چه کتابهایی با ضرب و زور خرید فلهای پرفروش میشوند؟
آیا کتابهایی که در شمارگان بالا خریداری و رایگان در برنامهها و نهادها توزیع میشوند با کتابی که بدون چنین حمایتهایی در تعداد قابل قبولی به فروش میرود، یکیست؟ کدامیک واقعا پرفروش هستند؟
تقریبا برای همهی ما پیش آمده که با حضور در یک مراسم یا از نهاد و سازمانی که در آن مشغول به کار هستیم؛ کتابی را به عنوان هدیه دریافت کنیم. تا اینجای کار؛ این مسئله؛ یعنی هدیه گرفتن و حتی خرید کتابهای خاص با تعداد بالا ازسوی برخی نهادها و سازمانها هیچ ایرادی ندارد. توزیع رایگان یک کتاب در همایشها یا هدیه دادن آن به کارمندان و کارکنان وقتی جای بحث و بررسی پیدا میکند که درنهایت این کتابها، بهعنوان عناوین پرفروش کتابهای سال معرفی میشوند!
به عبارت دیگر، برخی کتابهایی که در سالهای اخیر بهعنوان «کتاب پرفروش» کشور معرفی شدهاند یا میشوند را نمیتوان «کتاب پرفروش» دانست. این مشکل از جایی ناشی میشود که سنجههای علمی برای جداسازی کتابهای واقعا پرفروش از پرفروشنماها نداریم.
در شرایطی که بیش از آنکه تیراژ بالا بر بازار کتاب تاثیر بگذارد، دفعات چاپ است که بر این بازار تاثیرگذار میگذارد، ناشران دولتی، شبهدولتی و حتی خصوصی بسیاری وجود دارند که با استناد به نویت چاپهای متعدد یک کتاب ژست میگیرند و میگویند که فلان کتاب ما با استقبال گستردهای مواجه شده، اما بعداز بررسی بیشتر مشخص میشود که اگرچه کتاب مذکور به چاپهای بعدی رسیده است، اما ازجمله کتابهایی نیست که شهروندان برای تهیه آنها از جیب خود هزینه کرده باشند.
عمدهی این کتابها، آنهایی هستند که توسط برخی نهادها یا سازمانهای دولتی یا شبه دولتی براساس ملاکهایی در شمارگان بالا خریداری شده و بهعنوان هدیه در اختیار شهروندان یا کتابخانهها میگیرند. بعضا دیده شده که نوبت چاپی در تیراژ بالای 3000تا صرفا براساس سفارش یک نهاد تجدید میشود و تماما هم توسط همان نهاد خریداری شده و میان زیرمجموعهها و پرسنل پخش میشود. گاهی حتی در خرید انبوه این کتابها توسط سازمانها یا نهادها، بوی روابط شخصی و برخورداری از نوعی رانت به مشام میرسد.
باید قبول کرد که بدون عرضه و تقاضای واقعی، انواع بیماریها در چرخه کتاب و نشر کشور رشد و نمود خواهد کرد و بسیاری از مشکلات پایه در صنعت نشر و آسیبهای اساسی که به فرهنگمان وارد میشود را از دید ما پنهان میکند.
«پرفروشترین کتاب بودن» در یک دوره زمانی مشخص و ثابت ـ مثلاً در یک دوره ششماهه یا یکساله ـ ملاکی است که میتواند، به صحت اقبال عمومی مردم از آن کتاب اشاره کند. ثبات و استمرار نام یک کتاب در لیست پرفروشها در بازهی زمانی معین است که نشان میدهد کتابی که بهعنوان «پرفروش» معرفی شده، واقعا مورد توجه عمومی قرار گرفته و مردم حاضر شدهاند از روی میل و رغبت برای خرید آن، دست در جیب درآمدهای خانوار کرده و هزینه پرداخت کنند. در چنین شرایطی پرفروش بودن یک کتاب نشانه جذابیت کتاب و همچنین موفقیت نویسنده و ناشر آن است. به عبارت دیگر درنهایت این شهروندان هستند که میزان موفقیت(فروش) یک کتاب را تعیین میکنند.
از دید مسعود پایدار(عضور هیئت رئیسه اتحادیه ناشران) هم؛ خرید عمده یک کتاب و پخش آن در یک سازمان یا همایش فینفسه مسئلهی بدی نیست. حتی میتوان گفت اگر بخواهیم 30 تا 50 پرسش در حوزهی اقتصاد نشر مطرح کنیم این مسئله یا اصلا مطرح نمیشود یا در میان سوالات و مباحث پایانی قرار میگیرد، مگر اینکه اطلاعاتی موجود باشد که کتاب یا کتابهایی خارج از عرف و قواعد موجود خرید فلهای صورت گرفته باشد.
او در گفتوگو با خبرنگار ایلنا؛ دربارهی خرید عمده یک کتاب توسط نهادهای مختلف و پرفروش اعلام شدن آن گفت: اساسا اینکه ناشری بر حسب سفارش یک نهاد با موسسه تیراژ کتابش را بالا ببرد یا اثری را تجدیدچاپ کند؛ نمیتواند محل ایراد و اشکال قرار بگیرد. ملاک درست معرفی کتابهای پرمخاطب و پرفروش هم پرسش و آمارگیری از کتابفروشیها و مراکز توزیع مهم و شناخته شده است نه صرف عدد و رقم میزان تیراژ و نوبت چاپ.
پایدار ادامه داد: فرضا فلان کتاب 50بار چاپ شده و هربار هم یک تیراژ 3000 تایی از آن توسط نهاد، موسسه یا سازمانی خریداری شده باشد و نهایتا هم بهعنوان کتاب پرفروش و موفق معرفی شود اما از آنجا که هدف نهایی کتاب و نشر انتخاب آزادانه توسط مخاطب است، زمانی میتوان گفت که یک کتاب با استقبال موجه شده و جامعه به موضوع فلان کتاب علاقهمند است که در سطح شهر و در حوزهی عمومی درخواست خرید آن کتاب وجود داشته باشد.
میتوان نتیجه گرفت که ناشران وقتی باید به تجدیدچاپ کتابهای خود ببالند که کتاب آنان ازسوی مردم خریداری شده و خوانده شود نه اینکه باعنوان هدیه که اغلب هم خوانده نمیشوند به تجدیدچاپ برسد!
مشکل چنین تحلیلهای از جایی شروع میشود که قصد داشته باشیم با استناد به عنوان «پرفروش بودن» یک کتاب، چنین نتیجهگیری کنیم که جامعه به موضوع فلان کتاب علاقهمند است. این یک واقعیت است که اگر همه مجموعهها و همه اهرمها تصمیم بگیرند یک کتاب پرفروش شود، ولی مخاطب با آن کتاب ارتباط برقرار نکند، آن کتاب پرفروش نخواهد شد و بالعکس، اگر همه اهرمها تلاش کنند یک کتاب را نقض کنند ولی آن کتاب با مخاطب ارتباط برقرار کرده باشد، هیچکس نمیتواند جلوی استقبال مردم از آن را بگیرد.
ازسوی دیگر برای کنترل پرفروش شدن کالای فرهنگی مثل کتاب اهرمهایی درون خود ادبیات وجود دارد که میتوان از آنها استفاده کرد. اگر این اهرمها درست کار کنند، اعلام تیراژ غیرواقعی یا خریدهای عمده کتابهای خاص چندان بر بازار کتاب و پرفروشها تاثیرگذار نخواهد بود و واقعیت و حقیقت آن اثر درنهایت میزان فروش و استقبال مخاطب را در دست میگیرد نه پخش و توزیع رایگان در یک همایش یا موسسه.
نقد آثار ادبی و کتابها یکی از همین اهرمهای کنترل فروش و استقبال از یک کتاب هستند. مشیت علایی(منتقد و نویسنده) نیز معتقد است منتقد ادبی باید بر محتواهای کتابها نظارت داشته باشد و کتابهای خوب را به جامعه و مخاطبان معرفی کند.
او دربارهی تاثیر خرید و پخش کتابها در تعداد بالا بر بازار کتاب و نشر بیان کرد: بحث خرید و پخش کتابهایی در تعداد بالا در حال و روز امروز صنعت نشر بر اقتصاد نشر تاثیر دارد، اما مسئله این است که محتوا و کیفیت چنین کتابهایی در چه حد و حدودی است. اگر از کیفیت مطلوب و استانداردهای اولیه برخوردار باشد که اشکال ندارد و حتی به نوعی میتواند مثبت هم ارزیابی شود، چراکه درنهایت میتواند باعث انگیزه ناشر و مولف شود. اگر هم از محتوای خوب و منطقی برخوردار نباشد ضرر دوطرفه است، یعنی هم نشان از یک بیماری در اقتصاد نشر دارد که هزینههای عمدتا بالایی را به نهادها و سازمانهای مختلف تحمیل میکند و هم مخاطبان و خوانندگان از کتاب و مطالعه زده میشوند.
این منتقد همچنین درباره تاثیر کتابهای پرفروشهای کاذب در میزان کتابخوانی گفت: اگر چند منتقد و افراد شناخته شده در حوزهی ادبیات کتابهای خوب و مفید را به جامعه معرفی کنند؛ مطمئنا مخاطب به سراغ خرید آنها میرود. اصلا حتی میتوان بدون آوانس و دستهبندی به این قضیه نگاه کرد. چراکه اگر کتابی خوب و خواندنی باشد آنقدر مخاطب و خواننده دارد که اولا نیازی به فروش در تعداد بالا نداشته باشد و درثانی نسبت به آمار فروش کتابهایی که بهصورت عمده خرید و پخش میشوند؛ ابراز نگرانی کند.
بر این اساس جای تاسف دارد که حوزههای نقد ادبی چندان قوی و تاثیرگذار نیستند و کارشناسی ادبیات در درون حوزه ادبیات و مخاطبان نفوذ چندانی ندارد و پرفروش شدن آثار تابع جریاناتی غیر از جریانات درونی مثل نقد براساس نظریهپردازی است. با استفاده از همین خلاء، برخی ناشران اقدام به تبلیغات برای کتابهایی میکنند که شاید اگر نقد درستی روی آنها میشد، قابلیت تبلیغ اینچنین نداشت.
حالا که کمکم به پایان سال 1393 نزدیک میشویم و مطمئنا از چند وقت دیگر، کتابهایی به عنوان پرفروشترین کتابها در سال 1393 معرفی میشوند! آیا بهتر نیست چنین ملاحظاتی در اینباره مورد توجه قرار گیرد؟ آیا نباید بین کتابی که یک نویسنده یا ناشر خصوصی آن را با وجود تنگناهای مالی، با خون دل و با شمارگانی محدود منتشر میکند و کتابی که با حمایت نهادها و سازمانهای دولتی یا شبهدولتی و با شمارگانی بالا منتشر میشود، تفاوتی باشد؟ آیا کتابهایی که در شمارگان بالا خریداری و به شکل مجانی بین گروههایی توزیع میشوند و کتابی که بدون چنین حمایتهایی در تعداد قابل قبولی به فروش میروند، یکی هستند؟