نوروز؛ ایرانیها دور هم جمع میکند
محمد بقاییماکان در یادداشتی به اهمیت سنت کهن نوروز در همبستگی ملی ایرانیان پرداخته است.
متن کامل یادداشت محمد بقاییماکان (نویسنده، پژوهشگر و مترجم حوزه ادبیات، فلسفه و اقبالشناسی) که در اختیار خبرگزاری کار ایران (ایلنا) قرار داده شده؛ را در ادامه میخوانید:
نوروز یکی از بزرگترین و همچنین کهنترین آیینهای جهان است که آدمیان را به همدلی و محبت، یکرنگی و صفای باطن فرامیخواند. برای ما نیز چنین روزی یادآوری تاریخ کهن سال پربار سرزمینی است که زمانی از پشت دیوار چین تا سواحل دریای اژه و به گستره عظیم حاکم بوده است.
نوروز در محدوده کنونی ایران به عنوان خواستگاه خود بدل به آیینی شده که در حقیقت عامل پیونددهنده تمام مردم کشور است. یعنی این آیین که تاریخچه آن بسیار مختصر است و میتوان آن را در چند خط و جمله خلاصه کرد که عبارت است از برتخت نشستن جمشید و تابیدن خورشید بر تخت حکومت او که جهان را پرنور کرد. مردم چنین روزی را روز نو نامیدند. اما به عنوان یک آیین بسیار دیرپا عامل بزرگی شده است در شیرازهبندی کتاب اقوام ایرانی که تاثیر آن را میتوان در آغاز هر بهار بر پهنه سرزمین ایران دید.
این آیین به دلیل دیرنگی خود طبیعتاً بر ذهن و زبان اهل هنر اعم از شاعران و نویسندگان، نقاشان و موسیقیدانان اثر گذاشته، بهطوریکه در هریک از رشتههای هنری نامبرده نشانی از نوروز میبینیم. برای مثال کمتر شاعری است که از نوروز در آثارش یاد نکرده باشد و به همین ترتیب در موسیقی ایرانی نیز گوشههایی به نام نوروز وجود دارد. همچنین در آثار تصویرگران تاثیر این آیین را به صورتهای مختلف میبینیم که نمونه بارز آن نقاشی سفره هفت سین اثر کمالالملک است.
برای پاسخ دادن به کسانی که با آوردن برخی دلایل میخواهند مقولههای مرتبط با نوروز را هر سال کم و کمتر کنند؛ هم نخست باید مفهوم سنت را دانست. سنت در تعریف ایرانی خود عبارت است از ویژگیها و کیفیاتی که سبب پدید آمدن آیینهایی در طول تاریخ شده است و در هر دورهای ایرانیان یا چیزی بر آن افزوده یا آن را آراسته و پیراستهاند اما هسته مرکزی آن در هر صورت به قوت خود باقی مانده و مورد ستایش ملتی به نام ایران قرار دارد.
بر چنین ترکیبی که در طول هزاران سال به وجود آمده و تبدیل به صخرهای استوار و محکم شده؛ نمیتوان با اظهارنظرهای غیرکارشناسانه دست برد یا سعی در تحریف آن داشت.
کسانی که به هر علت برخی از آداب و رسوم نوروزی یا حتی دیگر آیینهای ایرانی را مورد تخفیف قرار میدهند؛ خواه این کوچکشمردن دانسته باشد یا ندانسته باید توجه داشت که مقابلههایی از این دست یعنی ایستادن در برابر خواست جامعهای که آن ویژگیها و کیفیات را محترم میشمارد. برای مثال اینکه گفته میشود سبز کردن سبزه به چه کار میآید باید توجه داشت که اگر بر فرض به هیچ کار هم نیایند این تاثیر عظیم را بر میان اقوام ایرانی ایجاد میکند که آنها را به یک موضوع خاص پیوند میدهد و این عامل پیونددهنده که از شمالیترین نقطه کشور تا جنوبیترین نقطه آن مورد توجه مردم است؛ نیرویی ایجاد میکند که هیچ عامل دیگری نمیتواند جای آن را برای ایجاد چنین پیوندی بگیرد. بقیه موارد حوزهی سنت نیز از همین قبیل هستند.
نمونه دیگر اینکه عدهای میگویند گفتن «زردی من از تو، سرخی تو از من» جملهای خندهآور است و آن را در حد خرافه مطرح میسازند حال آنکه هیچ جملهای نه تنها در طول فرهنگ مردمی ایران بلکه در ازای فرهنگ جهانی زیباتر از این گفته نشده به این معنا که کسی در دل آرزو کند که تب و تاب، حرارت و نیرویی که در آتش وجود دارد؛ در زندگی او جریان داشته باشد و این شخص نیز صفات و ویژگیهایی مانند نور را داشته باشد که اولا یگانهترین عنصری است که همه ادیان به خالق جهان تشبیه کردند و درثانی تنها عنصری است که اگر از جهان حذف شود برابر با نابودی جهان و زندگی خواهد بود.
باید پرسید در کجای جملهای که از سر نیاز و اشتیاق در دل آدمی آرزو میشود ایراد و خرافهای است. وقتی کسی به بوستانی میرود و گل سرخی میبیند از سر شوق و تحسین در دل میگوید کاش در جامعه ما، انسانها مانند این گل شاداب، سرخ و با طراوت بودند آیا اندیشیدن و بر زبان آوردن چنین جملاتی خرافه است. بنابراین باید دید کسانی که چنین اظهاراتی را مطرح میکنند چه دیدگاههایی دارند و از چه منظری جهان را مینگرند.
فرض که هیچیک از تعبیرات مذکور صحیح نباشد ولی فراموش نکنیم آیینهای ایرانی مثل نوروز تنها عاملی هستند که میتوانند اقوام گوناگون سرزمین پهناوری به نام ایران را که هریک دارای عقاید، اندیشه، باورها و معتقدات مختلفی هستند به یکدیگر متصل سازند. آن کس که قدر این آیینها را نمیداند و برای آنها پشت چشم نازک میکند در واقع نه معنای آب و خاک را میداند و نه وطن را و نه هویت ملی و تمامیت ارضی را.