خبرگزاری کار ایران

احمد آرام در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد؛

شباهت جشن‌های رونمایی از کتاب‌ها به حنابندان/به واردات ادبیات عامه‌پسند و عاشقانه‌های آبکی رسیده‌ایم

 شباهت جشن‌های رونمایی از کتاب‌ها به حنابندان/به واردات ادبیات عامه‌پسند و عاشقانه‌های آبکی رسیده‌ایم
کد خبر : ۵۹۱۸۲۹

به گفته احمد آرام؛ مقصر دوره‌ای از ممیزی بسیار سختی است که اعمال شد و اغلب نویسندگان و فیلم‌نامه‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان ما را مجبور کرد به طرف مسائلی بروند که خطرساز نباشد تا بتوانند اثرشان را عرضه کنند.

احمد آرام (نویسنده) در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، درباره میزان و چگونگی تاثیرگذاری جوایز ادبی خصوصی بر سلیقه ادبی جامعه گفت: اگر می‌خواستم درباره جوایز ادبی در اروپا یا غرب صحبت کنم، بدون شک می‌گفتم که این جوایز یک جهش خوب ادبی را قم زده‌اند. چون در آن کشورها جوایز می‌توانند به درستی در جامعه تاثیر بگذارند و نگاه‌های تازه را در زمینه داستان و رمان گسترش بدهند. منتها وقتی که به حوزه تفکر و مخصوصا به جایزه در حوزه ادبی در ایران می‌رسیم، می‌بینیم که این جوایز ایرانیزه شده و می‌شوند. ایرانیزه شدنشان هم به این معنی است که ما سردرگم هستیم که چه اثری خوب است و چه اثری بد. وقتی به اثری جایزه می‌دهند و من مخاطب آن را می‌خوانم و می‌بینم آثار دیگری که خوانده‌ام از بینش نو و نوآوری خوب و اندیشه والایی برخوردار هستند ولی به نوعی در جوایز ما به سایه رانده شده است. یعنی وقتی کتاب‌هایی که به عنوان برگزیده و شایسته تقدیر در جوایز ما معرفی می‌شوند را می‌خوانم، می‌بینم که واقعا این آثار هنوز جای کار دارند و ما را راضی نگه نمی‌دارند.

این نویسنده ادامه داد: درنتیجه شاهد هستیم اعتنا و اعتماد به جایزه ادبی در کشور کمرنگ می‌شود و نسبت به جایزه گرفتن یا نگرفتن یک کتاب در زمان خرید و خواندن بی‌تفاوت می‌شوم. این بی‌تفاوتی نسبت به نام و اعتباری که می‌تواند پشت هر جایزه ادبی باشد خیلی بد است و اصلا قشنگ نیست که من نوعی به جایزه ادبی کشور خودم بی‌تفاوت شده‌ام. واقعیت این است که دورادور مسائلی را می‌‌بینیم که به ضرر ادبیات معاصر ما است و به بدنه داستان ما آسیب می‌رساند. به این دلیل که خواننده مشتاق وقتی کتاب‌های منتخب جوایز ما می‌خواند چیزی جز تکرار و تکرار نمی‌بیند و هیچ اتفاق تازه‌ای در داستان‌ها نیفتاده و اثر دندان‌گیری در این میان مورد توجه قرار نگرفته است. خب خواننده هم به این روند بدبین می‌شوند. در همین چند سال وقتی آثار برگزیده جوایز را مرور می‌کنم می‌بنیم که خیلی از همین آدم‌ها حقشان نیست که به این جوایز برسند ولی متاسفانه این اتفاق می‌افتد و ناگزیر باید هر سال شاهد چنین مسائلی باشیم.

وقتی که به حوزه تفکر و مخصوصا به جایزه در حوزه ادبی در ایران می‌رسیم، می‌بینیم که این جوایز ایرانیزه شده و می‌شوند. ایرانیزه شدنشان هم به این معنی است که ما سردرگم هستیم که چه اثری خوب است و چه اثری بد

او سپس درباره تفکیک و دسته‌بندی‌هایی تحت عناوین ادبیات نخبه‌گرا و ادبیات عامه‌پسند و اینکه بسیاری از جوایز مدعی می‌شوند قائل به چنین دسته‌بندی‌هایی نیستند، اظهار داشت: جوایز ادبی ما این روزها خودشان به یک جور تراژدی دردناک تبدیل شده‌اند. من اغلب که در جوایز ادبی حضور داشته‌ام و داوری هم کرده‌ام همیشه سعی می‌کردم سلیقه خودم را در انتخاب کتاب تحمیل نکنم و با اینکه شخصا با آثار رئال نمی‌توانستم ارتباط برقرار کنم به دلیل اینکه هیچ چیز تاره‌ای جز همان تکنیک‌های بسیار نخ‌نمایی که دیگر کهنه شده‌اند به آدم نمی‌دهد، اما بازهم وقتی مثلا یک اثر نحبه‌گرا یا مدرن می‌دیدم و یک اثر رئال و می‌دیدم که اثر رئال خیلی محکم‌تر نوشته شده و به زبان ادبیات ما نزدیک‌تر است، من همین مسئله را مدنظر می‌گرفتم. متاسفانه باید خدمتتان عرض کنم که اغلب داوران ما اینگونه نیستند. در داروی‌ها شاهد انتخاب کتاب‌هایی هستیم که یک روایت خطی سرراست و آسان‌پسندی دارد که واقعا نمی‌توانیم آن‌ها را جزو آثار نخبه‌گرا دسته‌بندی کنیم، یا نمی‌توانیم مدعی شویم اثری انتخاب شده که نسل بعد می‌تواند زیر سایه آن خیلی چیزا یاد بگیرد. ابدا و اصلا این‌طور نیست.

خالق رمان «کسی ما را به شام دعوت نمی‌کند» همچنین از وجود تعصب و لجبازی در داوری‌های برخی جوایز ادبی ابراز تاسف و بیان کرد: من خیلی متاسف هستم که در همین انتخاب‌های اواخر جوایز ادبی شاهد نوعی تعصب نسبت به آثار رئال هستیم و این تعصب یعنی لجبازی با ادبیات مستقل و نخبه‌گرا یا دست‌کم ادبیاتی که می‌خواهد حرف‌های تازه‌ای بزند و نمی‌خواهد خودش را تکرار کند. چیدمان داوران هم در جوایز ادبی ما جای بحث دارد و گاهی این نوع این چیدمان داوران خواننده را هم متحیر می‌کند. مثلا فردی برای داوری انتخاب می‌شود که اصلا خودش آثار خیلی قوی خلق نکرده و در تمام مدتی که می‌نوشته هیچ نکته تازه‌ای به ادبیات معاصر ما نیفزوده است. حالا همین آدم باید کارهایی را از نویسندگانی داوری کند که  یک جهان و ژانری را خلق کرده‌اند که فقط متعلق به خودشان است. چیدمان بد داوری نمی‌تواند اثر خوب انتخاب کند مخصوصا اگر همه داورها به روایت خطی و ادبیات رئال اعتقاد داشته باشند که مطمئن باشید دیگر یک اثر مدرن و نوآور دیده نخواهد شد.

او افزود: دهه 60 تا اواخر دهه 70 تقریبا روند داوری‌ها قابل قبول بود اما هرچه جلوتر آمدیم وارد لابی‌هایی می‌شویم که واقعا شرم‌آور است و حتی دل به‌هم زن... شرایط به گونه‌ای شده که مدام از خودم می‌پرسم این نسل جدیدی که علاقه‌مند به داستان و ادبیات است وقتی کتاب‌هایی که در اختیارشان قرار می‌گیرد کتاب‌های مطرحی نیستند چگونه می‌خواهند الگویی برای خودشان انتخاب کنند. این روزها داوری‌های جوایز ادبی دشمن ادبیات مستقل و ادبیات مدرن است و تعمدا این آثار را به سایه می‌فرستند.

در همین انتخاب‌های اواخر جوایز ادبی شاهد نوعی تعصب نسبت به آثار رئال هستیم و این تعصب یعنی لجبازی با ادبیات مستقل و نخبه‌گرا یا دست‌کم ادبیاتی که می‌خواهد حرف‌های تازه‌ای بزند و نمی‌خواهد خودش را تکرار کند

آرام لجبازی و تعصب نسبت به آثار مستقل و نو را در جوایز ادبی آگاهانه دانست و یادآور شد: فکر نمی‌کنم این لجبازی و تعصب در جوایز خصوصی نا‌آگاهانه باشد و متاسفانه این جوایز هم دچار لابی‌های بسیار سخیف شده‌اند و حتی فکر نمی‌کنند وقتی نتایج داوری‌هایشان اعلام می‌شود و مردم به این کتاب‌های منتخب مراجعه می‌کنند و می‌بینند اثر دندان‌گیری نصیبشان نشده است. من خودم بارها از روی انتخاب‌ها کتابی را شروع کرده‌ام ولی باور کنید نتوانسته‌ام بیشتر از چند صفحه آن را بخوانم. این موضوع برای ادبیاتی که از صادق هدایت، بزرگ علوی و صادق چوبک شروع شده و چنین نویسندگانی مبارزه کردند تا آن کلیشه‌های بعد از انقلاب مشروطیت و آن کلیشه‌های بسیار عامه‌پسند و ساده‌پسند را کنار زدند و ادبیات درستی را پی‌ریزی کرده‌اند غم‌انگیز است. واقعیت ماجرا این است که این روزها ادبیات ما در یک سراشیبی قرار گرفته‌ و برای کتاب‌هایی جشن امضا و مراسم رونمایی می‌گیرند که ارزش خواندن ندارند. گویی این رونمایی گرفتن‌ها به قول دوستمان شبیه جشن حنابندان شده که همه اقوام و دوستان دور یک کتاب جمع می‌شوند و به‌به و چه‌‌چه.

این نویسنده تاکید کرد: همین اواخر که یکی دو داوری کردم و وقتی جوان‌ها وقتی به من مراجعه می‌کردند و راهنمایی می‌خواستند متوجه شدم بیچاره‌ها همه سرگردانند، چون کتاب‌های برگزیده را می‌خوانند و نسبت به جوایز ادبی بدبین و گیج می‌شوند. درحالیکه خود من اعتقاد دارم در یک جامعه سالم باید جوایز ادبی آن هم به صورت متعدد موجود داشته باشد تا کتاب مطرح شود. می‌توانم به شما بگوییم که چه کتاب‌های ارزشمندی در این دو دهه چاپ شدند اما هرگز مطرح نشدند و همه را به کناری زدند و رویکرد جوایز ادبی ما توجه به ادبیات آسان‌پسندی است که چیزی به خواننده نمی‌دهد.

خالق مجموعه داستان «آن‌ها چه کسانی بودند» گریزی هم به چرایی توجه خواننده ایرانی به داستان و رمان ترجمه زد و گفت: همین مسائل است که خواننده ایرانی را به طرف ترجمه‌ها کشانده است. گرچه ترجمه‌ها هم این روزها با مطرح کردن ادبیات بسیار عامه‌پسند ترکی و ... از تک و تا افتاده‌اند و در ترجمه هم به واردات ادبیات عامه‌پسند رسیده‌ایم که مثل سریال‌های تلویزیونی هیچ شروع و پایان خوبی ندارند و نهایت خواننده عامی را تنها سر ذوق بیاورد. اخیرا هم یک سری آثار عاشقانه بسیار آبکی ترجمه شده و می‌شوند که می‌توانیم بگوییم صرفا ادبیاتی هستند که زنان خانه‌دار را سر شوق می‌آورد. این سر ذوق آوردن هم بیشتر از بیست دقیقه طول نمی‌کشد و طرف وقتی به پایان داستان رسید همه چیز را فراموش می‌کند. کتاب‌‌های ارزشمندی که مثلا آقایان کوثری و خاکسار و ... به زبان فارسی برمی‌گردانند هم جایی در سبد فرهنگی کلیت جامعه نیستند.  در کل اوضاع فرهنگی و هنری ما اصلا خوب نیست و مدیریتی هم نمی‌بینیم. البته قبول دارم که در جامعه باید همه رقم ادبیات اعم از عامه‌پسند، مدرن، پسامدرن و ... خوانده شود و هیج اشکالی هم ندارد، منتها عرضه طوری نباشد که خواننده درست و فخیمانه ما از داستان و رمان دلسرد شود و در اقلیت قرار بگیرد.

آرام در پاسخ به این پرسش که وضعیت فعلی حوزه ادبیات داستانی ما چقدر ناشی از  چنبره اقتصاد بر فرهنگ و هنر و اینکه در بازار امروز حق (تیراژ بالا، جایزه، معرفی بهتر) با کسی است که بیشتر می‌فروشد، می‌شود، متذکر شد: ما در گذشته و پیش از انقلاب فیلم‌سازانی داشتیم که فیلم کلیشه و فیلم برای گیشه می‌ساختند اما همین آدم‌ها فیلم‌های واقعی که شاید گیشه به آن توجه نشان ندهند هم خلق می‌کردند. هیچ اشکالی ندارد که ناشر یک کتاب عاشقانه که خیلی هم فروش دارد را منتشر کند، اما در کنارش باید اثر ادبی درست هم خلق و عرضه شود. بله ناشر باید سرمایه‌اش را بازگرداند و تقسیری ندارد؛ نویسنده هم مقصر نیست. تقصیر گردن وضعیت بسیار بیمار اقتصادی ما است که روز به روز هم خراب‌تر می‌شود و حتی سینمای ما هم به طرف فیلم‌هایی مثل «نهنگ عنبر1 و 2» رفته و تماشاگر هم ذوق می‌کند ولی این ذوق به سرعت ناپدید می‌شود. تئاتر ما هم به سمت کمدی‌های سخیف کشیده شده است.

ترجمه‌ها هم این روزها با مطرح کردن ادبیات بسیار عامه‌پسند ترکی و ... از تک و تا افتاده‌اند و در ترجمه هم به واردات ادبیات عامه‌پسند رسیده‌ایم

این نویسنده درباره چرایی  پررنگ شدن وجه سرگرمی در ادبیات و در کل فرهنگ و هنر ما نیز گفت: به نظرم یک زمان ممیزی کار خودش را بد شروع کرد هرچند امروز تغییراتی کرده و ظاهرا ملایم‌تر شده است. ممیزی به آن شیوه چه در تئاتر و سینما و چه در حوزه کتاب و ادبیات باعث شد همه فکر کنند چه چیزی بنویسیم که به ذائقه بررس خود بیاید و خواننده آسان‌پسند با آن ارتباط برقرار کند و می‌خواستند تماشاگری داشته باشیم که بیاید و به اصطلاح پای اثری بنشیند که خطرساز نیست. منتها اثری که جامعه را نقد می‌کند خطرساز نیست و بدنه و فرهنگ جامعه را مستحکم نگه می‌دارد. به همین دلیل است که نسل جدید ما سیاسی هم نیستند یعنی سیاست را هم نمی‌فهمند و فکر می‌کنند آنچه که در دوردست است و به دست بیاورند و زیرزمینی بشود، لذت بیشتری می‌برند. مقصر هم دوره‌ای از ممیزی بسیار سختی است که اعمال شد و اغلب نویسندگان و فیلم‌نامه‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان ما را مجبور کرد به طرف مسائلی بروند که خطرساز نباشد و بتوانند اثرشان را عرضه کنند. همین‌طور شد که آسان‌‌پسندی و سرگرمی‌محوری در جامعه ما بالا گرفت و حتی کم‌کم به طرف نوعی از ادبیات و تئاتر و سینمای لاله‌زاری رفتیم که این روزها تشدید هم شده‌ است.

او همچنین درباره بحث واگذاری بحث ممیزی به انجمن‌های ادبی ونهادهای مدنی حوزه فرهنگ فرهنگی و خود اهالی قلم و نویسندگان که در جریان مراسم اختتامیه کتاب سال از سوی رئیس‌جمهور مطرح شد و در پاسخ به این پرسش که مگر ما چقدر انجمن و نهاد مدنی فرهنگی فعال داریم و آن‌ها چقدر مجال بروز و ظهور دارند، اظهار داشت: راستش من منظور رئیس‌جمهور از انجمن را نمی‌دانم. یک‌زمانی بود که می‌گفتند ممیزی به ناشران واگذار شود و ناشر کتاب را چاپ کند و بعدش ما بگوییم با این کتاب چه رفتاری خواهد شد. این‌طور که نمی‌شود طرف سرمایه‌اش تحت قرار بدهد. اصولا هرچیز دولتی مطلوب نیست و ادبیات و سینمای و تئاتر دولتی می‌خواهند از یک ایدئولوژی دفاع کنند و نگاه واقع‌‌نگری به جامعه نخواهند داشت. من اصولا ادبیات و هنر دولتی را یک هنر و ادبیات جدی نمی‌دانم. من نمی‌دانم این‌ها چه تعریفی از انجمن دارند و این انجمن چقدر قدرت دارد.

اگر ممیزی هم به انجمن‌ها بازگردد اول باید بپرسیم منظورشان چه انجمنی است. اگر هم می‌خواهند صرفا مسئله را از گردن خود باز کنند که دیگر کسی ایرادی به ممیزی دولتی نگیرد فکر نمی‌کنم انجام‌پذیر باشد و آینده روشنی در این موضوع نمی‌بینیم

آرام اضافه کرد: مگر در حال حاضر جایزه خصوصی نداریم و همین انجمن‌ها جوایز ادبی برگزار نمی‌کنند. در این وضعیت اگر ممیزی هم وارد انجمن‌ها شود مطمئن باشید که باز همین مسائل جوایز خصوصی تکرار می‌شود و یک نظارت درستی اتفاق نمی‌افتد. در حال حاضر خود نویسندگان هم کتاب‌‌های همدیگر را نمی‌خوانند. همه این موضوعات جامعه ما را به جامعه‌ای سردرگم تبدیل کرده است. ما نمی‌دانیم که چه باید بکنیم خودمان می‌نویسیم، خودمان چاپ می‌کنیم و خودمان هم می‌خوانیم و مردم از ادبیات دور شده‌اند. اگر ممیزی هم به انجمن‌ها بازگردد اول باید بپرسیم منظورشان چه انجمنی است. اگر هم می‌خواهند صرفا مسئله را از گردن خود بازکنند که دیگر کسی ایرادی به ممیزی دولتی نگیرد فکر نمی‌کنم انجام‌پذیر باشد و آینده روشنی در این موضوع نمی‌بینیم.

احمد آرام این روزها با تازه‌ترین رمانش به نام «باغ استخوان‌های نمور» به کتابفروشی‌ها آمده و احتمالا  در نمایشگاه کتاب سی‌ویکم نیز با همین کتاب و چاپ دوم «بیدار نشدن در ساعت نمی‌دانم چند» که به زبان کردی هم قرار است ترجمه شود حضور خواهد داشت. البته او یک مجموعه داستان تازه هم دارد که توسط نشر پیدایش برای دریافت مجوز به ارشاد فرستاده شده و هنوز مشخص نیست که به نمایشگاه می‌رسد یا خیر.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز