ایلنا گزارش میدهد؛
چالشهای ادامهدار تلویزیون با سلبریتیها/ بیاعتمادی بزرگترین بحران کنونی صداوسیما است
در روزهای اخیر در پی التهابات سیاسی و اجتماعی که در کشورمان شاهد بودیم برخی از مجریها، بازیگران، کارگردانها و... که سالها در تلویزیون فعالیت داشتند علیه این رسانه موضع گرفتند و اعلام کردند که دیگر در صداوسیما فعالیتی نخواهند داشت. این اتفاق که طی این سالها در تلویزیون رخ داده، بارها تلویزیون را وارد بحران و چالش کرده و لازم است دلایل این اتفاق در ابعاد مختلف مورد بررسی قرار بگیرد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، موضع گرفتن سلبریتیهایی که سالها در تلویزیون کار کردهاند علیه این رسانه در سالهای اخیر هربار به شکلی رخ داده است. این اتفاق شاید یک پدیدهی خاص مربوط به کشور ما باشد که براساس روند موجود، سلبریتیهایی که به واسطه حضور در همین رسانه توانستهاند صاحب نام و شهرت شوند و بعضاً هم از ابتدای همکاری خود با رسانه ملی از سیاستهای آن حمایت کردهاند، اما بعدها علیه آن موضع میگیرند و نکته عجیبتر اینکه در برخی موارد حتی نمیتوانند نظر جامعهی مدنظر خود را هم جلب کنند.
شکلگیری اعتراض نسبت به عملکرد رسانه ملی برای به دست آوردن پایگاه اجتماعی میتواند نشان از ضعف عملکرد تلویزیون در جلب نظر مثبت عامه مردم باشد اما در مقابل قطعاً انتقادات بسیاری به عملکرد سلبریتیها نیز مطرح است چراکه در موضعگیریهای آنها تناقضات بسیاری به چشم میخورد که منجر به شکلگیری یک بیاعتمادی از سوی جامعه نسبت به این افراد شده است. حاکمیت این وضعیت در ایران نیاز به تحلیل، بررسی و آسیبشناسی دقیقی دارد و به همین منظور با جواد شمقدری (رئیس اسبق سازمان سینمایی و کارگردان سینما و تلویزیون) و نیز منوچهر اکبرلو (مدرس و منتقد رسانه و سینما) گفتگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
جواد شمقدری معتقد است موضعگیری سلبریتیهایی که از طریق تلویزیون صاحب نام و چهره شدهاند علیه این رسانه، نوعی موضعگیری علیه عملکرد همیشگیشان است که نشان از بلاتکلیفی این افراد در تفکر و آرمانهایشان دارد:
در روزهای اخیر تعداد زیادی از هنرمندان مطرح تلویزیون علیه این رسانه موضع گرفته و اعلام کردند که دیگر با تلویزیون همکاری نخواهند کرد، از نظر شما دلیل موضعگیریهایی از این دست علیه رسانهای که به همین افراد اعتبار داده، چیست؟
دو احتمال میتوان برای این اتفاق در نظر گرفت: یکی اینکه خود فرد دگرگون شده و نسبت به آنچه که پیشتر از آن حمایت میکرده و مواضعی که داشته، دچار تردید شده و در موضع مقابل قرار گرفته است و احتمال دیگر اینکه این افراد از سوی برخی جریانها تهدید میشوند تا چنین مواضعی بگیرند و از آنجا که متأسفانه بعضا قدرت تصمیمگیری بالایی ندارند و نمیتوانند بر سر عهدی که داشتهاند، بمانند و تحت تأثیر این القائات و تهدیدها که آنها را از آینده میترساند، مجبور میشوند مواضعی بگیرند که کاملاً برخلاف جریانی است که تا امروز در زندگی دنبال کردهاند. این حرکت نوعی پشت پا زدن به فرصتها و ظرفیتهایی است که نظام از طریق دستگاهی مثل سازمان صداوسیما برای آنها ایجاد کرده است. درنهایت چنین افرادی با قدرت تصمیمگیری اندک، نمک خورده و نمکدان میشکنند و این مرامی است که در فرهنگ ایرانی بسیار مورد مذمت است.
در این صورت عملکرد تلویزیون در سالهایی که چهرههای جدید متنوعی در آن معرفی نشده، چقدر در شکلگیری این موضعگیریها تأثیرگذار بوده است؟
تلویزیون باید این عرصه را به نوعی مدیریت کند که افراد، شاهنشین صحنه نشوند. تلویزیون باید اجازه دهد نسل جدید و چهرههای جدید هم برای حضور در برنامههای مختلف و آثار نمایشی فرصت داشته باشند. حضور چهرههای جدید یکی از راههایی است که میتوان جلوی جلب شدن توجهات به یک یا چند نفر خاص را گرفت.
حک رسانه ملی نشان میدهد نیروهای نفوذی در صداوسیما با جسارت اقدامات خود را انجام میدهند و با وجود اینکه میدانند پس از این کار به احتمال زیاد به دردسر میافتند اما بیمی از این گرفتاری ندارند و کار خود را انجام میدهند.
اگر بنا را به این بگذاریم که القائات یا تهدیداتی سلبریتیها را نشانه میرود که منجر به موضعگیریشان علیه رسانهای میشود که در آن رشد کردهاند، به این معناست که آن تهدیدها از قدرت رسانه ملی فراتر هستند؟
خیر؛ اگر بخواهیم این ماجرا را به خوبی ترسیم کنیم باید بگوییم برخی از افراد مثل ملاحان ناواردی هستند که در گرداب و طوفانها خیلی زود به داخل امواج میافتند، در واقع اشکال از خود افراد است که ارادهای ندارند و از طرفی تکلیف خودشان را با تفکر و اندیشهشان مشخص نکردهاند چراکه اگر فردی به یک تفکر و اندیشه پایبند باشد این گردابها نباید او را از مسیرش جدا کند. به همین دلیل این افراد وقتی وارد گردابها میشوند، برای آنها همه چیز به این نکته برمیگردد که کدام سمت شانتاژ رسانهای قویتری دارد و میبینیم که امروز قدرت رسانهای جبههی مقابل در مسیر تخریب بسیار قویتر است و تحت تأثیر آن برخی چهرههای هنری و ورزشی هم علیه آنچه که تا امروز از آنها دیدهایم، موضعگیری میکنند.
آیا نباید مشکل را در عملکرد رسانه ملی و سیاستهایش جستجو کرد؟
قطعاً صداوسیما هم گرفتار اشتباهات زیادی هست و برخی از تهیهکنندگان، مجریها و حتی مدیران آن مصداق بارز همان ملاحان ناوارد هستند که در طوفان میافتند. من اشکالاتی که در صداوسیما هست را نادیده نمیگیرم و حتی دیدهایم که وجود نیروهای نفوذی در این رسانه برای همه محرز شده است و خرابکاریهایی مثل همان اتفاقی که در پخش رخ داد، نمونهای از این مسئله است. حک رسانه ملی نشان میدهد نیروهای نفوذی در صداوسیما با جسارت اقدامات خود را انجام میدهند و با وجود اینکه میدانند پس از این کار به احتمال زیاد به دردسر میافتند اما بیمی از این گرفتاری ندارند و کار خود را انجام میدهند.
قطعاً اشکالاتی در عملکرد صداوسیما وجود دارد اما همه این اشکالات دلیل بر توجیه رفتار اشتباه فردی که خود را صاحب اندیشه و هنر میداند، نمیشود. ما در این عرصه استاد علی نصیریان را هم داریم که میبینیم چگونه با صلابت در برابر امواج پرجنبش و جوش این دریای مواج ایستاده و همچون صخرهای قدرتمند تحت تأثیر این امواج قرار نمیگیرد. عملکرد سلبریتیهایی که در این فتنهها ناخواسته وارد میشوند نشان میدهد که آنها در تفکر و اندیشهی خود افراد بلاتکلیفی هستند وگرنه انسان اگر آرمان و هدفی داشته باشد در مسیر خودش ثابت قدم جلو برود، گردابها او را منحرف نمیکند.
جبهههای مقابل برای سلبریتیها تصویری میسازند که شاید آیندهای بدون جمهوری اسلامی وجود داشته باشد و شما در این آینده جایی نخواهید داشت مگر اینکه رفتاری مورد تأیید ما داشته باشید
منفعتطلبی چه اندازه در بروز رفتارهایی از این دست میتواند تاثیرگذار باشد؟
به نظر من آنها بیشتر نگران آیندهشان هستند. جبهههای مقابل برای آنها تصویری میسازند که شاید آیندهای بدون جمهوری اسلامی وجود داشته باشد و شما در این آینده جایی نخواهید داشت مگر اینکه رفتاری مورد تأیید ما داشته باشید. اگر منفعتطلبی هم وجود داشته باشد نوعی آیندهنگری شخصی است درحالیکه انسان وقتی آرمان و هدفی بلند داشته باشد، از این مسیر با دنبال کردن آرزوهای شخصی خارج نمیشود. طبعا افرادی که حزب باد هستند هر طرف که باد بوزد به خصوص در ایام فتنه که بادهای انحرافی بسیار زیاد است، در مسیرهای مختلفی قرار میگیرند. جو روانی و هجمهای که در فضای مجازی وجود دارد، آنها را به تصورات غلطی میرساند اما حتی اگر انسان قصد دارد به دنبال منافع شخصی و آیندهنگری برای خود باشد باید کمی هوشمندانه نگاه کند و در پستوها گرفتار نشود و فقط از پنجره اتاقش بیرون را نگاه نکند، برای دیدبانی، باید در ارتفاع قرار گرفت و چون این افراد در ارتفاع قرار نمیگیرند و از خانه خود خارج نمیشوند، شناخت درستی از شرایط ندارند. درنتیجه این افراد حتی در آیندهنگری و منفعتطلبی هم دچار اشتباه شدهاند.
آرمانگرایی برای دنیای سلبریتی چگونه قابل تعریف است؟
هر کس در حد خود قطعاً یک آرمان فکری دارد یا حداقل صاحب یک تفکر و باور است و اگر تصمیمی میگیرد و موضعگیری خاص خود را دارد، بر اساس یک باور به آن رسیده است و اگر غیر از این باشد او فردی فریبکار و دروغگو است و اصلاً موضعی ندارد و فقط به خودش فکر میکند و حرفهایش هم فریبکاری است. اما من فرض را بر این میگذارم که افراد از روز اول گرفتار نفاق نیستند، لذا معتقدم چنین افرادی تکلیفشان با تفکرات خودشان روشن نیست که اگر باشد، گرفتار گردبادها نمیشوند.
آیا پایگاه اجتماعی تلویزیون با نبود سلبریتیها تضعیف میشود؟
من چنین عقیدهای ندارم و فکر نمیکنم با نبود این افراد که چهره شدهاند، تلویزیون آسیبی ببیند چراکه این افراد اگر صاحب نام و چهرهای هم شدهاند به واسطه حضورشان در این رسانه بوده است. پس تلویزیون از موضعگیریهای آنها هم آسیب نمیبیند و جایگاه و مخاطب خود را خواهد داشت و هر چهره جدیدی که در تلویزیون ظاهر شود باز میتواند در جایگاهی که قرار میگیرد توجه مخاطب را جلب کند. ما نمونههای بسیاری در بین هنرمندان داشتهایم که پس از مدتی کار در همین رسانه ملی علیه آن موضع گرفتند و به رسانههای دیگر رفتند اما هرگز اتفاقی که منتظرشان بودند، برای آنها رخ نداد.
تلویزیون هم باید اقدامات تازهای داشته باشد.
بله و من هم معتقدم همه اشکالاتی که در رفتار برخی سلبریتیها مطرح میشود دلیلی بر این نمیشود که ضعفهای صداوسیما را نادیده بگیریم. تلویزیون در ابعاد مختلف ازجمله سیاستگذاری، نظارت و برنامهریزی باید صاحب مدیریتی هوشمندانه باشد تا دچار ضعف نشود. همچنین در ساخت برنامههای تلویزیونی و آثار نمایشی باید رویکرد مبتکرانه و هنرمندانهای پیش گرفته شود تا نظر مخاطبان به این آثار جلب شود. از طرفی امروز بر هیچکس پوشیده نیست که نیروهای نفوذی در تلویزیون حضور دارند و نقدهای زیادی در این موارد به صداوسیما وارد است و باید به آنها رسیدگی شود. این اشکالات مربوط به امروز هم نمیشود و در سالهای گذشته هم بوده اما امروز بیش از هر زمان دیگری قابل مشاهده است و به همین دلیل شانس اصلاح هم بیشتر است و امیدوارم این همت، شناخت و معرفت در مدیران کنونی وجود داشته باشد تا اصلاحات لازم را صورت دهند.
منوچهر اکبرلو معتقد است که تلویزیون باید بپذیرد هر مجری، بازیگر یا هنرمندی که در این رسانه فعالیت میکند، یک شخصیت مستقل دارد که جهانبینی، اعتقادات و مواضع اجتماعی و سبک زندگیاش ممکن است با آنچه که تلویزیون میپسندد، متفاوت باشد:
تلویزیون طی سالهای گذشته با تکیه بر مجریها و بازیگران سعی داشته محتوای مدنظر خود را تولید و به مخاطب منتقل کند. در این مسیر طبعا افراد خصوصا در ابتدای کار با پیروی کامل از سیاستهای این رسانه ابتدا به شهرت میرسند و بعد به هر دلیل از آن فاصله میگیرند. اصولا چرا تلویزیون بر سلبریتیمحور بودن تاکید دارد؟ آیا امکان گریز از این سیاست وجود دارد؟
استفاده از سلبریتی به عنوان یک عنصر جذاب امری عادی و پذیرفته شده است چه در تلویزیون چه در فعالیتهای اجتماعی مانند امور خیریه و حتی در سیاست و همه رویدادهای جهان، از اعتراض به مثلاً آلودگی محیط زیست تا پیشنهاد کاندیدای ریاست جمهوری در همه جای دنیا شاهد حضور سلبریتیها هستیم. اما در یک برنامه تلویزیونی اگر همه چیز موکول به اتکا و حرفهای سلبریتی باشد آن برنامه به جایی نخواهد رسید. در برنامههای سلبریتیمحور رسانههای جهان که برخی از آنها مخاطبان میلیونی ایرانی هم دارند، شاهد یک اتاق فکر جدی، یک گروه نویسندگان و گروه پژوهش میدانی درباره نیازها و سلیقه مخاطب هستیم. همچنین اینگونه برنامهها از کسانی استفاده میکنند تا به صورت مستمر بازخورد برنامههای پخش شده و عملکرد سلبریتی را بررسی کنند و با جمعبندی آن محتوای برنامه یا رویه مجری را تغییر دهند. این اتفاق اما در ایران رخ نمیدهد و به همین دلیل رفتار نادرست مثلاً رامبد جوان در برنامه «خندوانه» یا پرسشهای تکراری و بیهدف مهران مدیری در «دورهمی» بارها و بارها تکرار میشود، مردم کم کم در شبکههای اجتماعی به آن میپردازند و نادرستی آنها را تحلیل میکنند، یا آن را ابزار مضحکه قرار میدهند اما باز هیچ تغییری در روند برنامه اتفاق نمیافتد چراکه ملاک تهیهکننده و مدیر شبکه فقط حضور رامبد جوان یا مهران مدیری به هر قیمت و با هر هزینهای است. خب طبعا تلویزیون بابت اشتباهات آنها مجبور است هزینه هم بپردازد.
اصولا این رسم است که سلبریتی وقتی به نان و نوایی میرسد، علیه رسانهای که باعث شهرت وی شده، موضعگیری کند و کار را به تحریم و نفی برساند؟
نکتهای که در این میان مهم است مورد توجه قرار بگیرد این است که کسی که در رسانه ملی کار میکند اگر مجری باشد یا بازیگر، یک شخصیت مستقل دارد که این شخصیت مستقل جهانبینی، اعتقادات و مواضع اجتماعی و سبک زندگی شخصی آن فرد محسوب میشود، بنابراین رسانه ملی باید با قبول این واقعیت از افراد مختلف استفاده کند. به بیان دیگر با حضور یک فرد در جلوی دوربین الزاماً جهانبینی یا سبک زندگی فردی یا مواضع اجتماعی او تغییر نخواهد کرد. این توقع نادرست رسانه ملی همواره باعث شده با بیان سخنان یک مجری یا انتشار یک عکس از زندگی شخصی او این بحث دوباره مطرح شود و مورد توجه عامه مردم قرار گیرد چراکه غیر آنچه در ظاهر یا بیان آن مجری میبینند با زندگی بیرونی مجری تفاوت دارد که گاه تفاوت آن بسیار زیاد و حتی متضاد با بیان یا مطالبی است که جلوی دوربین دارد. به نظر میرسد رسانه ملی باید این توقع را منتفی کند که اگر کسی جلوی دوربین قرار گرفت در بیرون از سازمان هم همان شیوه زندگی را داشته باشد. این واقعیتی است که اگر پذیرفته نشود همانطور که طی دهههای گذشته شاهد بودهایم هر چند مدت یکبار رفتار یک مجری در خارج از تلویزیون و رسانهها داغ میشود. تلویزیون هم جز حذف آن مجری کار دیگری نمیکند و این رویه همچنان ادامه خواهد داشت.
تلویزیون به جای تمرکز بر کیفیت و محتوای مناسب، همه چیز را بر دوش شهرت مجری و سلبریتی گذاشته است
تلویزیون سعی دارد آثار پرمخاطب خود را با محوریت یک یا چند سلبریتی روی آنتن ببرد، آیا این اتفاق آسیبپذیری این رسانه را زیاد نمیکند؟
سیاست توجه و تمرکز بر آدمهای مشهور در تلویزیون ما یک سیاست شکستخورده است. تلویزیون به جای تمرکز بر کیفیت برنامه و محتوای مناسب همه چیز را بر دوش شهرت مجری و سلبریتی گذاشته است، نتیجه آن این است که میبینیم؛ یعنی با کوچکترین موضع یا انتشار عکسی از سوی سلبریتی، کل برنامه منتفی میشود و کسی نیز پاسخگوی هزینههای تولید این برنامهها نیست. اگر محور برنامهسازی، کیفیت و نیاز مخاطب در نظر گرفته شود دچار این آسیب نمیشویم. در تمامی برنامههای دنیا این کیفیت برنامه و کار اتاق فکر متخصص برنامهها است که یک برنامه گفتوگو محور یا مسابقه یا سرگرمکننده را به همراه مجری آن مطرح میسازد. هیچ کجا روال برنامهسازی مانند ما نیست که تولید یک اثر فقط و فقط متکی بر استفاده از یک سلبریتی باشد.
در حال حاضر میبینیم که مثلاً مسابقه «برنده باش» فقط متکی بر نشان دادن محمدرضا گلزار است و با انبوهی سوالات اطلاعات عمومی روبرو هستیم که در بسیاری موارد یا غلط است یا برای مخاطب اطلاع یافتن از آنها کوچکترین خاصیتی ندارد. به عبارت دیگر برنامه هیچگونه فرهنگسازی را در نظر ندارد. این در مورد برنامههای اجتماعی مانند «دورهمی» هم مصداق دارد، یعنی تولید فقط با حضور مهران مدیری انجام شده که او نیز با سوالاتی که دیگر برای همه تکراری شده زمان برنامه را پرمیکند و مخاطب جز دیدن مهران مدیری و سلبریتی مهمان او چیزی عایدش نمیشود اما به اصرار تهیهکنندهها برای راضی نگاه داشتن مدیران در لابهلای حرفها چیزهایی درباره سبک زندگی یا مفاهیم مذهبی بیان میشود. از آنجا که برای بیان این مطالب هیچ برنامه و آمادهسازی در تولید وجود نداشته است، طبیعیست که مخاطب نیز هیچ تأثیر نمیپذیرد و به راحتی متوجه میشود که این بخشها برای خالی نبودن عریضه بیان شده است. به همین دلیل است که به صورت ناخودآگاه اینگونه برنامهها هیچ تأثیر فرهنگی بر مخاطب ندارد.
بیاعتمادی بزرگترین بحران کنونی صداوسیما است. با وجود بودجههای بسیار کلان و همچنین حضور بسیاری از اهل فن و اهل هنر و اهل رسانه در مجموعه صداوسیما، این مجموعه هیچ برنامه مشخصی برای عبور از بحران بیاعتمادی ندارد
آیا میتوان نتیجه گرفت که بعضا سلبریتیها برای حفظ پایگاه اجتماعیشان علیه رسانه ملی موضع میگیرند؟
مسئله بیاعتمادی بزرگترین بحران کنونی صداوسیما است. با وجود بودجههای بسیار کلان و همچنین حضور بسیاری از اهل فن و اهل هنر و اهل رسانه در مجموعه صداوسیما، این مجموعه هیچ برنامه مشخصی برای عبور از بحران بیاعتمادی ندارد. همواره عملکرد بسیاری از مدیران از روی ناآگاهی و تخصص نداشتن به مقوله رسانه، باعث شده این بیاعتمادی افزایش یابد. درنهای هم تا زمانی که برنامهای برای خروج از این بحران وجود نداشته باشد وضعیت به همین روال خواهد بود و هر مدت یک بار همکاران رادیو و تلویزیون از جمله مجریان که بیشتر جلوی دید هستند تصمیم میگیرند که انتخاب کنند؛ در رسانه حرف بزنند و بدانند که مردم نسبت به آن سخنان بیاعتماد هستند یا خود را از قید وابسته به تلویزیون بودن رها کنند و سخنی را بگویند یا رفتاری را داشته باشند که احتمال بدهند بیشتر مورد اعتماد مردم جامعه قرار میگیرد. گاهی گفته میشود که تلویزیون باید در گزینش مجریان حساسیت بیشتری به خرج دهد، کسانی که چنین میگویند با رویه تلویزیون آشنا نیستند و نمیدانند چه سختگیریها و مراحلی برای مجری شدن وجود دارد. این یعنی؛ مشکل مربوط به قبل از ورود مجریان نیست، بلکه مشکل پس از ورود و پس از مطرح شدن مجری و پس از تضاد مواضع تلویزیون و واقعیت بیرونی رخ میدهد.
تا زمانی که مردم صداهای متنوع را نشنوند بحران بیاعتمادی ادامه دارد
و تلویزیون چگونه میتواند اعتماد از دست رفته را به دست بیاورد؟
تلویزیون دیر یا زود باید اقتضاعات رسانه را به رسمیت بشناسد، اقتضاعات رسانه یعنی سکوت نکردن، پرداختن فوری به اتفاقات بیرونی، بیان مواضع افراد مختلف در یک واقعه و به رسمیت شناختن دیدگاههای متضاد با مواضع رسمی تلویزیون. در حال حاضر چنین نیست؛ یعنی حتی کسی که سالها در تلویزیون به صورت مجری یا مهمان یا کارشناس حضور داشته و همین الان نیز فعالیت او از تلویزیون پخش میشود اگر کوچکترین سخنی بر خلاف مواضع تلویزیون اعلام کند، سخنانش حذف میشود و در صورت اعتراض او به لیست بلند بالای ممنوعالتصویرها افزوده میشود. اقتضائات رسانه یعنی کاری که رسانههای کشورهای دیگر درباره رویدادهای کشور ما انجام میدهند. یعنی با وقوع هر رویداد بلافاصله به سراغ آن میروند، بلافاصله آنگونه که میخواهند اطلاعرسانی میکنند و همواره از وجود افراد با دیدگاههای مختلف استفاده میکنند. تلویزیون ما در موارد اندک مانند ساخت برنامه «شیوه» در چند هفته گذشته بسیار محافظهکارانه این اقتضاعات را رعایت میکند و حتی میبیند که چنین برنامههایی هر چند اندک و هر چند در شبکههای خاص مانند شبکه چهار هر گاه پخش شدهاند فوراً مورد استقبال مردم قرار گرفتهاند اما روحیه محافظهکارانه و بیتوجهی به اقتضاعات رسانه سبب شده این رویه فراگیر نباشد و تا زمانی که مردم صداهای متنوع را نشنوند این بحران بیاعتمادی متأسفانه ادامه خواهد داشت.
سوال دیگر این است که چرا برخی سلبریتیها که با وجود تلاش برای حفظ پایگاه اجتماعیشان علیه رسانه ملی موضع میگیرند، بازهم اقبال جامعه را از دست میدهند؟
یکی از اعتراضات جامعه به ویژه در سالهای اخیر دوگانگی آنچه بیان میشود یا نشان داده میشود با آن چیزی است که در زندگی واقعی مسئولان و نیز سلبریتیها وجود دارد. در نتیجه در حال حاضر اگر یک سلبریتی موضعی خارج از بیان جلوی دوربین را مطرح کند مخاطب او هنوز به تضاد رویکرد آنها توجه دارد، بنابراین همان اندازه که عملکرد مجری را جلوی دوربین تصنعی و به فرموده تلقی میکنند، مواضع جدید هم اعتماد به همراه ندارد، مگر در پی یک زمان نسبتاً طولانی که مردم شاهد یکدست بودن حرف و شیوه زندگی آن مجری باشند.