واکنش تهمورس پورناظری به اظهارات علی رهبری
در جایگاه انسانی، نوازندگى در مجالس شادی هم مانند رهبری ارکسترهای بزرگ دارای شرافت است؛ چنانکه ایشان به گفتهی خود تجربهی هر دو را دارند؛ اما آنچه شرط است، «ادب» مرد است نه «دولتِ» او.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ علی رهبری هفته گذشته با انتشار یادداشتی انتقادی استعفای خود از مدیریت هنری و رهبری ارکستر سمفونیک تهران را اعلام کرد.
او در این یادداشت نفوذ افرادی که با عناوین اختصاری «ت.پ»، «ج.م»، «ب.ج» و «ح.ن» از آنها یاد کرده بود را دلیل استعفای خود دانست. حال تهمورس پورناظری در یادداشتی با عنوان «آنچه شرط است، ادب مرد است نه دولتِ او» به اظهارات رهبری پاسخ داده است:
از سال ۸۴ تا ۹۲ مردم صبور ایران «پدیده» و آفتی را از سر گذراندند که سوار بر تندباد ناراستی و دروغ پردازی و با فرار رو به جلو، هر آنچه کینتوزی و نابخردی بود را مهرورزی و دانایی جلوه داد تا به هدفی که جز تمامیتخواهی پیدا و پنهان مادی و معنوی نبود، دست یابد – که دست هم یافت- و امروز دردی سینه را میفشارد که میبینیم در جامعهی موسیقی نیز با پدیدههایی مشابه مواجهیم.
چندی است که رهبر سابق ارکستر سمفونیک تهران در گفتوگوها و پیامهای بیشمار رسانهای خود، نام مرا برای پنهان کردن چنان آفتی که در آغاز گفتم، به زبان میآورد و من تا امروز به توصیهی بزرگان موسیقی در این باره سخنی نگفتم اما امروز به خواست آنان این نوشته را مىنگارم. چراکه متاسفانه ایشان در پیوندی نامبارک با مشاورانی مغرض و ناآگاه، همچنان اصرار دارند تا با ایجاد هیاهوی رسانهای، هزینه جداییشان از ارکستر را بالا ببرند که البته این شیوه از ایشان که بنا به گفتهی خود باور دارد که «در ایران تا شلوغکاری و خرابکاری نکنی، کسی صدایت را نمیشنود.» عجیب هم نیست. و اینگونه است که با «شلوغکاری و تخریب دیگران»، در راه رسیدن به منافع شخصی خود، به دنبال مخدوش کردن تلاشهایی هستند که جز سربلندی موسیقی، هدف دیگری نداشته است وگرنه کدام فرد منصف و آگاهیست که نداند:
۱- مشکلات اخیر ایشان حتماً هیچ ارتباطی به من نداشته و ندارد. چنانکه ایشان درباره من تاکنون جز کلیگوییهایی گنگ، حتی یک مورد مستند و مشخص را مطرح نکرده است؛ حال بماند که هربار نیز پس از بیان آن سخنان در فضای عمومی، در دیدارهای خصوصی، با ذکر اینکه دچار سوءتفاهم شده بودند، حرف خود را پس گرفتهاند.
۲- درد ایشان حتماً نوازندگان مظلوم و مستعد ارکستر سمفونیک نیست که اگر چنین بود در اعتراض به این وضعیت هنگامی که مشغول تسویهحسابهای هرماههی خود بودند، استعفا میدادند و نه آنکه این فریادها را پس از دریافت کامل دستمزد خود و درست زمانی بکشند که قراردادشان با بنیاد رودکی پایان یافته و منافع شخصی ایشان قطع گشته است.
۳- «پایان قرارداد» خود را در انظار عمومی، «استعفا» نشان دادن، صرفاً کارکردی نمایشی و تبلیغاتی دارد.
۴- این همه هیاهو تنها برای آنکه قرار است در کنار ایشان از ظرفیتهای دیگر موسیقیدانان کلاسیک کشور هم برای اداره ارکستر استفاده شود، نشانی از تمامیتخواهی ایشان است و نه دغدغه نوازندگان ارکستر را داشتن.
از طرفی آنچه ذهن ایشان و یارانِ ارجمندشان را در مورد من درگیر کرده است، آنگونه که میپندارند، پیچیده نیست. من پس از آنکه سالها، ساز و کار موسیقی حرفهای در دیگر کشورها را دیده و مدام از خود میپرسیدم که چرا اوضاع هنر موسیقی در ایران آنگونه نیست، از آغاز سال جاری با خود قراری گذاشتم تا بیشتر در ایران بمانم و امکانات و توان خود را برای موسیقی کشورم بهکار گیرم. تلاش برای تغییر ساختار جشنواره موسیقی فجر و ارتقای کیفیت آن نیز که اتفاقاً از سویی با هجمهی ایشان و از سوی دیگر با اشتیاق زیادشان برای چندین اجرا در آن همراه شد، در راستای این هدف بود؛ البته که ماجراهای جشنواره، خود حکایت مفصلیست که شرح آن بماند برای وقتی دگر.
اما ماجرای ورود من به موضوع ارکستر سمفونیک تهران:
وقتی اردیبهشت ماه امسال در جریان اعتصاب نوازندگان ارکستر به خاطر شرایط نامناسبشان و قراردادِ غیرمنصفانهای که با آنان منعقد شده بود، قرار گرفتم، تلاش کردم بخشی از مطالبات برحق نوازندگان در آن قرارداد، گنجانده و جلوی تعطیلیِ دوبارهی ارکسترِ تازهاحیاشده، گرفته شود و به دلیل برخی تجربیاتم در همکاری با مراکز موسیقی خارج از کشور، پیشنهادات و راهکارهایی را به بنیاد رودکی ارائه کردم تا ارکستر با شرایطی بهتر و استانداردی بالاتر اداره شود و این پیشنهادها با استقبال بنیاد مواجه شد، اگرچه که بعدها چندان به آن پیشنهادات عمل نشد. بههرحال این نخستین دیدار من با مجموعهی بنیاد رودکی بود.
اکنون که به گذشته نگاه میکنم، باور دارم که رهبر سابق ارکستر سمفونیک تهران، دفاع زیاد من از منافع ارکستر و نوازندگان آن را در تقابل با قدرت مطلقه خود میدید؛ حافظه ایشان عالی است، پس حتماً به یاد دارند که وقتی موضوع کم بودن دستمزد نوازندگان نسبت به تعداد اجراها و در نتیجه احتمال کنارهگیری آنها از ارکستر مطرح شد و من از حقوق نوازندگان دفاع کردم، با قاطعیت گفتند: «من با چهار نفر میروم روی صحنه ...» و لفظی را در مورد نوازندگان به کار بردند که من از تکرارِ آن پرهیز میکنم چراکه حرمتِ «قلم» و «مخاطب» اجازهی بیان بسیاری از واژگان و تعابیر به کار رفته توسط ایشان را نمیدهد. به راستی حیف که امکان حضور ایشان در دولت گذشته فراهم نشد تا با این میزان تشابه در «ادبیات»، «روش» و «منش»، «پاکترین» مدیریت هنری را برای ارکستر رقم بزنند.
اکنون دوباره به حافظهی قوی ایشان اعتماد کرده و برخی از اقدامات خود که مخالف نظر ایشان بوده را برای اطلاع هنردوستان مطرح میکنم:
- پیشنهاد افزایش ۲۰ درصدی دستمزد نوازندگان ارکستر برای اجراهای اضافه و مخالفت ایشان با آن.
- مخالفت من با پیشنهاد ایشان مبنی بر بهکارگیری نوازندگان در اجرای کنسرتها بهجای تمرینهای صبح و عدم پرداخت دستمزد جداگانه به آنها برای اجرای ۳۹ شب اپرا. (که به موجب آن هر نوازنده فقط ۴۰ هزار تومان برای هر اجرا دریافت میکرد.)
- پیشنهاد کم شدن برنامههای «مهر تا مهر» قبل از اعلام آن، به دلیل آگاهی از حجم بالای کار و عدم امکان مالی برای پرداخت دستمزدها و نیز امکان ریزش بالای مخاطبان ارکستر به علت تعدد و فشردگی اجراها.
- پیگیری پرداخت دستمزد کامل به نوازندگان ارکستر برای ضبطهای فشرده در آبانماه که ایشان هرگز به این موضوع اشاره هم نکرده بود.
- تلاش برای بازگشتِ مجدد کنسرت مایستر ارکستر درتابستان که به زعم ایشان مطربی بیش نبود. و عجب نیست که تمامیتخواهی و تفرعن این اجازه را به ایشان میدهد تا بر نوازنده و آهنگساز، رهبر و خواننده، مسوول نظافت سالن تمرین، بالاترین مقامهای دولتی و هرشخصی که نظر و نگاهی متفاوت از ایشان دارد و منویات و منافع ایشان را تمام و کمال تامین نمیکند، به راحتی بتازد و به او صفاتی چون مطرب، لات، اوباش، بیسواد، متوسط و ... اطلاق کند.
آری آبروی دیگران را بردن، سهلترین کار دنیاست و من در حیرتم ایشان که هزاران نت از پارتیتورها را در حافظهشان دارند (که البته جای تحسین دارد) چرا نغمهای از کرامت انسانی را در ذهن خود حفظ نکردهاند؟ و هنوز متعجبم از این میزان ناسپاسى و بیحرمتی در حق کسی که به سهم خود، در این ایام بیشترین همراهی و حمایت را در تمامی عرصهها از ایشان و ارکستر سمفونیک کرده است. البته شاید هنوز از مخالفت من با تحکّمشان در جشنواره موسیقی فجر ناراحت هستند. اما ایشان که به تایید خویش باسوادترینِ مردمان هستند، بگویند در کجای جهان دیدهاند که گروه یا هنرمندی برای تعداد اجرایش در یک فستیوال، نخست تعیین تکلیف و سپس بلوا بهپاکند؟ چه بسا هم، انصراف من از اجرای مشترک کنسرت ویژه با ارکستر سمفونیک به دلیل وقایعی که میدیدیم، موجب خشم ایشان شده است؛ وقایعی مانند تحمیل اجرای رپرتواری فرمایشی (علمدار)، در پایینترین سطح هنری و حتی مذهبی به ارکستر و «قهرمان» نامیدن صاحب اثر، تنها برای دریافت چند میلیون تومان دستمزد اضافه خارج از قرارداد. شاید هم عصبانیت ایشان از من به خاطر دعوت از هنرمندان محترمی چون «لوریس چکناوریان» و «شهرداد روحانی» برای اجرا در جشنواره است که پیش از این بنا به دلایلی که اینک برایم مشخص گشته، همکاری با ایشان را نپذیرفته بودند. شاید هم یکی از دلایل این میزان کینه، این است که وقتی تیم طراحی امور تبلیغاتی جشنواره در اوج فشارِ کاری خود، به دنبال عکس جدید و با کیفیت از ارکستر سمفونیک بود و با درخواست عجیب ایشان مبنی بر حضور تیم گرافیست در دفتر ایشان و انجام امور گرافیکی در آنجا مواجه شد، تن به چنین خواستی نداد و این مخالفت، موجب فریادها و توهینهای ایشان بر سرِ خانم محترم مسوول این کار و تاکید ایشان بر این نکته شد که پس حق ندارید که هیچ تبلیغی برای ارکستر سمفونیک تهران در جشنواره بکنید.
در پایان متاسفم که مجبورم به ایشان تذکر دهم، هرگز خود را در جایگاهِ تعیین سطح برای هنرمندان شاخهای از موسیقی که دانش و معرفتی از آن ندارند، قرار ندهند و ضمناً یادآور شوم که از ظنّ خود یار دگران نشوند چراکه به انحصار درآوردن ارکستری که با تصمیمات ایشان در افزایش تعداد برنامهها، تا پیش از جشنواره فروش آن به ۲۰۰ بلیت در هر کنسرت هم نمیرسید اما هزینه آن ماهیانه ۳۰۰ میلیون تومان بوده و است، به شوخی بیشتر شباهت دارد.
سخن آخر اینکه در جایگاه انسانی، نوازندگى در مجالس شادی هم مانند رهبری ارکسترهای بزرگ دارای شرافت است؛ چنانکه ایشان به گفتهی خود تجربهی هر دو را دارند؛ اما آنچه شرط است، «ادب» مرد است نه «دولتِ» او.
تهمورس پورناظری
تهران -ایران