خبرگزاری کار ایران

در گفت‌وگو با دیپلمات پیشین ایران در انگلستان مطرح شد؛

راهکار عجیب ملکه انگلیس برای چالشِ طاسیِ سیاستمداران ارشد کشورش/ نقش ملکه در حذفِ فیزیکیِ مخالفان خود/ کلاهی که الیزابت در ماجرای برگزیت بر سر انگلیسی‌ها گذاشت

راهکار عجیب ملکه انگلیس برای چالشِ طاسیِ سیاستمداران ارشد کشورش/ نقش ملکه در حذفِ فیزیکیِ مخالفان خود/ کلاهی که الیزابت در ماجرای برگزیت بر سر انگلیسی‌ها گذاشت
کد خبر : ۱۲۷۷۲۷۵

نباید فراموش کنیم که انگلیس مظهر و مرکزیت توطئه در جهان است و نظریه توطئه که بعضا به سخره گرفته می‌شود نیز واقعا وجود دارد. انگلیسی‌ها اعتقاد دارند که سلطنت نوعی استمرار را برای آن‌ها ایجاد می‌کند و این مساله خوب است. در این چهارچوب شاهدیم که دگرگونی‌های عمیقی در دهه‌های اخیر در انگلستان در مقایسه با کشورهایی نظیر آمریکا، آلمان و فرانسه رخ نداده است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، همزمان با مرگ ملکه انگلستان (ملکه الیزابت دوم) و متعاقبا به تخت نشستنِ چارلز سوم (پسر ملکه انگلیس) بر تخت سلطنت این کشور، بحث‌ها و مناظرات گسترده‌ای در اقتصی نقاط جهان در مورد شخصیت و اقدامات ملکه انگلیس از سوی ناظران و تحلیلگران مختلف ارائه و مطرح می‌شود. مباحثی که هر کدام از آن‌ها سعی دارند تا حدی و از منظری خاص، به ارزیابی دوران حضور ملکه انگلیس در قدرت و حیات سیاسی و اجتماعی وی بپردازند.

در گفتگو با «سیدوحید کریمی» دکترای روابط بین‌الملل و دیپلمات سابق کشورمان در لندن و نیویورک، به بررسی برخی پرسش‌های اساسی و مهم و البته ابهامات در رابطه با سیاست‌ها و رویه‌های ملکه انگلیس و به طور کلی دستگاه سلطنت این کشور در عرصه حکمروایی انگلستان پرداختیم. مشروح گفتگو با سیدوحید کریمی را در ادامه می‌خوانید:

یکی از گزاره‌هایی که مدام به ویژه در رسانه‌های غربی در مورد ملکه انگلیس و دربارِ این کشور گفته شده و می‌شود، این مساله است که آن‌ها از جایگاهی تشریفاتی برخوردارند و مداخله چندانی در به ویژه معادلات سیاسی کشورشان ندارند. نظر شما در این رابطه چیست؟

من به عنوان فردی که قریب به ۹ سال را در لندن در چهارچوب دوران تحصیلی‌ام جهت اخذ مدرک دکترای روابط بین الملل و همچنین دیپلمات کشورمان در انگلستان گذرانده‌ام، بر این باورم که خیر، نقش ملکه و اکنون پادشاه انگلستان در سازوکارهای سیاسی این کشور تشریفاتی نیست. با این حال، نکته اساسی این است که دستگاه سلطنت انگلیس تبحر خاصی را در پنهان کردنِ این موضوع دارد. جالب است بدانید که در دوران حضور ملکه الیزابت دوم در قدرت در انگلستان، دستگاه سلطنت این کشور به اندازه خودِ دولت این کشور و حتی بیشتر، سازوکارها و تشکیلات سیاسی برای خود تعریف و ایجاد کرده است. غیرمنطقی است اگر تصور کنیم این تشکیلات عظیم در راستای دستورکارهای فردی ایجاد شده‌اند که پُست و مقامی تشریفاتی دارد. با این حال، به تدریج در سال‌های اخیر و در شرایط کنونی این نکته آشکار شده و می‌شود که اساسا نقش ملکه انگلیس در این کشور تشریفاتی نبوده و نیست.

در این چهارچوب، مساله توسعه علم ارتباطات و رسانه‌ها و مخصوصا قوانینی که امکان افشای بسیاری از واقعیت‌های سیاسی را پس از گذشت مدت زمانی مشخص می‌دهند، نقشی اساسی در افشای این مساله بازی کرده و می‌کند. البته که در این رابطه من به عنوان شخصی که با سیاست و حکومت در بریتانیا آشنا هستم، می‌توانم به دو نمونه از اینکه نقش دستگاه سلطنت در این کشور تشریفاتی نبوده نیز اشاره کنم: یک نمونه در این رابطه این است که خودِ چارلز سوم پادشاه کنونی بریتانیا که فرزند ملکه الیزابت است، در دوران نخست وزیری بوریس جانسون، به سیاست‌های دولت وی در رابطه با مهاجران شدیدا اعتراض داشت. مساله‌ای که در رسانه‌های انگلیس نیز سر و صدای زیادی به پا کرد و جالب اینکه دولت جانسون مجبور به اجرایی نکردنِ سیاست‌های خود در موضوع مذکور شد. نکته دوم اینکه چارلز سوم در مساله شهرسازی و معماری لندن نظرات زیادی را ابراز می‌کرد و بعضا انتقاداتی را نیز از شهردار لندن مطرح می‌ساخت که بازتاب رسانه‌ای نیز پیدا می‌کرد و موجب عقب‌نشینی مقام‌های شهریِ لندن در برابر نقظه نظرات چالز می‌شد. جدای از همه این‌ها من فکر می‌کنم اینکه ملکه انگلیس در روزهای آخر عمر خود به اسکاتلند رفته بود نیز سفری بود که با هدفِ مقابله با استقلال‌طلبی این منطقه انجام شده بود.

این‌ها تنها نمونه‌های کوچکی از فعالیت‌های جدی و مهم ملکه و خاندان سلطنتی انگلیس و دربار این کشور است که نشان می‌دهد طرح این گزاره که اساسا ملکه و دستگاه سلطنت در انگلستان جایگاهی تشریفاتی دارند، چندان واقع‌بینانه به نظر نمی‌رسد. جدای از این‌ها اساسا انگلیسی‌ها عادت ندارند که در حوزه‌هایی که مهم نیستند پول‌های سنگین خرج کنند. جالب است بدانید که وقتی مالیات‌دهندگان بریتانیایی نسبت به هزینه کردِ مالیات‌های پرداختی خود از سوی دستگاه سلطنت این کشور در موارد مرتبط با دربار بریتانیا و اعضای خاندان سلطنتی اعتراض کردند (مخصوصا با توجه به اینکه خانواده سلطنتی انگلیس گاه و بیگاه فسادها و رسوایی‌های اخلاقی زیادی نیز به بار می‌آوردند)، ملکه این کشور پذیرفت که این هزینه‌ها را کاهش دهد با این حال دربار بریتانیا این کسری خود را از جیب کشورهای مشترک‌المنافع و یا حتی بر اساس برخی گزارش‌هایی که بعدها منتشر شد، از طریق قاچاق مواد مخدر در افغانستان پس از اشغال این کشور تامین کرد. مساله‌ای که به طور خاص افشای بیشتر ابعاد آن برعهده نخبگان و خبرنگاران و رسانه‌هاست.

پس شما معتقدید که واقعیت‌های میدانیِ سیاست در بریتانیا حاکی از چربیدنِ قدرت دولت در سایه دستگاه سلطنت، بر دولت مستقرِ این کشور هستند؟

بله. اما باید توجه داشت که وضعیت تفوق و برتری قدرت دستگاه سلطنت بریتانیا بر دولت‌های مستقر در این کشور، همیشه به شیوه امروز نبوده است. مثلا در دوره نخست وزیری وینستون چرچیل، وی تا حد زیای بر ملکه و دستگاه سلطنت برتری و کنترل داشت. به مرور زمان و با گذشت بیش از هفت دهه از حضور ملکه انگلیس در قدرت، وی تا حد زیادی در چهارچوب‌های قدرت جا افتاده بود که در نتیجه شاهد بودیم دولت‌های اخیر بریتانیا کاملا مطیعِ شخص ملکه و اوامر دربارِ انگلستان بودند. یعنی هر چه زمان گذشت، میزان اطاعت‌پذیری دولت‌های مستقر بریتانیا از دربار این کشور به نحو قابل ملاحظه‌ای افزایش یافت. البته که در این فرآیند ملکه انگلیس عملا در حال یادگیری ترفندهای جهان سیاست بود. من حتی به یاد دارم در زمان مارگارت تاچر که من در انگلستان دانشجو بودم، وی چندان ملکه انگلیس را تحویل نمی‌گرفت و توجه چندانی به وی نداشت و با هم رقابت‌هایی نیز داشتند.

در مورد نفوذ زیادِ ملکه بر معادلات سیاسی انگلیس یک مثال جالب می‌توانم ارائه کنم. زمانی نخست وزیران و رهبران ارشد بریتانیا در چندین دوره افرادی بودند که از حیث ظاهری طاس (کچل) بودند. در آن دوران این مساله به یک موضوع طنز میان مردم بریتانیا تبدیل شده بود و آن‌ها مدام سوال می‌پرسیدند که چرا سیاستمداران ارشد انگلیسی همه طاس شده‌اند؟ دراین راستا، ظاهرا ملکه انگلیس گفته بود که دو سیاستمدار کاکل زری، رئیس احزاب کارگر و محافظه‌کار بریتانیا شوند تا این خواسته مردم برطرف شود. جالب اینکه شاهد بودیم پس از این موضع‌گیری ملکه انگلیس، دو کاکل زری یکی دیوید کامرون و دیگر اِد میلیبند، روسای احزاب مذکور شدند.

یکی از مسائلی که به ویژه در عصر جدید و در حوزه حکمروایی غربی مطرح می‌شود تاکید بر مفاهیمی نظیر حکومت انتخابی و دموکراسی و کنشگری دولت به مثابه خدمتگزار ملت یا همان جمهوری است. به نظر شما به چه دلیل در این چهارچوب، شاهد دوامِ نهاد سلطنت که نهادی سنتی و غیرانتخابی در انگلیس است، هستیم؟

وقتی حکومت‌هایی در جهان نظیر فرانسه و آلمان و یا آمریکا را مشاهده می‌کنیم، به وضوح شاهدیم که آن‌ها متزلزلند. مثلا در آمریکا ماجرای ترامپ را دیدید که آمریکا را دگرگون کرد و داشت آن را به سمت دیکتاتوری پیش می‌برد. در آلمان نیز شاهدیم که وضعیت آشفته است و اولاف شولتس صدراعظم آلمان به تازگی اعلام کرده که گرفتاری‌های امروز آلمان تا حد زیادی به دلیل سوءعملکرد آنگلا مرکل است. در فرانسه نیز آشفتگی‌های قابل ملاحظه‌ای را شاهدیم و رضایت چندانی از عملکرد امانوئل مکرون وجود ندارد و خیلی‌ها وی را رئیس جمهورِ ثروتمندان می‌دانند و جامعه عملا چند تکه شده است.

این‌ها نمونه‌های محدودی هستند که به زعم برخی تحلیلگران غربی به دلیل آنچه فقدان یک حکومتِ محوری نامیده می‌شود، موجب ایجاد وضعیتی آشفته شده‌اند. انگلیسی‌ها برای مدت کوتاهی جمهوری بودند با این حال بار دیگر به سلطنت بازگشتند. دلیل آن‌ها نیز صرفا این نبود که سلطنت بهترین گزینه در دسترسِ آن‌ها است بلکه آن‌ها به این مساله اعتقاد داشتند که سلطنت نوعی استمرار را برای آن‌ها ایجاد می‌کند و این مساله خوب است. در این چهارچوب شاهدیم که دگرگونی‌های عمیقی در دهه‌های اخیر در انگلستان در مقایسه با کشورهایی نظیر آمریکا، آلمان و فرانسه رخ نداده است. از این رو اینطور به نظر می‌رسد که دستگاه سلطنت صرفا به همین دلیل توانسته دوام پیدا کند. در این چهارچوب، دستگاه سلطنت و ملکه انگلیس در سال‌های اخیر به خوبی یاد گرفته بودند که چطور بدون جلب توجه افکار عمومی، اقدام به دخالت در امور سیاسی و حکمرواییِ کلان بریتانیا کنند. من حتی به یاد دارم که گفته می‌شد ملاقات‌های هفتگی که نخست وزیر انگلیس با ملکه این کشور داشت، کاملا مخفی بود و علنی هم نمی‌شد. در این چهارچوب، ملکه انگلیس یکسری دستورات را به صورت تیتروار به نخست وزیر می‌داد (در قالب یک سند) و نخست وزیران انگلیس مختار بودند که به هر نحو ممکن که خود می‌دانند، آن‌ها را اجرایی کنند.

این دیگر رِندی دولت‌ها و نخست وزیران بریتانیا بود که چگونه بخواهند سیاست‌ها را با ترفندی اجرا کنند که هم دستورات ملکه انگلیس اجرایی شود و هم آبرو و اعتبار دولت زیر سوال نرود. در این رابطه یک مثال خیلی روشن و واضح نیز وجود دارد که همان خروج انگلستان از اتحادیه اروپایی (برگزیت) است. این دستورکار در واقع نظر مستقیمِ ملکه انگلیس و دستگاه سلطنت در این کشور بود. آن‌ها فکر می‌کردند که انگلستان در داخل اتحادیه اروپایی با محدودیت رو به رو است و نمی‌تواند جایگاه خود را حفظ کند و بهتر است که از این اتحادیه خارج شود. آن‌ها این دستور را به بوریس جانسون نخست وزیر وقت این کشور دادند و وی با هزار کلک و شارلاتان بازی باید آن را اجرا می‌کرد. در واقع، نخست وزیرِ وقت، خود را در چهارچوب اهداف دستگاه سلطنت قرار داد.

در همین رابطه، گزارشی مستند در مورد خروج انگلستان از چهارچوب اتحادیه اروپایی (پیش از تحقق این مساله) منتشر شد که بر اساس آن سود و زیان‌های این موضوع برای مردم انگلستان مورد اشاره قرار می‌گرفت. بر اساس گزارش مذکور، در صورت تحقق برگزیت، شهروندان انگلیسی هرکدام در سال سه هزار پوند لیره استرلینگ از دست می‌دادند و درآمدشان کاهش می‌یافت. در آن زمان، دیوید کامرون نخست وزیر وقت بریتانیا این پاراگراف را از گزارش مذکور خارج و سانسور کرد. در واقع، وی با این کار در راستای منافع سلطنت انگلیس و نَه مردم این کشور گام گذاشت. جالب اینکه اکنون پس از خروج انگلیس از اتحادیه اروپایی، مردم این کشور فهمیده‌اند که چه ضرری از این مساله متحمل شده‌اند و چه بسا اگر قرار باشد دوباره در این رابطه رفراندومی برگزار شود، احتمالا آن‌ها به این رفراندوم جواب منفی خواهند داد. در این چهارچوب، این مثال‌ها تا حد زیادی جنسِ رابطه میان دولت و سلطنت در انگلیس را روشن می‌کنند و در نوع خود می‌توانند روشنگر باشند.

خانواده سلطنتی بریتانیا به ویژه در دوران حضور ملکه الیزابت دوم در قدرت، رسوایی‌ها و بحران‌های درونی زیادی را به نمایش گذاشته‌اند که از جمله آن‌ها می‌توان به کشته شدن مشکوک شاهزاده جورج (که شهره به انحرافات جنسی و مصرف شدید مواد مخدر بود) و یا پرنسس دایانا، همسر سابق پادشاه کنونی بریتانیا در یک حادثه رانندگی در پاریس اشاره کرد. در این میان، نکته اصلیِ هر دو مثال ذکر شده این بود که هر دو نفر کشته شده، به نوعی برای ملکه انگلستان به مثابه بار اضافی تلقی می‌شدند. یکی (شاهزاده جورج) به دلیل بی‌آبرویی خود برای دستگاه سلطنت انگلیس ایجاد هزینه می‌کرد و دیگری (پرنسس دایانا) به واسطه مخالفت‌های علنی خود با رویه‌های نظام سلطنتی انگلیس و خوی نژادپرستی و برتری طلبی آن، به نوعی برای آن مشکل‌ساز شده بود. به نظر شما تا چه حد تئوری‌ها در این زمینه که ملکه و دستگاه سلطنت، در حذف فیزیکیِ برخی افراد مخالف و یا ناسازگار با خود و سیاست‌هایشان دست داشتند، معتبر هستند؟

به یاد دارم زمانی در بریتانیا رابرت مکسول سرمایه‌دار مشهور بریتانیایی که صاحب نهادهای رسانه‌ای متنفذی نیز بود، در جریان یک حادثه مشکوک جان خود را از دست داد و در این رابطه گمانه‌زنی‌های زیادی نیز مطرح شد. از این جهت در پاسخ به سوال شما می‌توانم بگویم بله تا حدی این قبیل ادعاها می‌توانند معتبر باشند زیرا وقتی اداره اسناد انگلستان اسناد مهم این کشور را پس از سه دهه افشا می‌کند، می‌توانیم به وضوح ردپای توطئه و طرح‌های خاص را در برخی رویدادهای مهم سیاسیِ وقت به وضوح ببینیم و حتی خودِ انگلیسی‌ها نیز این مساله را انکار نمی‌کنند. با این حال، انگلیسی‌ها در همان زمانِ وقوع تحولات اجازه نمی‌دهند که جوی علیه آن‌ها ایجاد شود و اوضاع از کنترلشان خارج گردد. نباید فراموش کنیم که انگلیس مظهر و مرکزیت توطئه در جهان است و نظریه توطئه که بعضا به سخره گرفته می‌شود نیز واقعا وجود دارد. به طور خاص در جریان کوتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به وضوح نقش منفی دولت و دستگاه سلطنت بریتانیا را با توجه به اسناد منتشر شده در این رابطه شاهد بوده‌ایم. نمونه متاخر‌تر هم در این رابطه جنگ عراق است.

کنگره آمریکا زمانی گزارشی را ارائه کرد و در آن توضیح می‌داد که چرا آمریکا در عراق وارد جنگ شده اما نتوانسته در این کشور سلاح‌های کشتار جمعی پیدا کند. جالب اینکه در گزارش مذکور به صراحت قید شده که ما (آمریکا) توسط انگلستان اغفال شدیم. از این منظر، انگلستان یک گزارش جعلی درست کرد و آن را به بوشِ پسر داد و وی با استناد به همان گزارش، مجوز جنگی خونین و خانمان سوز را علیه عراق گرفت. البته که نمونه‌های منفی و خسارت‌بارِ این چنینی در عرصه سیاست انگلستان و به طور خاص با محوریت دستگاه سلطنت این کشور کم هم نیستند. مثلا در یک نمونه همین اواخر (دو سه هفته پیش)، گزارش‌هایی منتشر شد که نشان می‌داد پادشاه کنونی انگلیس چارلز سوم از اسامه بن لادن رشوه گرفته است. در این چهارچوب، به نظر من اعضای خاندان سلطنتی انگلیس عاری از فساد و یا رویه‌های مجرمانه نیستند. با این حال، آن‌ها قدرت رسانه‌ای قابل توجهی دارند و خیلی زود بر اقدامات و سیاست‌های غیرقانونی و نامشروعشان سرپوش می‌گذارند.

گفتگو: سامان سفالگر

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز