در نشست «موزه، هنر و جامعه» عنوان شد؛
موزهها با آلزایمر فرهنگی و تاریخی مقابله میکنند
نشست «موزه، هنر و جامعه» در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
به گزارش ایلنا، نشست «موزه، هنر و جامعه» با حضور آیدین آغداشلو، حسام سلامت و رضا دبیرینژاد جمعه ۲۴ خرداد در سالن استاد شهناز خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
فقدان ادبیات نقد در عرصه موزهداری
رضا دبیرینژاد در ابتدای این نشست گفت: از منظری کلی میتوان گفت بیش از نیمی از موزهها را موزههای هنری تشکیل میدهند که آثار هنری را به نمایش میگذارند. اما کمتر شاهد استفادههای چندگانه از آنها بودهایم. در سالهای اخیر نیز بحثهای متعددی درباره سازوکار موزههای هنری، آسیبشناسی آنها، نقدها نسبت به مدیریت آنها و حتی تعریفشان درگرفته است. سوالاتی از این دست مطرح میشود که اثر موزهای و اثر هنری چیست و چه نسبتی با هم دارند؟ یا اینکه چرا موزهها در دیگر کشورها در کنار یکدیگر حلقههایی بهمپیوسته را شکل میدهند اما در کشور ما حالتی پراکنده دارند؟ تاریخنگاری موزهها نیز از حلقههای مفقوده و گسستهای متعدد حکایت دارد. سوالات زیادی در این زمینه مطرح شده و میشود.
وی ادامه داد: امروزه موزهها را پدیدهای اجتماعی تلقی میکنیم که قرار است تاثیرگذاری اجتماعی نیز داشته باشد. اگر در گذشته موزهها را فقط محل نگهداری میدانستند، امروزه کارکردهای متعددی از آنها انتظار میرود. اگر قرار باشد موزههای ما پویاتر شوند، به بحثهای بینارشتهای نیاز دارند و کافی نیست که صرفا از درون خودشان دیده شوند. ما هیچگاه به سمت نقادی موزهها نرفتهایم و ادبیات نقد در این حوزه در کشورمان شکل نگرفته است. تا این بحث و گفتگوها اتفاق نیفتد، چنین فرصتی نیز پیش نخواهد آمد.
موزههای فرهنگی و هنری حافظه بومی را یادآوری میکنند
پس از آن آیدین آغداشلو به چیستی موزه پرداخت و گفت: موزههای فرهنگی و هنری حافظه بومی ما را یادآوری میکنند و به ما میگویند که چه ساختهایم. این موزهها صرفا شامل آثار قدیمی نمیشود بلکه چیزهای معاصر را نیز به نمایش میگذارند. کار بسیار مهمی که موزه انجام میدهد، اینست که با موادی که به ما ارائه میدهد، با آلزایمر فرهنگی و تاریخی انسان مقابله و به نوعی انسان را متنبه میکند. در این مسیر کارهای زیادی از جمله کارهای تحقیقی، نمایشی، انتشاراتی و.. صورت میگیرد. به این معنا، موزه جای آثار هنری است؛ نه اینکه هر چیزی را در خود جای دهد.
وی ادامه داد: از آنجایی که نمایش آثار هنری در موزهها قرار است حافظه تاریخی ما را تقویت کند، بنابراین جمع کردن اشیاء برای این کار کافی نیست. موزهای که از آن صحبت میکنیم نیز موزه خصوصی نیست، بلکه جاییست که آثار ارزشمند تاریخی، هنری، انسانشناختی، جامعهشناختی و.. را عرضه میکند. اینها در نهایت به یک نتیجهگیری منجر میشوند که عملکرد یک فرهنگ به چه شکل بوده است. چنین چیزی تا در دسترس مردم نباشد، به هدف اصلی خودش که ارتباط میان گذشته و امروز است نخواهد رسید. کار تحقیقی عظیمی لازم است تا مشخص کند که اینها چگونه معنای انسان هر دوره را بازگو میکند. بنابراین موزه باید مفتوح و در اختیار همگان باشد.
این نقاش و منتقد هنری اضافه کرد: پارادوکسها نیز از همینجا آغاز میشود؛ چیزی که در مورد آن حرف میزنیم آیا موزه است؟ یا یک انبار که مورد استفاده یا بیاستفاده است؟ آیا صرفا آثار را به نمایش میگذارد یا از آنها پشتیبانی ادبی و تحقیقی هم میکند؟ به این معنا، موزه خصوصی را مهم نمیدانم. البته که مجموعههای خصوصی خوبند و کسانی چیزهایی را جمعآوری و الک میکنند و این همواره در طول تاریخ وجود داشته است. برخی از این مجموعههای خصوصی بعدها بهشکل عمومی درآمدهاند و بعضی نیز نشدهاند. مجموعههای خصوصی مهم هستند چون امکان دارند از این شکل بالقوه مصرف خصوصی به مصرف عام منتقل شده و به موزه تبدیل شوند، که البته کار پردردسر و خطیری است.
آغداشلو که مدیریت موزه رضا عباسی را در کارنامه دارد، ادامه داد: موزهداری ما با موزه ایران باستان آغاز میشود که به سفارش رضاشاه و توسط آندره گدار ساخته شد. ولی این موزه یک موزه معاصر که به درد امروز بخورد نیست. موزه ایران باستان حالت انباری را داشت که اجازه داشتید به آن وارد شوید و در گذشته هر زمان به آن پا میگذاشتم قلبم میگرفت. در طول بیست سال اشیاء درون آن هیچ تغییری نمیکرد. هرچند این موزه جزوههایی راجع به برخی آثار منتشر میکرد که پشتوانه معنایی آنها بود و امروز هیچکدام از ما نشریه مرتب و منظمی ندارند و بخش ادبی و تحقیقی از آنها سلب شده است.
وی افزود: اینجا مساله ما تعریف و درک و دریافت یک موزه زنده است. اشیاء موجود در موزهها میتوانستند زیر خاک باشند؛ معنای آنها وقتی بوجود میآید و منتشر میشود که روی آنها کار شود، متونی نوشته شود و.. این کاری است که انسان امروز باید با درباره میراث گذشته انجام دهد و این تفاوت دارد با نوشتهای که پای اثر گذاشته میشود. موزهداری معاصر کارش دفن مجدد اشیاء کشف شده نیست؛ کاری که موزهداری معاصر باید انجام دهد، جاری کردن معنای راکد است. هر اثر هنری را اگر در ویترین بگذارید به آنجا عادت میکند؛ گاهی ممکن است دیده شود و گاهی نیز دیده نشود. شما هر روز به تابلوی نقاشی روی دیوار خانهتان خیره نمیشوید، یعنی معنای آن راکد شده است. بنابراین کار موزه معاصر جاری کردن معناست و این کار آسانی نیست.
این هنرمند اضافه کرد: نمیتوان هر چیز قدیمی را به صرف قدیمی بودن در موزه جای داد. هنرمند ذهنیت زمانهاش را نمایندگی میکند و موزه معاصر باید بتواند این ذهنیت را به ما منتقل کند تا حلقههای فرهنگی به هم پیوند بخورند و ما را وادار به تماشا کردن کنند. وگرنه حلقههای زنجیر پاره پاره نمیتواند تصویر یک لنگر کشتی را برای ما ترسیم کند و صرفا تودهای انبوه و مضحک از حلقههای پراکنده خواهیم داشت. موزهداری کاری شبیه به نوشتن تاریخ مدارس است؛ نمیتوانیم یک سلسله را از این میان حذف کنیم، حتی اگر از نظر ما سلسلهای عادل نبودهاند یا تقسیم ثروت در آن زمان بهدرستی انجام نمیشده است.
آغداشلو ادامه داد: موزهدارهای ما نهایتا انباردارهای خوبی هستند. نریشنی وجود ندارد و فقط چیزهایی صامت را میبینیم. اشیاء هر چقدر هم فوقالعاده باشند، به نریشن نیاز دارند، همانطور که فیلم صامت هم کپشن میخواهد. موزه هنرهای معاصر فوقالعاده است چون آثار فوقالعادهای دارد؛ اما موزهدار باید به ما بگوید اینها چیست؟ بخشی از نریشن میتواند کتابی درباره موزه و توضیح آثار موجود در آن باشد. اما این کارها بنا به دلایل مختلف به تعویق افتاده و فراموش شده است. در ایران حتی انبارداری کامل هم گاهی اوقات بهخوبی انجام نمیشود و اشیاء در انبار آسیب میبینند.
وی در پایان گفت: موزهداری کاری بسیار ظریف، پیچیده و خطیر است. موزهداری صرفا جمعآوری اشیاء ارزشمند نیست و با این کار نمیتواند موقعیت فرهنگ و تمدن دورههای مختلف تاریخی را ترسیم کند. موزه همچنین باید بیطرف و نریشنی که نوشته میشود نیز باید بیغرض باشد. موزه باید گذشته را بازگو کند و امیدوار باشد که داوری مردم در راه است.
موزه به مثابه روایت فاتحان
در ادامه حسام سلامت به بحث «موزه به مثابه روایت فاتحان» پرداخت و گفت: مسالهی پیوند میان موزه و نظام قدرت در صحبتهای آیدین آغداشلو غایب بود. در مسیر این بحث خوب است در ابتدا تعریف خودمان از موزه را روشن کنیم؛ موزه نمایش یک آرشیو است. در فهم آرشیو نیز سه کنش ثبت، نگهداری و طبقهبندی اشیاء و اسناد اهمیت پیدا میکند. هر آرشیو همبستهی یک نظام دانش است که مواد آن آرشیو را سازمان میدهد و هیچ آرشیوی بدون دانش شکل نمیگیرد. هر آرشیو یک حافظه است و دستکم در ساختن یک حافظه سهم دارد و این حافظه همواره یک حافظه جمعی است. به این ترتیب میتوان گفت هر آرشیو به مثابه نظام مقولهبندی، با نوع خاصی از نظام دانش پیوند دارد و به مثابه حافظه عمل میکند.
وی ادامه داد: در تعریف موزه گفتیم که موزه نمایش یک آرشیو است. نمایش به معنای بازنمایی یا بازاحضار چیزی که در آرشیو است و آوردن آن به روی صحنه و رویتپذیر کردن آن. آرشیوها از مجرای بازنماییست که وارد حوزه ادراک و روایت میشوند. به این معنا، هر نمایشی یک نوع سازمانبندی ادراک است. در فرآیند نمایش است که جواب این پرسش داده میشود که «چه چیزی را میتوان و باید نشان داد؟» هیچ آرشیو تامی وجود ندارد و هر آرشیو با قسمی کمبود و نارسایی همراه است. به اضافه اینکه تمام آن چیزی که در آرشیو وجود دارد نیز به نمایش گذاشته نمیشود. چه چیزی تعیین میکند موزه یک آرشیو را با روایتی خاص وارد عرصه رویتپذیری کند؟
سلامت اضافه کرد: اینجاست که بحث ما به مفهوم قدرت گره میخورد؛ پاسخ موزه به این سوال که چه بخشی از آرشیو را میتوان و باید رویتپذیر کرد و کدام بخش را باید سرکوب و حذف کرد، تابع جایگاه نهاد موزه در مناسبات قدرت است. به این معنا، هر موزه با شیوه خاصی از نمایش آرشیو، روایتی را شکل میدهد که صریح یا ضمنیست. این روایت قرار است چه کاری بکند؟ این روایت در خدمت تحکیم و تثبیت راوی در دل مناسبات قدرت است. راوی نیز میتواند دولت یا وزارت یا بنگاه اقتصادی، طبقه یا گروه ذینفوذ و.. باشد. موزه به مثابه نمایش آرشیو، همواره از منظر اکنون و به اعتبارِ لحظهی حاضر سامان مییابد. لحظهی اکنون است که تعیین میکند آرشیو چگونه روایت شود و در خدمت چه چیزی باشد. روایتهای موزهها دستاندرکار تولید و بازتولید یک حافظه تاریخیست و هر موزه تاریخ خود را میسازد.
وی افزود: این حافظه تاریخی بهدلیل گزینشی بودن و پیوندش با نظام قدرت، هیچگاه تام نخواهد بود. بخشی از آرشیوها همواره مخفی میشوند و در کدام از این حافظهها همواره چیزهایی گم، حذف و سرکوب شدهاند. بنابراین موزهها کارکردی دوگانه دارند؛ از یکسو تلاشی برای نگهداشت حافظهاند و علیه فراموشی تاریخی عمل میکنند. از سوی دیگر اما، خود دستاندرکار به فراموشی سپردن چیزهای دیگر هستند. همین کارکرد دوگانه است که موجب پیچیدگی جایگاه موزهها میشود. تعارض روایتها فضا را برای بازخوانی و دیدن تاریخ گمشده و دامن زدن به ضدروایتها فراهم میکند.
این جامعهشناس ادامه داد: تاریخ رسمی و هژمون، فقط از مجرای حذف و سرکوب بخش دیگری از آرشیو ممکن میشود. موزهها دستاندرکار تثبیت روایت فاتحان هستند و حافظه خودشان را میسازند. آنها حق روایت را حق انحصاری خود میدانند. چنین امری نه تنها مستلزم نادیده گرفتن بخش زیادی از آرشیو، که مستلزم خوانشی رسمی و هژمونیک از بخش به نمایش گذاشته شده است. اما موزهها خواه ناخواه به جنگ حافظهها و نبرد روایتها دامن میزنند. موزهها تلاش میکنند حافظه مدنظر خود را جا بیندازند و نوع خاصی از نظام ادراک را تولید کنند. آنها همزمان به روایت رقیب خود نیز پر و بال میدهند. پس با روایتها و ضدروایتها و حافظهها و ضدحافظهها روبروییم و این خود به بازآرایی آرشیو منجر میشود؛ به ضرورتِ برگشتن و دوباره خواندن تاریخ برای فهم اینکه چه برگهایی از آن گم شده است. باید جنگی در میان باشد تا چنین ضرورتی ایجاد شود. در این جنگ است که مغلوبان و حذف و سرکوبشدگان سعی میکنند آرشیو خود را ساخته و عرضه کنند و اینها آرشیوهای آلرتانیو هستند. در این شرایط با صداهایی روبرو میشوید که تاریخ اقلیت است؛ اقلیت به مثابه امر سرکوبشده و بیصدا.
سلامت در پایان گفت: ما در میانهی جنگ حافظهها و نبرد روایتها قرار داریم و این جنگ هر روز جدیتر و علنیتر میشود؛ جنگی که قلمرو آن به موزهها محدود نشده و وارد عرصه ادبیات، سینما و.. نیز میشود، همانطور که در سالهای اخیر شاهد تقلاهای آپاراتوسهای دولت برای بازسازی تاریخ کمرنگ شده و ساختن دوباره یک حافظه بودهایم. برای نمونه سینما از مجرای تصاحب حق انحصاری روایت دست به چنین کاری میزند. کسی از عاقبت این جنگ خبر ندارد، آنچه آینده را آبستن و تجربه امروز ما را دینامیک میکند، همین نبرد روایتهای هژمون و روایتهای خرد است. این نبرد در ریشه خود، نبردی گفتمانی بر سر ساختن روایتها و نبردی سیاسی بر سر حافظه است و عاقبتش با دینامیسم خودِ جنگ تعیین میشود.