فرشته احمدی در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد:
با داستان ایرانی مانند کالای ایرانی برخورد میشود/در انجمنهای ادبی شناسهدار از استقلال خبری نیست/ما در دنیا تنها با چند کلمه کلیدی شناخته میشویم
احمدی میگوید: هنرمندان و نویسندگان ایرانی که در جهان جایزه گرفتهاند بیشتر وقتها روی مسائل بولد و سیاسی و روی چیزهایی مانور دادهاند که مردم دنیا دوست داشتند، بشنوند.
فرشته احمدی (نویسنده و داور جوایز ادبی) در گفتوگو با خبرنگار ایلنا درباره لزوم حمایت از تالیف ایرانی و چگونگی اجرای چنین حمایتی گفت: حمایت از تولید ایرانی، داستان ایرانی و کتاب ایرانی و در کل خلاقیتهایی که در کشورمان وجود دارد و خیلی وقتها به دیوار میخورد و نتیجهبخش نیست و کسی به آن توجه نمیکند، قطعا میتواند و باید از طرق مختلفی اجرا شود. مهمتر از مسائلی مثل تخصیص یارانه و ... حمایتهای زیربناییتری لازم است که نه هیچگاه دیدیمشان و نه امیدی به تحقق آنها دستکم در مدتی نزدیک داریم. مثلا تلویزیون به هیچوجه راضی نمیشود که برنامهای را به کتاب ایرانی اختصاص بدهد که از وزارت ارشاد مجوز گرفته و همینجا منتشر شده است و در مغازهها به فروش میرسد. تلویزیون هیچوقت حاضر نیست درباره هیچ کتاب ایرانی حرف زده شود. برنامه «من یک نویسندهام» هم تنها سه قسمت پخش شد و بعد تعطیل شد. در همین سه برنامه هم شاهد محافظهکارترین نوع پرداخت به نویسنده و کتاب ایرانی بودیم و محتوای برنامه تنها به معرفی نام نویسنده و اینکه چه آثاری منتشر کرده خلاصه شده بود. چرا چنین برنامهای باید تعطیل شود.
این نویسنده سپس مشخصا درباره حمایتهای یارانهای در قالب طرحهایی مثل عیدانه و تابستانه کتاب بیان کرد: تخصیص یارانه و حمایت ویژه در طرحهایی مثل عیدانه کتاب و تابستانه کتاب واقعا خردهریزهایی هستند که انجامشدنشان بهتر است ولی انجامنشدنشان هم آنچنان تفاوتی ایجاد نمیکند. آن هم در مقابل جامعهای که به شکل زیربنایی با داستاننویسی و ادبیات ایرانی چندان همراه نشده است. همراهی اصولی و واقعی و زیربنایی نداریم؛ درحالیکه در تمام دنیا از ادبیات مستقل و سینمای مستقل به شکلی حمایت میکنند که زیر بال و پر آن را بگیرند و کمک کنند که در دنیا خودش را معرفی کند. ما چنین حمایتی را نداریم و دلیلش هم برای من مشخص نیست. آیا واقعا قصهپردازی و داستاننویسی و تخیلورزیدن و بررسی امکاناتی که در جهان وجود دارد و کمی نگاه به دنیا و انسان بدون پیشفرض تا این حد جای نگرانی دارد. کاری که ادبیات انجام میدهد همین است یعنی تلاش میکند بدون پیشقضاوت و پیشفرض به انسان و جهان نگاه کند. ولی همیشه اینجا به خود ادبیات با پیشفرض نگاه میشود که میتواند خطرآفرین باشد. واقعا چرا ادبیات فقط برای ما میتواند خظرآفرین باشد و برای هیچکجای دنیا نه. نگاه مستقل و نگاه انسانی و ورای مرزهای کشورها و مرزهای دینی و تقسیمبندیهای ایدئولوژیک چه اشکالی دارد که باید با آن مقابله کرد. به نظر من مشکل همینجاست که این نوع ادبیات حمایت نمیشود.
او ادامه داد: ولیکن مسائل دیگری هم هست مثل این تفکر که چند سال است باب شده و میشنویم داستان ایرانی که خواندن ندارد. درحالیکه این تفکر کاملا اشتباه است و اصلا مقایسهای که مطرح میشود کاملا اشتباه است. آدمها از سر تنبلی و رفع مسئولیت از خودشان بدون آنکه خوانده باشند اظهار نظر میکنند که داستان ایرانی ارزش خواندن ندارد و مشخص است که کار ترجمه بهتر است. واقعیت این است کسانی که این حرف را میزنند نه با کار ترجمه آشنا هستند و نه با ادبیات و داستان ایرانی. چنین اظهارنظری یک اظهارنظر محافظهکارانه است که گوینده با بیان آن فکر میکند خودش را خیلی فرهیخته نشان داده است که بله ما همه را میشناسیم و هیچکدام از کارهایشان را قابل خواندن نمیدانیم.
کسی که داستان را میخواند و با دقت هم میخواند حتما منصفانهتر نظر میدهد و میتواند در میان این حجم وسیع آثاری که در این یکی دو دهه منتشر شده؛ اثر خوب و خیلی خوبی را هم مثال بزند. تعداد افراد کمی در جامعه ما با شناخت از این مسائل حرف میزنند. کلمه کلیدی این ماجرا هم دوباره همان پیشفرضها و پیشقضاوتهاست. یعنی قضاوت اینکه این ادبیات خواندن ندارد و این پیشفرض که مشخص است که داستان خارجی بهتر است. البته این پیشفرض نه فقط در مورد ادبیات که در مورد همه تولیدات داخلی در بین مردم وجود دارد و فکر میکنند حتما و همیشه کالای خارجی و جنس خارجی بهتر است. منتها مانع اصلی باز همان است که انگار نگاه مستقل چندان در جامعه ما جایی ندارد یا قصدی برای تخصیص جایگاه به نگاه مستقل در این جامعه وجود ندارد. در حالیکه برای نزدیک شدن به اخلاق انسانی و نگاه انسانی به جهان و به همدیگر لازم است که این نگاه مستقل تبلیغ شود و آدمها با آن آشنا شوند.
خالق مجموعه داستان «گرمازدگی و داستانهای دیگر» همچنین در ارزیابیاش از طرح وزارت ارشاد برای اعطای شناسه به انجمنهای ادبی اظهار داشت: بستگی دارد که هدف و ایده اصلی پیشنهاددهنده این طرح چیست. به نظرم هدف اصلی به نوعی کنترل انجمنهای ادبی است. زیر چتر حمایت یک نهاد دولتی رفتن یعنی گرفته شدن استقلال تو. همه جای دنیا هم همین است و به محض اینکه شمای حقیقی یا حقوقی به یک نهاد و جیب کسی متصل شدهای دیگر آن آدم مستقلی که به تنهایی تصمیم میگیرد نیستی و تحت تاثیر منابع مالی که میرسد تصمیم میگیری و به نفع کسی که پول پرداخت میکند حرف میزنی. مطمئن باشید در طولانی مدت و با رو شدن این طرحها و واضح شدن وضعیت حمایتی مشخص میشود. اصلا استقلالی در کار نیست و آدمهای خاصی از این منایع استفاده میکنند. خیلی هم ندیدم آدمی که واقعا مستقل باشد به سمت این جریانات برود.
این نویسنده افزود: میدانید که در حال حاضر گزیدهای از ادبیات ایرانی به سایر زبانها ترجمه و در دیگر کشورها عرضه میشود. فهرست این آثار را بنویسیم مشخص است که خط و مشی چیست. هم معدود بودن آثار و نویسندگان و اتصال این قضیه به فلان منبع معلوم است که گزینش بر چه اساسی است. همه این طرحها وقتی جواب میدهد که ملاک اصلی آزادی ذهن آدمها و تنوع دیدگاهها و نگاهها به جهان باشد. نه اینکه باز براساس همان نگاه ایدئولوژیک کسانی که در چارچوبی معین دنیا را میبینند؛ اثر و نگاهشان ترجمه و به دنیا به جهان صادر شود. به نظر میرسد تا امروز که حمایتها همیشه جهتدار و به سمت معینی بوده است. بهترین حمایت دولت این است که حمایتی نکند ولی سنگی هم جلوی پای آدمهای مستقل انداخته نشود.
احمدی، گزیزی دوباره به تعطیلی برنامه تلویزیونی «من یک نویسندهام» زد و یادآور شد: مثال واضح این ماجرا هم همین برنامه تلویزیونی «من یک نویسندهام» است که به قسمت چهارم نرسید. من خودم هم میان این سیودو نویسندهای که قرار بود در این برنامه حضور داشته باشند و در شبهای ماه رمضان پخش شود بودم. خیلی هم موافق حضور در صداو سیما نبودم ولی خب فکر کردم این همه سال آدمهای مستقل با صداوسیما قهر کردند و حرف نزدند و الان فرصتی است که بگوییم این همه آدم وجود دارند و در عرصه ادبیات فعال هستند و یک بار چهره و صدایشان شنیده و دیده شود. واقعا هم خنثیترین نوع برنامه ادبی بود که میشد تهیه کرد ولی همان هم تحمل نشد. این نشان میدهد که در مورد مفهوم حمایت دچار سوءتفاهم هستیم. حمایت با شرط و شروط و مواردی که احتمالا تحملش برای آدمهای مستقل ممکن نیست، حمایت نیست.
خالق داستان «جنگل پنیر» درباره این نقد که برخی میگویند نویسنده ایرانی هنوز نتوانسته به جامعه جهانی ادبیات ملحق شود و همچنان بومی مینویسد؛ گفت: دلیل این امر آن است که ارتباط دوطرفه ما و جهان محدود است. مسئله این نیست که آنها ادبیات ما را نمیفهمند. اصلا اگر از یک خارجی سوال کنیم که در ایران شهر دیگری غیر از تهران و اصفهان و شیراز را نام ببرد بعید میدانم جواب بدهد. ممکن است حتی نتوانند میان ما و عراق تفکیک قائل شوند. یعنی ما در معرفی خود به دنیا حتی از منظر جغرافیا ناتوان بودهایم. حتی فرهیختگان دیگر کشورها تصویر درستی از اینکه ایران کجای جهان است ندارند و تنها تصورشان از ما به واسطه اخبار سیاسی و اتصالمان به منطقه آشوبزده و پرخطر خاورمیانه است. یعنی ما در دنیا تنها با چند کلمه کلیدی شناخته میشویم که شاید ما را از سوریه و عراق و افغانستان چندان هم قابل تفکیک نمیکند. این موارد است که نشان میدهد یک ملت را چگونه و به چه عنوانی میشناسند و چقدر با فرهنگ آنها آشنا هستند.
این نویسنده اضافه کرد: خانمی آلمانی چندوقت پیش به ایران آمده بود که اتفاقا خیلی هم درباره کشور ما مطالعه کرده بود ولی میگفت تصویری که از ایران برایم ساخته شد از همان فرودگاه امام خمینی تا موزه هنرهای معاصر از تمام چیزهایی که شنیده بودم و خوانده بودم، بیشتر و بهتر بود. یعنی یک خارجی وقتی وارد جامعه ما میشود و با آدمهای واقعی روبرو میشود به نظرش میرسد هرچه خوانده و شنیده انگار درباره یک جامعه دیگری بوده است. فکر میکنم فقط ترجمه آن هم ترجمه لغت به لغت داستانها و متون نیست ترجمه یعنی شناختِ زمینههای فرهنگی و اجتماعی یک کشور. متاسفانه در این حوزه شناخت بدی از کشور ما در جهان اتفاق افتاده و هنرمندان و نویسندگان ایرانی هم که در جهان جایزه گرفتهاند بیشتر وقتها روی همین مسائل بولد و سیاسی کار کردهاند و بیشتر روی چیزهایی مانور دادهاند که مردم دنیا دوست داشتند بشنوند و داستان و فیلمی نوشته و ساختهاند که به تصور مردم ایران شبیه باشد. بیشتر روی نگاه توریستی خارجیها کار شده به عنوان سرزمینی با ویژگیهای مشخص که خارجیها انتظارش را دارند.
او البته شناخت جهان از جامعه ایرانی را لازمه ارتباط برقرار کردن مخاطب خارجی با داستان ایرانی دانست و متذکر شد: وقتی ادبیات و سینمای ما قابل شناساندن به جهان است که جهانیان اول ما را بشناسند ولی در حال حاضر جهان تصویر خیلی غلط و آشفتهای از جامعه ما دارد. به همین دلیل با داستان ایرانی هم ارتباط برقرار نمیکنند چون فرهنگ ما را نمیشناسند. چرا فکر میکنیم ادبیات انگلیس و آمریکا و فرانسه را میشناسیم چون درباره تاریخ و فرهنگ و اتفاقات جامعه آنها میدانیم. یعنی ما جامعه آنها را میشناسیم و فکر میکنیم ادبیاتشان برای ما قابل ترجمه است و مثلا وقتی در رمانی یک اصطلاحی را مطرح میکنند ما بارها و بارها با آن اصطلاح به واسطههای مختلف برخورد داشتهایم و برایمان آشناست و حرفشان را میفهیم اما ما چنان تصویر اندک و مغشوشی از خودمان به جهان ارائه دادهایم که زبان و ادبیاتمان برای ارتباط برقرار کردن با یک خارجی الکن به نظر برسد. نیاز به یک رابطه دوطرفه؛ شناخت بیشتر و آغوش بازتر داریم. مخصوصا در این زمانه که دیدگاه جهان به انسان چند فرهنگی و چندزبانی شده است و دیگر در انحصار جهان اول نیست و کمکم به جهانهای کمتر توسعه یافته هم نگاهی میشود. این دوران فرصتی است که جامعهای مثل ایران هم خودش را در جهان بشناساند. منتها باید زمنیههای لازم فراهم شود نه اینکه هرچه جهان به سمت برداشتن مرزها پیش میرود ما در مزرهای خودمان هم محدود و محدودتر میشویم. چگونه وقتی پشتمان را به دنیا کردهایم انتظار داریم فهمیده شویم.
احمدی تصریح کرد: مسئله بومی بودن داستانهای ما نیست. چرا ادبیات آمریکای لاتین که آن هم نگاه بومی و سنتی پررنگی دارد میتواند ترجمه شود یا ادبیات ترکیه و عرب جهانی میشود. شناساندن یک جامعه با یک اثر و دو اثر محقق نمیشود و باید مجموعهای از آثار متنوع و چندصدایی را ترجمه کنیم تا فرهنگمان در جهان فهمیده شود. مثلا در نمایشگاه آلمان از ادبیات ترکیه ۵۰۰ اثر ترجمه عرضه میشد و از ادبیات ما ۱۰ اثر که تازه همینها هم گزیده شده بودند. با ۵۰۰ اثر فارغ از کیفیت تصویری از آن جامعه ارائه میشود ولی با ۱۰ اثر گزینش شده این اتفاق نمیافتد. یعنی ماجرا این نیست که ادبیات ما بومی است یا سخت است یا کیفیت ندارد؛ اتفاقا اقلیم و بوم در دنیای امروز جذابیت دارد. موضوع این است آنچه که به جهان ارائه میکنیم آنقدر بسته و محدود و کم است که زمینه شناخت را برای طرف خارجی فراهم نمیکند.
این نویسنده در پایان درباره آخرین کارها و داستانهایش نیز گفت: رمانی نوشتم که در حال بازبینی و ویرایش نهایی است و صلاح میدانم در زمانی نزدیک به انتشار درباره این رمان توضیح بیشتری بدهم.