«کتاب خَم» علیرضا سیفالدینی منتشر شد
رمان «کتاب خَم» نوشتهی علیرضا سیفالدینی توسط نشر نیماژ روانه بازار کتاب شد.
بهگزارش ایلنا، رمان «کتابِ خَم» نوشتهی علیرضا سیفالدینی در تیراژ ۵۰۰ نسخه و با قیمت پشت جلد ۵۹۰۰۰ تومان روانه بازار کتاب شد. این کتاب ۴۶۴ صفحه دارد و بنا بر گفتهی سیفالدینی، فرم این کتاب واجد ویژگیهای منحصربهفردیست. این نویسنده، مترجم و منتقد ادبی بیش از هفت سال از عمر خود را روی آن گذاشته است.
«کتاب خم» روایت زندگی پرفراز و نشیب مردی است که بهرغم میل درونیاش، به آنچه او را از مسیر دلخواهش دور میکند تن میدهد. او سازگار نیست، سازشگر نیست، ناتوان نیست، اما با اندیشیدن مدام به درون و بیرون، خانه و جامعه و به هرآنچه که نقش او را کمرنگ میسازد، روزگار میگذراند و بیآنکه به خواستهها و آرزوهای اصلیاش فعلیت ببخشد، ناخواسته همان راهی را میرود که «بیرون» پیش پایش میگذارد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
گفت: «من کارگر بودم آقا. یعنی هستم. بعد از سال ۲۵، سهبار کتک خوردم: سال ۳۲، سال ۴۲، سال ۵۲. اولیاش وقتی بود که گلسرخی سهساله بود و من تو آبادان بودم. تو دومیاش گلسرخی دهساله بود، تو سومیاش گلسرخی بیستساله بود، تو چهارمیاش گلسرخی سیساله بود. گلسرخی را همان ماهی که به دنیا آمده بود کشتند. گفتند بیا این هم جشن تولدت. همین چهار سال پیش. من را کتک زدند. یک عده کف زدند، یک عده هم تف انداختند. من کارگر بودم. یعنی هستم.» اسماعیل گفت: «آقاجان، این حرفها را بگذار وقتی رفتی خانهات بزن.» مرد گفت: «من خانهای ندارم آقا. از همان اولینباری که کتک خوردم فهمیدم دیگر خانهای ندارم.» اسماعیل گفت: «پس شبها کجا میخوابی؟» مرد گفت: «رو زمین.» اسماعیل گفت: «میدانم رو زمین میخوابی. ما هم رو زمین میخوابیم. هیچکس رو هوا نمیخوابد. منظورم این است که...» مرد حرف اسماعیل را برید، گفت: «میدانم چی میگویید آقا. من هم همین را میگویم. میگویم آدم باید خانه داشته باشد. ولی چون من خانهای ندارم و دوست دارم خانهای داشته باشم، کتک میخورم.» اسماعیل گفت: «یعنی علت همه کتکهایی که خوردهای خانه بود؟»