یادداشتی از سیدمرتضی میرسراجی؛
تفسیر سطحی نسبت به ستارۀ شباهنگ
سیدمرتضی میرسراجی (مدرس دانشگاه) در یادداشتی درباره آیهی مبارکهی «وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْری» اشکالاتی به تفسیر این آیهی شریف در تفسیر نمونه وارد آورده است.
«حضرت آیت الله مکارم شیرازی» (حفظه الله تعالی) به همراه همکاران محترم خویش، تفسیر معروفی به زبان فارسی و با روشی ساده و همه فهم به مدت ۱۵سال و در ۲۷ جلد تألیف نمودهاند که به «تفسیر نمونه» شناخته میشود. با مطالعۀ این تفسیر درمییابیم که ایشان و گروه متخصصِ تحت اشراف آن جناب، رویکردهای فراوانی به «علم تجربی» و تطبیق آن با برخی آیات قرآن کریم داشتهاند و این نگرش در جای جای این تفسیر، بسیار چشمگیر و پُر رنگ است.
یکی از نمونه اظهارات قابل نقد در تفسیر نمونه که ذهن بنده را بسیار به خود مشغول نموده و حتی از منظری بسیار آزاردهنده است؛ تفسیری است که بر آیۀ ۴۹ سورۀ مبارک «نَجم» نوشته شده، ذیل آنجا که خداوند متعال فرموده است؛
«وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْری»
(و اینکه اوست (یعنی الله) آفریدگارِ [ستارۀ] «شِعری» )
«ستارۀ شِعری» با نامهای «شِعرای یَمانی»، «شَباهنگ»، «تیشتَر»، «سیروس» و… نیز خوانده میشود که از جمله ستارگان درخشنده در آسمان شب و بلکه درخشانترین ستاره در هنگام بیفروغی خورشید است که همین پُرنوری و درخشندگی آن در شباهنگام، متأسفانه عاملی شد که برخی انسانهای سُست اندیشه در روزگاران باستان در نقاط مختلف جهان و به خصوص در دوران «جاهلیت عرب»، ساکنان «شبه جزیرۀ عربستان» همانند اقوامی چون «قُرَیش» که در واقع، قوم و طایفۀ پیامبر اسلام (ص) بودند و همین طور دیگر اقوام و قبایل عرب، همچون قومِ «خُزاعَه» یا «مِذحَج»، آن ستارۀ رخشان را به عنوان «خدا» و «مبدأ حیات»، در مقام معبود خویش انتخاب نمایند و به پرستیدن و عبادت آن مشغول باشند.
با مطالعۀ قرآن کریم در بدو امر درمییابیم که علت اصلی نزول این آیۀ شریف در کتاب خدا، فقط و فقط همین بحث تربیتی و مسألۀ روشنگری و مخالفت صریح و علنی حضرت حق با پرستندگانِ گمراه این ستاره در عصر ظهور اسلام عزیز و ایام نبوت حضرت محمد (ع) و همچنین گمراهان از آنان در ایام قدیم بوده است.
با بررسی دقیق و تدبر در آیاتِ پیش از این آیۀ شریف نیز استفاده میشود که این گزاره به همراه چند نکتۀ دیگر در کتابهای تحریف نشده و آسمانی پیشین نیز تذکر داده شده و ظاهراً منحصر به کتاب مقدس قرآن نبوده است و از این رو، اطلاعرسانی قرآن، پیشینه و سابقۀ کهنِ پرستش «ستارۀ شباهنگ» در بین بشر و همین طور مخالفت الهی با این نوع پرستش را در ادیان گذشته، برای ما هویدا و معلوم میسازد.
حال، آیت الله مکارم شیرازی (حفظه الله تعالی) و همکارانشان که بیان شد در تفسیر نمونه، بسیار به علم تجربی و تطبیق یافتهها و دستاوردهای آن با آیات و گزارههای قرآنی، اهتمام و جدیت فراوانی داشتهاند؛ پس از بیان پرستش گمراهانۀ عرب نسبت به این ستارۀ درخشنده در تفسیر مذکور، چندین ویژگی فیزیکی و ساختاری این ستاره را که از دستاوردهای جدید علم تجربی و ستارهشناسی نوین به حساب میآید برای مخاطبان خویش به عنوان یکی از علل بیان اختصاصی این ستاره در قرآن از سوی خداوند، برشمردهاند؛ مانند موارد زیر:
«حرارت آن تا ۱۲۰ هزار درجۀ سانتیگراد است.
جِرم این ستاره، حدود ۵۰۰۰۰ مرتبه از «آب»، سنگینتر است.
نخستین شعاع [نور از] کُرۀ شِعری، پس از حدود ۱۰ سال به ما میرسد! حال محاسبه کنید که فاصلهاش چه اندازه است؟
شِعرای یَمانی ستارهای همراه دارد که از ستارگان مرموز آسمان است… دورۀ گردش ستارۀ همراه، به دور ستارۀ اصلی، ۵۰ سال است. » [۱]
و از این دست کشفیات که نویسندگان تفسیر، بسیار از آن تعجب نموده و در ابتدای بحث تأکید و تصریح بلیغ نمودهاند؛
«این ستارۀ عجیب الخلقه که به خاطر درخشندگی فوق العادهاش، «پادشاه ستارگان» نامیده میشد؛ دارای شگفتیهایی است که ذیلاً به بعضی از آنها اشاره میشود. با توجه به اینکه در آن روز (یعنی روزگار پیامبر (ص) و ظهور اسلام) این حقایق دربارۀ «ستارۀ شِعری» ناشناخته بوده و [بنابراین] تکیۀ قرآن روی این موضوع پُر معنی است. » [۲]
و همین طور در انتهای بحث و پس از شمردن و بیان برخی ویژگیهای جدید کشف شده از ستارۀ شِعری نیز آوردهاند:
«اینها نشان میدهد که تعبیرات قرآن تا چه اندازه پُر معنی است و در کوچکترین تعبیراتش، حقایقی نهفته شده که اگر در روز نزولش کاملاً مشخص نبوده با گذشت زمان، روشن شده است.» [۳]
بحث:
۱-باید در این مجال گفت که نادرستترین سخن و سطحیترین تفسیر بر این آیۀ شریف در این کتاب بیان شده است و ما اینجا با یک نوع «ساده انگاری علمی» در روش تفسیر مواجه هستیم. زیرا کشفیات علمای ستارهشناس در عصر حاضر هیچ ارتباطی با غرض و مراد خداوند از نزول این آیه در عصر پیامبر (ص) و عدم اطلاعات کافی مردمان چندین قرن پیش نسبت به این ستاره ندارد و عجیب است که نویسندگانِ متخصص این تفسیر، به مخاطب خود، چنین تأکید و القاء کردهاند که «تکیۀ قرآن روی این موضوع (یعنی ستارۀ شِعری) پُر معنی است»؟! در حالی که خداوند اگر اینجا از میان انبوه ستارهها و اَجرام سَماوی به ستارۀ شِعری اشاره نموده است؛ جنبۀ تربیتی و توحیدی صِرف در آن مد نظر بوده است و قصد این را داشته که رُبوبیت و خدایی این ستاره در قالب خدای زن یا مرد را در خیال باطل معاصران و خویشان و هم قبیلهایهای پیامبر اسلام (ص)، در اولین مرحله به عنوان نزدیکترین مخاطبان به قرآن اصلاح نماید و بدین ترتیب، آنان را به توحید واقعی و اسلام عزیز رهنمون سازد نه اینکه بخواهد عجائب و غرائب این ستارۀ دور دست را برای بشر در قرآن بازگو کند و به شکلی، آن را ویژه جلوه دهد تا روزی که بشر از نظر علمی برانگیخته شود و به اسرار یا ناشناختههایی از این ستاره پی ببرد و ایمانش نسبت به قرآن افزایش یابد. اصلاً نوع گفتار خداوند در آیات پیش و پس از این گزاره در سورۀ نَجم، با این موضوع مطرح شده در تفسیر نمونه سنخیت و ارتباط مستقیم ندارد و از سیاق کلام الهی، تنها نقد و نفیِ شرک و همچنین انحراف در پرستش عدهای از ابنای بشر استنباط میشود که دلیل واقعی نزول این آیه در حقیقت، نفی و پیراستن آن گرایشها و اندیشههای پوچ است.
علاوه بر اینکه این ستاره، عجیبترین ستارۀ آسمان و کهکشانها نیست که تصور کنیم خداوند آن را در قرآن به صورتی، تخصیص داده و ممتاز گردانیده است و منطقاً هر ستاره یا سیارهای بالاخره، چیزهای عجیب و بسیار شگفتی فراتر از ذهن و نگاه ما دارد و آن چنان تعداد آنها در عجائب و غرائب ذاتی بسیار است که قابل شمارش نیست. لذا این نوع نگرش به آیۀ مذکور در قرآن کریم، چنان که گفتیم بسیار سطحی و به شکلی تحمیل رأی مفسر یا مفسران در راستای تطبیق صِرف آیات قرآن با «علم تجربی» میباشد که البته مبنا و روش نیز در این رابطه درست نیست و لاجرم هیچ غایتی از آن حاصل نمیشود.
وقتی که نویسندگان این تفسیر، خودشان به صراحت نوشتهاند که بعضی اقوام عرب این ستاره را میپرستیدند؛ پُر واضح است که هیچگاه تأکید خدا در قرآن بر روی این ستاره به جهت «حرارت فراوان» یا «مواد شکل دهندۀ آن» یا «بزرگی و مساحت» آن و دیگر صفات و خصوصیات ویژه و غیر ویژۀ ستارۀ مزبور در این گفتار نبوده است بلکه در این جا، فقط مخالفت با پرستش آن ستاره و نفی شرک مد نظر حضرت پروردگار بوده است؛ زیرا چنان که گفتیم بسیار ستاره و سیارههای عجیبتر و شگفتانگیزتر از این پیدا شده که متخصصان و دانشمندان نجوم را به تحیر واداشته و معادلات آنها را در ابعاد گوناگون برهم زده است که این ستاره در برابر آنها هیچ است. بنابراین لزومی به بیان ویژگیها و اختصاصات ساختاری ستارۀ شِعری در تفسیر یاد شده به نظر نمیرسد.
۲-بنده دو منظر تربیتی برای این آیۀ شریف قائل هستم. یک منظر تربیتی برای هم عصران پیامبر (ص) و نفی نگرش ناصحیح آنها و پدرانشان در گذشته تا هر نسل که این ستارۀ شِعری یا شباهنگ را میپرستیدند و همچنین دیگر مردم جهان به غیر از مردمان و اهل «شبه جزیرۀ عربستان» و معاصر با پیامبر (ص) که به این پرستشِ باطل متمایل و گراینده بودند یا پدرانشان به این امر، راغب و شایق بودهاند و منظر دوم، جنبۀ هدایتی و تربیتی برای آنان که قرنها بعد از ظهور و طلوع اسلام عزیز و قرآن مبین، با این آیۀ شریف روبرو میشوند. چگونه و چطور؟
باید گفت؛ همۀ ما به خوبی میدانیم و اعتقاد راسخ به این حقیقت داریم که قرآن کتاب هدایت بشر و معجزۀ جاویدان پیامبر اسلام (ص) تا روز قیامت است لذا هر لحظه و هر زمان این قابلیت هدایت کنندگی، ارشاد و آموزش به طور خودکار و ذاتی در آن نهفته و نهادینه شده است و این سر چشمه برای همیشه زاینده، تازه و بدیع است. جنبۀ هدایتی و تربیتی این آیه برای قرنها بعد از ظهور اسلام در مطلبی که در ادامه به آن میپردازم به روشنی محقق میشود و ابتدا باید مقدماتی در این خصوص ذکر شود.
شهر «قَطیف» اکنون در کشور «عربستان سعودی» و «بَحرین» نیز در جنوب «خلیج فارس» قرار دارد و بحرین در دوران «پهلوی دوم» از ایران، جدا و کشوری مستقل شد. در متون قدیمی به نکتهای برخورد نمودم که بیرابطه با این بحث قرآنی و تفسیر آیۀ یاد شده نیست. کتابی کهن به زبان پارسی در دسترس همگان است به نام «صُوَرُ الاَقالیم» که در سال ۷۴۸ هجری (حدود هفتصد سال پیش) توسط مؤلفی مجهول و ناشناخته تحریر یافته است و موضوع آن، جغرافیا و شگفتیهای عالم است. یعنی نویسندۀ نامعلوم این اثر از حیث زمانی، هم عصر خواجۀ شیراز، «حافظ»، غزلسرای بزرگ ایران بوده و کتاب را به سلطان زمان خویش پیشکش نموده است. این مقدمهها برای این بود که نکتۀ کلیدی که در آن کتاب نگاشته شده بود در این فرصت بیان کنم. مؤلف در گزارشی در اثر خود، پس از یادکردِ «دریای قَطیف و بَحرین» آورده است؛
«… و در زمان قدیم، طایفهای از این ولایت (شهرها و آبادیهای محدود به دریای قَطیف و بَحرین)، [ستارۀ] «شِعری» را به خدایی پرستیدند که [این ستاره از نظر موقعیت در آسمان] در «بُرجِ سرطان» [واقع شده] است و هنوز [در این قرن هشتم هجری] جمعی از گمراهان هستند از آن قوم. » [۴]
با استفاده از این گزارۀ تاریخی و شاید نظایر آن در کتابهای دیگر، به درستی میتوان فهمید حتی حداقل حدود هفتصد یا هشتصد سال پس از طلوع خورشید حیات بخش اسلام نیز هنوز در منطقۀ قَطیف و بَحرین، نزدیکترین نواحی به محل ظهور اسلام و منطقۀ «حِجاز»، افراد گمراهی بودهاند که ستارۀ درخشندۀ شِعری را مورد پرستش و عبادت قرار میدادند. شاید هنوز هم در قرن پانزدهم اسلامی، در جایی از آفریقا و قبایل بدوی آن یا قارۀ آمریکا یا حتی آسیا، اقوام و انسانهایی پیدا شوند که این ستاره را بپرستند و با توجه به اینکه قرآن، کتابی است که جنبههای تربیتی و ارشادی آن تا قیامت کهنه و مندرس نمیشود؛ دور نیست که برای این نوع افراد و این نوع طرز فکرهای به انحراف رفته نیز خداوند متعال پیشتر، نسخۀ هدایت بخش در نظر و مهیا نموده است.
به هر روی و نتیجتاً موضع گیری حضرت آیت اله مکارم شیرازی (حفظه الله تعالی) و همکارانشان در تفسیر آیۀ مذکور، با آن نگاه ویژه به کیفیات و خصوصیات فیزیکی و ساختاری ستارۀ مزبور روی در صواب ندارد و بیشتر نگاه و توجه «علم تجربی گرایانه در تفسیر» بر درک صحیح از مراد و غرض واقعی خداوند، در تفسیر آیۀ شریف، به نظر رسیده و غلبه نموده است.
پی نوشت:
[۱]تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۵۶۴
[۲]همان، ج۲۲، ص۵۶۴
[۳]همان، ج۲۲، ص۵۶۵
[۴]صور الاقالیم، ص۴۵