سروش چیتساز:
تخیلی که با داستانخوانی بیدار میشود برای یک ملت نجاتبخش است/بدون داستان هیچگاه از غار بیرون نمیآمدیم
اگر هم ادبیات کهن در کتابهای درسی جای دارد در این ادبیات صرفا به دنبال درسهای اخلاقی هستیم که از دل حکایتهای سعدی و قابوسنامه بیرون میکشیم.
سروش چیتساز (نویسنده) که با مجموعه داستان «نوبت سگها» برگزیده بخش مجموعه داستان جایزه مهرگان ادب شده است، در گفتگو با خبرنگار ایلنا؛ درباره آخرین داستانهایش گفت: در حال نگارش یک رمان هستم که نوشتن سه چهارم آن تمام شده و احتمالا تا آخر تابستان به اتمام میرسد و برای چاپ آن را تحویل ناشر میدهم. رمان از نظر فرمی با رمانها متعارف متفاوت است و خودم نام رمان ناپیوسته یا گسسته را برای این فرم انتخاب کردهام. درواقع از نظر ارائه اطلاعات در روند داستان خیلی با رمانهای خطی فرق میکند. یک مجموعه داستان هم هست که شامل 8-7 داستان نسبتا بلند و حجیم میشود و همه داستانها هم در یک فضای غریبی میگذرند و در فضاهای جادویی و غریب مشترک هستند. هنوز نامی برای هیچکدام از این دو اثر انتخاب نکردهام.
این نویسنده در ارزیابیاش از چرایی مهجور ماندن داستان کوتاه نسبت به رمان در میان ناشران و مخاطبان ایرانی، بیان کرد: دلایل این مسئله متعدد و مختلف هستند. در کل که ادبیات داستانی ما چه از نظر شرایط انتشار و چه از نظر تیراژ و مخاطب و هم از نظر پخش و توزیع وضعیت خوبی ندارد. وقتی ادبیات داستانی از تمام جنبهها دچار ضعف شده طبیعتا تمامی ژانرهایش اعم از رمان و داستان کوتاه و ... هم دچار ضعف میشود. حالا رمان چون شاید خصوصیت سرگرمکنندگی بیشتری دارد در همین فضای ضعیف و اقبال عمومی پایین به ادبیات داستانی هم مخاطبانی را برای خودش حفظ کرده است و مسلما در چنین فضایی از میزان مخاطب و ... مجموعه داستان که وجه سرگرمی کمتری نسبت به رمان دارد؛ زودتر قربانی میشود. درواقع داستان کوتاه را میتوان ژانر هنریتری در حوزه ادبیات دانست چون نویسنده مجبور است در زمان کمتر و فضای کوتاهتری یک مسئله مهم را بکشافد و باز کند و به ایجاز نیاز دارد. دست نویسنده برای اضافه کردن شاخ و برگهایی برای جذب مخاطب باز است و ما در داستان کوتاه چنین امکانی را نداریم و داستان کوتاه اگر داستان کوتاه خوبی باشد به همین دلیل پیچیدهتر و فشردهتر میشود. همین باعث میشود اثر داستان کوتاه برای خوانندهای که میخواهد با خواندن داستان صرفا سرگرم شود جذابیت خودش را از دست بدهد و وقتی هم خواننده کم باشد و تیراژ کتاب پایین باشد ناشر هم برایش جدابتر است که روی انتشار رمان سرمایهگذاری کند تا داستان کوتاه. در واقع بازار کتاب ما بازار پررونقی نیست و ناشر مجبور است برای انتشار کتاب ریسک کند.
او ادامه داد: فضای نقد در ایران این گونه است که نویسنده تا رمان ننوشته، هنوز جزو نویسندگان محسوب نمیشود. یعنی داستان کوتاه از سمت منتقدان هم چندان جدی گرفته نمیشود. در این قضیه نبود مجله حرفهای و تخصصی ادبی که در آن داستان کوتاه منتشر کند و نویسندگان داستان کوتاه در یک مجله مهم ادبی معرفی شوند هم بیتاثیر نیست. اگر هم مجلاتی داریم که محدود و تک و توک داستان کوتاه منتشر میکنند جریان خاصی را دنبال میکنند و معمولا آنها هم به وجه سرگرمی در داستان بیشتر اهمیت میدهند و داستان را به عنوان ماجرا میبینند. این نگاه ماجرایی به داستان؛ داستان کوتاه را از آن جایگاه واقعی که باید در ادبیات ما داشته باشد، پایین میآورد و این سبک داستانی را به یک اثر داستانی که صرفا حجم کمتری از رمان دارد و هدفش تنها سرگرم کردن خواننده است، تبدیل میکند.
خالق مجموعه داستان «بارش سفرهماهی» افزود: اگر به کشورهای دیگر نگاه کنیم مجلاتی هستند که خیلی جدی چاپ داستان کوتاه را دنبال میکنند و نویسندهای که اثرش مثلا در مجله نیویورکر منتشر میشود نامش مطرح میشود و جایگاهی پیدا میکند. اساسا در بقیه کشورها سنت نوشتن و انتشار داستان کوتاه خیلی جدی وجود دارد ولی ما در ایران سنت با اینکه سنت نوشتن در این سبک داستانی را داشتهایم و نویسندگان و آثار خوبی هم در این حوزه داشتهایم مثل بهرام صادقی؛ غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری ولی این سنت از یک جایی قطع شده و ارتباطش از نظر فضای رسانهای محدود شده و به همین دلیل خواننده از داستان کوتاه دور شده است و اقبال به این داستانها کمتر شود. جدا از همه اینها بالاخره ما در ایران با یکسری محدودیتها هم در حوزه داستاننویسی مواجه هستیم. نویسنده وقتی مجبور باشد مدام خودش را سانسور کند یا مثلا از واقعیت جامعهای که در آن زندگی میکند فاصله بگیرد و شاخ و برگهای داستانش را بزند، کمکم از آنچه مدنظر خوانند است، فاصله میگیرد. خواننده میخواهد در داستان خودش را و زندگی خودش را و دغدغههایش را بخواند و وقتی میبیند هیچکدام از اینها در اثر داستانی ایرانی نیست اقبالش هم به این داستانها کم میشود. همه این مسائل دست به دست هم میدهد و با یک عامل نمیتوان درباره دلایل آن رای صادر کرد.
چیتساز تاکید کرد: مشکل دیگر اینکه چون حجم داستان کوتاه کمتر است خیلیها سریعتر وارد نوشتن در این سبک میشوند و تولید داستان کوتاه انبوه میشود. در میان این انبوه تولید داستان کوتاه واقعا تعداد بالایی اثر هستند که فاقد کیفیت لازم و ارزشهای ادبی هستند و این خواننده را به داستان ایرانی خواندن بدبین میکند. خیلی از ناشران وسواس و دقت لازم را برای انتخاب آثار که میخواهند منتشر کنند، ندارند و همین بازار را پر از داستانهایی کرده که شاید ارزش خواندن نداشته باشد و کارهای تجربی هستند که شاید ابتداد باید در مجلات محلی داستانی و ... منتشر شوند تا نویسنده بازخورد کارش را ببیند و پیشرفت کند و بعد به خط مقدم داستاننویسی و انتشار کتاب وارد شود. منتها ما چون چنین مجلاتی نداریم آثار از همان ابتدا در قالب کتاب و مجموعه داستان منتشر شده و به بازار کتاب وارد میشوند و قفسهها پر است از کتابهایی که اولین و آخرین کار نویسندهاش خواهد بود. همین است که تعداد نویسندههایمان از تعداد خوانندگان کتاب بیشتر شده است.
برگزیده بخش مجموعه داستان جایزه مهرگان ادب سپس در پاسخ به این پرسش که ارتباط جامعه ما با ادبیات داستانی قطع شده یا اساسا رمانخوانی و داستانخوانی بخش از فرهنگ و سنت ما نبوده و نیست؛ متذکر شد: بحث قطعی ارتباط بدنه جامعه با داستان و رمان به نحوی درست است و ما اگر از قطع ارتباط حرف میزنیم ماجرا را نسبت به گذشته سنجیدهایم. منتها در گذشته هم واقعا وضعیت داستانخوانی و رمانخوانی در جامعه ما درخشان نبوده است. علت این قضیه هم این است که ما جامعهای داریم با آمار بیسوادی نسبتا بالا در مقایسه با جوامع جهان اول. از سوی دیگر آموزش و پرورش ما هیچ برنامه منسجم و دقیقی برای فرهنگسازی رمان و داستانخوانی نداشته و ندارد و بچههای ما با کتاب بیگانه هستند و بیگانه با کتاب هم بزرگ میشوند؛ مگر اینکه در خانوادهای فرهنگ کتابخوانی وجود داشته باشد. اصولا ادبیات داستانی در سیستم آموزش و پرورش ما جایی ندارد و رد پای داستان را در درس ادبیات فارسی هم نمیبینیم. اگر هم ادبیات کهن در کتابهای درسی جای دارد در این ادبیات هم صرفا به دنبال درسهای اخلاقی هستیم که از دل حکایتهای سعدی و قابوسنامه بیرون میکشیم و اصلا به دنبال وجه داستانی و پر و بال دادن به تخیل نیستیم. شاید آموزش پروش به دنبال این است که ذهنیت بچهها را کنترل کند و دوست ندارد که بچهها فکر بکنند؛ نمیدانم.
او در پایان تاکید کرد: حساب کنید جامعهای که از کودکی تخیلی در بچهها شکل نمیدهد و به خلاقیت اهمیتی نمیدهد و دانشآمورش را با امر خلاقه آشنا نمیکند و بچه تنها با یک سری دورس آماده شده و جویده پر میشود و هیچگونه فضای آزاد ذهنی برایش فراهم نمیشود در سن بلوغ و بزرگسالی که باید جهان را از یک دیدگاه خلاقه ببیند و مسائل را از زاویهای تازه ببیند اصلا چنین امکانی در ذهن او شکل نگرفته است. طبیعی هم هست چنین ذهنی اصلا به دنبال ادبیات داستانی و رمان نمیرود. در کل کتابهای فارسی 12 سال تحصیلی بچههای ما اثری از ادبیات خلاقه وجود ندارد و کل سیستم آموزشی هم که اصلا توجهی به خلاقیت ندارد و فرد تربیت شده در این شرایط هم اصلا نیازی به تجربه جهان داستانی و تخیلی و دنیای ذهنی که میتواند برایش نجاتبخش باشد احساس نمیکند. تصور کنید که داستان نبود؛ بدون داستان انسان هیچگاه از غار بیرون نمیآمد و اگر تخیل وجود نداشت ما همچنان انسان اولیهای بودیم که در غارها زندگی میکردیم و هیچ وسیلهای اختراع نمیشد و آتش هم کشف نمیشد و هیچ ابزاری هم ساخته نمیشد. همه اینها محقق شده توسط آدمهای ماجراجوییست که به جهان با دید تازهای نگاه میکردهاند و در نهایت هم این جهان جور دیگر را آفریدند. ما چنین خلاقیت و نگاه نویی را در جامعهمان نداریم و هیچوقت هم نمیتوانیم جهان را جور دیگری ببینیم یا حتی به آن فکر بکنیم. این موضوع در همه زمینهها به ما آسیب میرساند چراکه داستان فقط سرگرمی نیست و قوه تخیلی که با داستانخوانی بیدار میشود میتواند برای یک ملت نجاتبخش باشد.