یک خواننده مطرح کرد؛
جمشید هاشمپور قهرمان تمام دوران زندگیام است/ تلفیق برای موسیقی چیزی جز پسرفت نداشته است/ «گلپا و ایرج» مردم را با «آواز آشتی» دادند
محمدرضا تنها، خواننده و از شاگردان گلپا و ایرج خواجهامیری، نظر مثبتی درباره آواز ندارد. او میگوید: در مورد جایگاه آواز باید عرض کنم آوازی وجود ندارد! آواز مرده و امثال بنده هم مانند استادانم سوختیم؛ چون به نوعی این سبکها مورد بیمهری قرار گرفت.
به گزارش خبرنگار ایلنا، شاید اغراق نباشد اگر بگوییم موسیقی ایرانی و سنتی و میزان توجه مخاطبان به آن یکی از مهمترین و بزرگترین دغدغه استادان و هنرمندان این عرصه است. دلیل این نگرانی انبوه موسیقیهای سطحی است که اتفاقا از سوی دفتر موسیقی و وزارت ارشاد مجوز کلام و تولید میگیرند و در ادامه توسط تهیهکنندگان و کنسرتگذاران حمایت میشوند. این رویه نا بخردانه در طول دو، سه دهه گذشته گوش و سلیقه شنوایی مخاطبان را به شدت تنزل داده است و دلیل استقبال از آثار سطحی و بیمحتوا از سوی عامه مردم نیز همین موضوع است.
روال اینگونه است که با درگذشت هرکدام از اساتید و هنرمندان عرصه موسیقی سنتی و البته و نواحی متوجه فقدان پیشکسوانی میشویم که دیگر در تاریخ تکرار نخواهند شد. در ادامه نیز مدتی کوتاه برای موسیقی و هنر اصیل سوگورای میکنیم و همه چیز تمام میشود تا مرگ بعدی و فقدان بعدی.
طی این سالها استادان بسیاری چهره در نقاب خاک کشیدهاند. مسلما ادامه دهنده مسیر آنها را شاگردانشان ادامه میدهند البته اگر در همان سبک و سیاق اصیل باقی مانده باشند.
محمدرضا تنها یکی از همین خوانندگان است که تلاش دارد با پایبندی به اصول و قواعدی که از استادان نسلهای قبل فرا گرفته، پرچم موسیقی هنرمندانه و فاخر را زنده نگاه دارد.
او خودش را پیرو مکتب بزرگان «گلها» میداند، برنامهای که در سالهای پیش از انقلاب به اجرای موسیقی زنده و ارکسترال با رهبری، آهنگسازی، نوازندگی و خوانندگی بزرگان موسیقی ایران اختصاص داشت. تعدادی از هنرمندان گذشته و امروز معتقدند این مدل برنامهسازی با حضور تعداد کثیری از نوابغ و بزرگان موسیقی اتفاقی است که حتی در حد نازل و کم کیفیت هم تا امروز تولید نشده است.
شما نزد خوانندگانی چون ایرج و گلپا شاگردی کردهاید. در ابتدا کمی درباره تشابه و تفاوتهای شیوههای این دو استاد بگویید.
بله و در مورد سبک استادانم زندهیاد اکبر گلپایگانی و آقای ایرج خواجه امیری که مدیون هر دو عزیز هستم باید اینطور عرض کنم مکتب هر دو در آواز ایرانی نوآوارانه بوده است. یکی از موضوعات در این زمینه و در هر دو سبک، شیوه خوانش شعر و تلفظ واژگان اشعار است. در هر دو سبک تلفظها به خوبی رعایت میشوند و مورد دیگر این است که تحریرها از چهچهها تفکیک شدهاند. همچنین هم در سبک استاد گلپا و هم ایرج خواجهامیری نوانسها رعایت میشوند.
مواردی که گفتید جدا از اهمیت ردیفخوانی و لزوم یادگیری آن است؟ چگونه است که این دو خواننده در میان عامه مردم هم طرفداران بسیار دارند؟
ببینید فقط ردیف خواندن ملاک نیست و در سبک این دو استاد خلاقیت و حال آواز هم دقیقا احساس میشود. درباره بخش دوم سوالتان هم باید بگویم اتفاقا بخاطر همین نوع خواندن بود که مردم در آن زمان با آواز آشتی کردند؛ چون در آن مقطع آواز از بین رفته بود مثل همین روزگاری که ما داریم. آواز اصیل ایرانی واقعا مدیون ایرج و گلپاست.
آیا قرار گرفتن در مسیر موسیقی ایرانی و آواز چقدر از سوی خودتان انتخاب شده بوده و طی این همه سال مقوله آواز برایتان چه جایگاهی داشته است؟
آواز در خانواده ما ارثی است. پدربزرگم، عمویم و پدرم همه از صداهای خوب آواز اصیل بودند و خب من نیز در چنین خانوادهای رشد کردهام. در مورد جایگاه آواز باید عرض کنم آوازی وجود ندارد! آواز مرده و امثال بنده هم مانند استادانم سوختیم؛ چون به نوعی این سبکها مورد بیمهری قرار گرفت.
موسیقی ایرانی شامل موسیقی دستگاهی، ساز و آواز و تصانیف را در دنیای امروز و در میان انبوه سبکهای رنگارنگ و فیک دارای چه جایگاه میدانید؟ آیا عمر موسیقی سنتی با پایبندی به قواعد کلاسیک رو به پایان است؟
دراینباره باید بگویم بله موسیقی اصیل دچار پایانی غمانگیز است و شخصا همیشه در تفکراتم با این موضوع کلنجار میروم. مگر اینکه مجدد دکتر داود پیرنیای دیگری ظهور کند (مبتکر برنامه گلها).
چقدر نسبت به موسیقی ایرانی یا سنتی تعصب دارید؟ و آیا کلا با آن تاکیدهای مرسوم استادان مبنی بر مقید بودن به اصول و چهارچوبها موافق هستید؟
موضوع این است که تعصب بخاطر حقایق موسیقی و زحماتی که کشیده شده، خواه ناخواه بوجود میآید. مقید بودن بر سبک و سیاق، زیباییهای خودش را دارد. با نوآوری هم موافقم؛ اما در همان چهارچوب چون سفارش استادانم بوده است.
برای آشتی مردم با موسیقی ایرانی باید چه کنیم؟
حال دیگر میتوان گفت مردم با موسیقی ایرانی بیگانه شدهاند! دلیلش این است که آهنگسازی چون تجویدی، یاحقی، بدیعی، ملک و تعدادی دیگر از آهنگسازان دیگر در قید حیات نیستند که کار بسازند و به این واسطه در خاطرهها ماندگار شوند. در این صورت است که میتوان مخاطبان را جذب موسیقی ایرانی کرد.
نظرتان درباره تلفیق چیست؟
بله طی این چند سال تلفیقها را هم دیده و شنیدهایم که البته برای موسیقی چیزی جز پسرفت نداشته است.
پس اگر این سوال پرسیده شود که آیا موسیقی ایرانی توانسته جایگاه خود را در میان نسل نو پیدا کند یا خیر، پاسختان منفی خواهد بود. اما در اینباره بگویید که برای آشتی دادن نسلهای جدیدتر با موسیقی اصیل و ریشهدار چه باید کرد؟
موسیقی ما بخاطر تک محصولی بودن وتک سبک بودن متاسفانه جایگاهی در بین مردم نداشته. شما یک کار به من معرفی کنید که مردم آن را حفظ باشند و زمزمهاش کنند! واقعا چنین اثری را نمییابید. این خلاء تا به آنجاست که هنوز هم در کنسرتها، آهنگها و آوازهای قدیمی شنیده میشود. تاکید میکنم که تنها راه آشتی مردم با موسیقی اصیل ظهورشخصی مانند دکتر پیرنیاست.
از همکاری با بهنام خدارحمی و ساخت اثری برای جمشید هاشمپور بگویید.
استاد بهنام خدارحمی دوست سالیان دور من است و باید عرض کنم طی همکاریهایی که داشتیم خوشبختانه کارهای خوبی را با ایشان به مرحله ضبط و تولید رساندهایم. در رابطه با استاد جمشید هاشمپور هم بگویم، خیلی وقت بود که میخواستم برای ایشان که قهرمان تمام دوران زندگیام است کاری بخوانم. درباره اثر هم باید بگویم طی جلسهای که با استاد خداراحمی داشتیم قرار شد در وصف بزرگی جمشید هاشمپور یا استاد آریا اثری را ضبط و ارائه کنند. بنده سلامتیم را بعد از خداوند مدیون جمشید آریا هستم چون از کودکی بهترین الگوی من بودند؛ طوری که به من یاد دادند فقط به ورزش اعتماد کنم و لاغیر. ایشان سالهاست پیامآور سلامتی هستند. پیامآور اینکه در هر سنی میتوان سلامت زندگی کرد.
از فعالیتهای آیندهتان در زمینه تولید و اجرا بگویید.
در مورد فعالیتهایم باید عرض کنم پس از آخرین کنسرتم در تابستان اخیر که در تالار وحدت برگزار شد، مشغول اجرای چند آهنگ جدید همراه استاد بهنام خدارحمی هستم و اخبار آن به زودی در رسانهها منتشر خواهد شد.