عوامل فیلم "خانهای در خیابان چهل و یکم" مطرح کردند؛
دلایل فروپاشی خانوادههای ایرانی/افزایشِ فاجعهبارِ نسبتهای خانوادگی میان قاتل و مقتول
سازندگان فیلم خانهای در خیابان چهل و یکم با اشاره به اینکه نمیخواستند ملودرامی اشکآلود بسازند؛ بر شکندگی روابط خانوادهها تاکید دارند و اینکه گفتگو در خانواده درحال فروپاشیست.
حمیدرضا قربانی که سالها دستیاری اصغر فرهادی و حسن فتحی را در کارنامه دارد، در اولین تجربه سینمایی مستقل خود فیلم سینمایی خانهای در خیابان چهل و یکم را کارگردانی کرده است. فیلمی که هماکنون روی پرده است و با استقبال خوب منتقدان و مخاطبان روبرو شده است. ایلنا به بهانه نمایش این فیلم با حمیدرضا قربانی (کارگردان)، سیدمحمد رضوی (تهیهکننده)، آزیتا ایرایی (فیلمنامهنویس) و سهیلا رضوی (بازیگر فیلم) گفتگو کرده است.
بهتر است از نام فیلم شروع کنیم. چرا نام خانهای در خیابان چهل و یکم برای فیلم انتخاب شد؟
قربانی: اسم فیلم قبلاً خانه یحیی بود اما به دلیل اینکه همزمان با ما فیلم دیگری ساخته شده بود که تشابه اسمی داشت نام فیلم را تغییر دادیم. از آنجا که خانه برای من اهمیت زیادی دارد؛ تصمیم داشتم که حتما کلمه خانه در اسم فیلم لحاظ شود. مستند بودن قصه و موضوع هم برایم اهمیت دارد به همین دلیل نام همان خیابانی را انتخاب کردم که فیلم در آن مکان فیلمبرداری شد.
یعنی ربطی به عدد ۴۰ نداشت یا به فلسفه ۴۰ که نشانه کامل بودن است. از این منظر هم اسم فیلم با فلسفه نهفته در این این عدد بسیار نزدیک است؟
حمیدرضا قربانی: این نگاه هم درست است. زمانی که ما نام فیلم را مطرح کردیم محمود رضوی؛ تهیهکننده نیز معتقد بود که چنین برداشتی از این نام صورت خواهد گرفت.
مشکل اصلی شخصیتهای فیلم جدا از بحث خشونت و قتلی که صورت میگیرد؛ بیشتر خودخواهی افراد است و همین خودخواهی منشا فجایع میشود. مثلاً اگر شخصیت مادر (سهیلا رضوی) از ابتدا خانه را فروخته بود و سهم فرزندش را داده بود؛ شاید اتفاقات تلخ رخ نمیداد.
حمیدرضا قربانی: چیزی که خیلی برای من در ابتدای ساخت فیلم اهمیت داشت؛ خانوادههایی بود که اهالی آن دوستانه در کنار هم زندگی میکردند و خیلی مواقع در روابط با هم مصلحتاندیشانه رفتار میکردند. مادر بهعنوان بزرگ خانواده و فردی که خانواده و زندگیاش براساس یک زندگی سنتی تشکیل شده؛ مدیریت خانه را برعهده دارد و فقط شخصیت مرتضیست که میخواهد به دنبال یک زندگی جدیدتر از خانه برود. ولی مادر و محسن (علی مصفا) معتقد بودند مرتضی باید راه پدر را ادامه بدهند. به همین دلیل من قبول ندارم افراد در این خانه خودخواهانه رفتار میکنند بلکه آنها تصور میکنند صلاح در این است که زندگی همانند روال سابق ادامه داشته باشد و به نوعی دچار مصلحتاندیشی هستند زیرا وضعیت فعلی زندگی برایشان مطلوب است. البته در این فیلم ما دنبال آن نبودیم که نشان دهیم کدام طرف ماجرا محق است بلکه میخواستیم نشان دهیم هر فردی از نگاه خود حق دارد.
آزیتا ایرایی: بحث رفتار خودخواهانه ازسوی مادر یا محسن مطرح نیست زیرا در دیالوگهای فیلم گفته میشود که مرتضی قبلاً سهم خود را گرفته است. مرتضی خطاهای بسیاری داشته و فردی نیست که بتوان به او اطیمنان کرد زیرا بلندپرواز است. مادر تصور میکرد که باید مغازه را حفظ کند و به اتفاقی که منجر به فاجعه شود؛ هیچگاه فکر نمیکرد.
حمیدرضا قربانی: ما در آنالیز شخصیتها به این امر رسیده بودیم که مرتضی فردی بلندپرواز است یعنی کسیست که از کودکی دوست داشت فضای موجود را بشکند و راه دیگری برود. همیشه هم برایش سوال بود که چرا باید سنت گذشته را حفظ کند و بماند؟ یعنی از یکسو مادر و محسن میخواستند گذشته خود را حفظ کنند و ازسوی دیگر مرتضی میخواست به سمت دیگری حرکت کند. امروز این تقابل در عرصههای مختلف بین گروههای سنی وجود دارد. مخصوصا در خانوادهها بین اولیا و فرزندانشان.
ولی در فیلم میبینیم مادر انگار از ترس تن به تغییر نمیدهد مثلاً باوجود آنکه به پرندههای مرتضی آلرژی دارد اما باز آنها را حفظ میکند.
حمیدرضا قربانی: رفتار مادر در این فیلم از روی ترس نیست. مراقبتهایی که او انجام میدهد از روی علاقهمندی به فرزند است زیرا فرزندش را دوست دارد و پرندگان نیز یادگاریهای مرتضی یکی از فرزندانش است. در این فیلم همه آدمها عاشق فرزندان خود هستند و تمامی رفتارهای آنها نیز حکایت از عشق دارد. از طرفی شخصیتهای فیلم در یک شرایط بحرانی قرار گرفتهاند و هیچکدام خودخواه نیستند. ما حتی وقتی رفتارهای آنها در تنهایی مرور میکنیم، میبینیم کاملا منطقی هستند.
پس چرا دو عروس حاضر در فیلم (مهناز افشار و سارا ابراهیمی) متوجه این عشق نمیشوند و انگار فقط به فکر خود هستند؟
سهیلا رضوی: به دلیل آنکه آنها جوان هستند و تجربه مادر را ندارند از طرفی نگران سرنوشت بچههای کوچک خود هستند. این شخصیتپردازی برای هر سه کاراکتر از زمان دورخوانی و تمرین نیز شروع شده بود یعنی من بعد از چندین سال کار در سینما و تلویزیون و تئاتر برای اولین بار شاهد یک تجربه متفاوت در تمرینات بودم.
یعنی شخصیتپردازی و تمریناتی انجام میشد که در فیلمنامه نبود؟
سهیلا رضوی: بله دقیقاً در زمان تمرین یک ماه روزانه تمرین کردیم و برخلاف تمرینات فیلمهای دیگر که بازیگر از روی فیلمنامه خوانش و حسها را تمرین میکرد در این فیلم اینگونه نبود. مثلاً کارگردان فیلم از من به عنوان سهیلا رضوی نه بازیگر نقش مادر سوالات شخصی و خصوصی میکرد و میخواست ببیند آیا میتوانم براساس شخصیت واقعی خود به شخصیت شکوه اعظم (مادر فیلم) نزدیک بشوم و حتی اطلاعاتی درباره شخصیتهای فیلم به ما داده میشد که بیننده در فیلم آن را نمیبیند اما در نوع رفتار و شخصیتپردازی افراد بسیار تاثیرگذار بود. مثلاً ما درباره نحوه آشنایی فروغ (مهناز افشار) با مرتضی و مراسم خواستگاری که من رفته بودم؛ صحبت کردیم. میتوان گفت به نوعی ما در تمرینات با فیلمنامه زندگی کردیم.
حمیدرضا قربانی: در فیلم خانهای در خیابان چهل و یکم ما نقشی به نام شکوه اعظم و بازیگری به نام سهیلا رضوی داشتیم یا باید شکوه اعظم را به سهیلا رضوی نزدیک میکردیم یا سهیلا رضوی را به شخصیت خودمان. درنهایت سعی کردیم نقطه میانی را به دست بیاوریم. منهم اصلاً معتقد نبودم که بازیگر صددرصد در قالب نقش فرو برود زیرا شخصیت تبدیل به تیپ میشد بلکه دوست داشتم وجه مستندگونه کار حفظ شود و شرایط زیستی سهیلا رضوی به شخصیت فیلم کمک زیاد کرد.
از منظر دیگر به نظر میرسد خانواده دارای مشکلاتیست اما با هم مدارا میکنند و همین اتفاق دردناک باعث آشکار شدن مشکلات نهفته شد.
حمیدرضا قربانی: بله به هر حال عامل درگیری؛ مشکلاتی است که دو برادر از گذشته با هم داشتهاند، آنهم به خاطر سهمخواهی مرتضی برای تشکیل یک زندگی جدید. اما خانواده مخالف این مسئله بودند. پس بستگی دارد از چه زاویهای به این حادثه نگاه کنیم. ممکن است عدهای به مرتضی حق دهند به خاطر اینکه میخواسته وارد دنیای تازهای شود و آقا بالاسر نمیخواسته و عدهای دیگر فکر کنند بلندپروازی و سهمخواهیاش باعث ورشکستگیاش خواهد شد چون قبلا سهم خود را گرفته و با مشکل هم روبرو شده بود.
سهیلا رضوی: هر فردی در زندگی یک درایتی دارد که شاید سایر افراد از این درایت و مدیریت خوششان نیاید و آن را قبول نداشته باشند. من هم تفکر خودم را دارم یعنی مادر در این فیلم باتوجه به درگذشت شوهرش و همچنین وجود فرزندی که کمی بلندپرواز است؛ دنبال آن بود که تنها دارایی خود یعنی مغازه و خانه را حفظ کند. گاهی در خانواده بین پدر و مادر گفتگویی صورت میگیرد که معنی آن برای کودکان متفاوت است اما کودک نظر خود را اعلام نمیکند بلکه تنها حرفهایی که شنیده نهفته میشود و بعد باعث برداشت تفکر متفاوتی میشود.
در مواجههی دو عروس با مادر میبینیم آنها به هیچ عنوان نگران مادر نیستند بلکه فقط به فکر حل کردن مسئله به نفع خود هستند و به این نکته واقف نیستند که مادر هماناندازه که مادر قاتل است مادر مقتول نیز هست.
آزیتا ایرایی: آنچه در این فیلم از لحاظ غریزی مهم است حس مادرانه است مطمئناً برای فروغ و حمیده به عنوان دو عروس فیلم فرزندانشان مهمتر از مادرشوهرشان هستند و نیز شوهرانی که از دست دادند. آنها حاضر هستند برای آینده فرزندانشان و تامین این آینده به صورت مستقل و فردی هر کاری بکنند. حتی خودشان هم مهم نیستند. در هر تصمیمگیری فقط صحبت از بچههایشان است.
فقدان گفتگو در اتفاقی که رخ داده چقدر تاثیرگذار بوده زیرا تماشاگر از فضای فیلم برداشت میکند که حتی قبل از قتل و درگیری؛ اعضای خانواده زیاد با هم گفتگو نمیکردند و دنبال آن نبودند که باهم رودررو شوند. حتی بعد از قتل هم جز دایی بقیه اعضای خانواده مخالف روبرو شدن فرزند مقتول با قاتل هستند.
آزیتا ایرایی: گفتگو نکردن آنها با یکدیگر به دلیل نبود فضای گفتگو نیست بلکه بیشتر به خاطر حجب و حیا و شرمیست که از یکدیگر دارند. آنها با هم رودررو نمیشوند تا احترامی که بینشان وجود دارد؛ از بین نرود. از طرفی تردید دارند نتیجه رودررویی چه خواهد بود با اینحال همدیگر را دوست دارند و فکر نمی کردند چنین اتفاقاتی برای آنها بیفتد.
سهیلا رضوی: به دلیل اینکه اعضای خانواده عاشقانه همدیگر را دوست دارند دنبال راهکاری میگردند تا وضعیت تبدیل به درگیری و ناسزاگویی نشود. به همین دلیل تلاش میکنند از رودرویی مستقیم با یکدیگر جلوگیری کنند. آنها در یک بحران گیر کردهاند و سعی در حل آن دارند.
از هر منظری که به فیلم نگاه کنیم یک اصل مشترک در فیلم وجود دارد و آن اینکه کانون خانواده بسیار شکننده است و این شکنندگی با انتخاب شغل بلورفروشی بهصورت المان نشان داده شده است.
حمیدرضا قربانی: زمانی که فیلمنامه نوشته میشد به چنین زیرمتنهایی توجه جدی میکردیم و به شکنندگی کاملاً توجه داشتیم. جنس شخصیتهای فیلم نیز مانند بلور شفاف و واضح است ولی وقتی شکسته میشوند دیگر قابل درست شدن نیستند. به همین دلیل هر خانواده میتواند درمعرض این شکنندگی قرار گیرد.
بهرغم درگیری و قتلی که رخ داده شخصیتها هیچکدام زاری نمیکنند و ما تنها شاهد حزن درونی هستیم. انگار کارگردان عمدا نمیخواست با بازی بازیگران؛ تماشاگر را تحریک کند.
آزیتا ایرایی: فیلم زمانی آغاز میشود که چهل روز از درگذشت مرتضی گذشته. زمانی که ۴۰ روز از یک ماجرای غمبار میگذرد علیرغم اینکه سرد نمیشود اما درد و رنج درونی آدمها نهادینه شده و به عمق میرود. شخصیتها هم از مرحله گریه و شیون عبور کردهاند. ما هم نمیخواستیم ملودرامی احساسی بسازیم بنابراین در این مرحله باید شاهد رفتار عاقلانهتری میبودیم.
سهیلا رضوی: در بازیها کارگردان به شدت ما را از بازی برونریز پرهیز میداد. همین کار را برای بازیگر سخت کرده بود. مثلا در برخی صحنهها که باید محزون میبودم قبل از شروع فیلمبرداری آن سکانس؛ گریه میکردم اما در زمان فیلمبرداری کارگردان تاکید داشت که حزن فقط در صدا و چهره باشد و بسیار زیرپوستی ادا شود. او تاکید میکرد که اصلا نباید شیون و زاری وجود داشته باشد.
حمیدرضا قربانی: در تمام طول فیلم نگران بودم به سمت یک ملودرام اشکآلود بروم و از موضوع اصلی که همان بحث انتخاب و قرارگیری شخصیتها بر سر یک دوراهیست؛ دور شوم. نمیخواستیم بیننده به سمت یک ملودرام سطحی برود و بدون فکر فقط اشک بریزد. هدفم این بود که بیننده بهجای آنکه در طول فیلم برای داستان گریه کند، فکر کند و خودش را جای شخصیتها بگذارد تا ببیند اگر خدایی ناکرده در این وضعیت قرار گیرد؛ چه تصمیمی خواهد گرفت. البته در انتهای فیلم این بیرونریزی را توسط کاراکترهای فیلم میبینیم. طبعا ممکن است تماشاگر نیز تحت تاثیر قرار گیرد.
ولی این تصمیم در مقام کارگردانی و بازیگری ریسک بزرگی دارد زیرا بسیاری از کارگردانها راهحل اول را انتخاب میکنند تا نشان دهند توانایی زیادی در به گریه انداختن تماشاگر و خلق صحنههای احساسی دارند. سینمای ایران نیز از جشنواره تا اکران به این فیلمها توجه خاصی دارد؟
حمیدرضا قربانی: به هر حال نباید دائم در سینما با جریان آب حرکت کرد ممکن است برای رسیدن به آنچه مدنظرت است مجبور شوی برخلاف آب شنا کنی. خوشبختانه نسل فیلمسازانی که این روزها به سینما آمدهاند به دنبال خلق ایدههای نو و تازه هستند و اگر دائم به فکر راضی کردن مخاطب باشیم؛ هدفمان بهعنوان فیلمساز چه میشود؟ البته اکران فیلم خانهای در خیابان چهل و یکم نشان داد استقبال از این فیلمها هم خوب است فقط باید کمی جسارت به خرج داد.
سهیلا رضوی: من بهعنوان بازیگر همیشه از فیلمی استقبال میکنم که مرا به فکر فرو ببرد و حرفی برای گفتن داشته باشد. خوب است که فیلم جذاب باشد و راهکاری را نشان دهد که در زمان ناراحتی آدمی را در جستجوی تدبیر قرار دهد.
محمود رضوی: متاسفانه امروز در جامعه شاهد هستیم که یک برخورد شتابزده وجود دارد. وقتی یک اتفاق ناگوار رخ میدهد همه انتظار دارند با شلوغکاری و سروصدا فضا را دست بگیرند و همه منتظرند عکسالعملهای غیرواقعی ببینند. سینمای ایران هم اینگونه ذائقه تماشاگر را پرورش داده؛ به همین دلیل زمانی که مخاطب در یک فیلم واکنشی همراه با سکوت میبیند؛ تعجب میکند. درصورتیکه اخلاق اسلامی میگوید حتما لازم نیست رفتاری پرخاشگرایانه و هیجانی داشته باشیم. اسلام مخالف این نگاه است که دائم انتقام بگیریم و اگر کسی به ما سیلی زد ما هم به او سیلی بزنیم. اسلام به ما میآموزد اگر برای یک مسئلهای گذشت کنیم قطعاً تاوان یا نتیجهاش را میبینیم.
شما بهعنوان تهیهکننده در فیلمهایتان به نفی خشونت و تاثیرات بد آن بر جامعه بودهاید. انگار فیلمنامههایی که به این مسئله میپردازند برای شما در اولویت هستند.
محمود رضوی: برخی از علما معتقدند سینما بسیار وسیله مهمی است و حتی میگویند اگر امروز پیامبری مبعوث میشد معجزه وی سینما بود. این حرف نشان از کارکرد مهم سینما دارد. وقتی چنین ابزاری در دست ماست چرا از این ابزار در راستای تبدیل یک ناهنجاری به هنجار و حل مشکلات جامعه استفاده نکنیم. مثلاً وقتی میتوانیم با ساخت فیلمی مانند دهلیز به سمتی حرکت کنیم که بیش از ۲ مجرم به قتل غیرعمد که به اعدام محکوم شدهاند را نجات بدهیم چرا باید فیلم دیگری بسازیم. حتی میتوان با همین فیلم خانهای در خیابان چهل و یکم؛ کمک زیادی به مشکلات جامعه کرد و حتی اگر یک زندانی را با این فیلم بتوان آزاد کرد؛ کار بزرگی انجام دادهایم. اگر این کار را نکنیم ظلم به خودمان است زیرا ما در طول حیات خود تعداد محدودی فیلم میتوانیم بسازیم یا بازی کنیم .بنابراین من بهعنوان تهیهکننده بهتر میدانم که چنین فیلمهایی بسازم تا اینکه فقط به فکر پول درآوردن باشم. زیرا کسب پول از راههای حلال دیگر نیز ممکن است.
با اینحال ساختار سینما از تولید تا اکران از فیلمهای صرفا آگاهیدهنده استقبال نمیکند و بیشتر جنبه سرگرمی سینما برایش مهم است.
محمود رضوی: چند نگاه به سینمای ایران وجود دارد. یک نگاه که به شدت غالب است سینما را فقط سرگرمی و تفریح میداند و اصلاً معتقد نیست که میتوان با سینما جامعه را هدایت، راهنمایی و اصلاح کرد و سینما رفتن را معادل پارک رفتن میداند. فیلمهایی که با این نگاه ساخته شدهاند نیز مورد حمایت جدی قرار میگیرند و حتی گاهی مدیران بهجای آنکه با اینگونه فیلمها برخورد کنند از آنها استقبال هم کردهاند. نگاه دومی که به سینما وجود دارد نگاه اقتصادی است. چند سالی است که مدیران فرهنگی فقط دنبال آن هستند که آمار داده و ثابت کنند سینما در دوران مدیریت آنها از فروش بسیار بالایی برخوردار شده است. هرچند میزان فروش بالای فیلمها هیچ ارتباطی به مدیریت سینما ندارد و فقط آن مدیر رزومه خود را با میزان فروش تکمیل میکند. دلیل اصلی فروش فیلمها یا بر اثر تبلیغاتی است که فیلمسازان و عناصر خارج از حاکمیت و دولت انجام دادهاند و مدیریت سینما هیچ کاری در جهت فروش انجام نداده و اگر سالن سینمایی نیز ساخته شده یا توسط شهرداری ساخته شده یا توسط بخش خصوصی و تنها سینمایی که توسط دولت بازسازی شده سینما هویزه مشهد است. نگاه دیگر این است که گروهی از مدیران نگاه شعاری به فرهنگ دارند و از اثری حمایت میکنند که به صورت گلدرشت حرف شعاری بزند حتی اگر مخاطب نداشته باشد. گروهی از مدیران نیز معتقدند ما به کسانی توجه می کنیم که در تیم و گروه ما باشند و اگر فیلمسازی در تیم و گروه هیچکسی نباشد به او اصلاً توجه نمیشود. امروز سینمای ایران جمیع این نگاهها را با هم دارد. از طرفی اگر برخی فیلمها بهجای آنکه واقعیت را بگویند سیاهنمایی کنند قطعاً در سینما بیشتر تحویل گرفته میشوند یعنی اگر همین فیلم خانهای در خیابان چهل و یکم را به شکلی میساختیم که از شرافت دور بود و سیاهنمایی میکرد قطعاً توسط جشنوارههای خارجی تحویل گرفته میشد. البته این فیلم هماکنون هم در برخی جشنوارهها حضور دارد اما این جشنوارهها نگاه انسانی درستی به سینما دارد.
محمود رضوی : سینمای ایران گرفتار چند نگاه هدفمند است
فیلم قابلیت آن را دارد که به ورطه نصیحت کردن بیفتد اما شما عمدا از آن جلوگیری کردهاید حتی نهادهای دیگری مانند نیروی انتظامی و دوست روانشناس خانواده خیلی به داستان ورود نمیکند.
آزیتا ایرایی: تحمیل هر چیزی در بیشتر اوقات نتیجه عکس دارد. در این فیلم نیز اگر افراد دیگر میخواستند نظر خود را به سعید (پسر مقتول) تحمیل کنند قطعاً نتیجه عکس میداد یعنی اگر همه میگفتند که عموی خود را ببخش قطعاً او وارونه عمل میکرد. به همین دلیل آدمها در فیلم پرهیز میکنند که به سعید توصیه کنند و سعی میکنند خود را به ادبیات بچه نزدیک کنند. هرچند در پایان فیلم آنها به صورت رودررو با هم روبرو میشوند.
حمیدرضا قربانی: کلاً نصیحت کردن در سینما نتیجه معکوس میدهد. متاسفانه بسیاری از سریالهای تلویزیونی به سمت نصیحت کردن روی آوردهاند و همین مسئله باعث شده بیننده سریال را پس بزند و از دیدن آن پرهیز کند.