خبرگزاری کار ایران

در گفت‌و‌گو با مهیار علیزاده و رضا موسوی مطرح شد؛

طرف در اُپرای وین کنسرت می‌دهد اما با دوچرخه‌ به خانه می‌رود/اینجا سوپراستارها با مازراتی از سالن بیرون می‌آیند

طرف در اُپرای وین کنسرت می‌دهد اما با دوچرخه‌ به خانه می‌رود/اینجا سوپراستارها با مازراتی از سالن بیرون می‌آیند
کد خبر : ۷۰۰۶۳۷

گروه اجرایی «خط سوم»؛ مهیار علیزاده و رضا موسوی ضمن صحبت در مورد آنچه در این اثر می‌گذارد به آنچه سالار عقیلی در مورد پروژه قبلی این گروه؛ «بگو کجایی» گفته بود نیز پاسخ دادند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، گروه اجرایی پرفورمنس یا کنسرت- نمایش «خط سوم» متشکل از مهیار علیزاده، رضا موسوی، سمیه تاجیک، میلاد درخشانی، مهدی وجدانی، اندیشه فولادوند و.... روز یکشنبه 18 آذر روایتی از زندگی زنی به نام کیمیا؛ دختر مولانا و همسر شمس را در تالار وحدت روی صحنه می‌برند.

طراحی، آهنگسازی و خوانندگی این اثر برعهده علیزاده است و میلاد درخشانی به عنوان خواننده مهمان همراهی‌اش می‌کند، رضا موسوی کارگردانی و طراحی صحنه را برعهده دارد، سمیه تاجیک متن را نوشته است و مهدی وجدانی ارکستر زهی‌ای را رهبری می‌کند که در کنار کسری سبکتکین، مهیار طهماسبی، آرمین خیردان، پیمان حاتمی و بهتاش ابوالقاسم می‌نوازند و در نهایت اندیشه فولادوند است که در نقش کیمیا روی صحنه می‌رود.

آن‌ها را که عقبه 300، 350 ساله دارند با ما که نهایتا سه، چهار سال است این کار را می‌کنیم، مقایسه نکنید

مهیار علیزاده در مورد اینکه «خط سوم» موزیک- تئاتر است یا کنسرت- نمایش، پرفورمنس است یا اُپرا و تعریف ما از هر کدام این‌ها چه میزان به معیاری که در خارج از ایران پذیرفته شده نزدیک است یا از آن دور؟، گفت: فرق ما با آن‌ها در این است که آنجا، در غرب، از 300، 350 سال پیش اُپرا وجود داشته است و همه چیز در مورد چنین آثاری تعریف شده است چه در مسیر اُپرا باشد، چه موزیک- تئاتر، چه پرفورمنس و چه هر چیز دیگر. آن‌ها برای چنین اجراهایی عقبه‌ای 300، 350 ساله دارند و ما نداریم و نهایتا سه یا چهار سال است و گمان می‌کنم اولی‌اش را هم خودم با صابر ابر انجام دادم؛ سال 93، اولین پرفورمنسی که هم موسیقی زنده داشت و هم بازیگر و در تالار وحدت روی صحنه رفت.

آهنگسازِ آلبوم «دخت پری‌وار» با صدای علیرضا قربانی تاکید کرد: پس فرق ما در دانش و عقبه‌ای است که آن‌ها دارند و ما نداریم و اینکه برای تمام قسمت‌هایش نیز امکان تحصیل آکادمیک فراهم کرده‌اند. به عنوان مثال در غرب خوانندگانی داریم که بازیگری یاد می‌گیرند و اینجا متاسفانه اصلا چنین چیزی وجود ندارد و در نتیجه شما هیچ وقت نمی‌توانید به سمت ساخت موزیک- تئاتر یا اُپرا بروید. ساخت اُپرا در ایران بیشتر به شوخی شبیه است.

او در پاسخ به اینکه کسی مانند پرواز همای در این زمینه بر آوردن نام اُپرا پیش از آثارش مصر است، گفت: آن یک دانه را باید استثنا کرد، البته که یکسری موسیقی‌اش را دوست دارند و یکسری دوست ندارند اما او خواننده‌ای است که دارد بازیگری یاد می‌گیرد و در نتیجه خود را به آنچه معیار است، نزدیک کرده است. او در ایتالیا اُپرا می‌خواند و از سال‌های پیش هم که می‌خوانده و در حال ترکیب این دو با یکدیگر است ولی منظور من کسانی هستند که در کشاکش «اول بودن» عنوان «اولین اُپرا» یا «اولین کنسرت- نمایش» را روی خود می‌گذارند و بیشتر از آن که جدی باشند، خنده‌دارند. من این کارها را کم و بیش دنبال می‌کنم و اگر کنار اُپراهایی که الان، در قرن بیست و یک، به عنوان مثال در آمریکا، آلمان، اتریش و... اجرا می‌شود بگذاریدشان خنده‌تان می‌گیرد. چون ما اصلا بازیگری نداریم که بلد باشد بخواند و خواننده‌ای هم نداریم که بلد باشد بازی کند. هر چند بعضی، مانند آقای عقیلی در این زمینه ادعاهایی را مطرح می‌کنند ولی اصلا اینگونه نیست. این‌ها را مقایسه کنید با کسی که هشت سال از عمرش را در بهترین کنسرواتوار یا بهترین مدارس بازیگری، صرف آموختن بازیگری در کنار خوانندگی می‌کند یا خوانندگی در کنار بازیگری و بعد از هشت سال آموزش، اگر استعداد داشته باشد ممکن است آن چیزی که باید بشود، بشود و ممکن هم هست که نه.

در تمام «بینوایان» یک نت ژوست خوانده نمی‌شود

آهنگساز و طراح کنسرت- نمایش «بگو کجایی» ادامه داد: در ایران اما چون در بحث هنر همه در یک سال، دو سال اول استاد می‌شوند این داستان وجود دارد و بازیگرانی را داریم که آلبوم می‌دهند در صورتی که اصلا بلد نیستند بخوانند و زحمت یک سال کلاس رفتن را به خود نداده‌اند. نام پروژه‌شان را هم می‌گذارند کنسرت- نمایش و می‌گویند در حال اجرای اُپرا هستیم در صورتی که فایل‌های صوتی و تصویری‌شان را که می‌بینید، خنده‌تان می‌گیرد و اگر مثلا مهمانی خارجی داشته باشید به هیچ عنوان به او پیشنهاد نمی‌دهید که به تماشای «بینوایان» بنشیند. چون قطعا بعد از دیدنش می‌پرسد این چه بود؟! و شما یا باید بگویید اُپرا یا کنسرت- نمایش یا تئاتر موزیکال و او دیده است که سوپراستارهای ایران روی صحنه در حال خواندنند اما در مجموع، در تمام اثر یک نت ژوست نخوانده‌اند!

آهنگساز آلبوم «حرق خزان» با صدای علیرضا قربانی تصریح کرد: متاسفانه در ایران چون مردم هم سواد عمومی هنری زیادی ندارند و بهترین چیزهایی که شنیده‌اند موسیقی‌های سخیف لس‌آنجلسی بوده است، فکر می‌کنند آنچه در آنجا می‌شنوند چیز درستی است و در کنارش هم بیشتر حاشیه دوست دارند و دیدن سوپراستارها را. در غرب هیچ کدام از خوانندگان اُپرا و هیچ کدام از سولیست‌های اُپرا، سوپراستار نیستند و طرف با بهترین کیفیت در سالن اُپرای شهر وین کنسرت می‌دهد اما سوار دوچرخه‌اش می‌شود و به خانه می‌رود. اینجا سوپراستارها سوار بر مازراتی از سالن بیرون می‌آیند و کلا سیستم‌مان با هم فرق می‌کند. ما خط دیگری را می‌رویم و آن‌ها خط دیگری را.

زیبایی بصری یا کارکردی دیگر؟

علیزاده در جواب اینکه آنچه در «خط سوم» در قالب نمایش یا پرفورمنس انجام می‌شود را می‌توان ایجاد جاذبه‌های بصری برای کنسرت مهیار علیزاده و میلاد درخشانی نامید یا خیر، گفت: شاید در کنسرت‌های قبلی‌مان به این صورت بوده باشد و به عنوان مثال «دخت پری‌وار» که سال 95 به مدت 12 شب با علیرضا قربانی در تالار وحدت روی صحنه بردیم به همین صورت بود. «دخت پری‌وار» یک کنسرت صرف بود که رضا موسوی به عنوان کارگردان هنری به آن اضافه شد و جلوه‌هایی بصری برای تماشاگرانی که به تماشای کنسرت آمده بودند، ایجاد کرد و آنها اگر قرار بود عدد لذت‌شان روی 100 باشد به 200 رسید و به خاطر همین هم آنقدر استقبال کردند. این اتفاق از سال 95 به بعد روی دورِ تکرار افتاد و همه در کنسرت‌هایشان به کارش بردند و الان خیلی عادی شده است. به عنوان مثال می‌بینی که در شهرستان کنسرت گذاشته‌اند و موکت سن کنده شده است و کاغذهای پشت سر خواننده و نوازنده چروک خورده و پاره شده اما کنار خواننده آباژوری گذاشته‌اند که بگویند ما طراحی صحنه داریم! خنده‌دار است دیگر!

او ادامه داد: ما با رضا چند پروژه را به همین شکل ادامه دادیم تا رسیدیم به «خط سوم» و این نقطه عطف کارمان است چون رسما تئاتر را واردش کرده‌ایم و از خانم سمیه تاجیک خواسته‌ایم که برای‌مان متن بنویسد و بازیگر حرفه‌ای آورده‌ایم و یک گروه پرفورمر به او کمک می‌کند و این‌ها فقط آفریننده جلوه‌های بصری نیستند و حرف دارند و در حال ارائه هنرشان هستند. ارکستری داریم که اعضایش حدودا 30 نفرند و سعی کرده‌ایم هر آنچه را در پروژه‌های قبلی اندوخته‌ایم، اینجا برای مخاطب خرج کنیم و امیدوارم از این اجرا یک فیلم خوب باقی بماند.

فضای ذهنی سالار عقیلی با آن‌چه ما انجام می‌دادیم، متفاوت بود

چند روز پیش سالار عقیلی در برنامه‌ای در شبکه اول سیما در مورد کنسرت- نمایش «بگو کجایی» گفته بود؛ این کار را اخیرا با آهنگسازی مهیار علیزاده و بازی مارال فرجاد و پویا امینی در تالار وحدت و همچنین هتل اسپیناس پالاس در سالن ۲۵۰۰ نفری روی صحنه بردیم. خیلی هم موفق بود. «بگو کجایی» کار خوبی، هم از نظر موسیقایی هم بازیگری بود، ما هم راضی بودیم اما آن چیزی که من می‌خواستم، نبود. نمی‌دانم شاید یک کارگردان خیلی قوی باید بیاید این جنس کار را هدایت و کارگردانی کند و به نظرم یک چیزی کم داشت. «بگو کجایی» کار خودم بود و باید از آن دفاع کنم اما حقیقت را می‌گویم. بعد از این شاید کمتر کنسرت- نمایش کار کنم و به نظرم موسیقی آنقدر شخصیت دارد که به تنهایی مخاطب را سیراب کند. به نظرم باید کارگردانی بیاید که برای این کار باشد و موسیقی و نمایش را تلفیق کند. از این تجربه نیز، هم خوشحالم هم نیستم؛ چراکه باید یک سناریو براساس موسیقی که اجرا می‌شود، نوشته شود تا به هم ربط داشته باشند؛ البته کار ما ربط داشت اما آن ربطی که من مدنظر داشتم نه. اکنون کاری درباره مولانا با علی پژوهشگر دارم که اگر آن را روی صحنه بیاورم، فکر می‌کنم موفق‌تر باشد.

مهیار علیزاده در پاسخ به این اظهارنظر گفت: اولا که «بگو کجایی» کار آقای عقیلی نیست، «بگو کجایی» کار مهیار علیزاده است و سالار عقیلی به عنوان خواننده آن انتخاب شد. کار برای من است و می‌توانم برای اجرا به هر خواننده دیگری بسپارمش. آقای عقیلی اولین تجربه‌شان را در این زمینه انجام می‌دادند و دوست داشتند مانند همایون شجریان و دیگران چنین تجربه‌ای را پشت سر بگذارند. ما نخست، سه شب در تالار وحدت روی صحنه رفتیم و 20 روز بعد به پیشنهاد سالار عقیلی در هتل اسپیناس پالاس در قالب فستیوال ققنوس؛ اجرایش کردیم و اگر تجربه موفقی نبود گمان می‌کنم ایشان نباید پیشنهاد اجرای مجددش را به ما می‌دادند.

علیزاده ادامه داد: ضمن اینکه شاید فضای ذهنی و کاری سالار عقیلی مقداری با فضایی که ما در آن به سر می‌بریم، متفاوت باشد. ایشان تقریبا ماهی یک سی‌دی منتشر می‌کنند و با هنرمندان مختلفی کار می‌کنند و به عقیده من؛ شاید در این فیلد کاری نمی‌گنجند. چون هنرمند و مخصوصا خواننده‌ای که به این پروژه می‌پیوندد، باید بسیار منعطف باشد و ممکن است در جایی از او بخواهید که صحنه را ترک کند یا اکت داشته باشد و در نتیجه از آن پوزیشن سوپراستار بودن دور می‌شود و باید در قالب آن پروژه قرار بگیرد و با آن هم‌رنگ شود و به گمان من سالار عقیلی با توجه به تجربیاتی که پیش از این داشته است؛ با این قضیه فاصله دارد.

چیزی که سالار عقیلی می‌خواست چه بود که با آنچه در «بگو کجایی» انجام شد، تفاوت داشت؟!

رضا موسوی، کارگردان و طراح صحنه «خط سوم» در ابتدای صحبتش در مورد آنچه سالار عقیلی در برنامه‌ای تلویزیونی به میزبانی علی ضیا، در مورد «بگو کجایی» و شیوه کارگردانی آن گفته بود، توضیح داد: نمی‌دانم اینکه سالار عقیلی گفته است «بگو کجایی»، «آن چیزی که من می‌خواستم نبود» عین جمله ایشان است یا نقل به مضمون شماست ولی سوال من از ایشان این است که آن چیزی که شما می‌خواستید، چه بود؟! شما زمانی می‌توانید بگویید آن چیزی که می‌خواستم نبود و خواسته‌ام عملی نشد و تفکراتم پیاده نشد یا هر جمله دیگری از این قبیل، که در راستای آن کانسپت حرکت کنید.

او افزود: در «بگو کجایی» ما ایده‌ای داشتیم و آن ایده در قالب قصه کوچکی مطرح شد در مورد زندگی یک دختر و پسر در زیرزمینی قدیمی. به همین دلیل هم یک میز خیلی بزرگ داشتیم که روی آن چیزهایی قدیمی بود که فضایی نوستالژیک را به یاد می‌آورد و همه نوازندگان پشت آن میز نشسته بودند و این قصه را یک نفر روایت می‌کرد. سالار عقیلی فقط برای این کار می‌خواند و همین الان اگر از ایشان بپرسید شما قصه را می‌دانید؟ جوابش منفی است! چرا؟! چون اصلا خودش را در آن راستا قرار نداده بود و تصورش این بود که قرار است بیاید بخواند و برود. وقتی به ایشان می‌گویید اینجا نایست و نیم متر عقب‌تر بایست و ایشان ناراحت می‌شود، چه می‌توان گفت؟! اتفاقی که رخ داد دقیقا همین بود! ما به ایشان گفتیم اینجا نایست و عقب‌تر بایست و ایشان ناراحت شد! چرا؟! چون می‌گفت من باید بروم آن جلو!

موسوی افزود: جواب من به ایشان این است که اساسا وقتی به هیچ عنوان تن به کار ندادند اکنون در مورد چه چیزی صحبت می‌کنند؟! من می‌توانم راجع به تک تک برخوردهای ایشان در این پروژه حرف بزنم و بحث کنم و حتی حاضرم در گفت‌وگویی با حضور خود ایشان شرکت کنم تا متوجه شوم در مورد چه چیزی صحبت می‌کنند. ایشان هیچ بخشی از آن اتفاق را نه دریافتند و نه به آنچه گفتیم، عمل کردند. اولین دیالوگ آقای عقیلی خطاب به بازیگری که آمده، انرژی گذاشته، متن را حفظ کرده و... این است که چرا نقشش طولانی است؟! یا چرا این اول می‌آید و من اول نیایم؟! شما اگر ذهنیت‌تان این است که باید بیش از هر چیز و هر کس دیگری دیده شوید، نباید در چنین کانسپتی قرار بگیرید و باید با همان روش همیشگی‌تان پیش بروید. یک صندلی بگذارید و در نزدیک‌ترین جای ممکن به تماشاگر بنشینید!   

کارگردان هنری کنسرت «دخت پری‌وار» با صدای علیرضا قربانی ادامه داد: وقتی شما کلا دو بار آمده‌ای سر تمرین و در آن تمرین هم فقط خوانده‌ای و رفته‌ای، مگر در اختیار ما بوده‌ای که بتوانیم کاری کنیم؟! ما می‌خواستیم کاری انجام دهیم و به خواننده دیگری هم فکر کرده بودیم و آن خواننده دچار مشکلاتی خانوادگی شد و ایشان ناچارا به ما پیوست وگرنه اصلا قرار نبود حضور داشته باشند.

این مدرس عکاسی ادامه داد: ما که کار اول و دوم‌مان نبوده است، ما با آقایان پورناظری‌ها کار کرده‌ایم، با بچه‌های پالت کار کرده‌ایم، با گروه دال کار کرده‌ایم، با آقای علیرضا قربانی مفصل و مبسوط کار کرده‌ایم و... من از سال 76، 77 کار کرده‌ام و همین کارها را آرام آرام پیش برده‌ام تا به جایی رسیده است که می‌بینید و در واقع از پیشگامان این کاریم. زمانی که ما تولید نمایش‌هایی متصل به موسیقی را شروع کردیم اصلا چنین چیزی وجود نداشت و یکسری از دوستان هستند که مثلا سه سال پیش شروع به انجام این کار کرده‌اند و در موردش هم صحبت می‌کنند ولی کاری که ما کرده‌ایم مربوط به هشت، نه سال پیش است.

راهی برای دل بردن از تماشاگر/ صحنه را دلفریب‌تر و جذاب‌تر می‌کنیم

موسوی در مورد اینکه «خط سوم» در کدام دسته‌بندی می‌گنجد و از میان پرفورمنس، کنسرت- نمایش، موزیک- تئاتر، اُپرا، تئاتر موزیکال و... چه باید نامیدش، توضیح داد: من با به کار بردن واژه کنسرت- نمایش برای آنچه تا به حال انجام داده‌ایم یا آنچه الان مشغول انجام دادنش هستیم چندان موافق نیستم. ما کنسرتی داریم که برای تنوع بصری مخاطب، مدیایی دیگر به نام تصویر یا پرفورمنس را درش می‌گنجانیم. ما نمایش خیلی جدی‌ای نداریم و اگر بازی‌ای هم داریم بازی در راستای پرفورمنس است و تئاتر نیست. کاری که ما می‌کنیم موزیک- تئاتر نیست و آن مقوله‌ای دیگر است که می‌شود در موردش مفصل حرف زد.

او افزود: ما اگر بخواهیم دسته‌بندی‌ای کلی برای آن‌چه انجام می‌دهیم درنظر بگیریم در پرفورمنس آرت می‌گنجد یا موزیک- پرفورمنس. یعنی یکسری قطعات موسیقی داریم که خواننده‌ای می‌خواندشان و ما با توجه به مفاهیمی که از شعر و موسیقی می‌گیریم صحنه‌ها را از لحاظ بصری برای تماشاگری که به تماشای این اثر می‌نشیند جذاب‌تر و دلفریب‌تر می‌کنیم.

او ادامه داد: به عنوان مثال «دخت پری‌وار» با صدای علیرضا قربانی 13 بار در تالار وحدت روی صحنه رفت و اتفاقی که آن زمان رخ داد عدم اتصال قطعات به یکدیگر بود و اینکه هر قطعه کانسپت جداگانه خود را داشت در صورتی که الان که نگاه کنید وحدت رویه‌ای را در به عنوان مثال «خط سوم» می‌بینید و این وحدت رویه ممکن است این تصور را ایجاد کند که وجه تئاتری ماجرا پررنگ‌تر است. بسیار پیش می‌آید که گروه‌های موسیقی به من می‌گویند اجرایی داریم و یکسری تصویر می‌خواهیم که آن پشت نشان دهیم! و واقعیتش این است که این کار اصلا برای من جذاب نیست، خصوصا زمانی که بدون فکر و بدون توجه به تاثیری که روی مخاطب می‌گذارد انجام شود، چیزی که بسیار هم باب شده و به کانسپت کلی کار هم ربطی ندارد و بیشتر آبستره است یا جلوه‌هایی بصری که صرفا به مدد نورپردازی شکل می‌گیرد.

موسوی افزود: ما تلاش کردیم جلوی آن اتفاق را بگیریم و آن کارها را به اجراهایی تبدیل کنیم نه بر مبنای نمایش بلکه بر مبنای کنسرت که محصول تفکری باشد که خدمتتان می‌گویم؛ من چند سال پیش زمانی که خودم مخاطب یکسری از کنسرت‌ها بودم به این نکته فکر می‌کردم که وقتی کاری را می‌بینیم، قاب رو به رویمان یکسری صندلی است و یکسری نوازنده و خواننده که آنجا نشسته‌اند و نوری که از ابتدا تا انتها هست. یک قطعه، دو قطعه، سه قطعه که می‌خواندند، از قطعه چهارم به بعد عملا کنسرت را از دست می‌دهید.

او در جواب اینکه بعضی نوازندگان با شیرین‌حرکاتی بار دیگر توجه مخاطب را به خود جلب می‌کنند، گفت: آن هم در یک لوپ می‌افتد. مگر مثلا یک نوازنده سنتور تا چه میزان می‌تواند هنگام ساز زدن تنوع اکت داشته باشد، خصوصا که نت‌ها هم محوریتی برایش ایجاد می‌کند یا مثلا تا چند ساعت می‌توان به یک نوازنده درامز یا یک گیتاریست نگاه کرد؟! یک قطعه، دو قطعه، سه قطعه و از قطعه سوم به بعد دیگر همه چیز تکراری است و این اساسا در موسیقی‌ای که مبنای ریاضیاتی دارد امری قابل پیش‌بینی و قابل قبول است و اساس آن کار ایجاب می‌کند که در تناوبی تکرارشونده بیافتیم و دیگر ادامه ماجرا را از دست بدهیم؛ یک خواننده را یا یک نوازنده- خواننده را می‌بینیم که با سازش یک جا ایستاده است و می‌خواند اما چقدر می‌شود او را با جلوه بصری موجودش تحمل کرد؟ و برای همین است که کنسرت‌هایی که وجه نوستالژیک دارند به این دلیل که مخاطب را از لحاظ بصری با خاطره‌هایش مرتبط می‌کنند جذاب‌ترند. اجرای قطعات جدید برای مخاطب ما جذاب نیست. چرا؟ چون با آن خاطره ندارد و حتما باید قطعه‌ای بیرون بیاید و آن را در ماشین، در مسافرت، در مهمانی با دوستان، آشنایان و آدم‌های مورد علاقه‌اش بشنود و در واقع برایش خاطره‌ساز شود تا هنگام شنیدنش روی صحنه، تصویرسازی ذهنی کند و این تصویرسازی ذهنی اوست که به خواننده کمک می‌کند تا روی صحنه پابرجا بماند. چرا مخاطبان مرتبا خواهان اجرای یک قطعه به خصوص هستند؟ چون برایشان تصویرسازی ذهنی می‌شود. کسانی که در کار بیزینس موسیقی هستند می‌دانند کاری که ما می‌کنیم کاری با ریسک بالاست؛ اینکه آقای علیزاده قطعاتی را می‌خواند که هیچ کدامشان تا به حال شنیده نشده است.

موسوی در پایان گفت: ما به هر کسی می‌گوییم که در حال انجام این کار هستیم، می‌گوید کاری با ریسک بالا می‌کنید و چطور فکر می‌کنید قطعاتی که تا به حال شنیده نشده‌اند، می‌توانند مخاطب را به سالن بیاورند؟! ما می‌پذیریم که این ریسک را بکنیم و صدمه‌اش را بخوریم ولی به مخاطب بگوییم می‌توانی بیایی چیزی را بشنوی که برای بار اول جذبت کند و برایت جالب باشد. البته این ایدئولوژی یحتمل شکسته خورده است و بُرد اصلی آن برای آینده است، نه برای الان. ما صدمه این کار را به جان می‌خریم ولی مطمئنیم این اتفاق به هر حال در آینده نهادینه می‌شود. زمانی بود که همین تصاویر الکی هم که پشت کنسرت‌ها پخش می‌کنند، همین لیزرشو و این‌ها هم نبود، نه اینکه اجازه انجام دادنش وجود نداشت، کسی ضرورتش را حس نمی‌کرد و می‌گفت من برای این صحنه بس هستم در صورتی که امروز دیگر کسی این گونه فکر نمی‌کند.  

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز