یادداشتی از سید محمدرحیم ربانیزاده؛
میراث پدر، تبارشناسی یک رویداد (نامه محمدبن ابوبکر به معاویهبن ابوسفیان)
سیدمحمدرحیم ربانیزاده، رئیس پیشین مرکز تحقیقات امام علی (ع) و رئیس فعلی پژوهشکده مطالعات قرآنی پژوهشگاه، در یادداشتی به مناسبت عید سعید غدیرخم نوشت: در اینکه سخنان معاویه حقی را به لحاظ سنت شرعی برای او اثبات نمیکند شکی نیست اما در اینکه این سخنان او دربردارنده واقعیت باشد نیز جای انکار تاریخی نیست.
این نوشتار به تحلیل و تفسیر نامهای میپردازد که مورخان اسلامی مانند (بلاذری در انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۹۳) و (مسعودی در مروج الذهب، جلد دوم، ص ۱۵) به شکل کامل نقل کردهاند اما محمدبن جریر طبری در بیان وقایع سال ۳۸ هجری و ابن اثیر -که همه مطالب خود را تا سال ۳۰۲ هجری بر پایه تاریخ طبری تنظیم نموده- نسبت به این نامهها به اشاره اکتفا کرده و آوردهاند که نامهها را شایسته نقل ندیدهاند زیرا عامه مردم قادر بر هضم و تحمل آنها نمیباشند. (۱)
من در این نوشتار سعی کردهام اساس و پایه بحث را بر متن بلاذری و مسعودی بنا کنم.
امام علی(ع) هنگامی که قیس بن سعد بن عباده را از حکومت مصر برداشت، محمد بن ابی بکر را به جای او فرستاد. محمد پس از رسیدن به مصر نامهای به معاویه نوشت. ایشان در نامه خود به معاویه، به دفاع از حضرت علی (ع) و حق ولایت او و به تخطئه معاویه و ناحقی او میپردازد. او با استفاده از لفظ «منحرف» و «لعین ابن لعین» درباره معاویه، ابتدا در خصوص لزوم اطاعت دینداران و مومنان از ولایت الهی سخن میراند و با اشاره به سبقت علی (ع) در امتثال رسالت و خدمات آن حضرت در راستای حمایت از رسول خدا، توطئههای معاویه و پدرش را در حق علی(ع) نکوهش میکند. (۲)
معاویه خطاب به محمد ابن ابیبکر پاسخی داده و در آن به دفاع ازخود میپردازد اما استدلال معاویه حاوی سه نکته است: نخست اینکه به حق حضرت علی (ع) و تقدم او بر دیگران برای جانشینی تصریح میکند و دوم اینکه مسبب شکلگیری جریانی را که مانع تحقق جانشینی علی(ع) شد پدر محمد ابن ابیبکر، یعنی ابوبکر (خلیفه اول) و عمر میداند که باعث شدند این حق از علی(ع) سلب گردد. نکته سوم در نامه معاویه این است که حکومت معاویه بر شام نیز محصول شیوه مدیریتی ابوبکر است که این منصب را به آنان بخشید.
بنابراین معاویه به محمد ابن ابیبکر طعنه میزند که اگر کسی لایق این باشد که برای مانع شدن علی از جانشینی پیامبر سرزنش گردد همانا پدر او، ابوبکر، است که این شیوه را بنا نهاد و آنچه محمد ابن ابیبکر به آن انتقاد دارد میراثی است که از پدرش به جا مانده است. معاویه به محمد ابن ابیبکر توصیه میکند که اگر باید از کسی برای حق علی(ع) عیبجویی کند همانا آن شخص کسی جز پدر او نیست:
«از معاویه پسر صخر بسوی نکوهشگر پدر خویش محمد ابن ابیبکر، اما بعد نامه تو به من رسید که در آن از عظمت و قدرت و سلطنت خدا که شایسته آن است و انتخاب پیمبر خدا صلی الله علیه و سلم و علی آله سخن گفته بودی با سخنان دیگر که مایه ضعف تو و تحقیر پدر تو است از فضیلت پسر ابوطالب و سوابق قدیم و قرابت او با پیمبر خدا صلی الله علیه و سلم و اینکه به هنگام خوف و خطر در قبال او جانبازی میکرده است، سخن گفته بودی و این محاجه و عیبجوئی که بر ضد من کردهای به فضیلت دیگران است نه فضیلت تو، و من خدائی را که این فضیلت را از تو گرفت و بغیر تو داد ستایش میکنم.» (۳)
معاویه در ادامه نامه به نکته جالب توجهی اشاره میکند و به محمدبن ابیبکر یادآوری میکند:
«من و پدرت فضیلت و حق پسر ابو طالب را لازم و مسلم میداشتیم و چون خداوند وعده خویش را با پیمبر علیه الصلاة و السلام بسر برد و حجت خویش آشکار کرد و او صلوات الله علیه را به جوار خویش برد، پدر تو و فاروقش (عمر) اول کس بودند که حق وی بگرفتند و با وی خلاف کردند و بر این کار همدل و هم سخن بودند و او را به بیعت خویش خواندند. او دریغ ورزید و کوتاهی کرد و با وی سختیها کردند و قصدی بزرگ داشتند آنگاه وی بیعت کرد و تسلیم شد، ولی آنها وی را در کاری شرکت ندادند و به راز خویش واقف نکردند، و سومین آنها عثمان نیز از روش و رفتارشان پیروی کرد….» (۴)
با نظر به این زمینه تاریخی است که معاویه در نامه خطاب به محمد ابن ابیبکر میگوید تو با کسی مخالفت میکنی که پدرت زمینه حکومت او را فراهم کرده است. معاویه در ادامه نامه میگوید اگر کار ما نادرست باشد این نادرستی را نیز باید به کسی نسبت داد که این بنا را نهاده و او کسی جز پدرت ابوبکر نیست:
«پدرت (ابوبکر) راه او (معاویه) را هموار کرده، و پایه حکومت او را نهاده.» (۵)
موضوعی را که معاویه در خصوص تثبیت جایگاهش در شام و نهایتا ادامه حکومت امویان به آن اشاره میکند، به گزارش منابع تاریخی، با واقعیت تطبیق دارد. ماجرا به این صورت بوده است که پس از واقعه سقیفه، زمانی که ابوبکر به خلافت رسید در حکمی خالد بن سعید بن عاص را به عنوان حاکم منطقه شامات انتخاب کرد. (۶) خالد بن سعید از حامیان علی ابن ابیطالب بود. این انتخاب در شرایطی صورت میگرفت که علی ابن ابیطالب و نیز تعدادی از صحابه مانند طلحه، زبیر، سهل ابن حنیف، عثمان ابن حنیف با ابوبکر بیعت نکرده بودند. درواقع خالد ابن عاص تنها اموی بود که در جناح علی بود و از ایشان حمایت میکرد. به همین دلیل عمر به ابوبکر در خصوص سپردن حکم فرماندهی شام به خالدبن سعید بن عاص اعتراض کرد. (۷) عمر با یادآوری امتناع اولیه خالد از بیعت با ابوبکر و باور خالد به شایستگی علی برای رهبری مسلمانان پس از پیامبر باعث تغییر حکم خالد و نصب یزید بن ابوسفیان به جای وی گردید. (۸)
پس از انتصاب یزید، ابوسفیان با ابوبکر بیعت کرد. از همین زمان بنیامیه رسما وارد ساختار قدرت شدند. یزید بن ابیسفیان حاکم شام بود تا اینکه در زمان خلیفه دوم از دنیا رفت، پیکی خبر درگذشت یزید را برای عمر آورد، و عمر به واسطه همان پیک معاویه را به عنوان حاکم کل شام انتخاب کرد. برخی منابع گفتهاند که پس از نصب معاویه بود که ابوسفیان، به خلیفه دوم گفت که صله رحم انجام دادی، حق برادری در قبال ما انجام دادی که فرزند مرا به عنوان حاکم شام انتخاب کردی. (۹)
و اینچنین بود که بنای شکلگیری حکومت معاویه در زمان خلیفه اول و دوم تثبیت شد. معاویه نیز در ادامه نامه به محمدبن ابی بکر همین مطلب را گوشزد مینماید:
«اگر آنچه ما میکنیم درست است، پدرت این حکومت گرفت و ما شرکای اوییم. اگر پدر تو چنان نکرده بود، ما به خلاف پسر ابوطالب نمیرفتیم و تسلیم او میشدیم. ولی دیدیم که پدر تو پیش از ما با وی چنان رفتار کرد، ما نیز تبعیت او کردیم. پس هر چه خواهی عیبجوئی پدر خود کن یا از این کار دست بدار، و السلام علی من اناب.» (۱۰)
واکاوی سخنان معاویه با توجه به وقایع تاریخی حاوی نکات مهمی است. در این واکاوی لازم است دو چیز را مجزا در نظر گرفت: حقیقت و واقعیت. در اینکه سخنان معاویه حقی را به لحاظ سنت شرعی برای او اثبات نمیکند شکی نیست اما در اینکه این سخنان او دربردارنده واقعیت باشد نیز جای انکار تاریخی نیست. معاویه در نامه خود به برتری علی (ع) و حق جانشینی او اشاره دارد و حقی را در خصوص او ثابت میکند. بنابراین، به طور سلبی اثبات حق برای خود در امر غصبی را ناممکن ساخته اما در عین حال واقعیت وقایع را روشن ساخته است. زیرا واکاوی بستر تاریخی و واقعی که سخنان معاویه نیز به آن تکیه دارد، بر اساس مراجعه به تاریخ، نشان میدهد که به راستی نیز زمینه حکومت امویان بر شام ریشه در تصمیم خلیفه اول و دوم دارد. (۱۱)
پینوشتها:
1. ابناثیر، عزالدین علی، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، علمی، ۱۳۷۱ش، ج ۱۰، ص ۳۴
2. از محمد بن ابو بکر به معاویة بن صخر گمراه، اما بعد خدا با عظمت و قدرت خود خلق را به اقتضای حکمت آفرید و قوت او سستی نیافت و حاجتی به خلقت مخلوق نداشت، ولی آنها را آفرید تا بندگی کنند و آنها را گمراه و هدایت یافته و بدبخت و نیک بخت کرد، آنگاه از روی دانش، از میان آنها محمد صلی الله علیه و سلم را برگزید و انتخاب و اختیار کرد، و از روی علم خویش برگزید و به رسالت خود انتخاب کرد و امین وحی خویش کرد و فرستاده و بشارتآور و بیم رسان قرار داد اول کس که پذیرفت و اطاعت کرد و ایمان آورد و تصدیق کرد و تسلیم شد و اسلام آورد برادر و پسر عمش علی بن ابی طالب بود، که غیب را تصدیق کرد و او را بر همگان ترجیح داد و با جانبازی خویش او را از هر خطر مصون داشت و با دشمنانش جنگ کرد و با دوستانش دوستی کرد و همچنان شب و روز و هنگام ترس و گرسنگی به جانبازی ایستاد، که حق سبقت وی مسلم شد. و میان تابعان نظیر و همسنگ نداشت، و ترا میبینم که بر او تفوق میجوئی، اما تو همانی که هستی و او از همه مردم پاک نیتتر و فرزندانش از همه بهتر و همسرش از همه نکوتر و پسر عمش از همه برتر است. برادرش همانست که روز موته جانبازی کرد و عمویش همانست که روز احد پیشوای شهیدان بود. پدرش حامی پیمبر خدا صلی الله علیه و سلم بود. اما تو ملعون پسر ملعونی. تو و پدرت پیوسته برای پیمبر خدا کارشکنی کردید، و همی کوشیدید که نور خدا را خاموش کنید در این راه دسته بندیها کردید و مالها خرج کردید و قبیلهها را بر ضد او برانگیختید. پدرت بر این روش مرد و تو در این کار جانشین او شدی و باقیمانده احزاب و سران نفاق که پستی کرده و به تو پناه آوردهاند، شاهد این سخنند، و شاهد علی که فضیلت قدیم او روشن است یاران ویاند، از مهاجر و انصار که خدا بفضل خود یادشان کرده و ثنایشان گفته و دسته دسته همراه ویاند و حق را در تبعیت او و سیه روزی را در خلاف او میدانند. وای بر تو! چگونه خویشتن را همسنگ علی میکنی که او وارث و وصی رسول خدا صلی الله علیه و سلم و پدر فرزند اوست و نخستین پیرو او بوده و از همه بدو نزدیکتر بوده و پیمبر راز خویش با او گفته و کار خویش را بدو خبر داده. اما تو دشمن و پسر دشمن اوئی. هر چه توانی در این دنیا از ناحقی خویش بهره برگیر و پسر عاص ترا در گمراهیت فرو برد، گوئی مدت تو سر رسیده و حیلهات سستی گرفته. آنگاه بر تو معلوم خواهد شد که سرانجام والا از آن کیست… بدان که تو با خداوند که از فکرش ایمن و از رحمتش نومید شدهای مکاری میکنی، او در کمین تو است و تو در باره او به غرور افتادهای! و السلام علی من اتبع الهدی.»
3. بلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر، کتاب جمل من انساب الأشراف، البلاذری تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الأولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶. ج۲، ص ۳۹۳ به بعد، چاپ زکار، ج ۲، ص ۶۶۵
4. مسعودی، أبوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چ پنجم، ۱۳۷۴ش، ج ۲، ص۱۸
5. مسعودی، ج ۲، ص ۱۶؛ بلاذری، ج ۲، ص ۳۹۶
6. مسعودی، ص ۱۷
7. ابن قتیبه، دینوری، ۱۹۸۷، الامامه و السیاسه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج ۱، ص ۲۳
8. ابن قتیبه، همان، ص ۲۴
9. طبری، محمد بن جریر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، ۱۳۷۵ش، ج ۲، ص ۲۷۶۹
10. همان
11. مسعودی، أبوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چ پنجم، ۱۳۷۴ش، ج ۲، ص ۱۸.