در گفتوگو با پری ملکی مطرح شد؛
ترجیح میدهم با مردان همخوانی کنم بهجای تکخوانی فقط برای زنان
پری ملکی (خواننده موسیقی ایرانی)، همخوانی و بودن کنار خوانندگان مرد یا دیگر خوانندگان زن را در کنسرتی برای هر دو گروه، راهی میداند برای حفظ حیات طبیعی خوانندگان زن در قیاس با شرایط کنسرت امروز بانوان.
به گزارش خبرنگار ایلنا، پری ملکی (خواننده موسیقی ایرانی) ۱۵ آبان، ۶۷ ساله میشود و همین بهانهای است برای دیدار با او در خانهاش در یوسفآباد.
دیداری که به گفتگو در مورد قصه پُر غصه وضعیت خوانندگان زن هم رسید و واکنش صریح سرپرست گروه موسیقی خنیا را در پی داشت که سالیان سال است کنسرت ویژه بانوان برگزار نمیکند و با توجه به شرایط موجود از تکخوانی صرفنظر کرده و به همخوانی میپردازد. او میگوید «دلم نمیخواهد تنها برای زنان بخوانم، دوست دارم کنسرتم شنیده و دیده شود و از جریان موسیقی جدی جدا نباشد.»
گروه موسیقی خنیا در تازهترین کنسرتش، ۲۰ و ۲۱ آذر به یاد یکی از تاثیرگذارترین ترانهسرایان دهه سی در تالار وحدت روی صحنه میرود.
شما در سالهایی که مشغول آموزش دیدن بودید و میدانیم که به شکل جدی بعد از ازدواج و با همراهی همسر مرحومتان؛ زندهیاد منصورملکی شروع شد، از حضور اساتیدی چون نصرالله ناصحپور و امیر پایور استفاده کردید. اساتیدی که اولی، دوم آبان ۷۸ ساله شد. نخست نگاهی بیندازیم به زمانی که خودتان آموزش میدیدید و سپس به سالهای متمادی برسیم که در حال آموزش دادن هستید.
من سال ۱۳۵۰ ازدواج کردم، از آن سال تا قبل از انقلاب، حدوداً سه سالش را ایران نبودم اما پیش از رفتن از ایران، از سال ۵۳ از سوی ایرج تیمورتاش (ترانهسرا) به وزارت فرهنگ و هنر معرفی شدم و مرا به کلاس استاد محمود کریمی (استاد آواز) فرستادند و ما کمی بعد از آن از ایران به انگلستان رفتیم.
من در انگلستان گیتار کلاسیک میزدم و همچنان میخواندم، خواندنی که از پنج، شش سالگی آغازش کرده بودم و در تمام این سالها تنها عشق زندگیام بوده است. تا قبل از اینکه به کلاس بروم و ردیف بدانم، از روی صفحات و رادیو یاد میگرفتم و بعد از آن بود که همه چیز جدی شد.
با بازگشت از انگلستان بلافاصله به کانون چاووش رفتم و در آنجا با استاد نصرالله ناصحپور آشنا شدم. تمام لحظاتی که در کلاس ایشان طی کردم، برایم با دنیایی از عشق همراه بود. استاد ناصحپور، انسانی مهربان، منضبط، در عین حال سختگیر و دوستداشتنی بودند و صدایی گرم داشتند. برخلاف صدای استاد عبدالله دوامی یا استاد محمود کریمی که اگرچه تکنیکشان فوقالعاده بود اما گرمای صدای ایشان را نداشتند.
کلاسهای ما به صورت دستهجمعی برگزار میشد و عدهمان هم زیاد بود. بسیاری از نوازندگان یا خوانندگان درجه یکِ فعلی آن زمان همکلاسی ما بودند، کسانی که به دلیل جنسیتشان و به خاطر مرد بودن، بسیار آسانتر جلو رفتند و مطرح شدند ولی ما همچنان آهسته اما پیوسته پیش میرویم. به هر حال، چهار سالی که من با استاد ناصحپور گذراندم تأثیر فوقالعادهای بر من داشت و اگرچه همانطور که اشاره کردم کلاسها دستهجمعی بود ولی شیوه و نحوه تدریسشان، به گونهای بود که به راحتی میآموختیم و در ذهنمان میماند.
تفاوت آن دوران با این دوران بسیار زیاد است.آرامش داشتیم و این قدر آلودگی صوتی نبود، رشد تکنولوژی این قدر وحشتناک نبود و ما میتوانستیم با تمرکز بیشتری درس را یاد بگیریم. ما چیزی را ضبط نمیکردیم و همه چیز به شکل سینه به سینه و از طریق گوش منتقل میشد ولی ذهنمان آن قدر برای این کار آماده بود که همه چیز را میبلعید و به خاطرمان میسپرد. من یکی از کسانی بودم که همیشه استاد در موردم میگفت؛ کمترین زمان را صرف گرفتن درس و تحویل دادن آن میکنی. چون عاشقانه کار میکردم و برایم حکم تفریح نداشت.
آن چهار سال، فوقالعاده بود تا زمانی که چاووش بسته شد. وقتی چاووش بسته شد من به مدت دو سال، شیوه استاد محمدرضا شجریان را با علی جهاندار کار کردم و دو یا سه سال را نزد امیر پایور گذراندم که عموزاده پایور بزرگ و منبعی از تصانیف قدیمی بودند.
علاوه بر تمام اینها، خودم هم بسیار کار میکردم و در دورههای مختلف بر خوانندگان متفاوت تمرکز کردم؛ قمر، قوامی، خوانساری و به خصوص استاد بنان که عاشق صدایشان و تکنیکشان هستم و به نظرم همیشه در اوجند.
اینها دورههایی بود که طی کردم و طی این سالها هیچ وقت از یاد گرفتن، شنیدن و بررسی کردن دست برنداشتم و معتقدم انسان همیشه باید طلبه باشد.
میدانیم که از سال ۷۳ گروه خنیا را تشکیل دادید و قبل از آن هم آموزش میدادید.
از سال ۶۵.
شیوهای که طبق آن آموزش میدهید چقدر وامدار آموزشهایی است که دیدهاید؟
شیوه استاد ناصحپور به صورت گروهی بود و شیوه استاد جهاندار تکتک. به شخصه به آموزش گروهی برای آموختن آواز اعتقاد ندارم و زمانی که خودم شروع به آموزش دادن کردم، برایم مسجل شد که کلاس گروهی آن تاثیری را که باید، ندارد. گرچه اولین شاگردانی که با آنها کار کردم، به صورت گروهی آموزش دیدند ولی تکتک هم با آنها کار میکردم و به علت نزدیک بودن سطح تواناییشان به یکدیگر، خودشان هم میتوانستند به هم کمک کنند.
اما به شکل کلی معتقدم کلاس گروهی نسبت به کلاس تکی ثمر کمتری میدهد. در کلاس گروهی شما باید با در نظر گرفتن قوه متوسط کلاس پیش بروید و بنابراین هم ضعیفترین و هم قویترین فرد کلاس لطمه میبینند ولی در کلاسی که به صورت تکتک برگزار میشود قویترین و ضعیفترین فرد میتوانند به اندازه خودشان خوراک بگیرند. وقتی شما به صورت تکتک کار میکنید با توجه به این نکته که هر صدایی ویژگی خوبی مختص خود و آنِ خوبی برای خود دارد، به عنوان معلم میتوانید این را از درون شاگرد بیرون بکشید و تشخیص دهید که کجای صدای اوست که دوستداشتنی است و تقویتش کنید.
این اعتقاد من بوده است. نکته دیگر اینکه هنوز هم در بیشتر کلاسها، درسها را ضبط نمیکنند و شاگرد موظف است درس را سر کلاس یاد بگیرد ولی من از ابتدا به این شیوه معتقد نبودم. هر چند درست است که شیوه آموزش آواز، سینه به سینه است ولی اگر توسط هر شاگردی، بخشی مغفول شود آنچه در انتها خواهد ماند، نسبت به ردیف اولیه کاستی فراوان دارد. بنابراین بهتر است از ابتدا ضبط شود تا این انتقال به شکل دقیقی صورت پذیرد. کاری که الان انجامش الزامی است؛ چون آدمها آن قدر در شرایط شلوغی به سر میبرند، آن قدر فکرشان ناآرام است، آن قدر آلودگی صوتی بالاست و تکنولوژی بی در و پیکر است و همه را در چنبره خود گرفته که اگر شاگرد چیزی درست در دست نداشته باشد که بتواند به آن رجوع کند، نمیتوان توقع داشت که درس را مو به مو در ذهنش نگه دارد.
بنابراین باید به شاگرد زمان داد، صبر کرد، برای او وقت گذاشت و او را مقصر نپنداشت. او مقصر نیست، چون نمیداند نگران وضعیت درآمدش باشد یا نگران شرایط اجتماعیاش و... و منِ معلم در حال انجام کاری دلی هستم و اگر به همه این موارد فکر نکنم پس به چه دردی میخورم؟!
شاگردان امروز را چه میزان با شاگردان دیروز متمایز میبینید و گمان میکنید میشود به زنان امیدوار بود؟
بله، به شدت. من در میان شاگردانم صداهای خوب بسیاری دارم و این به خصوص در مورد جوانها صادق است اما متأسفانه آن پیگیری که در نسل ما بود و در نسل بعد از ما، در اینها نیست و به عقیده من بازهم برمیگردد به حجم انبوه گرفتاریشان و غرق شدن در روزمرهگی؛ گاهی آن قدر مشکلات احاطهشان میکند، که در حالی که به آنها امیدوارید رها میکنند و میروند و بعد از مدتی برمیگردند. برگشتی که فایده آن چنانی ندارد و باید تلاش کنید مجدداً به همان جای سابق برشان گردانید. متأسفانه این اتفاق میافتد ولی صداهای خوبی که بشود به آنها امیدوار بود خیلی زیاد است.
شاید باور نکنید ولی اگر ۲۰ خانم برایتان بخوانند از بینشان میتوانید حداقل ۱۵، ۱۶ نفر انتخاب کنید؛ صداهایی گوناگون، زیبا و باتکنیک اما متأسفانه میتوانم بگویم ۸۰ درصدشان پیگیر نیستند.
وقتی خودم را با آنها مقایسه میکنم میبینم که من در طول ۱۰ سالی که آموزش دیدم شاید دو بار غیبت کردم. توجه میکنید؟! در تمام این سالها، دو بار! ولی الان اصلاً به این صورت نیست و بچهها به هر دلیلی غیبت میکنند و پشت گوش میاندازند. با وجود اینکه برای دلشان و برای عشقشان به کلاس آمدهاند، ولی خودشان را گول میزنند و این خوب نیست و اگر این گونه پیش برود نمیتوان آینده خوبی برای موسیقی زنان پیشبینی کرد.
بخش دیگر ماجرا، فریبی است که هنرجویان از فضای مجازی میخورند؛ زمانی که یک قطعه را ضبط میکنند و در اینستاگرام و کانال تلگرامیشان میگذارند و چهار بار بهبه و چهچه میشنوند یادشان میرود که این راه، راهی طولانی است و نمیتوان به همین سادگی سر و ته آن را هم آورد.
میتوان این گونه توجیه کرد که این دلسردی به دلیل مشکلاتی است که در مقایسه با مردان بر سر راه دارند؟
بله این نکته هم تأثیر دارد اما به هر حال میتوان کارهای مختلفی کرد. من همیشه به خانمها میگویم؛ این آموزش یک راه است برای تو و بعد از چند سال یک کار است برای تو. تو میتوانی از این راه کسب درآمد کنی و زندگیات را بچرخانی حتی اگر نتوانی بخوانی!
ولی گذشته از آن، چرا نتوانند بخوانند؟! مگر من نخواندهام و نمیخوانم؟! پس در مورد آنها هم میشود و حتی شاید بهتر از این هم بشود. چون به هر حال شرایط در هر زمان تغییر میکند. ولی اینکه انتظار دارند خیلی زود به نتیجه برسند و میخواهند به هر شکلی مطرح و مشهور شوند خوب نیست و این ذهنیت اگر از بین نرود باید فاتحه موسیقی را خواند.
ذهنیتی که باید حاکم باشد این است که تو باید موسیقی را یاد بگیری، باید به آن دل بدهی، باید دوستش داشته باشی و باید با عشق به آن فکر کنی و حداقل باید یک دوره آکادمیک طی کنی تا به چیزی نسبی و نه کامل برسی. ولی شاگردهای الان صبور نیستند، اصلاً صبور نیستند.
شما ازجمله زنانی بودهاید که در طول این سالها و علیرغم تمام مشکلات به مسیرتان ادامه دادهاید. در این مسیر نقش قانون و عرف را چگونه میبینید و عکسالعمل خوانندگان زن و مرد به آنها را چطور ارزیابی میکنید؟
ببینید، ما میبایست به قانون و عرف جامعه احترام بگذاریم، حتی اگر با بخشهایی از آن موافق نباشیم. اما میتوانیم راهی پیدا کنیم که نه به قانون و مسائل شرعی و عرفی لطمه بخورد و نه به کاری که ما میخواهیم انجام دهیم. ما نباید فراموش کنیم که به هر حال میشود حرکت کرد و میشود کار کرد به شرطی که خودمان بخواهیم.
قطعاً در شرایط فعلی عملکرد خوانندگان مرد بر سرنوشت خوانندگان زن بسیار موثر است. در طول تمام این سالها، آقایان، هیچ کدام، کمترین حمایتی از خانمهای خواننده نکردهاند، جز افراد معدودی مثل حسین علیزاده. در حالی که میتوانستند بکنند. تصور کنید که اگر خوانندگان مطرح آقا، خانمها را به عنوان همخوان کنار خود مینشاندند، رَنگ این اتفاق عوض میشد و میتوانست تغییر کند ولی نکردند چون آقایان تحمل اینکه صدای آن خانم همخوان توجه مخاطب را جلب کند، ندارند! بنابراین هیچ واکنشی از سمت خوانندگان مرد نسبت به وضعیت خوانندگان زن نمیبینیم و این واقعیتی تلخ است.
به هر حال، وجه قانونی که مشخص است و تکلیف آقایان هم مشخص، میرسیم به نقش خود خوانندگان زن. من به شخصه سالیان سال است که کنسرت ویژه بانوان برگزار نمیکنم، یعنی انتخاب کردهام که با توجه به شرایط موجود از تکخوانی صرفنظر و در کنار دو یا سه صدای دیگر همخوانی کنم. چون دلم نمیخواهد تنها برای زنان بخوانم، دوست دارم کنسرتم شنیده و دیده شود و از جریان موسیقی جدی جدا نباشد. ولی خیلی از خوانندگان خانم دوست دارند صدایشان تکی به گوش برسد و وقتی قرار است صدای شما تک باشد، ساعت دو یا نهایتاً سه ظهر را به اجرایتان اختصاص میدهند، اجازه هرگونه عکاسی و فیلمبرداری از شما گرفته میشود و هیچ گونه نقدی در مورد آن اجرا در هیچ کدام از رسانهها نمیبینید و... گویی کاری را انجام دادهاید و تمام، فقط برای این که انجامش داده باشید بی اینکه اثری از آن بماند.
بنابراین به نظر من این خود خانمها هستند که در این وضعیت ایفای نقش میکنند. من همواره به خوانندگان زن گفتهام، تکی نخوانید، برنامهتان را به شکل عمومی برگزار کنید. هیچ اشکالی ندارد که کنار یک آقا یا چند خانم دیگر بخوانید. باور کنید هر صدایی رَنگ خود را دارد و به طور مستقل شنیده میشود.
نکته دیگر اینکه ما در هر کنسرت کارهای تازه و متنوع اجرا میکنیم. در حالی که گرایش کلی کنسرتهای بانوان به سمت بازخوانی قطعات قدیمی و به اصطلاح«خاطرهانگیز» است و چون انرژی، زمان و هزینهای صرف تولید قطعات تازه نمیشود، اتفاقاً به صرفه است و وقتی تماشاگر شما فقط خانمها هستند، خیلی هم به کیفیت کارتان توجه نمیکنند و بیشتر به دنبال نشاط و شور حاصل از اجرای قطعات ریتمیکاند و شک نکنید که با این شیوه اجرا، هیچ پیشرفتی حاصل نمیشود و موسیقی بانوان همین جایی که هست، میماند.
میدانیم که بانوان همیشه از اجرا در ساعت دو و سه بعدازظهر شکایت داشتهاند یا از اینکه تنها میتوانند در فرهنگسرای نیاوران و تالار وحدت روی صحنه بروند اما به قول شما میتوان گفت خواننده زنی که ترجیح میدهد به جای همخوانی در کنسرتی با حضور تماشاگر زن و مرد، در اجرایی تکخوان باشد ناچار است این مشکلات را هم بپذیرد.
دقیقاً. من هرگز حاضر نیستم ساعت دو و سه بعدازظهر کنسرت بدهم و فکر میکنم این بدترین ساعت روز است و اجرا در آن ساعت را توهین به خودم میدانم. ترجیح میدهم اگر قرار است به این شکل کنسرت بدهم، اساساً روی صحنه نروم.
و همخوانی و بودن کنار خوانندگان مرد یا دیگر خوانندگان زن را راهی میبینید برای ادامه حیات طبیعی زنان خواننده در شرایط فعلی در قیاس با کنسرت بانوان؟
بله؛ شاید اگر همه خانمها همین راه را میرفتند ما الان یک گام جلوتر بودیم.
هیچ وقت به رفتن از ایران فکر کردهاید؟
نه! در این صورت آن تلاشی که کردهام، زحمتی که اساتیدم برایم کشیدهاند و آنچه فرهنگ ملی ما به من داده و من وامدارش هستم را در کجا استفاده کنم و به چه کسی منتقل کنم؟! صرف اینکه قرار است در مدت باقی مانده از عمرم صدایم از کانالهای آن طرف پخش شود، ترغیبم نمیکند اینها را زیر پا بگذارم. چون معتقدم هر کسی در زندگیاش وظیفهای دارد و وظیفه من هم این است که آنچه را میدانم به جوانان منتقل کنم. چرا باید بگذارم بروم و اگر رفتم آنجا چه کنم؟! گذشتهام را زیر پا بگذارم به صرف اینکه امروز صدایم شنیده شود؟! همین که سالیان سال است مشغول تدریسم و شاگردانم در نقاط مختلف دنیا از من و آنچه از من آموختهاند، یاد میکنند برایم کافی است.
فعالیت گروه خنیا در چه حال است و در ماههای پیش رو چه خواهید کرد؟
ما در آیندهای نزدیک، ۲۰ و ۲۱ آذر، در تالار وحدت روی صحنه میرویم، در برنامهای ویژه که در آن همراه با اجرا، شاهد بزرگداشت یکی از ترانهسرایان تألنگرثیرگذار دهه ۳۰ و رونمایی از کتابی در مورد همین ترانهسرا خواهید بود.
گفتگو: نرگس کیانی