخپوست مطرح کرد:
ریشه کاهش مسئولیتپذیری اجتماعی در سالهای اخیر منفعتطلبی است/ روند و شکل توسعه در کشور ارزشها را تغییر داد/ عملکرد دستگاهها در قبال مشکلات اجتماعی و کودکان کار غلط بود
نیما جاویدی معتقد است شکل توسعهای که در کشور ما در طول سالها به آن عمل شد باعث شد تا منفعتطلبی و کسب سود بیشتر جایگزین ارزشهای دیگری بشود و همین مساله بیتفاوتی در قبال تغییرات و اتفاقات جامعه را به دنبال داشت.
به گزارش خبرنگار ایلنا، نیما جاویدی بعد از پنج سال از ساخت فیلم ملبورن و موفقیتهایی که این فیلم برای او داشت، فیلم سینمایی سرخپوست را کارگردانی کرده است. این فیلم در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و به فروش خوبی هم رسیده است. با نیما جاویدی کارگردان این فیلم گفتگو کردیم.
معمولا کارگردانهای جوان که فیلم اولشان با موفقیت همراه میشود علاقه دارند تا اثر دوم خود را به سرعت بسازند چرا بین دو فیلم شما پنج سال فاصله افتاد؟
بخشی از این فاصله به دلیل سفرهایی بود که برای فیلم ملبورن و همچنین سایر کارهایم باید انجام میدادم و بعد از این سفرها نیز تصمیم گرفتم یک فرصت مطالعاتی برای خودم در نظر بگیرم و معتقد بودم باید کمی روی معرفت و انباشت اطلاعات خودم کار کنم و بعد فیلم جدیدم را بسازم. البته بعد از موفقیتهایی که برای فیلمنامه ملبورن رخ داد کمی وسواس نیز پیدا کرده بودم در طی این مدت یک فیلمنامهای نوشتم که هزینه زیادی برای ساخت نیاز داشت و بعد فیلمنامه سرخپوست را نوشتم.
داستان سرخپوست واقعی است؟
خیر اما ایده اصلی از خبری که در خبرگزاریها دیدهام آمده و آن خبر این بود که چند سال پیش فرودگاه یاسوج برای توسعه خود نیاز داشت تا زندان کناری این فرودگاه تخریب شود اما مسئولان زندان این مساله را نمیپذیرفتند و این داستان و مجادله فکر کنم تا امروز نیز ادامه دارد. بعد از شنیدن این خبر طرح فیلمنامهای را نوشتم و در گوشهای از ذهنم آن را نگه داشتم تا پخته شود و در طول این مدت فیلمنامه به مرور کامل شد.
یکی از مسائلی که شما هم در ملبورن و هم در سرخپوست به آن توجه کردهاید بحث وجدان و مسئولیتپذیری است و در هر دو فیلم ما با معضل مسئولیتپذیر بودن و مسئولیتپذیر نبودن آدمها طرف هستیم؟
واقعیت این است که یکی از جنبههای زندگی انسانی مسئولیتپذیری است و از زمانی که یک فرد بالغ میشود و قدرت تمیز پیدا میکند باید مسئولیتهای مختلف را قبول کند و دایره این مسئولیتپذیری از خودش تا اطرافیان و جامعه وسعت دارد. بخشی از این مسئولیتپذیری مانند آنچه که ما در قبال خانواده و فرزندانمان داریم امری شخصی است و شاید از ارزش کمتری برخوردار باشد اما مسئولیتپذیری اجتماعی امری بسیار مهم و ارزشمند است متاسفانه امروز در جامعه ما مسئولیتپذیری اجتماعی بسیار کاهش پیدا کرده و به نوعی یکی از نقاط ضعف جامعه ما کاهش مسئولیتپذیری اجتماعی است. ریشه کاهش این مسئولیتپذیری اجتماعی در منفعت طلبی است یعنی ما منفعتطلبی و سود فردی خود را به سود جمعی ترجیح میدهیم و این ترجیح دادن از یک درگیری برای جای پارک تا بزرگترین مسائل کاملا وجود دارد ما امروز ابتدا به منافع خود فکر میکنیم و در خوشبینانهترین حالت شاید منافع خانواده و فرزندان و یا دوستان خود را در نظر بگیریم و اصطلاحا پیش خود میگوییم سود و زیان دیگران به ما چه ارتباطی دارد. مقابل ضدارزشی به نام منفعتطلبی، ارزشی به نام فداکاری وجود دارد که در گذشته نه چندان دور این ارزش بسیار پررنگ بود و ما نمونه بارز جامعهای فداکار را میتوانیم در زمان جنگ هشت ساله با عراق شاهد باشیم البته برای کشف ریشههای تغییر رفتار ما در جامعه و حرکت به سمت منفعتطلبی باید کار کارشناسی و جامعهشناسی بزرگی صورت بگیرد اما آنچه مشخص است این است که ما در گذشته نه چندان دور افراد فداکارتری نسبت به امروز بودیم.
بر اساس آنچه که در فیلم وجود دارد و همچنین ایدهای که فیلمنامه از آن نشات گرفته؛ توسعه یکی از مواردی است که باعث میشود افرادی نابود شوند آیا به صورت کلی یکی از دلایل منفعتطلب بودن ما توسعه غلط ساختارهای اجتماعی و اقتصادی کشور نیست؟
قطعا شکل توسعه در تغییر ساختار جامعه نقش دارد ما در کشور خودمان شاهد بودیم که روند توسعهای ارزشها را تغییر داد برخی از ارزشها کمرنگ شد و برخی دیگر از ارزشها جای خود را به چیزهای دیگر دادند و قطعا هر شکلی از توسعه ارزشهایی را متناسب با خود به دنبال دارد متاسفانه شکل توسعهای که در کشور ما در طول سالها به آن عمل شد باعث شد تا منفعتطلبی و کسب سود بیشتر جایگزین ارزشهای دیگری بشود و همین مساله بیتفاوتی در قبال تغییرات و اتفاقات جامعه را به دنبال داشت. وقتی ما در جامعه شاهد هستیم که مثلا مردم به جای کمک کردن به یک فردی که در یک نزاع نیاز به کمک دارد با پیشرفتهترین موبایل روز دنیا از او فیلمبرداری میکنند میتوانیم نتیجه بگیریم که جامعه از لحاظ اقتصادی توسعه پیدا کرده اما از لحاظ اجتماعی و مسئولیتپذیری اجتماعی دچار پسرفت شده است. متاسفانه عملکرد دستگاههای دولتی و فرهنگی در قبال مسئولیتپذیر نبودن اجتماعی آنچنان که باید موثر نبوده است. مشکلاتی همچون کودکان کار، کارتنخوابها و معتادان و مشکلاتی از این دست تبدیل به مسائلی روزمره و معمولی شده و اگر روزی افراد در خیابان با دیدن یک کودک کار برای او دل میسوزاندند امروز بیتفاوت از کنار آن رد میشوند و میگویند که این اتفاق در هر جامعهای طبیعی است.
وضعیت ارزشهایی همچون عشق، دوست داشتن، محبت، در چنین جامعهای چگونه میشود زیرا در فیلم میبینیم که یکی از شخصیتها ابتدا از این حربه برای فریب طرف مقابل استفاده میکند؟
ورود منفعتطلبی به هر عرصهای ماهیت آن را تغییر میدهد و عشق نیز از این مساله مصون نیست ذات عشق با صداقت همراه است و ما در منفعتطلبی صداقتی نمیبینیم و وقتی منفعتطلبی وارد رابطه عاشقانه میشود عشق از آن رابطه خارج میشود.
فیلم در یک مقطع تاریخی معاصر در دهه 40 میگذرد و این پتانسیل را دارد که وارد مسائل سیاسی آن زمان بشود ولی وارد هیچ تحلیل سیاسی نمیشود؟
معتقدم هر چیزی که یک اثر هنری را تاریخمصرفدار کند به آن اثر لطمه زده البته که باید مشخص باشد یک اثر در چه زمان و مکانی روایت میشود البته ساخت فیلم سیاسی و دیدن یک فیلم سیاسی جزو علاقهمندیهای من نیست و علاقه دارم همیشه که به یک مساله انسانی صرف در فیلمها بپردازم. البته آنچه که درباره زندانیها در شهرستانها میدانیم عموما همان چیزی است که در فیلم وجود دارد.
برخی افراد و مخاطبان معتقدند که پایانبندی فیلم به کلیت داستان و به خصوص شخصیت رئیس زندان (نوید محمدزاده) هماهنگ نیست و انتقاداتی به این مساله شده است؟
از نظر خودم به عنوان سازنده اثر معتقدم نقاط و دلایل تحول شخصیت در فیلم وجود دارد اما در نمایشهای آزمایشی که برای فیلم گذاشتیم و همچنین اکرانهایی که با مردم فیلم را تماشا کردیم حدود 15 درصد از مخاطبان دوست داشتند پایان فیلم به گونهای دیگر باشد بعد از بررسی مجدد متوجه شدم از آنجا که خود من در دادن اطلاعات در فیلم یک نگاه مینیمالیستی است و اطلاعات کمی میدهم برخی مخاطبان متوجه این اطلاعات نشدند و به همین دلیل پایان آن را قبول نکردند البته برخی مخاطبان و حتی منتقدان که فیلم را دوباره تماشا کردند پایان فعلی را قبول کردند هر چند وقتی به گروهی از مخاطبان و منتقدان میگوییم که به جای پایانبندی فعلی چه نوع پایانبندی برای فیلم باید اختصاص بدهیم پاسخ روشنی نمیدهند و برای این فیلم نیز نمیشد پایان باز انتخاب کرد زیرا مخاطب باید پاسخ سوال خود را بگیرد و از این منظر کنش شخصیت اصلی در پایان فیلم کاملا درست است اما به نظر مخالفان نیز احترام میگذارم و معتقدم بخشی از مخالفتها تابع سلیقه است.
یکی از ویژگیهای فیلم سرخپوست حضور بازیگران حرفهای در نقشهای بسیار کوتاه است آیا نگران این نبودید که این میزان حضور بر دیده شدن نقش اصلی تاثیر بگذارد؟
نگرانی که وجود نداشت اما یکی از دلایل انتخاب بازیگران حرفهای برای نقشهای اصلی این است که ما این فیلم را برای طیف گستردهای از مخاطب ساخته بودیم قصد داشتیم که فیلم به فروش خوبی نیز برسد و قطعا یکی از دلایلی که مخاطبان برای تماشای این فیلم در اکران عمومی و اصلی انتخاب میکنند بازیگران آنهاست. شاید به سختی به جای برخی بازیگران مانند ستاره پسیانی میتوانستیم از بازیگران بومی انتخاب کنیم اما معتقدم نتیجه چیزی نمیشد که الان شده و ستاره پسیانی به خوبی نقش یک زن بلوچ را ایفا کرد و کاملا از بازی او راضی هستم. همکاری با حبیب رضایی، مانی حقیقی و آتیلا پسیانی نیز بسیار رضایتبخش بود.
گفتگو: علی زادمهر