خبرگزاری کار ایران

حجت قاسم‌زاده اصل در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد:

سینمای ایران در خدمت فیلم‌هایی‌ست که دیدنشان خجالت‌آور است/ تخریب سلیقه‌ی مردم با کمدی‌های نازل کار خودش را کرده/ رفتار حذف‌گرایانه‌ی سینماداران فرصت دیده شدن را از «روز ششم» گرفت

سینمای ایران در خدمت فیلم‌هایی‌ست که دیدنشان خجالت‌آور است/ تخریب سلیقه‌ی مردم با کمدی‌های نازل کار خودش را کرده/ رفتار حذف‌گرایانه‌ی سینماداران فرصت دیده شدن را از «روز ششم» گرفت
کد خبر : ۱۲۵۵۸۳۳

کارگردان فیلم سینمایی «روز ششم» با انتقاد از شرایط اکران در سینمای ایران تأکید کرد: هیچ ابزاری برای تبلیغات فیلم «روز ششم» در اختیار ما نیست و این فیلم در گمنامی مطلق اکران شده است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، فیلم سینمایی «روز ششم» به کارگردان حجت قاسم‌زاده اصل این روزها در سینماهای کشور در حال اکران است و تا امروز توانسته بیش از ۶۰۰ میلیون تومان فروش داشته باشد.

مصطفی زمانی، امیر جعفری، بهاره افشاری، جمشید هاشم‌پور، مهران احمدی، افشین هاشمی و همایون ارشادی بازیگران این فیلم سینمایی هستند.

حجت قاسم‌زاده اصل که پیش‌تر ساخت چند فیلم تلویزیونی و سریال را در کارنامه خود دارد، در اولین تجربه سینمایی خود به سراغ سینمای نوآر رفته و این خود نکته‌ای جالب درباره «روز ششم» است. با کارگردان این فیلم، درباره شرایط اکران و همچنین فضا و ساختار فیلم سینمایی «روز ششم» گفتگویی داشتیم که در ادامه می‌خوانید:

از شرایط اکران و میزان فروش فیلم «روز ششم» رضایت دارید؟ 

طبیعتا نه، تقریبا سه هفته از آغاز اکران «روز ششم» می‌گذرد، به ظاهر در سراسر کشوراکران شده، سامانه سمفا اعلام می‌کند که «روز ششم» حدود ۱۸۰ سالن در اختیار دارد اما این آمار واقعی نیست. کمتر از ۴۰ سالن در کل کشور به «روز ششم» اختصاص داده شده است. در هیچ سینمایی برای این فیلم سردری نصب نشده است. تبلیغات تلویزیونی نداشته است. حتی یک بیلبورد در اختیار ندارد. در تمام طول خیابان ولیعصر فقط یک سانس در سینما آفریقا اکران می‌شود. از سانس‌های بعد از غروب که به خاطر گرمای هوا تماشاگران بیشتری دارد، محروم است. در بسیاری از شهرهای ایران اکران نشده یا به صورت تک سانس اکران شده است. تبلیغات و اثری از این فیلم در رسانه‌های مکتوب دیده نمی‌شود و فقط کمی و اندکی در فضای مجازی برای «روز ششم» تبلیغ شده است.

من باور دارم که هنوز بسیاری از مردم کشور نمی‌دانند این فیلم اصلا وجود خارجی دارد. نمی‌دانم مردم چگونه باید متوجه شوند که این فیلم وجود دارد و اکران شده است. اگر یک نفر بخواهد فیلم «روز ششم» را ببیند باید ساعت‌ها دنبال سینما بگردد. «روز ششم» در گمنامی مطلق اکران شده و این اتفاق بسیار آزاردهنده است.

در کنار این مشکلات در نظر بگیرید سانس‌دزدی‌هایی که اتفاق می‌افتد را، ارقام چند صد میلیونی که برای بعضی فیلم‌ها بلیت خریداری می‌شود، فیلم‌هایی که برای سالن‌های خالی اکران می‌شوند و… . هر پژوهشگری در چند سال آینده راجع به میزان فروش فیلم‌ها تحقیق بکند محال است به تصویری واقعی از فروش و میزان مخاطب فیلم‌ها برسد. من رضایت بسیار دارم از واکنش تماشاگرانی که فیلم را دیده‌اند و درنهایت درصد بسیار بالایی از تماشاگران ناراضی از سالن بیرون نرفته‌اند اما ای‌کاش تعداد بیشتری فیلم را می‌دیدند. 

«روز ششم» فیلمی نوآر است، گونه‌ای سینمایی که نمونه‌ای در ایران ندارد. چطور برای ساخت یک فیلم ایرانی نوآر به این ساختار رسیدید؟ 

جدا از موضوع و قصه‌ی فیلم‌ها، در کلیت سینما یک دانش آکادمیک است که در دانشگاه‌های جهان تدریس می‌شود. ما سینما را اختراع نکرده‌ایم و مثل اغلب کشورهای جهان سینما وارد کشورمان شده است. هر کسی در هر کشوری از این دنیا فیلم می‌سازد تقریباً از یک علم و دانش پیروی می‌کند. الفبای سینما قابل آموزش و تدریس است. به همین خاطر است که در کشورهای مختلف جشنواره‌های جهانی فیلم داریم و مخاطبان سینما با فیلم‌های کشورهای مختلف ارتباط برقرار می‌کنند. فیلمسازی دانشی مشترک است و در بیشتر موارد از فرم یا ادبیاتی مشترکی هم استفاده می‌شود. اگر دکوپاژ برای فیلم را مثل الفبا برای نوشتن فرض کنیم، کارگردانان در سراسر جهان با یک زبان الفبایی فیلم می‌سازند و همه دنیا می‌توانند آن فیلم را بفهمند، تاریخ سینما در واقع تاریخ کشورها هم هست.

ژانرهای سینما تعریف و بازتعریف شده‌اند، درباره‌شان کتابها نوشته شده و تقریبا قوانین، اصول، درونمایه و ساختارهای مشابهی دارند. منهای آن بخش خلاقانه‌ای که مختص هر کارگردانی است و امضای او محسوب می‌شود باقی ماجرا دوربین است و قاب‌بندی است و زیباشناسی پلان‌هاست و بازی گرفتن از بازیگران فیلم است و تعریف سرراست قصه برای تماشاگران. تمام اینها را گفتم که به اینجا برسم که در ایران تلاش‌هایی برای فیلمسازی در قالب ژانرها شده است.

کارگردان‌های صاحب سبکی داریم که فیلم‌های درخشانی ساخته‌اند. اما در طول ۲۰ سال گذشته و به تدریج بسیاری از ژانرها از دایره فیلم‌های سینمای ایران حذف شده‌اند و ما را رسانده‌اند به تعداد انبوه از نوعی خاصی سینمای کمدی و تعدادی کمتر، آن سینمایی که به غلط سینمای اجتماعی نام گرفته است. من تلاش کردم در قالب یکی از ژانرهای شناخته شده‌ی تاریخ سینما فیلمی بسازم. حالا بگوییم نوآر یا نئونوآر و یک زیرشاخه مشخص که به آن «ژانر سرقت» گفته می‌شود. سعی داشتم فیلمی که می‌سازم اثری شریف و محترم باشد و بتواند نظر مخاطب خود را جلب کند. من قصد داشتم فیلمی قصه‌گو روایت کنم، قصه عنصر فراموش‌شده سینمای سالهای اخیر ایران است در باور من سینما به قصه‌گویی احتیاج دارد و کارگردانان و فیلمنامه‌نویسان همان قصه‌گوهای قدیمی هستند؛ امروز مردم به جای اینکه کتاب بخوانند تا تجربه زیستی‌شان بیشتر شود، فیلم می‌بینند. فیلمی که قصه‌گو باشد و قهرمان داشته باشد، ایده‌آل ذهنی من بود. «روز ششم» قهرمان، قصه و اوج و فرود دارد و من امیدوارم توانسته باشم موفق شوم. 

در شرایط حاضر در سینمای ما فیلم‌هایی ساخته می‌شوند که دیدنشان باعث خجالت است. من هیچگاه نخواهم فهمید چطور این آثار ساخته می‌شوند؟ چرا بازیگر حاضر می‌شوند آن دیالوگ‌ها را به زبان بیاورند؟ چطور کارگردان سر صحنه بدون خجالت گفته؛ صدا، دوربین، حرکت؟ فیلم‌هایی که گاها پرفروش می‌شوند اما بعدها بسیاری از مخاطبانش حتی منکر دیدن این فیلم‌ها می‌شوند. ساخته می‌شوند چون دلخواه سینماداران هستند و تنها معیارشان فروش فیلم‌هاست. مگر هر فیلم پرفروشی خوب است و هر فیلمی که کمتر بفروشد فیلم بدی است؟ تاریخ سینمای جهان و تاریخ سینمای ایران و عقل سالم می‌گوید که این دیدگاه غلط است. چه بسیار فیلم‌های پرفروشی که لکه ننگ تاریخ سینما هستند و چه بسیار فیلم‌های مهجوری که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شوند. 

شباهت‌هایی بین فیلم «روز ششم» و برخی آثار سینمایی خارجی وجود دارد. آیا از فیلم یا فیلم‌هایی در ساخت این اثر الگو گرفتید؟ 

شباهت در قواعد ژانر است و گرنه که «روز ششم» وامدار هیچ فیلمی نیست، نه در قصه و داستانش و نه در ساختارش. در ساب‌ژانر «سرقت» فیلم‌های زیادی وجود دارند. بیشتر فیلم‌های استیون سودربرگ و سری فیلم‌های «اوشن»، بیشتر فیلم‌های گای ریچی و کمی دورتر در دهه‌ی ۵۰ میلادی فیلم درخشان «ریفیفی» را داریم. با کمی دقت می‌توان نشانگان و شاخص‌های مشترکی بین این فیلم‌ها پیدا کرد. آن شباهتی که موضوع سوال شماست از این حد نرمال و طبیعی فراتر نیست.

من همه یافته‌های آکادمیک این ساب‌ژانر را در ساخت «روز ششم» رعایت کرده‌ام بعلاوه آن بخشی که ذوق و سلیقه هر کارگردانی به قصه و ساختارش اضافه می‌کند. فیلم من کاملا ایرانی است، احتمالا شبیه دیگر آثار سینمای ایران نیست اما فیلمی کاملا ایرانی است. مدل کاراکترها، نوع ارتباط‌شان و روابط اجتماعی درون فیلم همه آن چیزهایی هستند که در جامعه و پیرامون خودمان به راحتی می‌توانیم پیدا کنیم، منتها و طبیعتا به خاطر ذات سینما کمی دراماتیک‌تر از واقعیت هستند. 

البته اِلِمان‌های تازه‌ای هم در این فیلم دیده می‌شود. به عنوان مثال می‌توان به فست‌موشن‌ها اشاره کرد. چطور به این ساختار رسیدید؟ 

این اتفاق جزو همان بخشی است که بالاتر گفتم تعبیر می‌شود به ذوق و سلیقه کارگردان. یکی از مشکلات بزرگ فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی «زمان مرده‌ی دراماتیک» آن آثار است، فرار و گریز از این ضعف بزرگ بود که مرا به این ساختار رساند. دقیقا برای همین مدل روایت سر صحنه فیلمبرداری کردیم، پلان‌های که بعدا فست‌موشن شدند با همان دقت بقیه پلان‌ها فیلمبرداری شدند. بسیاری وقت‌ها سر صحنه به تایم‌های وحشتناکی می‌رسیدیم مثلا سکانس کارواش حدود سه دقیقه شد که برای مخاطب زمانی طولانی و کشنده‌ای است اما در تدوین نهایی با افزایش سرعت سه ثانیه و هفت فریم شد. اگر قرار بود همه این پلان‌ها به همان شکل معمول پخش شوند زمان فیلم به بیش از ۲۰۰ دقیقه می‌رسید. 

این تکنیک و بازی با سرعت فیلم یکی از موارد بود، عناصر دیگری هم داشتیم در اندازه‌ی قاب‌ها و نوع پلان‌بندی و دکوپاژ فیلم. تئوری به ما می‌گوید و همه می‌دانند که ساده‌ترین راه رسیدن به ساختار «تکرار» است، اگر ما عنصری را بارها تکرار کنیم به راحتی تبدیل به ساختار می‌شود. فرض مثال، ما بدتر و کهنه‌تر از زوم که نداریم اما اگر فیلمی ساخته شود که همه پلان‌هایش با «زوم‌این» و «زوم‌بک» گرفته شده باشد، آن فیلم با همین تکنیک کهنه می‌تواند تبدیل به اثری قابل توجه شود. در فیلم «روز ششم» فست‌موشن‌ها در ساختار و بافتار اثر قرار گرفته و تبدیل به عنصر مهم آن شده است. 

فیلم دیالوگ‌های بسیاری دارد که ادبیات خاصی هم دارند. آیا  می‌توان دیالوگ‌ها را هم عنصری برای شکل دادن به ساختار فیلم دانست؟ 

تئوری آکادمیک سینما به ما می‌گوید که کار دیالوگ پیش بردن کنش اصلی است، پیش بردن خط داستان اصلی است، دادن اطلاعات به مخاطب است، باید که لایه‌های متعدد داشته باشد، باید دراماتیک باشد، باید موجز باشد، بهتر است حاوی عناصر فرامتنی باشد و… دیالوگ خوب باید شامل بیشتر نکات بالا باشد تا مناسب سینما بشود. صحبت‌های معمولی مردم بسیار خوب هستند برای زندگی معمولی، انباشته از کلمات تکراری هستند اما در سینما این نوع حرف زدن حسن به حساب نمی‌آید، از دوران یونان باستان تا امروز دیالوگ اساس کار نمایش است. پرهیز از دیالوگ گفتن همان قدر اشتباه است که افراط در دیالوگ‌گویی. در سینمای ایران نوعی گارد پنهانی نسبت به دیالوگ وجود دارد که ضمن احترام معتقدم بیشتر به خاطر عدم توانایی در نوشتن دیالوگ خوب است. بعضی‌ها پشت سنگر شبیه زندگی بودن پنهان می‌شوند تا ناتوانی در ترسیم دنیایی دراماتیک را تبدیل به ویژگی کنند. 

نقل به مضمون، فکر کنم ساموئل خاچیکیان گفته که اگر قرار است فیلم‌ها شبیه زندگی معمولی باشند دیگر لزومی به سینما رفتن نیست، صندلی بگذاریم و کنار خیابان بنشینیم و مردم را تماشا کنیم؛ ما به سینما می‌رویم تا چیزی غیر از دیده‌های عادی از جامعه را ببینیم یا حداقل از زاویه و پنجره‌ای ببینیم که تا آن لحظه آن را ندیده بودیم. من به سینماگرانی که سعی دارند مماس واقعیت باشند احترام می‌گذارم اما گمان می‌کنم «باورپذیری» پله‌ای بالاتر از «واقع‌گرایی» است. مهم این نیست که موضوع و قصه‌ی فیلم ما چقدر واقعیت دارد مهم این است که تماشاگر فیلم آنچه ما ساختیم را باور کند. 

دیالوگ‌های یک فیلم به تجربه‌ی زیستی، نوع مطالعات و غنای ادبیاتی که نویسنده در گنجینه ذهنش دارد، مرتبط می‌شود. من در تله‌فیلم‌ها و سریال‌هایی که ساختم هم سعی داشتم کاراکترهایم با ادبیات متفاوتی صحبت کنند. همانطور که معتقدم زمان مرده در فیلم کشنده است، کلام مرده هم دیوانه‌کننده است. باید تا جایی که امکان دارد کلمات اضافه را حذف کرد. نویسنده باید با کمترین کلمات بیشترین مفهوم را منتقل کند. مرحوم اکبر رادی استاد راهنمای پایان‌نامه دانشگاهی همسرم بود. یکبار به من گفت؛ «من هر روز از صبح تا ظهر یک صفحه متن می‌نویسم، از ظهر تا غروب سعی می‌کنم آن یک صفحه را به نیم‌صفحه تبدیل کنم و بعد تا شب تلاش می‌کنم که نوشته‌ام را به ۲۰ کلمه برسانم» این نقل استاد رادی برای من فوق‌العاده بود، به ایشان گفتم چقدر دیر این جمله را شنیدم و کاش شما در دانشکده استاد ما بودید. این جمله آموزه‌ای فوق‌العاده‌ای برای هر نویسنده‌ای است که خود را موظف به صیقل دادن کلمات کند. اکبر رادی به ما یاد داد که باید هر کلمه اضافه را دور بریزیم، هر کلمه‌ای که نبودش تغییری در متن ایجاد نمی‌کند باید حذف شود. در «روز ششم» ممکن است حجم زیادی دیالوگ بشنوید اما من سعی کردم هیچ کلمه‌ی اضافی که کاربردی دراماتیک نداشته باشد در فیلمنامه وجود نداشته باشد. 

آیا قسمت دوم «روز ششم» هم ساخته می‌شود؟ 

طرح و قصه‌ی ادامه‌ی «روز ششم» را نوشته‌ام. تا امروز کمتر پیش آمده قراردادی برای نوشتن فیلمنامه امضا بکنم. معمولا اگر حوصله کنم و داستانم به بسندگی کامل برسد نوشتن را شروع می‌کنم. بهرحال فیلم‌های معمایی و پلیسی و به طور کلی آنچه که به آن «ادبیات سیاه» اطلاق می‌شود، مخاطبان خاص خودش دارد. مخاطبان جدی سینما و ادبیات بیشتر این ژانر را می‌پسندند. تخریب سلیقه‌ی عمومی مردم با کمدی‌های نازل هم کار خودش را کرده است.

برخوردی که با «روز ششم» شد و رفتار حذف‌گرایانه‌ی سینماداران فرصت دیده شدن را از این فیلم دریغ کرد. پخش‌کننده فیلم و دو سه پخش‌کننده دیگر و چند نفر از تهیه‌کنندگان پرکار سینما به من گفتند که فیلم «روز ششم» را دوست داشتند و معتقد بودند زمان اکران آنلاین مخاطب‌های بیشتری جذب این نوع فیلم خواهند شد، به عبارت دقیق‌تر اینکه مخاطبان این نوع سینما سالهاست از سینما طرد شده‌اند و قهر کرده‌اند. تا آن زمان صبر می‌کنم تا اینجا و تا امروز بازخوردهای تماشاگرانی که فیلم را دیده‌اند دلگرم کننده بوده، این تایید که روز ششم شبیه دیگر فیلم‌ها نیست و جای این نوع فیلم در سینمای ما خالی است برایم ارزشمند است. مخاطبان «روز ششم» یک فیلم قصه‌گو می‌بینند که نمی‌خواهد به زور چیزی به آن‌ها بیاموزد، ادعایی بیشتر از خودش ندارد و سعی می‌کند قصه‌اش را تعریف کند.

من قصه قسمت دوم این فیلم را کاملاً در ذهن دارم و بهرحال فیلمنامه قسمت دوم را خواهم نوشت چه ساخته شود و چه ساخته نشود؛ اما همین که فیلم «روز ششم» ساخته شده و فرصت اکران پیدا کرده خوشحال هستم و در این شرایط بازخوردهایی که به من و عوامل فیلم رسیده مرا خوشحال‌تر می‌کند، اگر قسمت دوم هم ساخته شود برایم اتفاق خوشایندی است. با این حال رفتاری که در اکران با ما شد بسیار ناامیدکننده بود. سینمای ما امروز در خدمت فیلم‌هایی است که حتی مخاطبانشان هم از اینکه بگویند این فیلم‌ها را دیده‌اند، خجالت می‌کشند.

اینکه در این سینمای غبار گرفته‌ی غرق در تکرار و فیلم‌هایی که عینا و عینا بارها و بارها ساخته می‌شوند، عده‌ای فیلم مرا دیده‌اند و به متفاوت بودن آن تأکید داشتند و از دیدن آن لذت برده‌اند، برای من اتفاقی خوب است. من تلاش کردم مثل بقیه کارهایی که ساخته‌ام، به فهم و شعور مخاطب احترام بگذارم، با استاندارهایی منطقی و درست فیلم بسازم، کم‌فروشی نکنم، دروغ نگویم، بی‌صداقت نباشم و فرصت طلبی نکنم. همواره نظر مخاطبان برایم اهمیت داشته و دارد. مردم کشور من بسیار مردمان بزرگی هستند. لیاقت بسیار بیش از اینها را دارند. حق‌شان است از هر چیزی بهترین‌اش نصیب‌شان شود.

گفتگو: علی ناصری

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز