دبی ابر شهر شد؛ جاجرود آسفالت نشد/ قدرتنمایی شهرداران با پلها
طاها بهبهانی میگوید: آنچه هنر ایران را تا امروز زنده نگه داشته آموزشگاههای هنری هستند نه دانشگاهها. در آموزشگاه شاگرد را براساس معیارهای خاصی انتخاب میکنید و میدانید که او لیاقت دارد تا وقت، عمر و زندگی خود را برای او بگذارید تا تبدیل به یک هنرمند شود اما در دانشگاه شاگرد به استاد تحمیل میشود.
به گزارش خبرنگار ایلنا، طاها بهبهانی متولد 1325 مجسمهساز، نقاش، طراح صحنه، کارگردان تئاتر و سینماست که به گفته خود از کودکی مثنوی و معنوی مولانا را از پدر آموخته است و این آموزشها تاثیرات بیشماری در زندگی شخصی و هنری این هنرمند داشته است. با این هنرمند در خانهاش؛ عصر یک روز تابستانی درباره آثار و زندگی هنریاش گفتوگو کردیم.
او از ده سالگی نقاشی را از استاد علیاکبرخان نجمآبادی آموخته و در سیزده سالگی کار مجسمهسازی را با استاد رفیع حالتی شروع کرده است شاید به همین دلیل این دو رشته را پایه و اساس کارهایی میداند که تاکنون انجام داده است. بهبهانی در چندین نمایشنامه ازجمله هملت، مکبث و باغوحش شیشهای در خارج از کشور به عنوان طراح صحنه شرکت داشته اما پس از مدتی به تئاتر سالزبورگ در اتریش رفته و در آنجا تئاتر ماریونت را فراگرفته است.
در بازگشت به ایران در دانشکده هنرهای دراماتیک استادیار شد و به عنوان مدیر دپارتمان تئاتر ماریونت تا زمانی که دانشگاهها تعطیل شد، مشغول به کار بود. او قبل از انقلاب سعی کرد تئاتر ماریونت را بهصورت آکادمیک و دانشگاهی در ایران ارائه کند و موفق شد تا مقطع لیسانس مجوز تدریس آن را در دانشگاه بگیرد.
طاها بهبهانی هنرهای تجسمی را مادر همه هنرها میداند و معتقد است حتی در رشتههایی مانند سینما یا تئاتر برای طراحی صحنه و لباس نیز به هنرهای تجسمی نیاز داریم.
او که سابقه فعالیت در تئاتر ماریونت سالزبورگ را دارد، اظهار کرد: در این تئاتر مجسمهسازان بسیار متبحر، طراحان لباس و طراحان صحنه در کنار بازیگران و نمایشپردازان کار میکنند. در حقیقت این تئاتر ترکیبی از شخصیتهای مختلف در زمینه هنرهای تجسمی و نمایشی است که نتیجه کار آنها یک اثر قابل ملاحظه و جذاب است.
در آثارم به معنا توجه دارم
این مجسمهساز با بیان اینکه در حیطه مجسمهسازی خطمشی خاص خود را دارد، ادامه داد: مجسمهسازی مانند دیگر هنرها ژانرهای مختلف دارد اما من، خودم را بهعنوان یک مجسمهساز معناگرا میشناسم و در آثارم به معنای فلسفی و الهی آثار توجه دارم.
بهبهانی افزود: ما از پشتوانه بسیار غنی در ادبیات و عرفان ایرانی برخورداریم و وظیفه ماست بهعنوان نسلی که این گنج گرانبها را از گذشتگان به ارث برده، آن را حفظ کرده و به آیندگان منتقل کنیم. به همین دلیل در آثارم به مسائل متافیزیکی و ماوراءالطبیعه میپردازم و بخشی از کارم روی «حق» و «هو» که دو رمز و راز در زندگی من هستند، متمرکز است.
او توضیح داد: از سال 50 روی آثار مولانا کار میکردم و پس از مطالعات بسیار سراغ عطار رفتم و بعد همین مسیر را ادامه دادم. از سال 1380 نیز بیشتر مضامین کارها از درونم نشات میگیرد البته حال هوای معنوی این دو عارف بزرگ در آنها نیز دیده میشود و همان خط را ادامه دادم تا امروز.
مدیر دپارتمان تئاتر ماریونت درباره فعالیتهای خود قبل از پیروزی انقلاب توضیح داد: در آن زمان نیز به کار نقاشی و مجسمهسازی مشغول بودم. اما به دلیل فعالیتهای گستردهای که انجام میدادم؛ زندگیام به چند پاره تقسیم میشد. بعد از انقلاب تا سال 62 کارگردان تلویزیون بودم و فیلمهایی برای این سازمان در آن زمان ساختم اما به دلیل اختلاف عقاید و آرایی که در بین گروههمان ایجاد شد؛ ادامه کار برایم امکانپذیر نبود.
او به علاقه خود به کارهای فردی اشاره کرد و افزود: برایم خوشایند نبود و حاضر نبودم زمانم را در کارهای جمعی تلف کنم، به همین دلیل به دنبال کارهای فردی که همان مجسمهسازی و نقاشی بود، رفتم. البته تعطیلی دانشگاهها و تردیدهایی که در باقی ماندن تئاتر وجود داشت نیز باعث شد، مدتی به فرانسه رفته و در آنجا زندگی و فعالیت کنم.
بهبهانی هنرهای تجسمی و نمایشی را بههم متصل میداند و میگوید: مجسمهسازی، طراحی صحنه تئاتر و سینما مانند یک زنجیره بهم متصل است. اما من آدم فردگرایی هستم و سعی میکنم خودم کارم را به انتها برسانم و متوسل به دیگران و منتظر آنان نباشم به همین دلیل در کار نقاشی و مجسمه راحتتر هستم.
عدم برگزاری بیینالها باعث متوقف شدن مسیر هنر نمیشود
او در بخش دیگری از صحبتهایش درباره وضعیت هنرهای تجسمی بعد از انقلاب گفت: درست است که بیینالها و جشنوارهها در این مدت در یک زمان مشخص برگزار نشده است اما معتقدم برگزار نشدن بیینالها و جشنوارهها لطمه خاصی به مجسمهسازی نمیزند چراکه افرادی که میخواهند کار کنند مشغول به کار هستند و نباید تصور کنیم با نبود یک بیینال مسیر هنر یک کشور متوقف شده یا تغییر کند.
این مجسمهساز با بیان اینکه قبل از انقلاب مجسمهسازی را به معنایی که امروز مطرح است نداشتیم، تصریح کرد: امروز دانشگاههای متعددی در زمینه مجسمهسازی وجود دارد و هنرمندان زیادی را پرورش میدهند که در نمایشگاههای بینالمللی شرکت میکنند، در مجموع فضای خوبی را در زمینه تجسمی کشور شاهد هستیم.
بهبانی خاطرنشان کرد: البته مسلما اگر بستر و زمینههایی فراهم شده و برنامههای فرهنگی و هنری بهطور منظم در کشور انجام شود، قطعا میتوانیم شاهد رشد هنرهای تجسمی باشیم و همچنین جامعه از نظر فرهنگی ارتقا پیدا میکند. اما این اتفاق نیفتاده و در حقیقت یک برنامه منسجم سیاستگذاری شده با یک چشمانداز دقیق برای هنرهای تجسمی پیشبینی نشده است.
او درباره تفاوتهای هنر در ایران و اروپا گفت: ما در هیچ زمینهای به یکدیگر شبیه نیستیم. تعریف سینما در ایران با آنچه در اروپا و آمریکا متداول است و معنا میشود بسیار متفاوت است. این ماجرا شامل هنر تجسمی نیز میشود، تعریف ما از هنرهای تجسمی با هنر جهانی متفاوت است.
این مجسمهساز با بیان اینکه در کشور تکنولوژی لازم برای هنرهای تجسمی را نداریم، اظهار کرد: هنرمندان ما بومی، لوکال و منطقهای کار میکنند چراکه ما وسایل و کورههایمان در حد امکانات منطقهای و بومی است، البته سعی میکنیم متریالمان در سطح جهانی باشد اما به دلیل اینکه تکنولوژی لازم را نداریم در نتیجه قابلیت اجرای کارهایی در سطح و اندازههای بزرگ را نداریم.
مجسمه شناسنامه یک شهر است
بهبهانی همچنین درباره استفاده از مجسمه در مبلمان شهری گفت: سیاستگذاری شهرداری در زمینه مبلمان شهری سیاستگذاری مقطعی بوده و بلندمدت نیست، از طرف دیگر کمترین بودجه به المانهای شهری اختصاص داده میشود همچنین این پروژه در بیشتر موارد به افرادی سپرده میشود که تخصصی در مبلمان و المانهای شهری ندارند.
او با اشاره به مجسمههایی که در شهر وین کار شده است، خاطرنشان کرد: در شهر وین مجسمههایی میبینید که قدمت چند صد ساله دارند. مجسمه؛ شناسنامه و سرمایه یک شهر است. میادین شهرهای ما یا از این سرمایه تهی هستند یا در آنها یکسری کارهای تقلیدی و میرا استفاده شده است. متاسفانه تعاریفی که از فرهنگ و هنر کشور ما وجود دارد در المانها و نمادهای شهرهایمان دیده نمیشود.
طراح صحنه تئاتر هملت با اظهار تاسف از ساختمانهایی که هر روز در شهرها ساخته میشوند، گفت: این ساختمانها هیچ زیبایی ندارند و براساس یکسری تقلیدهای نابخردانه از معماری غرب است. ما این ملغمه و تقلید را در مبلمانها و المانهای شهری نیز میبینیم. متاسفانه در هیچکدام از المانها و مبلمان شهری نشانههایی از هویت ملی نمیبینیم.
بهبهانی معتقد است؛ المانها و مبلمان شهری تاثیرات روانشناسی و روانکاوی مستقیمی روی شهروندان دارد و اگر به این مسئله توجه شود بستر مناسبی برای درمان مشکلات روحی و روانی که در جامعه وجود دارد، ایجاد شده و جامعه را به شوق آورده و به حرکت وامیدارد.
او با اشاره به زمانی که در جنوب فرانسه زندگی میکرد، گفت: در آن مدت اسناد و مدارک مکانی را که برای اقامت اجاره کرده بودم به من سپرده بودند. در آن اسناد و مدارک تغییراتی که در 15 سالآینده در آن محل انجام میشد را برای مالک و مستاجر آن ملک توضیح داده بود تا باتوجه به آن تغییرات فرد آن ملک را خریداری یا اجاره نماید.
این مجسمهساز خاطرنشان کرد: کشورهای پیشرفته دنیا برای شهرهای خود یک طرح جامع شهری دارند که مطابق آن طرح جامع شهری المانهای دکوراتیو، موقعیت مکانی پلها و ... مشخص شده است. اما متاسفانه در کشور ما چنین چیزی وجود ندارد و فردی که با مشکلات فراوان خانهای را خریداری کرده پس از چند روز شاهد تغییراتی است که شهرداری بدون هیچ توضیحی در آن محل ایجاد میکند.
بهبهانی به پلهایی که به بهانه از بین بردن ترافیک در شهر ساخته میشود و نمای شهری را از بین میبرد، اشاره کرد و گفت: آنچه امروز ما در شهرمان از این پلها ایجاد میکنیم در سال 1935 در اروپا انحام شده و هیچ افتخاری برای شهر ما محسوب نمیشود. در حقیقت این اتفاقات به قصد قدرتنمایی شهرداران است و هیچ زیبایی و حتی آسایشی برای شهروندان ایجاد نمیکند.
در دانشگاه شاگرد به استاد تحمیل میشود
او همچنین درباره دانشجویان و هنرجویان رشتههای مختلف هنری اظهار کرد: در سال 1351 وقتی به عنوان مدرس وارد دانشکده هنرهای دراماتیک شدم سیستم انتخاب دانشجو به این گونه بود که در ابتدا با دانشجویان مصاحبه انجام میشد و پس از قبولی در مصاحبه امتحان کتبی میدادند. در بیشتر موارد در مصاحبهها متوجه میشدیم که این افراد صلاحیت اینکه وارد یکی از رشتههای هنری شوند را ندارند.
این استاد سابق دانشکده هنرهای دراماتیک ادامه داد: متاسفانه امروز گزینشی برای انتخاب دانشجو وجود ندارد و نمیتوانیم متوجه حالات روحی و روانی این افراد شویم و آنچه که در کاغذ بیان شده ملاک انتخاب دانشجو است درنتیجه استادی که در کلاس وارد میشود، نمیداند با چه اختلاف سلیقهای مواجه است و چه افکار و عقایدی در این کلاس جریان دارد، به همین دلیل بازده کار مطلوب نیست.
بهبانی تاکید کرد: به صراحت میگویم آنچه هنر ایران را تا امروز زنده نگه داشته آموزشگاههای هنری هستند نه دانشگاهها. چراکه در آموزشگاه شاگرد را براساس معیارهای خاصی انتخاب میکنید و میدانید که او لیاقت دارد تا وقت، عمر و زندگی خود را برای او بگذارید تا تبدیل به یک هنرمند شود و وقت استاد تلف نمیشود. اما در دانشگاه شاگرد به استاد تحمیل میشود.
صبوری نتیجه کار با متریال برنز است
این هنرمند آثارش را از متریال برنز تهیه میکند. او درباره انتخاب این متریال گفت: پروسه مجسمه برنز بسیار از سنگ و چوب و دیگر متریالها سختتر است اما چون در کشورمان این ماده سابقه 5 هزار سال قبل از میلاد را دارد و آنچه از مفرقهای لرستان باقی مانده نشاندهنده مقاومت این ماده دربرابر حوادث جوی و حوادث اجتماعی و جنگها و ... بوده است؛ من آن را انتخاب کردهام.
بهبهانی ادامه داد: در اکتشافات باستانشناسی آنچه که از مفرقها مانده بیشتر از المانهای سنگی، سفالی و چوبی است و از آنجا که ماندگاری نیاز هر هنرمند است و میخواهد آثارش باقی و مانا باشد، من نیز با این تفکر تصمیم گرفتم تا از متریالی استفاده کنم که ماندگار باشد.
او معتقد است؛ تعداد معدودی در دنیا با برنز کار میکنند چراکه یک پروسه طولانی دارد و نیازمند صبر، حوصله، شیکبایی و استقامت میخواهد تا به ثمر برسد.
دبی ابر شهر شد؛ جاجرود آسفالت نشد
این هنرمند درباره طولانی شدن ساخت باغموزه خود نیز گفت: این باغ موزه در منطقهای در جاجرود که از دوران احمدشاه باقی مانده وجود دارد و با توجه به اینکه از دسترس سولههای صنعتی در امان باقی مانده؛ قصد داشتم تا در این منطقه باغموزهای برای نگهداری آثارم ایجاد کنم. این کار بدون هیچ پشتوانه و با بودجه شخصی در حال انجام است. متاسفانه علت تاخیر این است که مجبورم به مسائل بیرون از باغموزه نیز بپردازم و برای کارهای زیربنایی آن به تنهایی اقدام کنم. آن زمان که من این مکان را خریداری کردم دبی وجود نداشت اما امروز دبی تبدیل به یک ابر شهر شده اما این مکان همچنان آسفالت ندارد.
او در پایان با بیان هدف خود از ساخت این باغموزه تصریح کرد: باید به کودکانمان بیاموزیم که نسبت به فرهنگ و تاریخ کشورشان حساس باشند چراکه بیتفاوتی بزرگترین آفت برای جامعه است و امیدوارم روزی فرابرسد که همه ما نسبت به کشورمان و مسائل مربوط به آن تعصب داشته باشیم و این تعصب باعث راحتی نسلهای بعد از ما شود.