کتابهای "چپ" کی و چگونه وارد ایران شدند؟
متن پیشِرو صرفا سرگذشتِ آمدنِ کتابهای چپ به ایران به روایت خبرگزاری ایلناست. ترجمهشان؛ آغاز نگارش بخشی از داستانهای ایرانی تحتتاثیر این اندیشه؛ بالا رفتن شمارهگانشان و آغاز رکود در سالهای بعداز انقلاب.
شاید اولین ورود چپها (مارکسیستها) به نشر ایران، اواسط دههی دوم قرن حاضر هجری شمسی بود. در سالهای 15-1314 هجری شمسی، دکتر تقی ارانی به اتفاقِ گروهِ موسوم به 53 نفر که بعدها همگی به زندان افتادند؛ نشریهی دنیا را منتشر کرد. این نشریه ظاهراً علمی بود، منتها با نگاه کاملاً ماتریالیستی. بدین معنا که افکار ماتریالیستی را در قالب مطالب علمی منتقل میکرد. ظاهرا در آن سالها برای نشرِ اینگونه مطالب؛ ناشر خاصی وجود نداشت و این آثار توسط ناشران مختلف چاپ و منتشر میشد گرچه نویسندههای مارکسیست متعدد بودند و فعّال. مثلا از سالهای 16-1315 به بعد، بزرگ علوی که از نویسندههای مارکسیست و بعدها جزو گروه 53 نفر شد و در دههی 20 هم به حزب توده پیوست، بهصورت منفرد کارهایی مینوشت و منتشر میکرد. صادق هدایت هم بعضی از آثارش مانند «حاجی آقا» یا داستان کوتاه «آب زندگانی» را در دههی 20 تحت تأثیر همین افکار متمایل به حزب توده نوشت. «حاجی آقا» همان زمان توسط دولت اتحاد جماهیر شوروی به چند زبان کشورهای اقماری آن رژیم؛ ترجمه و چاپ شد.
امّا پس از اشغالِ ایران توسط نیروهای متفقین و دههی بیست بود که برای اولین بار بهطور منظم مارکسیستها در زمینهی نشر فعّال شدند. در همین دوره حزب توده هم انتشارات، هم چاپخانه و هم نشریههای متعدّد برای خودش دستوپا کرد. همچنین انجمن فرهنگی ایران و شوروی در این دوره در زمینهی نشر افکار مارکسیستی و آثار نویسندگان مارکسیست ایرانی بسیار فعال بود.
حزب توده توسط کسانی مانند دکتر فاطمه سیاح که اولین زن دارای دکتری ادبیات روس و تحصیل کردهی مسکو و مدرس دانشگاه تهران بود؛ به همراه احسان طبری دیگر نظریهپرداز حزب توده به صدور تئوری در زمینه ادبیات میپرداختند و در این زمینه به قدری پرقدرت و نفوذ بودند که در دورهای – از ابتدای دههی 20- بخش قابل توجهی از نویسندههای کشور را تحت تأثیر قرار دادند. درنتیجه کسانی مانند جلال آلاحمد و ابراهیم گلستان مستقیما به حزب توده پیوستند و در بخش نشریهها و انتشارات این حزب مسئولیت داشتند. بزرگ علوی هم به نوعی دیگر در این زمینه فعالیت داشت. در این میان صادق هدایت اگرچه عضو حزب توده نشد ولی عملاً شیفته و هوادار این تفکر شده بود.
کمکم چپها در عرصهی نشر و تبلیغ کتاب و ادبیات بهقدرت بسیاری دست پیدا کردند به نحوی که از اوایل دههی چهل به بعد؛ انتشاراتی به نام «گوتنبرگ» را در تهران تأسیس کردند. این انتشارات مستقیماً کتابهای هدفمندِ ترجمه و چاپ شده به زبان فارسی در مسکو را وارد ایران میکرد و به فروش میرساند.
از تعداد ناشران چپ (چپ بهعنوان مارکسیست) هنوز آمارِ دقیقی در دست نیست و نمیتوان تعداد آنها را بیش از ناشران غیرچپ دانست اما در سالهای پایانی رژیم شاهنشاهی و سالهای اول انقلاب؛ شمار این ناشران خواه آنها که فعالیت آشکار داشتند یا مخفی؛ به شدت فزونی یافت که برخی عمر بسیار کوتاهی داشتند.
در همین دوره؛ نشر کتاب چپ با اندیشهی اشاعهی این مرام و تفکر؛ بیشترین تمرکز خود را به آثار داستانی معطوف کرده بود. پیش از انقلاب بهندرت امکان چاپ و توزیع کتابهای تئوریک مارکسیستی در کشور فراهم بود بنابراین داستانها و رمانهایی از شوروی و کشورهای اروپای شرقی و آثاری که بویی از مرام و مسلک چپگرایانه داشتند، قسمت اعظم داستانهای موجود در بازار کتاب آن زمان را به خود اختصاص میداد. یکی از مشهورترین آنها، «مادر» مارکسیم گورکی و «دن آرام» و «زمین نو آباد» شولوخف بود. داستان «پداگوژیکی» آ. ماکارنکو؛ «چگونه فولاد آب دیده شد»، «برمیگردیم گل نسترن بچینیم»، «خرمگس» و «خوشههای خشم» از جان اشتاینبک که تا حدودی رنگ و بوی چپ داشت نیز ازجمله آثار داستانی همسو با این مکتب فکری بهشمار میآیند.
در زمینهی کتابهای تئوریک هم، «چه باید کرد» چرنیشفسکی و از کتابهای نویسندههای داخلی که در این مسیر قلم میزدند کتابهای همچون «ورق پارههای زندان» بزرگ علوی، «از رنجی که میبریم« جلال آلاحمد، «همسایهها»ی احمد محمود و در میان کتابهایی که بعداز انقلاب نوشته شد، «مدار صفر درجه» احمد محمود و برخی از کارهای دولت آبادی مانند» کلیدر» به نوعی در همین سبک و سیاق بودند. تقریباً همه کارهای علیاشرف درویشیان مانند» آبشوران»، «از این ولایت» و «سلول 18»، صمد بهرنگی بهخصوص در بعضی از آثارش مانند «یک هلو هزار هلو»، «24 ساعت در خواب و بیداری» و «ماهی سیاه کوچولو»، همچنین برخی از کارهای م. ا. بهآذین، بزرگ علوی، محمود برآبادی، فریدون تنکابنی، نسیم خاکسار، رضا براهنی، ناصر ایرانی و جمال میرصادقی در دورانی، ناصر پورپیرار و غلامحسین ساعدی بهنوعی در حیطهی اندیشهی چپ قرار میگیرند.
غیر از این آثار داستانی، کتابهای تاریخی-تحلیلی مرتبط با مارکسیسم و تفکر چپ نیز در ایران ترجمه، تالیف و منتشر شده و میشوند. از مهترین کتابهای تاریخنگارانهی چپ هم میتوان به کتاب «تاریخ جنبش کمونیستی در ایران» اثر پروفسور سپهر ذبیح، ایرانی مقیم امریکا و عضو هیئت علمی دانشگاه برکلی اشاره کرد که به انگلیسی نوشته شده و محمد رفیعی مهرآبادی همراه با تعلیقههایی آن را به فارسی ترجمه کرده، «شورشیان آرمانخواه - ناکامی چپ در ایران» تألیف مازیار بهروز، ایرانی مقیم امریکا و از اعضای سابق حزب توده و رئیس دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه برکلی، «تاریخ سیساله ایران» اثر بیژن جزنی، از نظریهپردازان مبارزات چریکی چپ در ایران اشاره کرد. «کژراهه»، که خاطراتی از احسان طبری دربارهی تاریخ حزب توده ایران است نیز ویژگیهای خاصی در میان خاطرهنگاریهای اندیشمندان و تاریخنگاران چپ دارد. علاوه بر این کتابها، آثار تئوریک مرتبط با بنیانگذاران و پایهگذاران جنبش چپ همچون مارکس، انگلس و گرامشی نیز ازجمله آثار پرمخاطب این حوزه هستند. آثاری همچون «نظریه عام مارکسیسم نزد گرامشی» نوشتهی لئوناردو پگی، «فوکو و امر سیاسی» از جان سایمونز و .... هم از آثار چپ بهاصطلاح نو به شمار میآیند که خوانندگان خاص خود را دارند. البته وقتی صحبت از کتابهای چپ در میان باشد؛ آثاری از نئومارکسیستها و آثار هربرت مارکوزه، تئودور آدورنو و ... همچون «خرد و انقلاب»، «مارکسیسم شوروی»، «دیالکتیک روشنگری» و «دیالکتیک منفی» نیز در گروه کتابهای مهم و پراستقبال مرتبط با این اندیشه قرار میگیرند.
اساسا ترجمه کتب چپ در ایران پیوندی ناگسستنی با شکلگیری جریانهای چپ دارد. بنابراین در همان مقطعی که جریانهای سیاسی چپ شکل میگیرند؛ به فاصله کمی آثاری نیز که به مارکس منتسب میشدند؛ ترجمه میشوند. از این رو میشود دوران شکلگیری حزب کمونیست ایران در زمان رضاشاه و به ویژه ایجاد حزب توده ایران بعد از شهریور 1320 را سرآغاز دوران ترجمهی کتابهای چپ نامید. تا قبل از این جریان، نویسندگان ما برای خودشان رسالتِ سیاسی و روشنفکری قایل نبودند اما از ١٣٢٠ به بعد است که نویسندهی ایرانی تحت تاثیر افکار چپ احساس میکند هم رسالتِ فکری دارد و هم رسالت سازمانی.
درواقع ترجمهی کتب مارکسیستی بیشتر جنبهی ایدئولوژیک پیدا کرده بود یعنی ترجمه این کتب متاثر از جریانهای و احزاب چپی بودند که بهدنبال شکلگیری سوسیال دموکراسی روس و بعد بلشویسم شکل گرفتند. بهعنوان نمونه، حزب توده گستردهترین جریانِ چپی بود که طول عمرش بیشتر از دیگر جریانات چپ بود، اما جز کتابِ «سرمایه» مارکس که توسط ایرج اسکندری ترجمه شد، یا جزوههایی چون «مانیفست کمونیسم» که بیشتر برای تبلیغاتِ حزبی ترجمه شدند و مترجم بیشتر آنها، که منتخب آثار لنین را نیز ترجمه کرد، کتابهای دیگری را سراغ نداریم.
از زاویه و نگاه به قالب و چارچوب کتابهای چپ هم میتوان آثار نوشته شده در حوزهی چپ را به دو گروه خاطرات و مصاحبهها تقسیم کرد. بر همین اساس، آثار منتشر شدهی جریان چپ، که عمدتاً در قالبِ خاطرهنویسی و اکثر آنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی نگاشته شده، بیشتر جنبهی اثبات و درنظر گرفتن جایگاهی مهم برای خود و نفی و تخریب رقیبان و مخالفان درون جریان را دارد. سرآمد این آثار خاطرات نورالدین کیانوری، ایرج اسکندری، اردشیر آوانسیان، بزرگ علوی و مریم فرمانفرما(فیروز) است. این خاطرات، علاوهبر آنکه هیچیک از آنها بهطور مفصل تاریخ گروههای چپ را از ابتدا تا سالهای پایان فعالیتشان در ایران بررسی نکرده است، بیشتر به صحنهها، حوادث و وقایعی اشاره کردهاند که با اهداف فوق سازگار باشد. با این همه، این آثار در جای خود، باارزشاند. گرچه به تنهایی برای داوری و آگاهی از مبانی و سیر تطور جریان چپ کافی نیستند.
بخشی دیگر از نوشتههای چپگرایان، که دارای مطالبی دربارهی تاریخ جریان چپ در ایران است و مطالب ارزشمندی نیز دارند، با گرایش خاص سیاسی یا مرامی و فرقهای داخل جریان چپ همراهاند. همانند آثار عبدالصمد کامبخش. کامبخش در جناحبندی داخل حزب توده، خود رهبرِ یکی از جناحهای فعالِ آن محسوب میشد و قبل از آن هم در گروه ۵۳ نفر بهشدت به فاش ساختن اسرار و اسامی متهم بود. ازاینرو تلاش او به منظور تبرئهی خود و تخریب و نقد رقبا و مخالفان است. همینگونه است آثار ایرج اسکندری، فریدون کشاورز، خانبابا تهرانی و بابک امیرخسروی، خاطرات نورالدین کیانوری و….
بخشی دیگر از نوشتههای چپگرایان نقدِ خاطرات و نوشتههاست؛ همانند کتاب «نقدی از درون بر جنبش چپ» اثر بابک امیرخسروی که در آن نویسنده بیشتر درصدد است خود را تبرئه کند و به ایرادها و نقدهای کیانوری به خود پاسخ دهد. ازهمینرو این کتاب جامعیت ندارد و با موضعگیری خاص به بخشی از وقایع تاریخی چپ اشاره کرده است. در مجموعه آثار منتشر شده دربارهی گروههای چپ بهصورت تکنگاری نیز باید از آثار عبدالله شهبازی در مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی یاد کرد. البته همهی آثار او دراینباره بهصورت تکنگاری تدوین و منتشر شده و بهصورت جریانی جامع دربارهی موضوع بحث نشده است.
دامنه و دایرهی مخالفتها با کتابهای چپ از قدیم تا امروز
میتوان گفت وقوفِ مارکسیسم به اهمیتِ اندیشه و هنر، وقوفی افلاطونیست، یعنی کاملا به نقش سازنده و البته مخرب آنها وقوف دارد، اما قوای حاکم بر کشور، با ادبیات برخاسته از نگرش چپ هموراه سر ناسازگاری داشته و در راه اشاعه آن مانعتراشی کرده است. البته نه تنها در ایران، که شاید در بسیاری از کشورهای دیگر جهان هم شاهد چنین چالشی هستیم. از نگاه طرفداران این ادبیات؛ ادبیاتِ مارکسیستی، ادبیاتِ مقاومت و تهییج و افشاگری و ظلمستیزی و خرافهستیزی است و درنهایت تغییر وضعِ موجود را در برنامه دارد. طبقاتِ حاکم و به تبع آنها حاکمانِ وقت، همیشه پاسدارِ وضع موجودند. نظامهای سرمایهسالاری، چه وابسته و چه ملی، ادبیات و هنر مارکسیستی را یکی از ابزارهای فراروی به فرماسیون دیگر و نتیجتا انکار خود تلقی میکنند. نمایش چهرهی سرمایهداری، با همه جذابیتهای آشکار و تباهیها و زشتیهای ناپیدا، مقبولِ طبعِ بسیاری نیست و آن را دلیل بالقوه تهدیدآمیزی برای تداوم خود میدانند. این شاید روشنترین دلیلِ سرکوبِ ادبیات مارکسیستی از سوی نظامهای سرمایهداری باشد.
به گفتهی یکی از ناشرانی که چاپ و نشر کتابهای مرتبط با این اندیشه بخشی از تولیداتش است نیز، قبل از انقلاب چنین کتابهایی منتشر نمیشد مگر داستانهایی که از شوروی و اقمارش میآمد و در ایران ترجمه میشد یا داستانهایی که نویسندهی ایرانی براساس آثار نویسندگان روس مینوشتند، وگرنه کتابهای تئوریک چپ مثل آثار مارکس، انگلس، لنین و ... بهجز آن دورهای که حزب توده فعال بوده؛ امکان چاپ و نشر پیدا نمیکرد. از دیدِ او و بسیاری از کارشناسان؛ ترسِ مقدرانِ فرهنگی این است که چنین جریانهایی از دستشان خارج نشود و غولی نشود که نتوانند از پساش بربیایند. میخواهند اگر کاری هم انجام میشود؛ کنترل شده باشد.
این آگاه به نشرِ کتابهای چپ با این اعتقاد که؛ در کشور ما یک ایدئولوژی خاص حاکم است و اندیشه چپ اساسا توان فکری اصلی و بنیادی برای انتقال تفکر خودش ندارد و امکاناتش نیز آن اندازه نیست که با انتشار کتابهای مرتبط با تفکر خود بتواند خطرآفرین باشد؛ اضافه میکند جای نگرانی برای دولت نباید باشد که چپ چه اندازه قدرت نفوذ دارد. باید قبول کرد این اندیشه تنها به اندازهی خودش؛ درست مانند هر تفکر دیگری؛ نفوذ دارد نه بیش از آن. همچنان که تعطیلبردار نیست؛ خطرآفرین هم نیست. مگر تفکرات فاشیستی، لیبرالیستی و ... توانست خطرآفرین یا تعطیلبردار باشد؟
این فرد معتقد است: هیچ تفکری هیچگاه کاملا تعطیل نمیشود بلکه موازی با تفکرات دیگر به حیات خود ادامه میدهد. در برخی برههها کمرنگتر و برخی زمانها پررنگتر میشود. واقعیت این است که امروز خیلیها شناختی از چپ ندارند. نمیدانند در کاپیتال چه نوشته شده است؟ فکر میکنند یک کتاب شیطانیست درمقابل کتابهای مقدس یا میخواهند یک کتابِ مقدس از این آثار دربرابر سایر کتابها بتراشند. چون اطلاعِ کافی از آنها ندارند از آنها میترسند.
شاید این باور که تفکر اصلی حاکم بر جامعهی ما لیبرالیسیتیست و سیاستگذاران فرهنگی احتمالا نگران هستند که نکند آثاری از این دست در جامعه نشر پیدا کند؛ موجب شده ترس از آثار چپ هنوز در جامعه وجود داشته باشد. حالآنکه واقعیت چیز دیگری میگوید و آن اینکه در این دوره انسانها دیگر تن به ایدئولوژی نمیدهند. اگر کسی هم طالب آثار ایدئولوژیک باشد، بخشی از آن را قبول میکند و بخشی را خیر. شاید با این جمله که "مارکسِ مقدسِ دهههای پیشین از بین رفته و هیچکس امروز مقدس نیست" بتوان باورپذیری این تحلیل را بیشتر کرد.
با این وجود و بنابه نظر برخی ناشران، در دهههای اخیر و حال حاضر مخالفتهای حاد و عمدهای برای چاپ و انتشار نوع دیدگاه چپی که به اصطلاح چپ نو نامیده میشود؛ شدت یافته حالآنکه درباره متون کلاسیک این دیدگاه وجود ندارند و آثاری که در دهههای اخیر به اسم چپ منتشر میشوند؛ هرگز رنگ تشکیلاتی و سازمانی ندارند و تبلیغاتی نیستند. کسانی هم که سراغ این کتابها میروند تنها به دنبال کسب اطلاعاتی در زمینهی اجتماعی، تاریخی و سیاسیاند. اصولا زمانی کتابِ چپ با ممانعت مواجه میشود که تند و تیز به فعالیتِ سیاسی و حزبی آغشته باشد.
از سالهای اواخر دههی 60 (غیر از آن دورهی هیجانی) و اوایل 70 آستانهی تحمل دیدگاههای مختلف در جامعه بیشتر شد و کتابهای متعددی در این حوزه منتشر شد. گرچه باید پذیرفت هیچگاه نسبت به آثار کلاسیک این تفکر سختگیری حاد و جدی در کار نبوده و غیر از دورهای که تکلیف هیچکس با آینده روشن نبود - سالهای 60 تا 67 و 70 - و جز آثاری که بهنوعی جریانهای سیاسی چپ را ترویج کرده یا تبلیغ برای ایدئولوژی مارکسیستی بودند؛ در دیگر سالها و دیگر حوزهها؛ مشکلی دستکم برای چاپ آثار کلاسیک تفکر چپ وجود نداشته است. و از قضا این مقاومت نسبت به جریانهای سیاسی دیگر شدت یافته است.
صالح نجفی (مترجم آثار حوزهی فلسفهی سیاسی و اجتماعی) دربارهی دامنهی مخالفتها با کتابهای چپ در گذشته و حال میگوید: متاسفانه در ایران عموما چنین نگرشی نسبت به این کتابها وجود داشته و دارد که گمان میبرند کتابهای چپ حتما و صددرصد رنگ و بوی شدید سیاسی دارند. به همین دلیل است که امکان مانور دادن و معرفی چنین کتابهایی در محافل دانشگاهی چندان میسر نمیشود. البته مخالفتها با کتابهای چپ بیتاثیر از شرایط آزادیهای سیاسی کشور و ارزیابیهای منفی نسبت به این تفکر نیست. مسئلهی چپ همیشه از همان ابتدای ورود به ایران و ترجمهی آثار مربوطه برای انتشار کتاب با محدودیت روبرو بوده است، چه در سالهای پیش از انقلاب اسلامی و چه در این 40- 35 سال اخیر.
نجفی اعتقاد دارد: امروزه کتابهای چپ جز درمیان قشر دانشجو و استادان دانشگاه مخاطب چندانی ندارد پس نگرانی خاصی درباره انتشار و میزان استقبال نباید وجود داشته باشد. عدم مخالفت جدی ممیزان فعلی حوزهی کتاب و نشر با چاپ کتابهای تئوریک چپ هم دقیقا به همین خاطر است که میدانند نهایت برد و تاثیرگذاری این کتابها برای قشر کوچکی از جامعه است و پایگاه سفت و محکمی نزد عوام پیدا نمیکنند.
جایگاه و اهمیت کتابهای چپ در جامعهی معاصر ایران
المانهای انتقادی که در اندیشهی چپ وجود دارد باعث میشود بخش بزرگی از افرادی که معتقدند سیاست، فرهنگ، دولت، اقتصاد باید مورد نقد و تذکر قرار بگیرد به اندیشهی چپ به چشم یک فضا و ابزار مناسب برای این کار نگاه میکنند و این نگرش؛ فضای خوبی برای انتقاد در اختیار این گروه قرار میدهد. شاید یکی از دلایلی که این تفکر و کتابهای مرتبط با آن را از همان ابتدای ظهور و ورود به ایران؛ مهم و جزو تاثیرگذارترین نحلههای فکری موجود کرد؛ همین پتانسیلِ اعتراضی موجود در دیدگاه چپ باشد. کارشناستان و فعالان نشر درباره میزان استقبال و اهمیت این کتابها میگویند: اگر مقایسهای بخواهیم داشته باشیم، اینطور نیست که درحالحاضر اقبال به آثارِ چپ و کتابهای کلاسیک مارکسیستی با اختلاف قابل ملاحظهای نسبت به دیگر کارها جلو باشد. اما در هر صورت آزادیهای بهوجود آمده در ابتدای انقلاب 57 که امکانِ انتشار کتابهای متنوع را برای مدتی بهوجود آورد، نسلِ جدید و بهیژه جوانان آن دوره را کنجکاو کرد که آنها را بخوانند تا بدانند نگرشهای مختلف چه میگویند. ازجملهی این نگرشها؛ مکاتب مارکسیستی بود و در این میان؛ آثار کلاسیک این حوزه بیشتر مورد توجه قرار گرفت.
از نگاهِ این کارشناسان، علتِ اینکه در سالهای ابتدایی انقلاب از کتابهای چپ استقبال زیادی میشد و درصد بالایی در آن زمان تشنهی خواندن و درک جریان چپ بودند؛ این بود که عموم مردم خاطرات و پیشینهای از جریان چپ داشتند، ولی نمیدانستند این جریان بهواقع چیست و چه جهانبینی دارد. حزب توده کتابهایی ترجمه و منتشر کرده بود که به دلیل ممنوعیتهای شدید در دورهی پهلوی، کسی از آنها خبر نداشت اما بعداز انقلاب 57 در یک بازهی زمانی چندساله، امکان دسترسی به کتابهای چپی که در دهههای 20 و30 منتشر شده بود؛ پیدا شد و خیلیها با ولع به دنبال آنها رفتند. به عبارت دیگر، سالهای 58-57 که جامعه تشنهی دانستن و فهمیدن بود و باتوجه به اینکه قبل از آن چنین فرصتهایی به دست نمیآورد؛ تیراژ عجیبی از این کتابها منتشر شد و تماما هم فروش میرفت. بعد از آن سالها کمکم چاپ و نشر این کتابها یک روند معمولی و عادی پیدا کرد و امروز تیراژ کتابهای چپ نزدیک و هماهنگ با دیگر کتابهای منتشر شده؛ است. بهعنوان مثال در 15 سال اخیر اثر معروف مارکس یعنی «سرمایه» سه بار تجدیدچاپ شده و هر بار هم با تیراژی حدود 1500 – 1000 که کاملا مطابق با تیژاژ معمول این سالهاست.
ازسوی دیگر اقبال به کتابهای چپ شاید به نوعی واکنش به بسترهای آکادمیک کشور باشد. وقتی بیشتر مباحث و دروس تنها به موضوعاتی استاندارد محدود میشود که درونمایهی راستگرایانه و سرمایهمدار دارند، دانشجویان هم برای مقابله به مطالعات خارج از این چارچوب روی میآورند و کتابهای چپ برایشان جداب و مهم میشود. وقتی حتی پایهگذاران این مکتب فکری مثل مارکس خیلی در دانشگاههای کشور جایی ندارند، در نقطهی مقابل و دربرابر این راستگرایی دانشگاهی، چپگرایی دانشجویی پا میگیرد.
به اعتقاد صالح نجفی؛ درباره میزان استقبال از کتابهای چپ و جایگاه این کتابها بین مردم باید مسئلهای عمومیتر به اسم کتابخوانی در کشور مدنظر قرار بگیرد. میزان خواندن و مطالعهی کتابهای چپ هم تابعی از ساعتهای کتابخوانی در جامعه است. البته بیشتر مخاطبان این کتابها؛ استادان دانشگاه و دانشجویان هستند آنهم درحالیکه به هر دلیل این کتابها در موسساتِ آکادمیک و دانشگاهی کشور جایی ندارند و همین عده از اساتید و دانشجویان هم اگر به مباحثِ غیردرسی در حوزهی تاریخی و جامعهشناسی علاقهمند باشند؛ سراغ کتابهای چپ میروند، یا مبارزان و فعالان مدنی این آثار را میخوانند.
او با اشاره به جایگاه کتابهای علوم انسانی در کشور اینگونه میگوید: جایگاه و اهمیت کتابهای چپ بیارتباط با جایگاه علوم انسانی در کشور نیست. اگر نگاهی به جایگاه علوم انسانی بیندازیم؛ وضعیت تفکراتی از قبیل اندیشهی چپ که در ذیل علوم انسانی قرار میگیرند هم مشخص میشود. حوزهی کتابهای چپ عملا بسیار گسترده است و حتی برخی آثار صرفا جامعهشناسی مانند بوردیو هم بهنوعی زیرگروه اندیشه چپ قرار میگیرند. از زمانی که دقیقترین تحلیل اجتماعی و سیاسی با تفکر مارکس آغاز شد تا زمانی که نظامِ سرمایهداری وجود دارد و بحرانهای اقتصادی و اجتماعیاش بهصورت ساختاری ادامه پیدا کند و مادام که نابرابریها و نواقص سیستم کاپیتالیسم وجود دارد، مهمترین ابزار برای تحلیل و برونرفت از این شرایط دستکم از نگاه کسانی که با دید چپ به دنیا نگاه میکنند؛ همین تفکر چپ است. حتی از دید مخالفان هم تفکر مارکس جزو مهمترین موانع برای گسترش سرمایهداری بهشمار میآید.
قاسم تبریزی (پژوهشگر تاریخ معاصر) اما معتقد است هیچ اطلاع دقیق و مستندی از اینکه کتاب چپ؛ کی وارد ایران شد و چقدر مورد استقبال قرار گرفت؛ در دست نیست. البته او این روند از دههی 20 خورشیدی به بعد را تقریبا روشن دانسته و اعتقاد دارد: تعداد عناوین و نحوهی چاپ و انتشار کتابهای چپ از دهه 20 به اینطرف تقریبا روشن است. اساسا در آن زمان چپها(حزب توده) نیروهای خود بهویژه شاخهی جوانان خود را سازماندهی کردند و بیش از 50 درصد دانشگاهها را تسخیر کردند. همین مسئله روی بالا رفتن تعداد عناوین کتابهای چپ در کوتاه زمان؛ تاثیرگذار بود اما از سال 1326 با خیانتِ فرقه دموکراتِ آذربایجان از یکطرف و قدرت گرفتن دو جریان ملیها و مذهبیها در ملی شدن صنعت نفت؛ حرب توده رو به افول رفت و به دنبال چاپ کتابهای چپ تنزل یافت.
این پژوهشگر تاریخ معاصر؛ با بیان اینکه در ایران بیشتر شاهدِ کتابهای ماتریالیسیتی از چپها بودیم تا آثار کمونیستی، میگوید: حتی در دورهی رضاخان هم که دکتر تقی ارانی مجله دنیا را منتشر میکرد، محتوای این مجله بیشتر روانشناسی و جامعهشناسی بود که با رویکرد ماتریالیستی نگارش میشد. اساسا تفکر چپ قبل از اینکه یک جریانِ ادبی و ایدئولوژیک باشد؛ یک جریانِ سیاسی و گروهی بود که توسط سوسیال دمکراتها در عصر مشروطیت به ایران آمد و در زمان رضاخان توسط عوامل شوروی در آلمان نیروهای خود را افزایش داد و در دهه 20 با قدرت گرفتن شوروی در ایران بهخصوص در شمال غرب؛ شمال و شمال شرق گسترش پیدا کرد.
به اعتقاد او؛ جریان چپ از ابتدا روی نسلِ جوان کار میکرد و مهمترین بخشی که میتوانست دامنهی این تاثیرگذاری را افزایش دهد؛ ادبیات داستانی بود. میتوان گفت از سال 1320 تا 1345 ادبیات داستانی کشور به شدت تحتتاثیر چپها قرار داشت که تا اوایل دههی ۵۰ و دورهی انقلاب و سالهای اول بعد از سقوط پهلویها؛ دستکم تا سال 59- 58؛ بخشی از ادبیاتِ ایران دست چپها بود. بعداز انقلاب تحولات جدیدی پدید آمد.