دو اثر نمایشی محمدحسین مهرنوش بررسی شد/ اومانیسم و رستگاری انسان
دو نمایشنامه «فراموشی» و «فکر کردن به خورشید» نوشته محمدحسین مهرنوش با حضور علاقمندان نقد و بررسی شد.
به گزارش خبرنگار ایلنا, نشست تخصصی خوانش، نقد و بررسی دو نمایشنامهی خاموشی و فکر کردن به خورشید، آثار محمدحسین مهرنوش (نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، رماننویس و شاعر) پنج شنبه ۲۷ بهمن با دبیری مهبود مهرنوش توسط کانون بانوان امیدآفرین منطقه ۳ و همکاری بنیاد در شرف تاسیس محمدحسین مهرنوش در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
در این نشست؛ عزیزالله حاجیمشهدی (زبانشناس، مدرس دانشگاه و منتقد ادبی و هنری)، پیش از پردازش مصداقهای هر دو اثر، دربارهی اهمیت دانش نقد و ضرورت پرداختن به آن دربارهی سنجش آثار هنری و ادبی توضیحاتی را بیان داشت و در این باره گفت: نقد محصول و معلول یک جامعهی سالم است. یک جامعهی سالم برای رسیدن به بهتر شدن اوضاع و احوال، نیاز به نقد و بررسی دارد. بنابراین جوامعی که با جریان نقد مخالفت میکنند همواره جوامع عقب مانده هستند که نقد را برنمی تابند زیرا نقد عریان کننده است.
این منتقد با تاکید براین نکته که کار منتقد با دیدگاههای متفاوت، عریان نمایی آثار هست، افزود: متاسفانه برخی از منتقدان بیرحمانه دربارهی آثار قضاوت کلی میکنند و در این بین منتقدانی نیز هستند که برای کشف زیباییها در یک اثر تلاش میکنند و متعاقب آن کاستیها و کم داشتیها را نیز برای بهبود اثر یادآور میشوند.
حاجی مشهدی با انتقاد از روش و شیوههای نادرست نقد اثرهنری و ادبی در برخی رسانهها گفت: متاسفانه در تلویزیون ما به روشی بسیار بیمارگون و با یک ادبیات غیرعلمی دربارهی یک اثر هنری و ادبی برخورد میشود و این بدترین شیوهی برخورد با یک اثر هست.
این مدرس نقد در ادامه فایدهی نقد را در بیان زیباییها و نارساییهای یک اثر هنری و ادبی دانست و هدف اصلی نقد را کشف نکتهها و اندیشههای نهفته در اثر برشمرد.
او در ادامه با بیان این مطلب که هر اثر هنری مقید به زمان، مکان و پدیدههای روانی، اجتماعی و سیاسی است، هر اثر هنری را که جدا از این خصوصیات باشد، به دور از واقعیت و پدیدهای کاملا خیالپردازنه و ذهنی معرفی کرد و در این راستا دربارهی شخصیتها، تیپها و جایگاهشان در هر دو نمایشنامهی فراموشی و فکر کردن به خورشید، آدمهای هر دو اثر را نه خیالی و ذهنی بل که آدمهای واقعی معرفی کرد که نمونه و تیپهایشان را میتوان در جامعه دید.
این کارشناس نقد با تاکید بر این نکته که در هر دو اثر رگههایی از طنز آشکار است، به روحیهی طناز نویسنده در زندگی واقعیاش اشاره کرد. او در این باره گفت: در نمایشنامهی فکر کردن به خورشید، جلاد آن چنان دربارهی کار خود فخر میفروشد که گویی تخصصیترین کار انرژی هستهای را انجام میدهد و این بیانگر روحیهی طنز در نویسنده است.
حاجی مشهدی در ادامه به معاصرسازی پدیدههای تاریخی با رویکردی نمادین و نشانه توسط نویسنده در نمایشنامهی فکر کردن به خورشید اشاره کرد و در این باره گفت: زمان زمان معاصره اما انتخاب شغل جلادی، میدانگاه و گردن زدن از جمله اشاراتی است که شاید در ظاهر تخیلی باشد اما نفسِ ستمگری و جلاد بودن را میتوانیم در هر زمانهای به شکلهای متفاوت ببینیم. در واقع کشتن، فاجعهای است که با آن، جان یکی را میگیرند و جان ستانی یعنی کسی را از نعمت زندگی محروم کردن!
او افزود: در نمایشنامه فکر کردن به خورشید، نویسنده با انتخاب شغل جلادی که مربوط به دوران تاریخی پنج یا ده قرن گذشته است، در عین حالی که تداخل زمانی به وجود آورده، این حرفه را معاصرسازی کرده و از اینرو خواننده اعتراضی نمیکند که امروز جلاد نداریم. زیرا بر این باور است که جلاد داریم اما شکل آن به گونههای مختلفی تغییر یافته است.
این منتقد با تاکید بر اهمیت متدولوژی در حوزهی نقد، با استناد به نمادها و نشانههای آمده در هر دو اثر نمایشی با نگاهی هرمنوتیک به تفسیر و تاویل هر یک از آثار پرداخت. او با شاهد مثالی در این باره گفت: در نمایشنامهی فکر کردن به خورشید، جلاد و میدانگاهی که محکوم در آنجا اعدام میشود، نماد و نشانهای بر آدم کشی و جان ستانی است. خواننده با کشف این گرهها و نشانهها میتواند برداشت آزادنهی خود را داشته باشد و این نوع نگاه در نقد تاویلی و تفسیری یا هرمنوتیک اتفاق میافتد.
حاجی مشهدی با اشاره به این نکته که با نگاهی به هر دو اثر نمایشیِ فراموشی و فکر کردن به خورشید میتوان به خوبی روحیهی نویسنده را دریافت، اظهار داشت: در نمایشنامهی فکر کردن به خورشید، جلاد در دقایق آخر از شغل خود استعفا میدهد یعنی به خورشید لبخند میزند و خورشید به زندگیاش لبخند میزند و گرما میبخشد و این به معنای امید است. اینکه زندگی تلخ و سیاه نیست. حتا در فراموشی با اینکه پایان تلخی دارد و همهی شخصیتها دستگیر و جلب میشوند اما باز در مواجهه با آدمها با شخصیتهایی روبه رو میشویم که انگار خود را روبه روی آینه میبینند به این امید که به اصلاح رفتار و روش خودشان بپردازند و این همه نشاندهندهی این است که در این آثار نویسندهای را جستجو میکنیم که همواره به فکر رستگاری انسان و آزاد اندیشی بوده است.
این مدرس هنرهای نمایشی در بخش دیگر سخنان خود به اهمیت شخصیتپردازی در آثار نمایشی مورد نقد پرداخت و با اشاره به ابعاد فیزیکی نکاتی را مطرح کرد و در این باره گفت: در این آثار، نویسنده شخصیتهایی را انتخاب میکند که دارای ابعاد مختلف هستند. به طوری که ابعاد فیزیکی شخصیتها برای نویسنده بسیار مهم بوده است. در نمایشنامهی فکر کردن به خورشید، نویسنده با جزیی نگری به همهی ابعاد فیزیکی و جسمی آدمی که محکوم به اعدام شده است، اشاره میکند، اینکه این شخصیت چاق، لاغر یا تنومند هست و یک جای چاقو روی پیشانی دارد و… که همهی اینها جزو خصوصیات فیزیکی است که به وضوح با چشم میتوان مشاهده کرد.
وی در ادامه به اشاره به اهمیت پرداختن به شغل یا جایگاه اجتماعی شخصیتها توسط نویسنده در هریک از آثار مورد بحث گفت: نویسنده با ظرافت به پایگاه و مرتبهی اجتماعی هریک از شخصیتها در آثار نمایشی پرداخته است به طوری که خواننده با مطالعهی هردو نمایشنامه در مییابد هرکدام از شخصیتهای آثار چکارهاند و از چه موقعیت اجتماعی برخوردارند برای مثال در فکر کردن به خورشید، شخصیتها جلاد، قهوه چی، مرده شور، مشتری و. . . هستند و همین آدمها با نوع بیان و گفتارشان و واژگانی که به کار میبرند و فرهنگ لغاتی که دارند، به خوبی نشان میدهند که در چه پایگاه اجتماعی هستند و چقدر سواد دارند در عین حالی که هیچ یک از شخصیت ها، شخصیت دیگر را به زبان معرفی نمیکند که مثلا قهوه چی شش کلاس سواد دارد و یا مرده شور دیپلم ناقص دارد. این خواننده است که از طریق واژگانی که هریک از این شخصیتها به کار میبرند، متوجه میشود که این شخصیتها چه تیپی دارند.
این پژوهشگر و مدرس دانشگاه در ادامه بر اهمیت جنبهی روانی شخصیتها تاکید کرد و گفت: جنبهی روانی شخصیتها که دقیقا به خلق و خوی آنها برمی گردد در هر دو نمایشنامه توسط گفتار شخصیتها قابل درک و شناسایی است. در فکر کردن به خورشید، جلاد آدمی است که از شغلش ناراضی است در عین حالی که میگوید اگر این کار را نمیداشتم باید از گشنگی میمردم. حتا مرده شور هم به این موضوع اعتراف میکند. منتها یک حرص و طمع کاری در همهی این شخصیتها آشکار است. به این ترتیب نویسنده میخواهد از واقعیت وجودی همهی آدمها پرده بردارد و آن اینکه همهی آدمها سیری ناپذیرند و انگار هر قدر هم که داشته باشند باز هم نیاز به داشتن دارند و این عطش سیری ناپذیر و حرص و طمع تمام نشدنی در همهی این شخصیتها به وضوح دیده میشود.
وی در این راستا به بعد اعتقادی شخصیتها به عنوان بعد دیگر شخصیتشناسی اشاره کرد و اینکه هر یک از شخصیتهای آثار با باور و جهان بینیای که دارند چگونه به دنیا و زندگی پیرامون نگاه خود نگاه میکنند.
حاجی مشهدی در بخش دیگر سخنان خود به تفکر اومانیستی و انسان محوری نویسنده در نمایشنامهها پرداخت. او گفت: در هر دو نمایشنامه اومانیته و اومانیسم آشکار است. اومانیسم مکتبی است که به ارزش و عاملیت انسان به مختار بودن و اختیار داشتن انسان اهمیت میدهد. برای نویسندگانی مانند محمدحسین مهرنوش که به اومانیته، اومانیسم و انسان محوری اهمیت میدهند انسان و محور بودن انسان در زندگی اصل هست. آزاد اندیشی و ارزشهایی که در قرون وسطی با تفتیش عقاید با سوزاندن، با کشتن، قتل و همهی اینها از انسان سلب شده اصل هست. چنانکه در نمایشنامهی فکر کردن به خورشید، جلاد در فصل آخر نمایشنامه تصمیم میگیرد که دیگر آن گونه که بوده نباشد. در حالی که اگر قرار بود یک جبر و تقدیر ابدی بر فضای این اثر حاکم باشد، چنین اتفاقی نمیافتاد، چنانکه در سیزیف روبرمرل، سیزیف که به سرنوشت از پیش تعیین شده و تقدیر و قضا و قدر محکوم است، یک صخره را هر روز بالای کوه میبرد و این صخره هربار از صخره به پایین میغلتد و برای سیزیف هربار روز از نو روزی از نو تکرار میشود. انگار این رنج ابدی پایان ناپذیر است و باید همواره تکرار بشود در حالی که در نمایشنامهی فکر کردن به خورشید جلاد از شغل خود استعفا میدهد زیرا میخواهد حرکت تازهای در زندگی خود ایجاد کند.
او افزود: بزرگترین دستاورد اومانیته و اومانیسم پس از اروپای قرن گذشته، بها دادن به عقلانیت یعنی پشت کردن به دگم اندیشی، جزم اندیشی و خرافه پرستی بود که قرون وسطی بر سر بشر آورد. به عبارتی با پیدایش اومانیسم و برتری عقلانیت همهی رنجها و مرارتهای دوران تفتیش عقاید و انگیزاسیون که از طریق کلیسا و نهادهای قدرت دیگری انجام میشد، به پایان رسید و انسان به رستگاری و پیروزی دست یافت.
وی در همین راستا با اشاره به تم نمایشنامههای فراموشی و فکر کردن به خورشید افزود: محمد حسین مهرنوش تم هر دو نمایشنامه را بر انسان محوری، ارزشگذاری به انسان و اختیار انسان آنگونه که خدا این اختیار را به انسان داده راه خود را انتخاب کند، استوار کرده است.
حاجی مشهدی در ادامهی نقد خود به جزیی نگری و ظرافت توضیحات صحنه در هر دو اثر نمایشی اشاره کرد و این ویژگی را منوط به هنر داستاننویسی محمدحسین مهرنوش دانست. او در این باره بیان داشت: خوشبختانه فضاسازیها و طراحیهای صحنه در هر دو نمایشنامه به گونهای است که خواننده با توضیحات، ظرافتها و جزییات بسیار دقیق روبه روست از چمدانی که قفلش با سختی باز میشود تا زیرسیگاری روی میزقهوره خانه
این منتقد ادبی همچنین در ادامه برای آشنایی حاضران در نشست با نمایشنامههای مورد نقد، توضیحات لازم را دربارهی ساختار و شخصیتهای هر دو اثر نمایشی بیان داشت. او گفت:
نمایشنامهی فکر کردن به خورشید، ۶۸ صفحه و دارای ۴ پرده است. پردهبندی این اثر، به شیوه نمایشنامههای کلاسیک هست و ۱۷ صحنه دارد. پردهی اول ۸ صحنه که طولانیترین بخش هست. پردهی دوم؛ دو صحنه، پرده سوم؛ سه صحنه و پردهی چهارم؛ چهار صحنه است. آدمها: محکوم به اعدام، مامور اول، مامور دوم، نماینده دادستانی، نماینده پزشکی قانونی، مرد روحانی، جلاد، مرده شور، قهوه چی، مشتری اول، مشتری دوم، مامور ویژه، کتایون، مرد آواره (کیا) و آقای سازش هستند و همهی این شخصیتها به جز جلاد با همان توضیحاتی که پیشتر ارائه شد، و شخصیتِ روز نیست، سایرشخصیت ها، امروزی هستند. در میان شخصیتها منهای کتایون که فرعیتر هست و کمتر حضور دارد، دو شخصیت محوری هست، یکی جلاد و دیگری مرده شور که هر دو تقریبا هم وزن هستند به این دلیل که هر دو از مشاغلی برخوردارند که حتا در اسلام توصیه هم نمیشود. دراین باره در نمایشنامه نیز یک صحنهی ظریفی وجود دارد. در جایی یکی از مشتریان قهوه خانه اعتراض میکند که باز این دو_ جلاد و مرده شور_ پیدا شدند و قهوه چی که متوجه این انزجار هست، میگوید نگران نباش، استکان نعلبکی این دو تا جداست. در حقیقت این یک نماد هست. نماد اینکه ادمهایی که در این حرفهها هستند ادمهای مقبول و محبوبی نمیتوانند در جامعه باشند. اما انتخاب این شغلها توسط نویسنده برای اینست که نشان دهد این ادمها دریک شرایط و تنگناهای اقتصادی مجبورند به این کارها دست بزنند و این کارها نیز شغل هست و فرار از چنین مشاغلی گریزناپذیراست.
حاجی مشهدی طی توضیحات خود، ریتم و ضرباهنگ هر دو اثر نمایشی را کنترل شده خواند. او در همین راستا افزود: پیکره و انداموارهی نمایش فراموشی به صورت هرم وارونه است به طوری که در شروع بسیار پهن و پرصحنه است و در پایان کاملا تیز میشود مانند مثلثی که قاعدهاش بالاو هرمش پایین است و این به سبب آنست که ورود نویسنده به مقدمات و آمادهسازی در فراموشی کمی بیشتر بوده و به ناچار طولانیتر عمل کرده است: تدارکاتی برای سفری که هرگز اتفاق نمیافتد. چمدانی که هیچ وقت برداشته نمیشود و بلیط هواپیمایی که هیچوقت به دست آقا رسول و فرشته خانم نمیرسد.
وی افزود: به نظر میرسد مرد اول نمایشنامه نیز مانند همسرش دچار یک جور فراموشی شده و یا خود را همذات پندارانه، شانه به شانهی همسر دچار فراموشیاش پیش میبرد. این زن و مرد در اثنای نمایشنامه منتظر کسانیاند که وجود خارجی ندارند. فرزندانی که هرگز سفر نرفتهاند و دنبال بلیط هواپیما نیستند یا هواپیمایی که هرگز ساقط نشده و فرزندانی که سقوط نکرده و نمرده اند! همهی اینها در واقعیت یک جور فضاسازی هست برای حسرتهای به دل ماندهی آدمهایی که با کمترین چیزها خوشحال میشوند اما زندگی مجال برخورداری از این لذتهای کوچک و گذرا هم به آنها نمیدهد حتا یک سفر ساده برای آدمی که به ۶۰ سال رسیده و تازه میخواهد به ماه عسل برود، ماه عسل تاخیر که آن هم هرگز انجام نمیشود!
این منتقد در ادامهی سخنان خود با تحلیل و بررسی آثار نمایشی محمدحسین مهرنوش، این نویسنده را دلبسته و وابسته به ژانر تراژدی خواند و در این باره گفت: فراموشی و فکر کردن به خورشید اگر چه درام معمولی به نظر میآیند اما در عمق تراژدی اند. به طوری که در نمایشنامه فکر کردن به خورشید، جلاد از کابوسی میگوید که بسیار خوفانگیز و مالیخولیایی است. این بیانگر آنست که جلاد از کار ناخوشایندی که درآمد دارد، لزوما لذت نمیبرد. او در صحنهای از رگهای بریده شدهی گردنهایی که از آنها خرخرکنان خون فواره میزند و لبهایی که هنوز میجنبند در حالی که سر از آن هاجدا شده است، سخن میگوید. این تصویر بسیار مالیخولیایی و هراسانگیز است و نویسنده با ظرافت هرچه تمام فضای این صحنههای خوفناک را تجسم و تصویرسازی کرده است. نمونهای از این فضاها را بسیار در تراژدی شاهد هستیم.
حاجی مشهدی در همین راستا برای درک مفاهیم گفتار وادعای خود مبنی بر ارتباط تنگاتنگ فضای نمایشنامههای محمدحسین مهرنوش با آثار تراژدی به تعریف این ژانر جدی پرداخت و گفت: در تعریف مکتب ارسطویی، تراژدی یک نمایش با پایان تلخ هست و حتما در آن، قتل و مرگ هست. کشتن هست اما قهرمان همیشه ناخواسته دست به جنایت میزند، به عبارتی سهوی و ناخودآگاه اقدام به قتل میکند و میکشد، مانند همهی قهرمانان نمایشنامههای شکسپیر _اتللو، هملت و مکبت و… _ که میبینید. اینها همه قهرمانانی هستند که ناخواسته دست به جنایت و قتل زدند.
وی با تاکید بر این مطلب که هر دو نمایشنامهی فراموشی و فکر کردن به خورشید آثاری امید بخش و رو به روشنایی است، دغدغهی محمدحسین مهرنوش را به عنوان نویسندهی آثار، رستگاری آدمی دانست.
حاجی مشهدی در پایان با اشاره به وجود برخی اشتباهات تایپی و ویرایشی در متن هر دو نمایشنامه، بر اصلاح و ویراستاری دوبارهی آثار تاکید و به سخنان خود پایان داد.
نشست تخصصی معرفی، نقد و بررسی دو نمایشنامهی فراموشی و فکر کردن به خورشید با حضور اهالی قلم و علاقمندان کتاب و کتابخوانی و دبیر مهبد مهرنوش برگزار شد.