باروک؛ شکوهی صد وپنجاه ساله از موسیقی اشراف+ موسیقی
موسیقی در دوران باروک؛ سه دوره متفاوت را تجربه میکند و در نهایت با مرگ یکی از بزرگترین آهنگسازان تمام تاریخ (یوهان سباستین باخ) دوره باروک به اتمام میرسد. آنجه در این دوره بسیار مشهود است؛ زرق و برق و شکوه و جلال اشرافیت است.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ واژه باروک معانی گوناگونی همچون نامانوس، پرزرق و برق و بسیار پرهزینه داشت است، اما تاریخنویسان امروزی، آن را فقط برای اشاره به سبکی ویژه در هنر بهکار میبرند. توصیفی سادهانگارانه اما کارآمد از سبک باروک آن است که هنر باروک، چارچوب اثر بوم، سنگ، یا صدا را از کنش و حرکت انباشته میکند.
از انقلاب باروکِ آغازین تا درخشش باروکِ پایانی
سبک باروک در موسیقی، در دورهای میانه سالهای1600 تا 1750 میلادی شکوفا شد. جورج فردریک هندل، یوهان سباستین باخ دو آهنگساز سترگ سبک باروک بودند اما درواقع مرگ باخ در سال 1750، نشانگر پایان این دوره است. دیگر استادان موسیقی باروک، کلودیو مونتهوردی، هنری پورسل، آرکانجلو کورلی و آنتونیو ویوالدی تا سدهی بیستم به دست فراموشی سپرده شده بودند. پیدایش تکنیک ضبط طولانی بر صفحه در اواخر دهه 1940 محرک احیای باروک شد که توانست این هنرمندان فراموش شده را به دوستداران موسیقی بشناساند.
دوره باروک به سه دورهی فرعی تقسیمپذیر است: باروک آغازین(1600-1640)، باروک میانی (1640-1680) و باروک پایانی (1680-1750). گرچه امروز آثار دورهی پایانی باروک معروفترین آثار این سبک هستند اما مرحله آغازین باروک یکی از انقلابیترین دورانهای تاریخ موسیقی بوده است زیرا در این دوره بود که مونته وردی(1567-1643) کوشید تا سودا و تضاد دراماتیک بیسابقهای را در آثارش بیآفریند. آثار موسیقی بهویژه در ایتالیا بر مبنای متنهایی بسیار پرشور و احساس ساخه میشد و حال و هوای چنین متنی بر موسیقی حاکم بود. با چنین تاکیدی بر کیفیت نمایشی و کلام آهنگسازان باروک آغازین بافت هوموفونیک را بر بافت پلی فونیک را که شاخص موسیقی رنسانس بود؛ ترجیح دادند. آنها بر این باور بودند که کلام با بکارگیری فقط یک ملودی اصلی که آکوردهایی آن را همراهی کند؛ میتواند وضوحی بیشتر بیابد اما توجه کنید که این ترکیب نوآورانه در هوموفونیک فقط شاخص دوره آغازین باروک است؛ در دوره پایانی باروک بافت پلی فونیک بار دیگر اهمیت یافت.
در این گزارش ما بیشتر به دوره پایانی باروک (1750-1680) خواهیم پرداخت که دربردارنده اغلب آثار معروف باروک است. در دوره پایانی باروک موسیقیِ سازی برای نخستین بار اهمیتی هم اندازه موسیقی آوازی یافت. اگر در دوره آغازین باروک آهنگسازان بر بافت هوموفونیک تاکید داشتند آهنگسازان دوره پایانی در هنر پلی فونیک درخشیدند.
موسیقی باروک و تاکید بر بیان احساسات
یک قطعه باروک اغلب فقط بیانگر یک حالت است قطعهای شاد که آغاز میشود، تا پایان شاد میماند. در این قطعهها احساساتی همچون سرود، حزن و هیجان بیان شده است. این حالتها را در آن دوره نمودهای احساس مینامند. آهنگسازان برای تجسم نمودهای احساس زبانی موسیقیایی پدید آوردند در این زبان ریتمها یا الگوهای ملودی ویژهای به حالتهای معین اشاره داشت این زبان موسیقایی مشترک بیشتر آثار موسیقی دوره پایانی باروک را از تشابه و خویشاوندی برخودار میکند.
استثناء مهم در اصل یگانگی حالت در موسیقی باروک، در آثار آغازین دیده میشود. دگرگونیهای شدید در احساسهای موجود در کلام میتواند الهام بخش دگرگونیهایی مشابه در موسیقی همراه کننده آن باشد. اما حتی در چنین موردهایی نیز حالت پیشین، پیش از آنکه جایش را به حالت بدی بدهد مدتی برقرار میماند.
جایگاه موسیقی در جامعه باروک / کلیسا و کاخ؛ صاحبان قدرت و موسیقی
پیش از 1800 میلادی،آثار موسیقی اغلب بنا بر سفارش و بیشتر برای کلیساها و دربارهای اشرافی ساخته میشد (چنین دربارهایی فراوان بودند برای مثال آلمان به حدود 300 حاکم نشین تقسیم شده بود که هر کدام حکومتی ویژه خود داشت). تالارهای اپرا و شهرها نیز نیازی دائم به موسیقی داشتند و در همه حال، موسیقی نو خواستار داشت و شنوندگان برای شنیدن آثاری به سبک منسوخ رغبتی نشان نمیدادند.
طبقه حاکم بسیار ثروتمند و پرقدرت بود. در زمانی که بیشتر مردم به سختی توان گذران زندگی داشتند، حاکمان اروپایی خود را غرق تجمل ساخته بودند و هر حکمران با برپایی قصرهای پرزرق و برق و ضیافتهای پرشکوه درباری عظمت خود را به نمایش میگذاشتند. در آن دوران سرگرمی به واقع لازم بود و اغلب درباریان در واقع بیکار بودند و میکوشیدند تا حد ممکن از ملال و دلتنگی در آیند.
با توجه به اینکه موسیقی در آن زمان مایه اصلی سرگرمی و تنوع بود؛ دربار، گاه یک ارکستر، یک گروه همسرا ویژه مراسم مذهبی و آواز خوانان اپرا را در استخدام خود داشت. شمار موسیقیدانان دربار به میزان ثروت و اعتبار آن بستگی داشت. باخ در سال 1717 سرپرست ارکستر یک دربار کوچک آلمانی بود که حدود 18 نوازنده داشت اما یک دربار بزرگ میتوانست تا بیش از 80 نوازنده و آواز خوان را که عالیترین آواز خوانان اپرای آن روز را شامل میشد؛ در خدمت داشته باشد. شغل سرپرستی موسیقی محاسن و معایب ویژه خود را داشت. دستمزد آن بالا و قدر و منزلتش بالا بود و هر چه آهنگساز مینوشت به اجرا درمیآمد اما آهنگساز با هر شان و مقام در نهایت مستخدمی بلند مرتبه شمرده میشد که نمیتوانست بیاجازه حامی خود سفر یا خود را از قید خدمت او آزاد کند. مویسقیدانان نیز مانند دیگر افراد جامعه دوره باروک، میباید رضایت و نظر مساعد اشراف را جلب میکردند.
در پرتوی این نگرش است که معنای پیشکشهایی مانند آنچه باخ هنگام اهدای مجموعه کنسرتوهای راندنبورگ خطاب به یک اشرافزاده نوشته است، قابل درک میشود: «از عالیجناب عاجزانه استدعا دارم که کاستیها و عیبهای این آثار را با دقت و سختگیری ذوق عالی و لطیف خود در موسیقی، که همه از وجود آن در ایشان آگاهند، قضاوت نکند؛ بلکه با نظر لطف خود آن را نشانهای از احترام عمیق و خاکسارانهترین مراتب فرمانبرداری بدانند که کوشیدهام به ایشان ابراز دارم؛» با این همه، گاه موسیقیدانان میتوانستند رابطهای دوستانه با حامیان خود برقرار کنند؛ آرکانجلو کورلی نمونهای از این گونه است که به سبب این دوستی اقامتگاهی خصوصی در قصر به دست آورد.
شکوه کلیسا و موسیقی برای نیایش
کلیسا نیز نیازمند موسیقی بود و غالبا آثاری که در این مکان برگزار میشد؛ بسیار پرشکوه بود. در واقع کلیسا تنها مکانی بود که اغلب شهروندان عامی، موسیقی جدی را میشناختند. کنسرتهای همگانی انگشتشمار بود و عامه به ندرت به قصر دعوت میشدند از سوی دیگر سرپرست موسیقی کلیسا نیز مانند سرپرست موسیقی دربار باید همواره به آفرینش آثار تازه میپرداخت و همچنین عهدهدار پرورش آوازخوانان در مدرسه کلیسا بود. موسیقی عالی کلیسایی سهمی بسزا در حیثیت و اعتبار شهرها داشت شهرهایی که بر سر جذب بهترین موسیقیدانان بایکدیگر رقابت داشتند.
موسیقیدانان کلیسایی نسبت به موسیقیدانان درباری دستمزدی کمتر و مرتبهای پایینتر داشتند. دسترنج ناچیز این موسیقیدانان از راه تقسیم هیزم و حبوبات میان آنها و نیز اجرتی که گاه در مراسم ازدواج یا سوگواری دریافت میکردند، جبران میشد. این موسیقیدانان به هنگام مساعد بودن وضع سلامت عامه یعنی هنگامی که سوگواری کمتر از حد معمول بود دچار تنگنای مالی میشدند و این وضعیتی بود که باخ یک بار از آن گلایه کرده.
شهرهای بزرگ موسیقیدانان را به منظور اجرای موسیقی در مناسبتهای گوناگون مانند نوازندگی در کلیسا، نوازندگی در مراسم نیایش گروهی خارج از کلیسا، نوازندگی در مراسم بازدید رجال از شهر و نوازندگی در مراسم پایان تحصیل در دانشگاه استخدام میکردند. این موسیقیدانان اغلب همراه با آماتورها در انجمنهای موسیقی و مجمعهای دانشگاهی به اجرا میپرداختند و در خانههای شخصی و قهوهخانهها گردهم میآمدند.
باروک و دوران طلایی اپرا
برخی موسیقیدانان دوره باروک با نوشتن اپرا برای تالارهای تجاری اپرا که بیشتر در ایتالیا بودند به کسب در آمد میپرداختند. از 1680 تا 1700 در ونیز که شهری بود با 125 هزار نفر جمعیت؛ 6 انجمن اپرایی همزمان فعالیت میکردند.
اپرا در ایتالیا پا به عرصه وجود گذاشت و زمینه پیدایش آن را بحثهای گروه کوچکی از اشراف، شاعران و آهنگسازان درباری موسیقی، گروهی که از حدود 1575 میلادی بهطور منظم در فلورانس گرد میآمدند؛ فراهم کرد. این گروه به کامِراتا شهرت یافت و وینچنستو گالیله (آهنگساز) ، پدر گالیلهی ستارهشناس نیز در آن شرکت داشت.
از سوی دیگر هندل در سال 1719 در لندن سرپرست یک انجمن تجاری اپرا شد. این انجمن که از پشتیبانی اشراف انگلیسی برخوردار بود؛ شرکتی بود که ارزش سهام آن در بورس سهام لندن اعلام میشد. هنگام ورشستگی این شرکت در 1728 هندل انجمن خود را تشکیل داد و در آن به خلق اپرا و رهبری پرداخت. هندل با عهدهداری تمام مسئولیتها؛ به یکی از نخستین موسیقیدانان مستقل و آزاد بدل شد.
محدودیت بانوان در موسیقی باروک
هنر موسیقی اغلب از پدر به پسر انتقال می یافت و بسیاری از آهنگسازان پیشرو مانند باخ، ویوالدی، پورسل، کوپرن و رامو؛ پدرانی موسیقیدان داشتند. گاه نیز پسران نزد موسیقیدانان شهر به شاگردی گذاشته میشدند و در خانه او زندگی میکردند. پسران به ازای تعلیم، کارهای متفرقه مانند رونوشت برداری از موسیقی را انجام میدادند. بسیاری از آهنگسازان باروک نیز آموختن موسیقی را در مقام آوازخوان گروه همسرایان آغاز کردند و موسیقی را در مدرسه گروه همسرایان آموختند.
از سوی دیگر؛ ارکستر زنان که در ونیز به سرپرستی ویوالدی فعالیت میکرد؛ یکی از عالیترین مدرسههای همنواز در ایتالیا شناخته میشد. در این دوره زنان مجاز به سرپرستی گروههای موسیقی یا نواختن در ارکستر دربار یا اپرا نبودند اما در همین شرایط محدود هم؛ بارابارا استروتسی، فرانچسکا کاچینی و الیزابت کلود ژاکه دولا گوئر از جمله آهنگسازان مطرح خانم بودند.
باخ؛ اوج و پایان موسیقی باروک
یوهان سباستین باخ عضوی از شگفتآورترین تبار موسیقایی تمام اعصار بود. در زمانی بیش از ۲۰۰ سال، خاندان باخ توانست دوازده نوازنده و آهنگساز شایسته و توانا را تربیت نماید. این بازهٔ زمانی دورانی بود که کلیسا، دولت محلی و طبقهٔ اشراف، حمایتی قابلتوجه از ساخت موسیقی به شکل حرفهای در سرزمینهای آلمانیزبان و بخصوص در بخشهای غربی تورینگن و زاکسن، به عمل میآوردند. لطافت قوی موسیقی باخ و گستردگی حاصل هنر وی، او را به عنوان یکی از بزرگترین آهنگسازان غرب در سنت تُنال مشهور ساختهاست.
افرادی که با زندگی نامه باخ آشنایی دارند؛ به خوبی میدانند که او در زمان خود بیشتر به عنوان یک نوازندهی چیره دست ارگ مطرح بوده تا یک آهنگساز. در آن زمان آهنگساز برجسته آلمانی گئورگ فیلیپ تلمان George Philipp Telemann بود. پس از مرگ باخ و در حین انتقال سبک باروک به سبک کلاسیسیسم، نقش باخ در اذهان عموم کمرنگتر شد اگر چه موسیقیدانان برجسته از جمله موتزارت و بتهوون او را به عنوان استاد خود میدانستند.
از آنجا که نبوغ بیش از اندازه وی و پیچیدگی زیاد آثارش خارج از درک مردم زمان بود، باخ تنها به عنوان معلم موسیقی شناخته شد و نه یک آهنگساز نابغه و نسل بعدی به نبوغ او پی برد. به این ترتیب که فیلیکس مندلسون Mendelssohn Felix در سال 1829 در برلین برای نخستین بار، پس از 80 سالی که از مرگ باخ میگذشت، پاسیون سنت ماتیو (انجیل به روایت متی) را اجرا کرد.
با این عمل، توجه عموم و منتقدین به موسیقی باخ جلب شد و باعث احیای موسیقی باخ در قرن 19 گشت. از قرن 19 تا به امروز محبوبیت او همچنان پا برجاست و به نظر بسیاری از موسیقیدانان جهان، باخ بزرگترین و مهمترین موسیقیدانیست که تا به امروز زیسته است. چنانچه روبرت شومان، باخ و آثارش را سرچشمه حکمت و موسیقی میداند.
باخ در زمان خودش کاری را انجام داد که تاریخ بشریت هیچ گاه پیش از او شاهد آن نبوده است؛ احتمالاً این وسوسه برای جهانی شدن، از مفاهیم مدرنیته سرچشمه گرفته است. مفاهیمی که باخ آن را به نوعی درک کرده بود و حتی میتوان گفت که به یک معنا پایهگذار آن بوده است.
توان بالقوه باخ برای ایجاد «شادی»، فصل مشترک تمام نظریههای گوناگون درباره اوست. چنانچه باخ را به جای یک اسطوره دست نیافتنی، آنگونه که امروز رایج است به عنوان انسانی قابل دستیابی و در کنار خویش تصور کنیم، از شنیدن قطعاتش که زیرکانه بسیاری از رنجها و مشکلات را به سخره میگیرند، میتوانیم درسهای بیشماری بگیریم.
این در شرایطی است که او نیز دردهایی تلخ و غیرقابل وصف همچون از دست دادن بیش از نیمی از ۲۰ فرزندش را در زندگی خود تجربه کرد. اگر امروز آثار او برای ما خوشایند است، قطعاً باید به تأثیرات باارزش این تجربه عظیم انسانی، از زمانهای دور توجه کنیم و از آن ارزشهای باشکوه در جهت پرورش قوای فکری و تقویت حس زنده بودن خویش بهره ببریم.
پیشنهاد موسیقی:
از باخ و هندل همواره به عنوان مهمترین آهنگسازان دوران باروک یاد میشود؛ از این رو، در ادامه کنسرتو برای هارپ اثر جورج فردریک هندل و سوییت شماره 6 برای ویولنسل تنها اثر یوهان سباستین باخ را به عنوان نمونههای از موسیقی این دوره میشنوید.
سوییت شماره شش برای ویولنسل تنها:
PERLUDE:
Allemande:
Courante:
Sarabande:
Gavotte I / Gavotte II
Gigue:
کنسرتو برای هارپ:
Andante - Allegro:
Larghetto:
Allegro moderato:
منبع:
کتاب درک و دریافت موسیقی نوشته راجر کیمی ین با ترجمه حسین یاسینی (نشر چشمه)