یادداشتی از سیدمرتضی میرسراجی؛
کتابشناسی آزمایش ادرار
سید مرتضی میرسراجی (دکتری تخصصی الهیات و مدرس گروه معارف دانشگاه) در پژوهشی به کتابشناسی آثار کهنی پرداخته است که در آنها، دانشمندان جهان اسلام به بررسی و تحقیق مستقل در خصوص «ادرار» پرداخته بودند. او از لابهلای این پژوهش و کتابشناسی نکاتی جدید و بدیع را استخراج نموده است.
آنچه از بررسی متون قدیمی در علم طب و همین طور فَهارس و آثار تَراجمیِ دانشمندان اسلامی استنباط میشود؛ ظهور این واقعیتِ علمی است که «آزمایش ادرار» و شناخت بهتر و کاملتر این مایعِ زائدِ در بدنِ آدمی به جهت تشخیص و تعیین بیماریهای مختلف در افراد، تاریخچهای بس کهن در میان طبیبان و حکمای جهان اسلام-اعم از مسلمان و غیر مسلمان- داشته است و حتی با جستجوی بیشتر، سابقۀ بهره جستن از این روش به پیش از طلوع آیینهای اسلام و مسیحیت بازمیگردد.
ما در فرصت پیش رو، به اسماء تألیفاتی که در حوزۀ «ادرارشناسی» یا «آزمایش ادرار» در قرون و زمانهای مختلف به دلیل اهمیت و برجستگی ویژۀ آن در تشخیص و درمان امراض، به طور جداگانه و مستقل-نه به صورت ضمنی- ازسوی دانشمندان علم طب نوشته شده و آن دسته از آثار که تنها در پیشگاه عالمان بزرگ در حوزۀ کتابشناسی یا تَراجِم ثبت شده است؛ اشارهای گذرا خواهیم نمود تا برای همگان، اهمیت این دانش در آرای اطبای ادوار پیشین و تعدد این مکتوبات و مرقومات بیش از پیش نمودار شود. چنان که تأکید شد صرفاً به معرفی آثاری خواهیم پرداخت که سبقه و صبغۀ تاریخی دارد و در محدودۀ نوشتارهای معاصر و نوین روزگار ما نیست.
الغرض، برخی از آن آثار و میراثهای علمی در حوزۀ ادرارشناسی در کشاکش روزگاران به دلایل مختلف به دست ما نرسیده و از میان رفته است یا آن که در حالت خوش بینانه، تنها در فهرستِ مخطوطات کتابخانههای سرتاسر جهان، از سوی کارشناسان ذی ربط برای مشتاقان معرفی و ضبط شده، لکن نهایتاً مورد بررسی اصولی، تحقیق و چاپ از ناحیۀ محققان و پژوهندگان عرصۀ طب یا تاریخ علم واقع نشده است.
مع الوصف، «ابن نَدیم» (م. ۳۸۵ق.)، از نسخه پژوهان بَغدادی و اهل کشور «عراق» کنونی در قرن چهارم هجری در کتاب ارزشمند «فِهرست» خویش که به ثبت آثار مکتوبِ دانشمندان و مؤلفان جهان اسلام همت گمارده و در این مسیر، آثار نوشتاری را یا مستقیماً از نزدیک رؤیت نموده یا از استادان موثق خویش، عناوین و نویسندگان آنها را دریافت کرده، از کتابهایی مستقل در زمینۀ «ادرار شناسی» و اصطلاحاً «مَعرِفَة الْبَوْل» (شناخت ادرار)، نام برده است.
برای نمونه از نوشتۀ مستقلی در رابطه با «علمِ ادرار شناسی» موسوم به «کتاب الْبَوْل» (کتاب ادرار) از «جابِر بن حَیّان» یادی کرده است. [۱] که از جملۀ نخستینها در زمینۀ تألیفِ جداگانه در این حوزه به شمار میآید. گرچه در واقعیتِ شخصیت جابر اختلاف است و برخی از پژوهشگران معاصر، جابر بن حیان را شخصیتی غیر واقعی و خیالی بر میشمرند و برخی دیگر او را مُتوفای احتمالاً حدود سال۲۰۰ هجری و از اصحاب امام صادق (ع) (م. ۱۴۸ق.) معرفی مینمایند. لکن گزارش ابن ندیم، کتابی منسوب به جابر بن حیان را لا اقل از حیث تاریخی برای همۀ ما ثابت مینماید و از سویی نشان میدهد که جابر بن حیان بنا بر آنچه مشهور است و آنان که به وجود خارجی او باورمند و معتقد هستند و او را دانشمندی ذوفنون و همه چیزدان میدانند علاوه بر تبحر در در علومی همچون «شیمی» و غیر آن، در زمینۀ دانشِ «ادرار شناسی» و «طب» نیز فعالیت مؤثر و هدفمندی داشته است.
همین طور ابن ندیم در ضمن شناساندن آثار طبیبِ مسیحیِ دربار خلفایِ «بَنی عباس»، «حُنَین بن اِسحاق عَبّادی بَغدادی» (م. ۲۶۴ ق.) که از نظر جغرافیای سیاسی امروزی، اهل «عراق» کنونی بوده، یکی از مکتوبات علمی وی را نوشتهای با عنوان «کتاب فی البول علی طریق مسألة و الجواب، مقالة» معرفی نموده است [۲] از ظاهر این سرنامِ مفصل فهمیده میشود که آن نوشتار، یک مقاله و گفتار، به شکل پرسش و پاسخ در زمینۀ شناخت و معرفت نسبت به مایعِ ادرار آدمیان بوده است و شاید بتوان گفت این مرقومه، تدوین نوعی خودآموز و حل المسائل به جهت سادهتر نمودن ابعاد مختلف ادرارشناسی برای طالبان و مشتاقان این علم به سبک آن روزگاران بوده است که محتملاً این اثر، قدیمیترین خود آموز با این اسلوب در تاریخ علم ادرارشناسی به شمار میآید. ظاهراً این کتاب به نام «مسائل فی البول» نیز شناخته میشده است که نویسندۀ یاد شده، آن را از کتاب «اِپیدِمیا» اثر «بُقراط»، پزشک نامور یونان باستان و مُتوفای ۳۷۰ سال قبل از میلاد حضرت مسیح (علیه السلام) و معروف به «پدر علم پزشکی» اقتباس کرده است. [۳]
«اِسحاق بن حُنَین» (م. ۲۹۸ق.)، پسر «حُنَین بن اسحاق عَبّادی بَغدادی»، طبیب پیش گفته نیز راه پدر خویش را در طریقِ اَنیقِ ادرارشناسی ادامه داده و از او کتابی به نام «مَعْرِفَة الْبَوْل» در فهارس دانشمندان کتابشناس گزارش و تفسیر شده است و اتفاقاً یکی از نسخههای خطی آن، اکنون در «کتابخانۀ دانشگاه تهران» به شمارۀ ۸/۵۹۵ در دسترس است [۴] که نیازمند بررسیهای بیشتر توسط پژوهشگران این حوزه میباشد.
همچنین ابن نَدیم از طبیب مسیحیِ دیگری به نام «قُسطا بن لوقا بَعْلَبَکی» (م. ۳۰۰ق.) یاد کرده و یکی از آثار قلمی وی را «کتاب الاستدلال بالنظر الی اصناف البول» (راهیابی به علل [بیماری ها] با توجه به شکلها (حالات مختلف) ادرار) بر میشمرد. [۵] که با توجه به عنوان آن، احتمالاً کتابی پژوهشی میباشد که در زمینۀ شناخت و تشخیص بیماریها و امراض از طریق بو، رنگهای مختلف، شکلهای ظاهریِ گوناگون و موارد دیگر در ادرار اشخاص تألیف شده است که مطابق با روشهایی بوده که مد نظر اطبای باستانی بوده که البته این دانش، جز این هم نبوده است و از بو و رنگ و دیگر خصوصیات ادرار به تشخیص برخی بیماریها پی میبردند. آیا ممکن است که ادرار را از نظر شیمیایی نیز مورد بررسی و تحلیل آزمایشگاهی قرار میدادند؟ از برخی شنیدهام که در قدیم، حتی برخی اطبا، برای درک دقیق و صحیح بیماری از روی ادرار، آن را میچشیدند!
همچنین از نسبت «بَعْلَبَکی» در نامِ نویسندۀ یاد شده چنین دریافت میشود که طبیبِ نَصرانی مذکور برای شهر باستانی «بَعَلبَک» (در گویش فارسی) در کشور «لُبنان» امروزی بوده است.
از جملۀ ادرارشناسان جهان اسلام و همین طور از آثار تحریر یافته در مورد این موضوع، میتوان از «ابو العباس احمد بن محمد بن طَیِّب سَرَخْسی» (م. ۲۸۶ ق.) و کتاب وی نیز یاد نمود. طبیبی که از نسبت «سَرَخْسی» او پیدا است که برای منطقۀ «خُراسان» در ایران بوده و نوشتاری با عنوان «کتاب البول» در زمینۀ شناخت ادرار از او توسط نسخه پژوهان فهرست و ضبط شده است. [۶]
در عهد قدیم، مردمانْ ادرار بیماران را با استفاده از «قارورَه» (به معنای ظرف شیشهای به طور کلی و در اینجا، اختصاصاً به معنایِ ظرفِ مخصوص ادرار) به نزد طبیب و حکیم مورد اعتماد خویش میبردند؛ مِثل کاری که ما نیز امروزه انجام میدهیم و ادرار را در ظرفهای پلاستیکی یا شیشهای- اصطلاحاً «ظرف نمونه» - جهت آزمایش و تشخیص بیماری به متخصص امر در آزمایشگاه میسپاریم و منتظر نتیجه و تشخیص بیماری از سوی او و همکارانش میمانیم.
«شیخ آقا بزرگ تهرانی» (م. ۱۳۹۰ق.) کتابشناس نزدیکِ به زمان نگارنده، در کتابِ «ذَریعَۀ» خویش که به معرفی آثار و مکتوبات مؤلفان متعدد پرداخته است از نوشتهای به نام «رسالة فی ذکر القارورة فی احوال البول» (کتابی در یاد کرد ظرف نمونۀ [ادرار] در حالت های(بو، رنگ و…) ادرار)، از آثار طبیب ایرانی و پزشک درباری قرن چهارم هجری، «طَبَری تَرُنْجی» (اهل تَرُنْجَه در مازندران) -یا با نام مشهورتر «ابوالحسن طَبَری» - ذکری به عمل آورده است. مؤلف مذکور تا سال۳۵۷هجری، زنده بوده است و از این کلام مشخص میشود که تاریخ وفات وی بر شیخ آقا بزرگ معلوم نشده است. [۷] ابوالحسن طبری در ضمن مطالب کتاب خود در مورد ادرار، از دو کتاب «ادرار شناختی» دیگر نوشتۀ «ایوب رُهاوی اَبْرَش بَغدادی»، اهل کشور «عراق» امروزی و از طبیبان و مترجمان نیمۀ نخستین قرن سوم هجری با عناوین «کتاب التفسیرة فی البول» و «کتاب البیان لما یوجبه تغیّر البول» (نوشتاری در توضیح آنچه که تغییر [بو،رنگ،شاید حالت خروج از فرد و ...] در ادرار را موجب میشود) نام میبرد. [۸] رُهاوی، آثار یونانی در قلمرو طب را ترجمه میکرده و بیش از امر طبابت بر این کار مشغول بوده و بِدان اهتمام داشته است.
لفظ تازیِ «قارورَه» در عنوان کتاب ابوالحسن طَبَری چنان که گفته شد به ظرف نمونۀ ادرار در قدیم گفته میشده است و اتفاقاً در زبان و ادبیات فارسیِ پیشینیان ما نیز، به پزشکی که از روی ادرارِ موجود در داخلِ ظرفِ نمونه، بیماری افراد را تشخیص میداده است؛ به کنایه و ظاهراً در مقام ادب و احترام، «قاروره شناس» میگفتند. [۹]ظرف را ذکر میکردند ولی مراد مظروف بوده است که چنین تعبیری مؤدبانه است و «نِظامی گَنجَوی» (م. ۶۱۴ق.)، شاعر پُر آوازۀ ایرانی در راستای موضوع جذاب «ادرار» و «ادرار شناسی» چه خوش سروده و برای همۀ ما به یادگار گذاشته است؛
«قارورَه شناس»، نبض بِفشرد
قارورَه شناخت، رنج او بُرد [۱۰]
بنابر این، «قارورَه شناسانِ» دورانهای قدیم، در کارکرد و رفتار شغلی همانند پزشکان یا متخصصان علوم آزمایشگاهیِ امروزی بودهاند که به تشخیص امراض مردم یا نوع و میزان مواد مضر موجود در بدن آنان اشتغال داشتهاند که برای مثال ادرار را مورد آنالیز و تجزیه قرار میدادند.
در کتاب «طَبقات الاطباء و الحکماء» تألیف «ابن جُلجُل» (م. ۳۴۸ق.) در معرفی یکی از پزشکان مورد توجه در قرن دوم هجری به نام «ابن اَبْجَر» (پزشکِ شیعی مذهب و مُتوفای بعد از ۱۶۱هجری) آورده است:
«عُمَر بن عبدالعَزیز (هشتمین خلیفۀ اُمَوی و مُتوفای سال ۱۰۱هجری)، آب خود (یعنی محتویات ادرارش در قارورَه) را به جانب او [ یعنی ابن اَبْجَر جهت بررسی و تشخیص بیماری خویش] میفرستاد.» [۱۱]
در متن عربیِ گزارش آمده است: «کان یبعث الیه بمائه» ([عمر بن عبدالعزیز]، آب خود را برای او (ابن اَبْجَر) میفرستاد). بنا براین گزاره، احتمال دارد که برای مخاطبِ این متن، چنان تداعی شود که مقصود از «آب» (ماء)، همان «مَنی» عمر بن عبدالعزیز باشد که عمدتاً این لفظ، ظهور در این معنا دارد اما باید گفت که با توجه به سیاق رفتارهای مردم در گذشته برای نمونه بر اساس همین پژوهش، استفاده میشود که مقصود از آب و ارسال آن در این گزاره، «ادرار» است. از سوی دیگر، بررسی و تحقیق اطبای قدیم بر روی منی آنچنان مرسوم و رشد یافته همچون زمان ما نبوده است برای مثال در عصر ما با استفاده از میکروسکوپ و تجهیزات پیشرفته، تحقیقات علمی اثربخشی بر روی منی به خصوص در مبحث «ناباروی» یا «لقاح مصنوعی» انجام میپذیرد که در گذشته چنین امکاناتی یا چنین رفتارهایی نسبت به اسپرمها به احتمال قوی نبوده است یا گذشتگان اصولاً بر اساس ظاهر منی، بیماریهای مختلف را در افراد تشخیص نمیدادند. پس نه بر اساس سبک و سیاق معمول در کلام در این نوع گزارش ها، لفظ آب در خبر مذکور به منی باز میگردد و نه بر اساس رفتار اطبای قدیم، بلکه بر اساس سیاق رفتاری مردمان و طبیبان در گذشتههای دور، فهمیده میشود که این لفظِ آب به کار برده شده در متن یاد شده، همان «ادرار» در شخص است و در آن اوقات، پزشک مورد نظر، آن را به جهت تشخیص دقیق بیماری از جانب خلیفۀ وقت دریافت میکرده است. به هر روی آب در مردان، به غیر از منی، به ادرار نیز میتواند به شکلی اطلاق شود و سخن عجیب و تازهای نیست.
از فعل «کان یبعث» در متن خبر که در ادبیات عرب، «ماضی استمراری» است این نکته نیز فهمیده میشود که عمل ارسالِ ادرار عمر بن عبدالعزیز چندین بار و به دفعات به سوی این طبیب ماهر صورت میگرفته است.
همچنین این گزارۀ کوتاه تاریخی و پزشکی، نشان میدهد که خلیفۀ یاد شده به این پزشکِ شیعه، اعتقاد و اعتماد خاصی داشته و او از سویی تشخیص بیماری از طریق ادرار را راه حل مناسبی برای درمان بیماری یا بیماریهای خویش میدانسته است و این مسأله و به عبارتی، کارامدی آن در تشخیص بیماریهای مختلف در قرون اولیۀ اسلامی و به خصوص قرن نخستین، مورد عنایت اطباء حاذق و آزموده شده برای عموم مردم به خصوص بزرگان آن عصر بوده است. از آن جایی که ظاهراً دوران جوانی پزشک مذکور در قرن نخست اسلامی سپری شده است لذا این دیرینه را به قرن اول اسلامی به عقب بازگرداندیم.
یک نکتۀ دیگر که از گزارش مزبور دریافت میشود این است که بنا بر مشهورِ تاریخ، عمر بن عبدالعزیز خلیفۀ اموی از تیرۀ بنی مروان، در دوران خلافت و زمامداری خویش، بر خلاف خلفای پیش از خود، بسیاری از محدودیتها و محرومیتها را از «شیعه» برداشت. اگر چه ظلمِ «غاصبِ خلافتِ ائمه بودن»، برای امثال او کم جُرمی نیست ولی با این حال، نسبت به سایر امویان، کمتر مُجرم بود و جالب آن که پزشک مخصوص او یا حداقل یکی از پزشکان معتمد و موثق در نزد او، شخصی چون «ابن اَبْجَر» از طبیبان شیعی مذهب بوده است.
در کتابِ طبقات الاطباء ذکر شده، از چشم پزشکی اهل کشور «مصر» به نام «اِسحاق بن سُلَیمان اِسرائیلی» (م. ۳۲۰ق.) یا شناخته شده با کُنیۀ «اَبویعقوب اسرائیلی» یاد شده است که از نسبت «اسرائیلیِ» موجود در نامش به روشنی مشخص است که وی طبیبی یهودی مسلک بوده و کتابی در زمینۀ شناخت ادرار از او در صفحات تاریخ ثبت و ضبط شده است. شایان ذکر است که صاحب کتاب «طبقات الاطباء»، کتاب او را جامعترین کتاب در این علم دانسته تا آنجا که وی حتی در آن کتاب، نظرات پیشینیان و اطبای سلف را در حوزۀ ادرارشناسی و مسائل مرتبط با آن رد نموده است. [۱۲]
ارباب تَراجِم و کتابشناسی، نام کتاب او را به جز «کتاب البول»، به صورت «معرفة البول و أقسامه و معرفة القارورة» [۱۳] یا «کتاب القارورة» یا «کتاب معرفة البول و اقسامه» (کتاب شناخت ادرار و انواع آن) یا «رسالة فی العلامات الّتی یسفر عنها النظر فی البول» (کتابی در نشانههایی که با دیدن در ادرار [ بیماریها و امراض اشخاص] معلوم و مشخص میشود) [۱۴] نیز بیان کردهاند.
«موفق الدین عبداللطیف بن یوسُف بَغدادی» (م. ۶۲۹ق.)، دانشمند و طبیب بغدادی و اهل کشور عراق کنونی، معروف به «ابن نُقطَه» کتابی با عنوان «اِختصار کتاب البول للإسرائیلی» داشته که در واقع، مختصر همان «کتاب البولِ» اسحاق بن سلیمان اسرائیلیِ پیش گفته در قرن سوم و چهارم هجری بوده است. [۱۵]
همچنین در کتاب طبقات الاطباء، از طبیب مصری دیگری به نام «نِسْطاس» [در قرن چهارم هجری] یاد شده که در عصر خود رسائلی در خصوص «ادرار» نگاشته است [۱۶] و از نامش به نیکی معلوم میشود که فردی مسیحی آیین و نَصرانی بوده است. بالنتیجه از تعدد طبیبان مسیحی و یهودی در این مقال و در کشورها و مناطق اسلامی قدیم، یک نکتۀ مهم با استدلال ظاهری دریافت میشود که آنان جزء پیشگامان دانش ادرارشناسی و آزمایشِ این مایع زائدِ در میان اطبای جهان اسلام بودهاند. کتابی از او در شهر «قاهرۀ» مصر با عنوان «رسالة فی کیفیة الاستدلال بالبول علی أحوال الشخص و أمراضه» (کتابی در موضوع چگونگی تعیینِ وضعیت و بیماریهای فرد از روی ادرارِ وی) فهرست و ضبط شده است. [۱۷]
در فهرستها از طبیبی فاضل و حکیمی حاذق از ایران زمین در قرن پنجم هجری به نام «ابوالحسین (ابوالحسن) طاهر بن ابراهیم سَنْجَری (سَجَزی)» و مُتوفای حدود سال۵۰۰ هجری و اهل منطقۀ «فارس» یاد شده که کتابی موسوم به «شرح کتاب البول و النبض» داشته است. [۱۸] پنداری برگرفته از نام این کتاب، در نزد اطبای قدیم، ادرار و نبض (جنبش رگ) با هم ارتباط مستقیم یا سنخیتی داشته که این چنین در کنار هم ذکر شده است بلکه بهتر است در این رابطه بگوییم بعید نیست که طبیب مذکور، دو موضوع را با وجود اختلاف در ماهیت و وابستگی با یکدیگر در یک مجلد تببین و ترقیم نموده است و محتملاً بحث ارتباط و وابستگی در آن مطرح نبوده است.
نسخهای خطی به زبان عربی در «کتابخانۀ بادِلیان»، کتابخانۀ مرکزی «دانشگاه آکسفورد» در کشور «انگلستان» با عنوان «مقالة الاسکندرانیین فی ذکر علامات البول و صفته» (گفتارِ «اِسکَندَرانیون» (دانشمندان شهر اِسکَندَریۀ مصر) در یاد کرد نشانههای ادرار و ویژگی آن) از مؤلفی ناشناخته و مجهول وجود دارد که به سال ۶۴۰ هجری کتابت شده است. [۱۹]
«یوسُف زَیْدان» پژوهشگر معاصر مصری در جست و جوی بیست سالۀ خود در یافتن و کشف آثار خطی و ناشناختۀ «ابن نَفیس» (م. ۶۸۷ق.) پزشک نامدار جهان اسلام که اهل شهر «دِمَشق» در کشور «سوریۀ» کنونی در قرن هفتم هجری بوده است؛ ظاهراً به نسخهای با ارزش دست مییاید که مستقلاً نوشتاری با نام «کتاب الْبَوْل» از آن طبیب بزرگ بوده که اثر مزبور در همان سال وفات وی کتابت شده است. [۲۰] با این بیان شایسته است که در فهرست آثار طبی ابن نفیس نیز بر اساس تحقیقات این پژوهشگر معاصر میتوان این کتاب مستقل در زمینۀ ادرارشناسی را افزود و اهمیت این علم را نشان میدهد که به شکل جداگانه و علیحده برای آن کتاب و رساله مینوشتند.
«اسماعیل پاشا بَغدادی» (م. ۱۳۳۹ق.)، فهرست نگار عُثمانی در کتاب «ایضاح المَکنونِ» خویش، در میان انبوه آثار «جمال الدین یوسف بن حسن بن عبدالهادی» که از تبار و خاندانی فلسطینی الاصل بوده، کتابی به نام «الحول علی معرفة البول» در حوزۀ شناخت و بررسی ادرار را به شکل مستقل ثبت نموده است. [۲۱] اسماعیل پاشا در کتاب دیگر خود موسوم به «هدیة العارفین»، سال وفات جمال الدین یوسف بن حسن را سال ۸۸۰ هجری ذکر کرده است [۲۲] و در کتاب «ایضاح»، ذیل این مطلبْ تاریخی از سال وفات وی ننوشته است؛ در حالی که در بیشتر آثار تَراجِم، این شخص مُتوفای ۹۰۹هجری گزارش شده است. علاوه بر این، اسماعیل پاشا او را در کتاب «هدیة العارفین» معروف به «ابن عبدالهادی» دانسته است. [۲۳] حال آن که در بیشتر منابع، «جمال الدین یوسف بن حسن بن عبدالهادی» معروف به «ابن الْمِبْرَد» است. [۲۴] که البته چیز عجیبی نیست و اشخاص میتوانند چندین لقب یا کُنیه داشته باشند.
در فهرستی که از کتابهای خطیِ پزشکی و داروسازی در «کتابخانۀ ظاهریه» در شهر «دِمَشق» در کشور «سوریۀ» کنونی تهیه و تنظیم شده نام این کتاب به صورت «الجول علی معرفة أدویة البول» (کنکاش نمودن در شناخت داروهای ادرار) ثبت گردیده که در نام آن به بحث «شناخت داروهای ادرار» اشاره شده است. [۲۵] لازم به ذکر است که نسخۀ خطی اخیر که در سوریه موجود است به تاریخ ۹۰۱ هجری نگاشته شده و به خط خود مؤلف است که از این حیث، نسخۀ مخطوطِ مذکور بسیار با اهمیت و پُر ارج، جهت بررسیهای علمی دقیقتر و بهتر کارشناسان این حوزه میباشد. ادویۀ ادرار در عنوان کتاب با ترجمۀ داروهای ادرار، به احتمال قوی، مقصود درمان و دواء بر اساس رنگها و ظواهر و حالات دیگر و گوناگونِ ادرار برای هر بیماری بوده است.
در فهرستی که از آثار متعدد در زمینههای مختلف علم پزشکی در کتابخانۀ «دارالکُتُب الوَطَنیَّة» در کشور «تونِس» (کشوری اسلامی در شمال آفریقا) تهیه و گرد آوری شده است؛ برگهای وجود دارد که در آن رسالهای در موضوع «معرفة البول» (شناخت ادرار) تحریر شده است که ظاهراً قدمت و نام نویسندۀ اثر برای نسخه پژوهان معلوم نیست و در آن ثبت نشده است. [۲۶]
باید گفت که با مطالعه و تورق در متونِ با قدمت در مییابیم که سابقه و دیرینگی علم «ادرار شناسی» به قرنها پیش از اسلام و به محیط علمی و پزشکیِ «یونان باستان» باز میگردد؛ برای نمونه، پزشکی باستانی به نام «مَغنِس (ماغنِس) حِمْصی» که مشخص است اهل شهر «حِمص» یا «حُمص» (با دو تلفظ و ادای آن با کسره، اصیل تر) در منطقۀ «شام» و در کشور «سوریۀ» کنونی بوده، کتاب مستقلی در باب ادرار داشته است و نامبرده، شاگردِ «بُقراط» - همان پزشک شهیر یونان و مُتوفای ۳۷۰ سال قبل از میلاد حضرت مسیح (ع) - بوده است. [۲۷] «بروکِلمان» (م. ۱۹۵۶م.) مُستشرق و خاورشناس آلمانی، در کتاب «تاریخ الادب العربی»، ترجمهای را از «کتاب البولِ» اثر «مَغنِس حِمصی» در میان نسخههای خطی موجود در «کتابخانۀ اَیا صوفیا» در ترکیۀ امروزی به شمارۀ ۳۵۶۳ خبر داده است. وی راجع به نام مترجم یا قدمت ترجمۀ آن چیزی در کتاب خود ثبت نکرده است. [۲۸] حُنَین بن اسحاق نیز که در ابتدای بحث از کتاب پرسش و پاسخ او برگرفته از آرای بُقراط حکیم در زمینۀ ادرار یاد نمودیم در این مجموعه قرار میگیرد که اندیشههای طبیبان و حکمای یونان باستان را بازتاب داده است. یک نکتۀ دیگر آن که حُنَین بن اسحاقِ مذکور، کتاب مستقلی را در حوزۀ ادرارشناسی با عنوان «کتاب البول» به «جالینوس» (طبیب یونانی و مُتوفای ۲۰۰ میلادی) نسبت میدهد در حالی که «زکریای رازی» (م. ۳۱۳ق.)، پزشک پُر آوازۀ ایرانی، آن کتاب یا نسبت را مجعول میداند و در این رابطه مینویسد: «جالینوس در اولین رسالۀ کتابِ «اَصناف الحُمَّیات» (اقسام تب ها) خود میگوید که انواع مختلف ادرارها را در «کتاب البُحران» شرح داده است ولی او «کتاب البول» را نه در فهرست خود یاد کرده است و نه مترجمان کتابی را از جالینوس در این موضوع ترجمه کردهاند. هرگاه وی کتابی در این موضوع نوشته بود میبایست آن را در کتاب البُحران ذکر کرده باشد». [۲۹] یا کتابی با عنوان «جَوامع ما قال جالینوس فی البول» یا مُحتملاً با نام دیگر «جَوامع کتاب جالینوس فی البول» در آثار خطی مربوط به نظرات و سخنان جالینوس در خصوص ادرار نیز در میان نُسَخ خطی کتابخانهها فهرست شده است [۳۰] همچنین حُنَین بن اسحاق به کتابی از جالینوس در ارتباط با ادرار با عنوان کتاب «فی اعتقاد الخطاء الّذی اعتقد فی تمییز البول من الدم» (در باور نادرست کسی که ادرار را از خون متمایز داند!) یاد کرده و آورده است: «این کتاب فقط از یک مقاله تشکیل شده است. من به یک دستنویس یونانی برخوردم. اما مجال خواندن آن را نیافتم؛ چه برسد که آن را ترجمه کنم. کس دیگری هم آن را ترجمه نکرد.». [۳۱] از عنوان کتاب جالینوس استفاده میشود که وی، شاید ادرار را نوعی از مشتقات «خون» می دانسته است زیرا عنوانی که بر کتاب خود برگزیده، کسی را که معتقد به تمییز و جدا بودن ادرار از خون بوده، در اعتقاد خطا و نادرست بر شمرده است. «اِسحاق بن عِمران»، طبیب بغدادی (م. ۲۵۱ق.) و اهل کشور «عراق» کنونی نیز در قرن سوم هجری، کتابی با استفاده از آموزههای علمیِ به ارث رسیده از بُقراط، پزشک معروف یونانی در زمینۀ ادرار با عنوان «کتاب البول» نوشته است [۳۲] نوشتهای مستقل در زمینۀ ادرار، تألیف «اِسکَندَر تِرالسی (تِرالی)» (Alexander of Trallesطبیب یونانی و مُتوفای سال ۶۰۵ میلادی) مورد استفادۀ «ابوالحسن علی بن رِضْوان» (م. ۴۵۳ق.)، پزشک مصری بوده که برخی نکات آن در «کتاب الْاَشْرَبَة» (کتابِ نوشیدنی ها) از وی قرار گرفته است. [۳۳] که همۀ این موارد نشان میدهد علم «ادرار شناسی» و آزمایش بر روی آن، چه سابقۀ طولانی در میان بشر داشته و همچنین از سوی دیگر، بیانگر این واقعیت است که اندیشههای طبیبان و حکمای یونان نیز تا چه اندازه بر طبیبان دورۀ اسلامی تأثیر مستقیمی داشته و چقدر دانش پزشکی در یونان باستان رشد و پیشرفت فراوان و بالندهای داشته است.
پی نوشت:
[۱]الفهرست، ص۵۰۰[۲]پیشین، ص۴۱۰[۳]عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج۲، ص۱۵۴[۴]تاریخ نگارشهای عربی، ص۳۶۳[۵]الفهرست، ص۴۱۰ [۶]تاریخ نگارشهای عربی، ص۳۴۹[۷]الذریعة، ج۱۷، ص۶[۸]تاریخ نگارشهای عربی، ص۳۰۱[۹]ر. ک: همین مدخل (دهخدا) [۱۰]خمسۀ نظامی، لیلی و مجنون، بخش۴۳ [۱۱]طبقات الاطباء و الحکماء، ص۵۹[۱۲]پیشین، ص۸۷ [۱۳]العمر فی المصنفات و المؤلفین التونسیین، ج۲-القسم الثانی، ص۷۲۵ [۱۴]تاریخ نگارشهای عربی، ص۴۱۴[۱۵]عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج۴، ص۲۴۷[۱۶]طبقات الاطباء، ص۸۳[۱۷]ر. ک: تاریخ نگارشهای عربی، ص۴۲۴[۱۸]عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج۳، ص ۱۲ و معجم المؤلفین، ج۵، ص۳۲ [۱۹]تاریخ نگارشهای عربی، ص۱۸۶[۲۰]إعادة اکتشاف ابن نفیس، ص۶۲[۲۱]ایضاح المکنون ج۱، ص۴۲۴[22]هدیة العارفین، ج۲، ص۵۶۱[۲۳]پیشین، ج۲، ص۵۶۱[۲۴]شذرات الذهب، ج۱۰، ص۶۲[۲۵]ر. ک: فهرست کتب خطی پزشکی و داروسازی کتابخانۀ ظاهریۀ دمشق، ج۲، ص۳۵۹[۲۶]فهرس مخطوطات الطب و الصیدلة و البیطرة و البیزرة فی دار الکتب الوطنیة بتونس، ج۱، ص ۲۵۵ [۲۷]الفهرست، ص۴۰۷[۲۸]تاریخ الادب العربی، ج۴، ص۱۱۸[۲۹]تاریخ نگارشهای عربی، ص۱۸۵[۳۰]پیشین، ص۱۸۶[۳۱]ر. ک: همان، ص۱۹ [۳۲]هدیة العارفین، ج۱، ص۱۹۸[۳۳]ر. ک: تاریخ نگارشهای عربی، ص۲۳۳.