در گفتوگو با یک پژوهشگر و آهنگساز مطرح شد؛
«نوروزخوانی» در تالش هنوز از بین نرفته/ «گنجینه موسیقی گیلان و تالش» پس از ده سال هنوز منتشر نشده/ کنسرتهای بومی روی مرز صفر حرکت میکنند
آرمین فریدی میگوید: با اینکه سنت نوروزخوانی در شکل ارجینال بومیاش کمرنگ شده اما خوشبختانه هنوز به کلی از بین نرفته و گاها در گوشه کنار صدای روحبخش و فرح افزای نوروزخوانان آدم را غافلگیر میکند و چون وز ش نسیم بهار بر شاخسار، گل از گل روح انسان میشکفد.
درباره فعالیتهای اجرایی خود و گروه کادوس کمی توضیح دهید.
بعد از دو سیدی به نامهای «ایسپیرو» و «سارهشی» که به یاد استاد قسمتخانی با صدای استاد هوشنگ حاجی بداغی کار کردیم و منتشر شد، اکنون درحال میکس نهایی آلبوم جدید با صدای استاد سهراب ظهیری هستیم. در عید نوروز یک تراک آن را به عنوان هدیه به علاقمندان موسیقی تالشی در فضای مجازی منتشر کردم. از نظر اجرای زنده و کنسرت تقریبا روی مرز صفر حرکت میکنیم. نه خبری از جشنوارههای پر مغز دهه هشتاد هست، نه حوصله برداشتن هزار مانع برای کنسرت. از بروکراسی گرفته تا مسائل مالی. هیچ دعوتی را هم نمیپذیرم به دلایل متعدد؛ از جمله کم بنیه بودن دعوتکنندگان از نظرعلمی، هنری، مسائل مالی و…
آیا موسیقی شهر و استان شما هم مانند پایتخت دستخوش تغییرات یا تعطیلی شده؟
«هنر نمیخرد ایام و غیر اینم نیست/کجا روم به تجارت بدین کساد متاع (حافظ)»! موسیقیدانها در توفیق تحریم اجباری به سر میبرند! چه خودخواسته چه ناخواسته! کتابفروش کتابش را میفروشد، آهن فروش آهنش را میفروشد. معلم درسش را میدهد. بازاری و کسبه کارشان را میکنند؛ اما اینگونه است که موزیسین نمیتواند کار کند و کارش را عرضه کند! چون جامعه در یک پارادوکس به سر میبرد. قبلا کم و بیش موانعی برای سرد کردن هنرمند وجود داشت؛ اما الان فشاری هم از سوی بخشی از جامعه هست. در حالی که همه به کار خود مشغولند، هنرمند نمیتواند کار حرفهای خود را تعقیب کند! چون در معرض قضاوتهای تند و حب و بغض است. فردی آهنگی را پس از سالها انتظار به ثمر رسانده، ولی میبیند اوضاع مساعد انتشار نیست و ممکن است به جای محبوبیت تور محبتی که گسترده منفرویت از آب برگیرد! آن یکی عطای کنسرت را به لقایش بخشیده. من افرادی میشناسم که برای گذران زندگی سازهای خود را فروخته اند. این خیلی دردناک است.
شما در زمینه کاوش و پژوهش نیز فعالیتهای مستمر و جدی دارید. این فعالیتها ادامهدار بوده است.
اخیرا با دوستی که به برنامه پژوهشی اجرای موسیقیای دعوت شده بودیم، سیگنالهایی از خویش و بیگانه دریافت میکردیم که نکند نغمه شادی نواخته شود در این شرایط! آن دوست همراه میگفت سالها مسئولان عرق کرده پشت سن و سالن میگفتند زیاد شاد نشه! الان برعکسش است! این مخاطبان هستند که میگویند شاد نشود! گویا این سازها باید نغمه غم کوک کنند. آرزوی من شادی مردم است. سالهاست میگوییم تلویزیون ساز را نشان دهد. رقصهای بومی بسیار زیبایی داریم. لباسهای زیبای بومی. رنگ، شعف، شور زیستن. اینها نباشد جامعه افسرده و افسردهتر میشود. چندی پیش گذرم به تهران افتاد نه تنها هوا آلوده بود بلکه از آن ذرات سیاه نادیدنی، آنچه بیشتر در چشم بود افسردگی مردم بود. موسیقی باران مهر بر جان تکیده و خشکیده اجتماع است؛ چرا دچار خشکسالیای بدین درجه شدهایم؟ جایی که غذایی که کسی دوست داشت را به او تعارف میکنی و میگوید نمیخورم، میل ندارم!
هنوز روزهای زیادی از نوروز ۱۴۰۱ نگذشته است، موسیقی نوروزی در خطه شما چه جایگاهی دارد؟ و آن آیینها و مراسم آیا هنوز برقرار هستند یا اینکه کمرنگ و احیانا منسوخ شدهاند؟
«باهارامه زمین بژی نفسی/ برن گوش اکرنام کو کو سسی/ باهار آمه همینه شاد آبینه/ دل غمدیده یه آزات آبینه» یعنی؛ «بهارآمد زمین نفسی تازه میکشد/ بیایید و گوش بسپارید به آوای فاخته/ بهار آمد وبرای دلها شادی آورد/ دل غمدیدگان را از غم رها کرد» این بخشی از «نوروزنامه» است که در اسفندماه «نوروز خوانان» خانه به خانه میروند و میخوانند و نوید بهار را میدهند. ببینید این شعر فولک در عین سادگی سرشار از زندگی وامید است. «نوروزخوانی» در گذشته در سراسر البرز مرسوم بوده. در تالش به اسفندماه «نَوروزما» میگویند و به استقبال بهارمی روند. با اینکه این سنت در شکل ارجینال بومیاش کمرنگ شده اما خوشبختانه هنوز به کلی از بین نرفته و گاها در گوشه کنار صدای روحبخش و فرح افزای نوروزخوانان آدم را غافلگیر میکند و چون وز ش نسیم بهار بر شاخسار، گل از گل روح انسان میشکفد.
از فعالیتهای خود و گروهتان در سال ۱۴۰۲ بگویید.
من روی چند کتاب و کارهای پژوهشی متمرکز هستم و میکس چند کارموسیقی در سال ۱۴۰۲ را دارم. امیدوارم طلسم بشکند و بخشی از کارهای معوق را منتشرکنیم. مثل «گنجینه موسیقی گیلان و تالش» که حاوی شصت سی دی و ما حصل بیست سال پژوهش ماست. نزدیک یک دهه است آن را تحویل دادهام و حوزه هنری هنوز موفق نشده، منتشر کند. شاید لازم است همانطور که بسیاری از نوازندگان و خوانندگان اثر در این ده سال از دنیا رفتند واژه مرحوم ضمیمه نام پژوهشگر شود و بعد منتشر شود.
«وطن مادر من» در هیاهوی اینستاگرام و فضای مجازی که همه در حال داد زدن هستند، آنطور که باید شنیده نشده است. منتظر میمانیم تا فرصت شنیدن ایجاد شود و اگر اثر چیزی در چنته داشته باشد، غربال زمان آن را نشان خواهد داد.
«مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید»؛ بنابراین ترجیحم جای صحبت در مورد اثر، دعوت از علاقمندان ایران وطنمان به شنیدن اثر است. در هیاهوی اینستاگرام و فضای مجازی که همه در حال داد زدن هستند، به نظرم هنوز این اثر آنطور که باید شنیده نشده است. منتظر میمانیم تا فرصت شنیدن ایجاد شود و اثر اگر چیزی در چنته داشته باشد، غربال زمان آن را نشان خواهد داد. ما کارمان را کردیم و سپردیم به ترازوی زمان و ذوق سلیم مردم؛ و البته برای این حقیر تجربه و افتخار بزرگی بود در کنار آن بزرگ مرد به ترنم نشستن. سایه استاد ناظری بر آواز ایرانی مستدام.