خبرگزاری کار ایران

روز جهانی ترجمه با دو مترجم؛

نشر دست به دامنِ اقتصاد چینی شده‌است

عمده‌ترین آسیب را ناشران به ترجمهٔ ایران زدند و ترجمه را از یک کار روشنفکری -که به نظر من حتی در اوج کار روشنفکری قرار دارد-بدل کردند به یک کار بیزینسی. / متأسفانه باید گفت در مطبوعات ما فضای انتقادی به هیچ عنوان وجود ندارد. چنین اتفاقی تا امروز رشد کرده و باعث شده در ایران به اندازه‌ کل قارهٔ اروپا و امریکا مترجم داشته باشیم!

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ امروز 8 مهرماه، روز جهانی ترجمه است. روز جهانی ترجمه برابر است با ۳۰ سپتامبر. این روز به افتخار سنت جروم که انجیل را ترجمه کرد و محافظ مترجمان به حساب می‌آید؛ به این نام نامیده شده است. این روز از ۱۹۵۳ توسط فدراسیون بین‌المللی ترجمه جشن گرفته شد ولی در سال ۱۹۹۱ توسط فدراسیون به عنوان یک روز بین‌المللی پیشنهاد شد تا همبستگی جامعه مترجمان جهان را نشان دهد و فرصتی باشد برای تاکید بر اهمیت شغلی که یکی از مهتمرین ابزارهای جهانی شدن.

به بهانه‌ی این روز، اصغر نوری و فرید قدمی با حضور در خبرگزاری ایلنا درباره آسیب‌های ترجمه که امروز در ابعاد گسترده‌ای دامن نشر ایران را گرفته، صحبت کردند.

    2

متأسفانه این روز‌ها حال و روز ترجمه زیاد تعریفی ندارد. مترجم‌های زیاد و آثار بد به وفور یافت می‌شوند و توانسته‌اند تا حدی جلوی دیده شدن ترجمه‌های خوب را بگیرند. این اتفاق عوامل زیادی دارد. اما اگر اراده‌ای برای وجود ترجمه‌های خوب در بازار وجود داشته باشد، می‌توان راه‌حل‌هایی یافت. شاید یکی از مهم‌ترین این‌ها «نقد ترجمه» باشد. با این موضوع شروع کنیم که نقد ترجمه به معنای واقعی چیست و آیا ما از چنین نقدی در ایران برخوردار هستیم؟ 

اصغر نوری: اول باید تعریف خودمان را از ترجمه خوب و بد مشخص کنیم تا بدانیم نسبت به سطح ایده‌آل، کجا ایستاده‌ایم؟ معتقدم هنوز که هنوز است در ایران، ترجمهٔ خوب به این معناست که بتوانیم یک جمله انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و... که خبری را منتقل می‌کند، ترجمه کنیم. ما فکر می‌کنیم ترجمهٔ خوب این است که معنا درست منتقل شود. و با این نگاه گاهی هم مچ‌گیری می‌کنیم. مترجم گاهی معنای جمله را درست نمی‌داند یا شتابزده ترجمه کرده یا بد خوانده و معنایی نادرستی از آن گرفته. یک نفر کتابی را ترجمه کرده و همیشه معنای لغوی آن را درست ترجمه کرده. آیا این الزاماً به معنای خوب بودن آن اثر است؟ 

 درست ترجمه کردن معنا حداقل انتظاری است که می‌توان از یک مترجم داشت. مترجمی که متن را درست و بی‌غلط ترجمه کرده، در واقع کار خاصی انجام نداده است. مانند یک بنا که حداقل کار او صاف چیدن یک دیوار است. 

متأسفانه در حوزه نقد ترجمه، در همین این سطح ماندیم. این سطح مشخص نمی‌کند که در واقع چه ترجمه‌ای خوب و چه ترجمه‌ای بد است. در واقع ترجمه‌ای خوب است که حس و حال و سبک اثر را منتقل کند. هرکدام از نویسنده‌های ایرانی مانند گلشیری، جعفر مدرس صادقی، دولت‌آبادی و... سبک خاص خود را داشته‌اند. مثلاً حس «دلتنگی یک مرد را تنها» را هرکدام از این نویسنده‌ها به شکلی متفاوت بیان کرده است. مترجم هم وقتی می‌خواهد اثری را ترجمه کند باید حس و حال نویسنده ترجمه شود. اگر آن حس و حال ترجمه نشود، می‌توان گفت اثر اصلاً ترجمه نشده است. اما چون ما در آن سطح ابتدایی ماندیم، توقع‌مان هم در حد‌‌ همان سطح ابتدایی است و با این اوصاف نقد ما هم راه به جایی نمی‌برد. نقد ما تبدیل می‌شود به مچ‌گیری از یک همکار یا رقیب. مترجمی ۳۰هزار کلمه ترجمه کرده و در آن ۳۰ تا غلط دارد و همین مسئله را علم می‌کنیم که این، ترجمهٔ بدی است ولی کسی که از نظر معنایی بد‌ترین ترجمه را کرده اما غلط ندارد معنایی ندارد را به عنوان یک ترجمهٔ خوب می‌گیریم. 

سطحی که از ترجمه انتظار داریم بسیار پایین است و پندار ما پندار غلطی است و نقد هم براساس همین انتظارات شکل می‌گیرد، در نتیجه نقد ما هم غلط است. 

فرید قدمی: در راستای سخنانی که گفته شد، بحث‌های دیگری را هم می‌توان مطرح کرد. به اعتقاد من؛ انتخاب رأس تمام کارهای مترجم قرار می‌گیرد. یعنی یکی از مهم‌ترین فاکتورهای ترجمه؛ انتخاب آثار توسط مترجم است. آثار بسیاری از نویسنده‌های بزرگ به فارسی ترجمه نشده. آن وقت ما از سطحی‌ترین و بنجل‌ترین نویسنده‌های اروپایی ترجمه می‌کنیم. نقد ترجمه اساساً از این انتخاب‌ها شروع می‌شود. مترجم باید بداند که انتخاب‌هایش در زمینه ادبیات فارسی و زیستی که ما در آن قرار داریم چه تأثیری می‌تواند بر جامعه بگذارد. 

ترجمه را اگر تنها انتقال معنا بدانیم، می‌توان گفت که طرح ما از پیش شکست خورده است. اساسا ادبیات قابل ترجمه نیست و به خاطر همین قابل ترجمه نبودنش است که ترجمه می‌شود. ترجمه ظرفیت‌هایی را به اثر اصلی و ظرفیت‌هایی را به مقصد اضافه می‌کند. به اعتقاد من؛ باید حس و حالی از اثر منتقل کنیم که حتی در فرهنگ فارسی، بلکه باید در زبان فارسی هم به سختی جایی برایش پیدا کنیم. 

خود ادبیات اساساً بر مبنای انتقال معنا شکل می‌گیرد. من به عنوان یک نویسنده وقتی چیزی می‌نویسم از این عدم انتقال معنا و ارتباط می‌نویسم و همین است که باعث کنش نوشتن می‌شود. ترجمه هم همین عدم انتقال معنا را ترجمه می‌کند.

والتر بنیامین مقاله‌ای دارد به اسم «رسالت مترجم» که می‌تواند به «خطای مترجم» نیز ترجمه شود. «پل دومان» بحثی درباره این مقاله دارد که در آن تأکید می‌کند روی اینکه خطا در ترجمه اجتناب‌ناپذیر است و واقعاً نمی‌توان گفت ترجمه‌ای وجود دارد که خطایی در آن دیده نشود. خطای مترجم، ذات ترجمه است ولی هر خطایی خطای مترجم نیست. خطای مترجم یک خطای بنیادین در زبان و یک خطای بزرگ است. تداعی‌های زبانی و رفت و آمد بین زبان‌ها، خود به خود ایجاد خطا می‌کند. اوج اشتباه در ترجمه زمانی اتفاق می‌افتد که فرم اثر از بین می‌رود و آن به این شکل که مثلاً شعر رادیکالی مانند «آتش بازی‌ها»ی «رمبو» در فارسی ترجمه می‌شود به «اشراق‌ها» که یک حال و هوای دیگری را منتقل می‌کند که مطلقاً با فرم اثر رمبو بیگانه است. باید در نقد ترجمه بیش از هر چیز روی این مسائل انگشت گذاشت. 

اصغر نوری: به جهت آنکه دبیر یک مجموعه بودم به تازگی‌ یک متن را که از فرانسه ترجمه شده بود نگاه می‌کردم. مترجم آن متن خیلی باسابقه نیست اما چند ترجمهٔ دیگر هم دارد. در رمان قسمتی هست که یک شخصیت زن که راوی هم هست، صدای پسر نوجوانی را در پارک می‌شنود که شیطنت و شوخی می‌کنند، اینجا ناگهان زن می‌گوید «از زمانی که با بچه‌ گرگ‌ها گذرانده‌اند؛ حرف می‌زنند.». انسان تعجب می‌کند که در زمان معاصر، در پارک فرانسه، این کودکان چطور می‌توانند زمانی را با گرگ‌ها گذرانده‌ باشند؟! وقتی متن اصلی را نگاه کردم متوجه شدم که این یک اصطلاح است. مترجم باید بفهمد که این معنا برای چنین فضایی غیرمنطقی است و با تحقیق متوجه می‌شود که این اصطلاح یعنی دورهٔ پیشاهنگی و نویسنده به آن اشاره داشته. حداقل کاری که ما از مترجم انتظار داریم رساندن معنای چنین جمله‌هایی است مثلاً اگر در متن اصلی آمده رنگ این تابلو «سفید» است آن را سیاه ترجمه نکند. مترجم باید دقت داشته باشد که متن، سهوی ترجمه نشود.   5

ادبیات با امر ناممکن سروکار دارد و هنر می‌خواهد از امر ناممکنی که ممکن نمی‌شود سخن بگوید. ادبیات و ترجمه به دنبال انتقال معنا نیستند. یا  وقتی وال‌تر بنیامین می‌گوید که خطای مترجم جزء ذات ترجمه است به این دلیل است که یک اثر در زبان دیگری نوشته شده و از صافی مترجم می‌گذرد. در اینجا ‌درک مترجم از متن، می‌تواند خطا باشد واین اشکال نیست. شاید درک مترجم نه از معنای لغوی کلمات، بلکه درکی که از اثر متفاوت باشد. این درک می‌تواند الزاماً آنچه نویسنده نوشته نباشد. از مترجم انتظار می‌رود که اگر در اثر اصلی آمده لیوان، آن را کاسه ترجمه نکند. ولی اینکه تصویری که نویسنده دیده با آن تصویری که من از آن ترجمه می‌کنم یکی باشد، نمی‌توان کاری کرد. این‌‌ همان عدم انتقال معناست. به هر حال اثر از صافیِ مترجم می‌گذرد. 

وقتی شعر ترجمه می‌شود، از‌‌ همان ابتدا می‌میرد و شعری تازه ساخته می‌شود چراکه بخشی از این شعر کاملاً مربوط به‌‌ همان زبان است. در ادبیات هم نه به اندازهٔ شعر اما این مسئله تأثیرگذار است. گاهی نویسنده آنقدر از ظرفیت‌های خاص زبان خودش استفاده کرده که فقط خبر را منتقل نمی‌کند بلکه یک اتفاق ادبی و هنری افتاده در آن اثر افتاده است. 

نقش ناشران در تولید ترجمه خوب را چطور می‌توان ارزیابی کرد؟ آیا بخشی از بار وجود این حجم عظیم از مترجمان بد و ترجمه‌های بد به دوش ناشران نیست؟ چه عواملی وجود دارد که ناشر با شمارگان اندک، کتاب‌های مختلف از مترجمانی که در به تازگی از آموزشگاه‌های زبان بیرون آمده‌اند منتشر می‌کند؟ 

فرید قدمی: عمده‌ترین آسیب را ناشران به ترجمهٔ ایران زدند و ترجمه را از یک کار روشنفکری -که به نظر من حتی در اوج کار روشنفکری قرار دارد-بدل کردند به یک کار بیزینسی. به همین دلیل است که می‌بینید وقتی یک نویسنده نوبل می‌گیرد در عرض چند ماه تمام آثار به وحشتناک‌ترین شکل ممکن ترجمه می‌شود. کسانی که این کار را می‌کنند مترجم نیستند بلکه کارمند ناشران هستند. این کارمندان در حد مدرسه زبان خوانده و از دیکشنری استفاده می‌کنند. حتی زبان فارسی را به درستی نمی‌دانند. وقتی ترجمه را می‌خوانیم آنقدر غلط‌های گرامری می‌بنیم که مشخص می‌کند مترجم چقدر زبان خود را می‌شناسد. 

متأسفانه ناشران ما به این مسئله دامن زده‌اند ولی این در مورد مترجمان واقعی که روشنفکران ما هستند و سهم عمده‌ای از بار فکری را به دوش می‌کشند؛ به هیچ وجه صادق نیست. وظیفهٔ جامعهٔ روشنفکری می‌دانم که نسبت به ناشران خیلی تند برخورد و خیلی تند آن‌ها را نقادی کنند. این فضایی که در آن زندگی می‌کنیم به واسطهٔ بیزینس ناشران بزرگ تبدیل به یک مخصمصه وحشتناک شده است که مردم را در دروه‌ای نسبت به شعر بیزار کرد، در دروه‌ای نسبت به داستان فارسی و امروز هم آنان را نسبت به ادبیات ترجمه بیزار کرده است. وقتی مخاطب کار برندهٔ جایزهٔ نوبل را می‌گیرد و می‌خواند با یک اثری مواجه می‌شود که حتی فارسیِ آن هم قابل خواندن نیست. این‌‌ همان اتفاقی است که ناشران بزرگ، با چاپ کردن انبوده مهملات بر سر داستان این مملکت آوردند. 

ناشران یک اقتصاد چینی را پیش گرفتند و ترجیح دادند به جای اینکه از یک کتاب ۱۰۰هزار نسخه فروش رود، ۱۰۰ هزار کتاب تولید کردند. این‌‌ همان اتفاقی است که امروز برای ترجمه افتاده است. 

فضای مطبوعات ما در این حوزه چقدر نقش دارد؟ به عبارتی مطبوعات راستین چه نقشی دارند و آیا مطبوعات ما نقش خود را به درستی انجام می‌دهند یا خیر؟ آیا می‌توان سراغ انتقادهای جدی از یک اثر یا یک ناشر را در مطبوعات ایران گرفت؟ 

فرید قدمی: متأسفانه باید گفت در مطبوعات ما فضای انتقادی به هیچ عنوان وجود ندارد. چنین اتفاقی تا امروز رشد کرده و باعث شده در ایران به اندازه‌ کل قارهٔ اروپا و امریکا مترجم داشته باشیم! 

در فضای مطبوعات کار انتقادی وجود ندارد. ما چیزی حدود ۸ عدد روزنامه و مجله داریم که خوانده می‌شود. یکسری از این‌ها دولتی هستند و رویکردهای مخشصی دارند. یکسری‌ها راست افراطی هستند و موافقند که هیچ ترجمه‌ای در این مملکت صورت نگیرد و دست آخر چند مطبوعات به اصطلاح روشنفکری هستند که به جای یک ابزار انتقادی، تبدیل شده‌اند به ابزار تبلیغی برای بد‌ترین نوع ترجمه‌ها. 

برای مثال رمان بد «قلعهٔ حیوانات» جورج اورول سال گذشته برای نودمین بار ترجمه شد البته اسم را نمی‌توان ترجمه گذاشت در واقع دزدیده شد. می‌توانم ۳ تا مجلهٔ معتبر را نام ببرم که برای آن ویژه‌نامه منتشر کردند! و این اتفاق عجیبی است. اما کاری از نویسندهٔ بزرگی مثل «ژان کلود کریر» منتشر می‌شود اما هیچ خبری از آن در مطبوعات کشور نیست. سال‌ها پیش ترجمه‌ای خواندم از فیلیپ راس که اسم آن به یادم نیست. ترجمهٔ خوبی بود ولی نه در مطبوعات آن دوره و نه دوره‌های بعد اثری از این کتاب نبود. 

به واسطهٔ روابطی که این معدود نشریات روشنفکری ما با چند ناشر بزرگ دارند همهٔ آن‌ کار‌ها تبلیغ می‌شود. مطبوعات به جای ابزار انتقادی به ابزار تبلیغاتی بدل شده است. در این شرایط حتی خرید کپی‌رایت نمی‌تواند الزاماً تأثیر مثبتی داشته باشد. من فکر می‌کنم به جای پیوستن به کپی‌رایت بین‌المللی، اگر حقوق مؤلفان و مصفنان به طور جدی رعایت شود اتفاقات خوبی می‌افتد. اوایل انقلاب رمانی که سار‌تر ننوشته بود در دوران زندگی‌اش توسط یک مترجم منتشر می‌شود. شاید سار‌تر بعد از مرگ آن را نوشته بود.‌‌ همان کتاب نداشته چند بار دیگر توسط مترجمان دیگر ترجمه می‌شود. این اتفاقی است که در هیچ جای دنیا و در هیچ برههٔ تاریخی نیفتاده است مگر در ایران معاصر. 

اصغر نوری: من با این بخش که ناشران به این موضوع دامن می‌زنند؛ موافق هستم. سال‌های ۸۰ - ۷۹ زمانی که من خواستم ترجمه را به شکل حرفه‌ای شروع کنم خیلی سخت‌تر می‌شد سمت ناشران رفت. اما این مسئله امروز بسیار ساده است. تازگی‌ها در موسسه‌ای که یک کارگاه ترجمهٔ ادبی برگزار کردم و دیدم که در ذهن‌ آن‌ها هم این مسئله هست که کافی‌ست مترجم یک ناشر پیدا کند و کتابی دست بگیرد تا یک مترجم واقعی باشد. در آن کارگاه وقتی از مراحلی که فرد برای مترجم شدن باید طی کند حرف می‌زدم، به نظرشان کار خیلی سختی می‌آمد. 

یک مترجم قبل از مترجم شدن حداقل باید ۱۰ سالی ادبیات فارسی را خوانده باشد. او باید همهٔ نثرهای پذیرفته شده نویسندگان بزرگ را آنقدر خوانده باشد که بتواند این آثار را در ذهن خود پوشه‌بندی کند و برای هر کتاب نثری برای آن نویسنده انتخاب کند که در یکی از این پوشه‌ها قرار بگیرد. اگر من به عنوان مترجم آثار ایرانی را نخوانده باشم در بهترین حالت ممکن ۱۰ کتاب ترجمه می‌کنم که در همهٔ این کتاب‌ها زبان مترجم یکی است. گیرم این فارسی، فارسیِ خوب و بی‌غلطی هم باشد. این ایراد به برخی مترجمان بزرگ ما هم وارد است که از نویسنده‌های مختلف با لحن و زبان‌های مختلف کتاب ترجمه‌ کرده‌اند اما در همه‌ آن‌ها فارسی یکی است. مترجم یک فارسی استاندارد بلد است و در همه جا از آن فارسی استفاده می‌کند. 

فرید قدمی: برای مثال در ترجمه‌های سعید سعیدپور «شکسپیر» و «سیلویا اپلات» یک سبک و زبان دارند. 

فکر می‌کنید پیوستن به قانون کپی‌رایت تا چه میزان می‌تواند از رشد کردن مترجمانی که این کار را به درستی نمی‌شناسند بکاهد؟ ممکن است شرایطی ایجاد کند که به مترجمان راستین بها دهند و از انتشار هر کتابی و ترجمهٔ هر کسی بپرهیزند؟ موانع و مشکلات قانون کپی‌رایت در ایران چیست؟ 

اصغر نوری: عمد‌هٔ مشکل بازار آشفتهٔ ترجمه را عضو نبودن این کشور در قانون کپی رایت می‌دانم. اگر ما عضو کپی‌رایت باشیم، هزینهٔ خرید کتاب و ترجمهٔ آن بالا می‌رود و ناشر مجبور است پول بدهد و کتاب را از ناشر خارجی خریداری کند. آن زمان کتاب متعلق به اوست. با این اتفاق است که دیگر ناشر کتاب را به مترجم ناشی نمی‌دهد و این رقابت‌های احمقانه هم کنار می‌رود. 

امسال از آخرین رمان «پاتریک مودیانو»، شش ترجمه در نمایشگاه کتاب دیدم. مودیانو را می‌شناسم و چند اثر از او ترجمه کرده‌ام همچنین پروژهٔ دوره دانشجویی‌ام را درباره این نویسنده نوشتم. ترجمه‌هایی که دیدم افتضاح بود و این افتضاحی به این دلیل بود که مترجم هیچ گونه‌شناختی نسبت به اثری که ترجمه می‌کند ندارد و دلیل دیگر آن هم به دلیل شتابزدگی مترجم است. 

اگر عضو کپی‌رایت باشیم هزینه‌ای پرداخت می‌کنیم و برای این هزینه آدم‌های اهل ترجمه هستند که در این حوزه می‌مانند. چون ناشر هم باید به مترجم پول پرداخت کند و هم به ناشر خارجی و از کیفیت خوبی هم برخوردار باشد تا بتواند سرمایه‌اش را برگرداند. چون قرار است ناشر مترجم خوب انتخاب کند، شاید دوسوم مترجم‌هایی که معلوم نیست از کجا سربرآورده‌اند؛ از دور خارج می‌شوند و مترجم‌های خوب باقی می‌مانند و در فضای راحت و آسوده کار می‌کنند. من به عنوان مترجم برحسب سلیقه و تفکر خودم تحقیق می‌کنم و کارهایی را که فکر می‌کنم چاپ شدنشان لازم است و مخاطب ایرانی می‌تواند به آن علاقه‌مند شود؛ انتخاب می‌کنم. وقتی کپی‌رایت را می‌خریم منظم‌تر کار می‌کنیم. 

یکی از بندهای کپی‌رایت این است که برای چاپ تاریخ می‌گذارند و می‌پرسند چند نسخه و چه زمانی چاپ می‌کنی. از آن زمان اگر بگذرد حق کپی‌رایت باطل می‌شود. آن زمان است که مترجم با زمانبدی مناسب کار می‌کند و می‌تواند خیالش راحت باشد که کسی قبل از او قرار نیست به این اثر حمله ببرد. کتاب‌های خیلی جدی را یک ناشر منتشر می‌کند و کتاب‌های عام را ناشر دیگری و هیچ ناشری در کار دیگری دخالت نمی‌کند. 

فرید قدمی: کپی‌رایت بین‌المللی می‌تواند بر بهبود این وضعیت تأثیر ‌مثبت بگذارد اما اگر در کنارش یک کار انتقادی جدی در مطبوعات صورت نگیرد، ممکن است تأثیر عکس هم بگذارد. ناشر هزینه‌ای برای خرید کپی‌رایت می‌پردازد و از آن طرف می‌خواهد هزینهٔ ترجمه را پایین بیاورد. به عنوان مثال اگر ناشر بخواهد با مترجمانی روی ۱۵درصد قرارداد ببندد با هزینه‌ای که برای خرید اثر کرده است به نفعش نیست. به همین خاطر مترجمی را می‌یابد که با ۵ درصد کار را انجام دهد. در این شرایط ناشر سعی می‌کند هزینه‌های تولید را کاهش دهد.

3

خودِ من وقتی خیلی کم سن و سال بودم شعری از «آلن گینزبرگ» به نام زوزه را ترجمه کردم. من دو اشتباه فاجعه‌آمیز در ترجمه داشتم که آن هم اشتباه چشمی بود. یعنی جایی بود که یک حرف را در کلمه‌ای اشتباه خوانده بودم و همین معنای شعر را به کلی تغییر داد. یک تصادف باعث اشتباه خیلی بزرگی شد. بعد از من تعداد زیادی از مترجمان همین شعر را از گینزبرگ ترجمه کردند که آخرین آن‌ها یغما گلرویی بود. تمام این مترجمان این اشتباه من را که ناشی از تصادف بود تکرار کردند. اینجا مشخص است که اتفاق دیگری افتاده. در واقع اصلاً ترجمه‌ای صورت نگرفته. اگر کپی‌رایتِ فارسی داشته باشیم حداقل از این اتفاقات عجیب غریب نمی‌افتد. بخش عمده‌ای از این موضوع را کتابخانهٔ ملی می‌تواند انجام دهد اما متأسفانه کتابخانهٔ ملی ما تبدیل به جایی شده که فیپا می‌دهد و آن هم خیلی دیر در حالی که می‌تواند کارهای بهتری انجام دهد. 

اصغر نوری: به اعتقاد من؛ کپی‌رایت ملی را نمی‌توان برای ترجمه‌ها هم قرار داد. اصل اثر از زبان دیگری است. من کتابی را ترجمه کردم و زمانی که کسی دوباره آن را ترجمه می‌کند نمی‌توانم جلوی او را بگیرم. این را باید یک هیئت ثابت کند. اینکه شما می‌گویید عضو کپی‌رایت شویم ممکن است ناشر برای پایین آوردن هزینه‌ها مجبور باشد از کسانی که مترجمان گمنام هستند استفاده کند ممکن است اتفاق بیفتد ولی همهٔ ناشران این کار را نمی‌کنند. بعضی از ناشران متوجه این موضوع شده‌اند که کتاب‌های ترجمه با اسم مترجم فروخته می‌شود. بعضی از مترجمان ما که یک نویسنده را معرفی می‌کنند مخاطب به اسم مترجم کتاب را می‌خرد. این ناشران آن مترجمان را نگه می‌دارند شاید حتی با مترجم قضیه را در میان می‌گذارند. 

به عنوان مثال من که قراردادم با ناشر را روی ۱۵ درصد می‌بندم اگر یک نفر کپی‌رایت اثر را بخرد؛ حاضرم من هم از درصدم به این مسئله کمک کنم. چون ناشر خارجی که از کپی‌رایت می‌خریم درصدی از این پول را که ناشر ایرانی پرداخت می‌کند به مترجم می‌دهد. اگر ۵۰۰ یورو به یک ناشر خارجی می‌دهیم، بخشی از این ۵۰۰ یورو متعلق به مترجم است. من حاضرم از درصدم پایین بیایم تا با خیال راحت روی آن کار کنم و بدانم که نویسنده مال من است. 

خریدن کپی‌رایت شاید در کوتاه مدت ایراداتی داشته باشد اما در طولانی مدت باعث می‌شود کسانی که مالِ این کار نیستند و اصلاً از مشکلات ترجمه اطلاعی ندارند، کنار روند. کسانی که ناگهانی سربرمی‌آورند و معلوم نیست با چه توانایی از زبان مبدأ و مقصد می‌آیند از دور مترجمی خارج می‌شوند. اگر این افراد پیش یک مترجم کارکشته بروند و از مشکلات ترجمه مطلع شوند؛ ترجمه را کنار می‌گذارند و می‌گویند نمی‌ارزد که تو عمرت را بگذاری برای این نفع مالی. 

ترجمه در ایران کسی را می‌خواهد که این مسئله را جزئی از زندگی‌اش و جزء وظیفهٔ روشنفکری‌اش بداند. مترجمان تازه‌کاری که از سر بیکاری یا به خاطر اینکه فکر می‌کنند با ترجمه می‌توان مشهور شد یا هر چیز دیگری می‌آیند، اگر سد اول ناشران باشند که ترجمه بد را قبول نکنند و این شخص مجبور شود بیاموزد که ترجمهٔ خوب چیست؛ خودش از این کار کناره‌گیری می‌کند. مثل اتفاقی که در فضای دانشگاه آکادمیک تئا‌تر می‌افتد که خیلی‌ها برای بازیگر شدن می‌آیند اما وقتی به سدِ یک استاد خوب برمی‌خورند که سخت می‌گیرد، کنار می‌روند. اما اگر این ورودی راحت باشد هرکس در ذهن خود می‌گوید من هم می‌توانم بازیگر شوم. مترجم هم می‌توانم بشوم. ولی این سد اگر محکم باشد، فضا از این آشفتگی نجات پیدا می‌کند.

کد خبر : ۳۰۹۱۳۲