سهیل سمی مطرح کرد:
کتاب و اندیشه هیچوقت در کشور ما بین مردم راه پیدا نکرده/در این سیستم اقتصادی خود ما هم اضافه هستیم
سمی میگوید: در مملکت ما فستفود ماهانه برای حتی خانوادههای متوسط و زیر متوسط و حتی فقیر بسیار مهمتر از کتاب است. در یک جمله اینکه اولویت برای مردم ما کتابخواندن و فرهنگ نیست.
سهیل سمی (مترجم) در گفتگو با خبرنگار ایلنا؛ درباره آخرین کارها و ترجمههایش گفت: ترجمه رمان آخر جولین بارنز به نام «فقط یک داستان» تقریبا تمام شده و همین چند روزه برای انتشار تحویل ناشر میشود. این اثر رمانی با فضای تیره است که موضوعش عشق است. عشق یک جوان 19 ساله و یک خانم میانسال که روایتی ترژاژیک دارد. علاوه بر این ترجمه رمان «خوشههای خشم» را هم تازه شروع کردهام که قرار است نشر قطره آن را منتشر کند.
این مترجم درباره چرایی ترجمه چندین باره برخی آثار قدمی توسط مترجمان مختلف نیز بیان کرد: امید به فروش کارهای کلاسیک خیلی بیشتر است و مترجم هم برای گذران امور زندگیاش به فروش کتابهایش نیاز دارد. به خصوص مترجمی که ترجمه کار اول و آخرش است. برای من مقدور نیست که زمان بگذارم و یک اثر تازه و از یک نویسنده تازه ترجمه کنم و به کتابخوانها بدهم و کتابخوانهای مملکت هم پس از 12 سال حتی یک جلدش را نخرند. بنابراین من نیاز دارم که یک اثر کلاسیک را برای چندمین بار ترجمه کنم.
او ادامه داد: در مملکت ما فستفود ماهانه برای حتی خانوادههای متوسط و زیر متوسط و حتی فقیر بسیار مهمتر از کتاب است. در یک جمله اینکه اولویت برای مردم ما کتابخواندن و فرهنگ نیست. ما هم از سر لطف و منت تحمل میشویم وگرنه در این سیستم اقتصادی، حرفه ما و خود ما اضافه هستیم. رمانهای محشر و بینظیری از جان بارت و تامس پینچن هست که زبانهای خیلی جدید و پستمدرنی هم دارند و آرزویم این است که وقت بگذارم و از این کتابها ترجمه کنم اما چرا نمیکنم؟ چون میدانم 5 نسخهشان هم فروش نمیرود پس مجبورم برم و «خوشههای خشم» را ترجمه کنم.
سمی البته نبودن معرفی مناسب کتابهای جدی و روشنفکرانه را دلیل عدم اقبال عمومی به این آثار ندانست و اظهار داشت: معرفی کتاب و داستان هم داریم و کافیست به سایتهایی مثل نشر ققنوس و ثالث سر بزنید تا ببیند چه تلاش و تکاپویی دارند. حتی اگر اصلا معرفی کتاب نداشته باشیم ولی به قدر یک جامعه 80 میلیونی که معرفی کتاب ضعیفی دارد که باید فروش کتاب داشته باشیم اما به آن اندازه هم کتاب در کشور ما خریداری نمیشود. به خاطر نمیآوردم کدام نهاد تحقیق کرده بود ولی به این نتیجه رسیده بودند که اگر هر ایرانی روزی 8 دقیقه کتاب بخواند تمام کتابهایی که چاپ میشود فروش میرود. معضل ما معرفی و ... نیست مسئله این است که برای مردم ما کتابخواندن یک مفهوم لوکس است که حالا اگر فرصتی شد و تعطیلاتی بود گاهگداری کتابی هم تورق میکنند. بقیه موضوعات همه تعارف است، حتی اینکه میگویند مردم به دلیل سانسور رغبتی به کتابخواندن و کتاب خریدن ندارند؛ هم تعارف است.
این مترجم افزود: انقلاب چاپ و کتابخواندن و ... همه متعلق به غرب است؛ در فرهنگ ما از هزار سال پیش تا همین امروز بار فکری را معدودی ستارههای درخشان که آنها هم حرکت منسجمی تولید نکردهاند، به عهده داشتهاند. کتاب و اندیشه هیچوقت در کشور ما بین عامه مردم راه پیدا نکرده و هنوز هم به نظر میرسد وضعیت همین خواهد بود.
مترجم آثار بکت در پایان تاکید کرد: در اروپا حتی شکسپیر هم زندگیاش را با نوشتن نمایشنامهها و اجرای آنها میگذرانده و اتفاقا هم وضع مالی خیلی خوبی داشته است. اکثر بینندگان تئاترهای شکسپیر هم مردم کوچه و بازار بودند. این رابطه بین مردم و نخبگان سرزمین ما هرگز برقرار نبوده است. از حافظ بگیر با بقیه هم همیشه چشمشان به دست شاه جهان و این و آن بوده که اموراتشان بگذرد. در صورتی که حافظ خیلی هم از شکسپیر با استعدادتر بوده است. یعنی ماجرا حدیث یک تاریخ است که تفکر در آن یک شوخی و جک است.