خبرگزاری کار ایران

در ادامه حواشی نهمین جشنواره هنرهای تجسمی؛

وقتی کار از کار گذشت؛ نشستند و فکر کردند و متمسک به نظریه مرگ مؤلف شدند

وقتی کار از کار گذشت؛ نشستند و فکر کردند و متمسک به نظریه مرگ مؤلف شدند
کد خبر : ۴۶۸۲۷۰

سعید فلاح‌فر معتقد است؛ برخی؛ وقتی کار از کار گذشته بود ـ نشستند و فکر کردند و به نیت دامن زدن به سوءتفاهمات، متمسک به نظریه نه چندان تازه‌ای شدند به نام "مرگ مؤلف" تا شرح و توجیهی داشته باشند برای این اتفاق ناگوار!

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ با گذشت نزدیک به یک ماه از پایان نهمین جشنواره هنرهای تجسمی؛ همچنان بحث‌ها و حواشی درباره انتخاب برگزیدگان این جشنواره ادامه دارد.

درواقع می‌توان گفت؛ عدم اطلاع هیات‌های انتخاب و داوری دوره‌های مختلف جشنواره از ماهیت و آثار جشنواره‌های مختلف خارجی، داخلی و هنر معاصر درکنار عدم بررسی‌های لازم پس از انتخاب آثار توسط هیات داوران؛ همواره عرصه را برای ورود آثاری باز گذاشته است. آثاری که هم در فرم و ساختار و هم مضمون و مفهوم با آثاری که در گذشته توسط هنرمندان داخلی یا خارجی خلق شده، شباهت‌های بسیاری داشته است.

فاجعه‌بارتر زمانی‌ست که داوران جشنواره برای توجیه بی‌اطلاعی خود (اگرچه پذیرفته‌ باشند نسبت به هنر معاصر بی‌اطلاع‌ هستند) بحثِ از آنِ خود کردنِ اثر یا مرگ مولف را مطرح می‌کنند!

حتی برخی داوران تاکید دارند؛ بعضی از آثار جشنواره که از نظر فرم و ساختار مشابه آثار دیگر هستند، مانند اثر کاظم خراسانی!، به دلیل اینکه در محتوا مفهوم دیگری ارائه می‌دهند، کپی نیستند بلکه "استیتمنت اثر" به عبارتی بیانیه و مفهومی که ارایه می‌دهند، در داوری اهمیت دارد!

در این میان؛ برخی دیگر از اعضای هیات انتخاب و داوری هم دلیل سومی برای پذیرش این کپی‌کاری مطرح می‌کنند. آنها معتقدند؛ برای فهم یک مفهوم باید از بصریت عبور کرد زیرا در دنیا هیچ اثری نیست که مفهومی مطلق یا بصری مطلق باشد!

حال این سوال مطرح است که چرا نباید در جشنواره هنرهای تجسمی که به گفته جمشید حقیقت‌شناس (دبیر نهمین جشنواره هنرهای تجسمی) با هزینه‌ای بالغ بر یک میلیارد تومان برگزار می‌شود، دقت و نظارت کافی بر انتخاب و داوری آثار وجود داشته باشد و از ورود آثار کپی در این جشنواره جلوگیری شود؟!

سعید فلاح‌فر درباره "مرگ مولف" یا همان اصطلاحِ "از آن خود کردن یک اثر هنری" می‌گوید: در ماجرای انتخاب آثار نهمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر؛ موضوعاتی مطرح شده که گاهی ممکن است برای جوانترها هیجان‌انگیز، محرک و البته منحرف‌کننده باشد. خصوصاً وقتی از زبان کسانی با کسوت استادی و ... بیان شود. بعد از آن که در انتخاب آثار این جشنواره و اعلام نتایج شبهاتی پیش آمد، برخی؛ وقتی کار از کار گذشته بود ـ نشستند و فکر کردند و به نیت دامن زدن به سوءتفاهمات، متمسک به نظریه نه چندان تازه‌ای شدند به نام "مرگ مؤلف" تا شرح و توجیهی داشته باشند برای این اتفاق ناگوار!

او با بیان اینکه پیش از هر چیز لازم است یادآوری شود؛ هر شباهتی چه خودآگاه و چه ناخودآگاه، خود به خود برای حکم کپی بودن و جعل و سرقت هنری و ... کافی نیست، توضیح می‌دهد: از این جهت بهتر است بحث گرته‌برداری، الهام و ایده‌پذیری و تداوم هنر و...(!) در جای خود و به فراخور موضوع به بحث گذاشته شود. چراکه حتی استناد به این اختیارات یا امکان استفاده از دیگر آثار هنری نمی‌تواند مجوزی برای هر نوع شباهت و سوءاستفاده باشد.

این کارشناس هنری می‌افزاید: نظریه "مرگ مؤلف" اصولاً این چیزی نیست که برای توجیه ماجرای جشنواره هنرهای تجسمی فجر به کار گرفته می‌شود بلکه رولان بارت در این نظریه پیشنهاد می‌دهد؛ در مواجهه مخاطب یا برای نقد اثر، نویسنده یا پدیدآور از متن جدا باشد. آنچه رولان بارت مطرح کرده نوعی اصالت تأویل‌پذیری مستقل از پدیدآورنده است و این به معنی حذف حقوق مؤلف یا انکار وجودی مؤلف نیست.

فلاح‌فر خاطرنشان می‌کند: همیشه کسانی هستند که نظریاتی ارائه می‌دهند و عده‌ای هم از این نظریات استقبال می‌کنند. چه بسا این روزها دنیای هنر پر باشد از نظریات جنجالی که تنها به منظور ابراز وجود و جلب نظر و شهرت مطرح می‌شوند. وجود این نظریات هیچ الزامی برای تبعیت بی‌چون و چرای هنرمندان و هنردوستان نیست. "مرگ مؤلف" مثل هر نظریه دیگری که از طرف شخص یا گروهی طرح می‌شود و معلوم نیست که هنوز چندان هم زنده باشد ـ ممکن است بخشی از حقیقت باشد و نه همه حقیقت. پس حکم قطعی، ابدی و لازم‌الاجرا برای همه جامعه هنری نیست.

او با بیان اینکه کسی که به "مرگ مؤلف" (با این تفسیر ناقص ارائه شده) اعتقاد دارد، کسی‌ست که می‌گوید: "هنر را مالکیتی نیست."، ادامه می‌دهد: این فرد قاعدتاً باید بپذیرد که دیگر مؤلف یا حداقل "مؤلف صاحب حقی" برای اثر هنری وجود ندارد که اثرش را امضا کند یا بابت فروش اثر وجهی دریافت کند یا خود را مستحق تشویق و جایزه‌ای بداند. "مرگ مؤلف" مترادف است با اثری که جدای از هر آفریننده و مالکی برای مخاطب رها شده. نه تعلقی دارد و نه مسئولیت و پاسخگویی. به همین مناسبت هم نمی‌تواند داعیه حقوقی مادی و معنوی داشته باشد. به نظر می‌رسد کسانی که تلاش دارند با سوءتعبیر از این نظریه ماجرا را ختم به خیر کنند، "مرگ مؤلف" را دیده‌اند اما "کدو" را ندیده‌اند!

این هنرمند تصریح می‌کند: این نظریه (به این شکل) اگر از اعتباری قابل اعمال و استناد برخوردار بود، می‌باید تمامی حقوق و قوانین مربوط به مالکیت‌های معنوی و مادی، معوق و یا برای همیشه از قوانین ملی و بین‌المللی حذف می‌شد. ناگفته پیداست که در چنین حالتی چه بر سر هنر می‌آمد و چه سودجویان بی‌هنری که ناشایست ردای بلند هنر می‌پوشیدند.

فلاح‌فر تاکید می‌کند: درست است که در هنر معاصر اهمیت ایده و متن به مراتب از فرم و مدیا و ... پیشی گرفته و دیگر به قدر گذشته اعتبار یگانه ندارد، اما نه به معنا که اثر تجسمی از جسمیت و فرم بی‌نیاز شده است. اگرچه جسمیت و فرم و ... هم خود بخشی از ایده محسوب می‌شوند و هیچیک معنای مستقل قابل حذفی ندارند.

در ادامه تصاویری از دیگر آثار ارائه شده در نهمین جشنواره تجسمی فجر می‌آید که مشابه آن در گذشته نیز توسط دیگر هنرمندان خلق شده است.... قضاوت برعهده بیننده آثار!

وقتی کار از کار گذشت؛ نشستند و فکر کردند و متمسک به نظریه مرگ مؤلف شدند

وقتی کار از کار گذشت؛ نشستند و فکر کردند و متمسک به نظریه مرگ مؤلف شدند

وقتی کار از کار گذشت؛ نشستند و فکر کردند و متمسک به نظریه مرگ مؤلف شدند

وقتی کار از کار گذشت؛ نشستند و فکر کردند و متمسک به نظریه مرگ مؤلف شدند

وقتی کار از کار گذشت؛ نشستند و فکر کردند و متمسک به نظریه مرگ مؤلف شدندوقتی کار از کار گذشت؛ نشستند و فکر کردند و متمسک به نظریه مرگ مؤلف شدند

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز