رویِ سیاهِ سینما را هم ببینیم...
حدود 8 سال قبل در خانه سینما دادگاهی برای رسیدگی به شکایت سینماگران وجود داشت. این هیات دستش تا آنجا باز بود که از اکران یک فیلم در صورت بدحسابی تهیهکنندهاش جلوگیری میکرد . اما امروز به دلیل خلا چنین دادگاه و هیات نظارتی بر کار تهیهکنندگان؛ دستمزد برخی کارگرانِ سینما یا داده نمیشود یا در اقساط 100 هزار تومانی خلاصه میشود. براستی چرا هیاتِ ناظر بر چنین اموری در خانه سینما برچیده شد و چرا دوباره احیا نمیشود؟
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ در سینما حدود 700 نفر در پستهای مدیر تدارکات، دستیار یک تدارکات، دستیار 2 تدارکات، آکساسوار، حملونقل و پذیرایی فعالاند. از این تعداد تنها 250 نفر عضو خانه سینما هستند که به گفته مجید امانیزاده (نایبرییس صنف تدارکات خانه سینما) تحت پوشش بیمه تأمین اجتماعی قرار گرفتن تنها مزیت خانه سینما برای آنهاست.
برای بررسی وضعیت کارگران سینما؛ صنف تدارکات را از آن جهت مناسب یافتیم که ضعیفترین اقشار سینما را در زیرمجموعه خود جای داده. اگر بخواهیم نگاهی به میزان دستمزدهای این قشر بیاندازیم به ترتیب مدیران تدارکات برای هر فیلم با ماهیانه 4 میلیون تا 4 میلیون و پانصد هزار تومان بالاترین رقم دستمزد را دارند و مسئولان حملونقل و پذیرایی که با نام جدید "همیار" از آنها نام برده میشود؛ ماهیانه دستمزدی کمتر از یک میلیون تومان دارند و در هر فیلم به طور تقریبی دو ماه مشغولند. به احتساب بیکاری 8 تا 10 ماه در طول سال این میزان دستمزدها رقم ناچیزی میشود و باز در بسیاری مواقع همین اندک هم پرداخت نمیشود.
تیم تدارکات، پذیرایی و حملونقل میان گروه فیلمسازی از کمترین میزان دستمزد و منزلت برخوردارند. دهان به سخن که بازمیکنند نگرفتن دستمزد و عجز و شکایت برای نگرفتن حقالزحمهشان مقدمهی تلخ شروع صحبتشان است. درباره وضعیت بیمه هم؛ یا پول ندارند که خود را بیمه کنند یا عضو خانه سینما نیستند تا بتوانند تحت پوشش بیمه تأمین اجتماعی قرار بگیرند. آنها که خوشاقبالترند با عضویت در خانه سینما این امکان را پیدا میکنند که بیمه شوند البته درصورتیکه توانایی پرداخت حق بیمه را داشته باشند و مابقی که دستمزدشان تنها کفاف مخارج روزمرهشان را میدهد؛ به ماندن بدون پشتوانه در این حرفه بسنده میکنند.
امانیزاده که حدود ۲۵ سال در سینما کار کرده؛ عدم تعادل بین عوامل فعال در سینما و تعداد فیلمهایی که در طول سال ساخته میشوند را دلیل کمکاری عوامل عنوان میکند: «اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ تعداد فیلمها و عوامل هماهنگ بود و همیشه افراد سر کار بودند اما در سالهای اخیر این توازن برهم خورده و در اغلب مواقع شاهدیم این افراد برای گذرانِ زندگی در مترو دستفروشی یا در آژانس کار میکنند. بعضی هم در گوشهای از شهر بساطی برای امرار معاش پهن کردهاند.»
بسیاری مواقع از زبان کارگردانها یا بازیگران؛ تشکر از افرادی را میشنویم که پشت دوربین زحمتهای زیادی کشیدهاند و دیده نمیشوند. اما این تشکرها و زبان ریختنها پا را از تعارفهای جلوی دوربین فراتر نمیگذارد زیرا در پشت صحنه فیلمها ماجرا به کل تغییر میکند.
سوپراستار سینما لیوان چایی را که برای او بردهاند با لگد پرت میکند. دیگری با هیکلِ فربهاش و با وجود اینکه سنی از پیرمرد گذشته فحشهای رکیک نثارش میکند و انتظار دارد هرچه طلب میکند در کمترین زمان برایش مهیا شود. و در کمترین زمان شیرینی و شربت و چای و تنقلاتش به راه باشد. مهمانی سرزده که از راه برسد؛ مسئولِ پذیرایی باید آبروداری کند اگر ظرف چای خالی بود و وسیلهای برای پذیرایی در بساط نداشت؛ برای حفظ آبرو اندک پولی را که برای کرایه تاکسی تا منزل در جیب دارد به راننده میدهد تا جعبهای شیرینی بخرد. سر آخر هم بهجای تشکر؛ تهیهکننده حقوحقوقش را با منت و بعد از چند ماه سردواندن به او میدهد. در مواردی هم قید دستمزد را زده و عطایش را به لقایش بخشیده.
فیاض صادقی (مسئول پذیرایی فیلمهای سینمایی و تلویزیونی) تنها مطالبهاش از تهیهکنندهها گرفتن حقالزحمهاش بعد از پایان هر کار است: «ما سنگ صبور و نازکش عوامل هستیم. آنها را تر و خشک میکنیم. زودتر از همه سرکار حاضر میشویم و بعد از همه لوکیشن را ترک میکنیم. هجده ساعت مداوم سرکاریم. حتی فرصت پیدا نمیکنیم به موقع غذایمان را بخوریم. حق مریض شدن نداریم. فوت شدن نزدیکانمان دلیل موجهی برای سرکار نیامدنمان نیست. پول نخواهیم؛ عزیزیم و اگر طلبِ حقمان را کنیم؛ بد میشویم و تهدید به عدمِ همکاری در کارهای بعدی.»
او از همکاری با .... میگوید؛ که جزء پرفروشهای تاریخ سینما بود اما تهیهکننده فیلم برای پرداخت دستمزد ۵۰۰ هزار تومانیاش برای ۴۰ روز کار؛ چندین ماه او را سرکار گذاشت و حقش را در اقساط ۱۰۰ هزار تومان و ۲۰۰ هزار تومان پرداخت کرد. در جایی دیگر از صحبتهایش به قطع بیمه خود به دلیل شرایط نامناسب مالی اشاره میکند: "حدود سه سال است که نمیتوانم حق بیمه را پرداخت کنم. برای همین بیمهام قطع شده".
کافیست کمی رقیقالقلب باشیم و گوش شنوا داشته باشیم که حرفهایش بدجور دلمان را به درد آورد وقتی میگوید: «تاریخِ کاری ما سراسر ظلم بوده. مدیران تدارکات هم بیشتر از اینکه مدافع ما باشند به سمت تهیهکنندهها غش میکنند تا تضمینی باشد برای حضور در کارهای بعدی. نهایت سهم ما از یک فیلم؛ دستمزد روزانه ۳۵ هزار تومانی است که در بسیاری مواقع هم پرداخت نمیشود یا پاکت پولی که برخی عوامل برایمان جمع میکنند و به وقت مریضی و گرفتاری راهگشایمان میشود.»
به راستی هیچ نهاد نظارتی در سینما برای رسیدگی به حقوحقوق چنین افرادی وجود ندارد؟ کسی که سه سال حق بیمهاش به دلیل مشکلات مالی قطع شده؛ دردش را به چه کسی باید بگوید؟ محکمهای برای شنیدن صدای او وجود ندارد؟ بازیگرها اگر حقوحقوقشان عقب بیفتد؛ رسانه و دوربینی در اختیارشان قرار میگیرد که اعتراضشان را در صدر اخبار قرار دهند. اما یکی مثل «فیاض صادقی» صدای صاحبخانهای که اجارهاش را میخواهد چگونه باید ساکت کند؟ او چیز زیادی نمیخواهد تنها به پرداخت به موقع دستمزد اندکش راضیست.
نایب رییس صنف تدارکات خانه سینما هم از نبود چنین محکمهای نالان است و میگوید: «حدود 8 سال قبل درخانه سینما دادگاهی برای رسیدگی به شکایت سینماگران وجود داشت این هیات دستش تا بدانجا باز بود که جلوی اکران یک فیلم را در صورت بدحسابی و مشکل مالی تهیهکننده میگرفت. اما مدتهاست که وجود چنین محکمهای در خانه سینما فراموش شده. حتی اگر کسی سر صحنه فیلمبرداری بمیرد؛ صدای خانوادهاش هیچجا شنیده نمیشود. چرا این هیات برچیده شد؟...»
غیر از معلق بودن وضعیت بیمه این صنف "مسکن" عمده مسئلهای است که امانیزاده بر آن تاکید میکند: «در دولت قبل دو هزار مسکن ویژه مهر به سینماگران تعلق گرفت و همگی ثبتنام کردند. اما با عوض شدن وزرا همه قولوقرارها فراموش شد.»
در این حرفه هرکسی از گرد راه رسیده با دستمزدی پایینتر کار را میگیرد و سابقه و تجربه هیچ تضمینی برای سر کار بودن نیست. این به معنای عدم امنیت شغلی در حد زیر صفر است. مجتبی عربی که از زمان ساخت فیلمفارسیها تا به امروز نزدیک به نیم قرن را در سینما گذرانده؛ این واقعیت را با لحنی سوزناک میگوید.
از روزی میگوید که برای فیلم ... دنبال یک دستگاه قدیمی حروفچینی رفته بود و تصادف کرد: «به دلیل میلهای که در پایم کار گذاشتند مدتی نتوانستم سر کار حاضر شوم. درآن مقطع آقای ... نه تنها کمکی به من نکرد بلکه سه میلیون و پانصد هزار تومان هم به حسابم گذاشت.»
کار کردن در این حرفه به صبر ایوب نیاز دارد. رمزِ ماندگاری سکوت است و حوصلهای ۳ تا ۵ ساله. اگر پولمان را نگرفتیم نباید شکایتمان را به جایی ببریم زیرا این به معنای قطع همکاری در آینده است. اینها نصحیتهای امیریوسفی (مسئول تأمین آکساسوار) است برای ماندگاری در سینما.
او که طلبهایی از هشت سال قبل دارد تنها راه چاره را در چنین شرایطی؛ کار کردن با افراد خوشنام و خوشحساب یافته و سعی میکند این نسخه تجویزی را خود به کار بندد. یوسفی در مثال مصداقی این بدحسابیها از فیلم ... که هم اکنون در حال ساخت است؛ نام میبرد: "چکی که بعد از دو سال دادند برگشت خورده و از برج ۴ تا به امروز هم هیچ دریافتی نداشتیم."
با اتمام زمان فیلمبرداری و مراحل فنی؛ فیلم آماده اکران در سینماها میشود. مجوز برای ورود به سالن سینما را باید از دست بلیتفروشی بگیریم که در باجه بلیت فروشی نشسته. راستی تاکنون احوالات گیشهدار سینما بهمن برایت شنیدنی بوده یا آنقدر غرق در دغدغههای خود بودهای که حتی کوچکترین نشانهای از صورت شکسته و پر از غمش در گوشهای از ذهنت باقی نمانده؟
همصحبت «عبدالحسین نجفی» که میشوی؛ ناله میکند از حقوق پایینِ یک میلیون و دویست هزار تومانی که با آن باید خرج سه فرزند و مخارج دانشگاه دختر و پسر دانشجویش را بپردازد. او از این مبلغ باید روزانه 8 هزار تومان بابت کرایه از رباط کریم تا میدان انقلاب کنار بگذارد و بعد از 25 سال کار نه حق ایابوذهابی دارد و نه وام مسکنی.
یک جمله در حرف همه آدمهایی که در سینما حقشان خورده شده؛ مشترک است: "هرکس خاک سینما را بخورد راه برگشت ندارد". عشق تنها انگیزهای است که آنها را مجاب به ماندن و دم نزدن میکند. اما آیا سینماگران، واحدهای نظارتی و دولت هیچ وظیفهای در قبال کسانی که نه چهرهشان دیده میشود و نه صدایشان شنیده میشود؛ ندارد؟ آیا وزارت ارشاد بهعنوان نهادی دولتی و خانه سینما به عنوان نهاد صنفی که یکی از وظایفش احقاق حق اعضایش است؛ بنا ندارد به این اوضاع خاتمه دهد؟ شاید اگر فقط یکبار یک مدیر دولتی با گوشهایی باز حرف یکی از آنها را میشنید؛ دلش میلرزید و قدمی برای آنها برمیداشت. کسانیکه اگر یک فیلم کمی با خط قرمزهایشان زاویه داشته باشد رگ غیرتشان باد میکند و هر کاری برای لغو مجوز نمایش آن میکنند؛ آیا شکستن کمرِ اقشاری اینچنینی خونشان را به جوش نمیآورد؟
گزارش از: شانلی عبادیان