خبرگزاری کار ایران

مقاله‌ای از مسلم خراسانی؛

زیبایی‌شناسی یک پدیده/ آیا عبور از «جهل» ممکن است؟

زیبایی‌شناسی یک پدیده/ آیا عبور از «جهل» ممکن است؟
کد خبر : ۱۲۴۹۱۰۱

مسلم خراسانی در مقاله‌ای با عنوان «زیبایی‌شناسی جهل» می‌نویسد: «در دل یک موقعیت آنچه برای ما نامطلوب یا نازیباست، می‌تواند برای دیگری جنبه‌هایی ارزشمند و زیبا داشته باشد و فرد برای زیبایی، والایی، مقدس یا ارزشمند بودن پدیده یا امری؛ استدلال، دلایل، منطق و اندیشه خود را نیز داشته باشد. جهل نیز چیزی شبیه این انتخاب است. فرد، افراد یا اجتماع؛ اندیشه، باور، و اعمالی را از خود بروز می‌دهند که در عین اینکه به اصطلاح عقل سلیم، منطق، بلوغ فکری، معیارهای اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و ارزش‌ها و اصول به اصطلاح عقلانی و حتی زیبایی در تقابل است اما علی‌رغم آن دست به انجام یا ابراز آن می‌زنند.»

به گزارش خبرنگار ایلنا، «مسلم خراسانی» در مقاله‌ای تحت عنوان «زیبایی شناسی جهل» می‌نویسد: «در دل یک موقعیت آنچه برای ما نامطلوب یا نازیباست، می‌تواند برای دیگری جنبه‌هایی ارزشمند و زیبا داشته باشد و فرد برای زیبایی، والایی، مقدس یا ارزشمند بودن پدیده یا امری؛ استدلال، دلایل، منطق و اندیشه خود را نیز داشته باشد. جهل نیز چیزی شبیه این انتخاب است. فرد، افراد یا اجتماع؛ اندیشه، باور، و اعمالی را از خود بروز می‌دهند که در عین اینکه به اصطلاح عقل سلیم، منطق، بلوغ فکری، معیارهای اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و ارزش‌ها و اصول به اصطلاح عقلانی و حتی زیبایی در تقابل است اما علی‌رغم آن دست به انجام یا ابراز آن می‌زنند.»

مشروح این مقاله را می‌توانید در ادامه بخوانید:

برای بسیاری از ما پیش آمده است که بر اثر عملکرد، یا شنیدن گفته، باور و اندیشه یک فرد، دندان‌های خود را با حرص بسیار به هم فشرده، مشت‌هایمان را گره کرده و زیر بار حرص و غضب، شقیقه‌هایمان متشنج شده باشد در حالی‌که خود این فرد در نهایت خونسردی به ایراد نظراتش پرداخته است. پرسش این‌جاست: عملکرد آن فرد جاهلانه یا از روی جهل است، یا عملکرد ما که ظاهرا دلسوزانه برای متقاعد کردن یا آگاه کردن او تلاش می‌کنیم و به جوش می‌آییم؟

بی شک یکی از جدال‌ها و کشمکش‌های فرد با دیگر افراد، نسل‌ها، جوامع و حتی با خود، مساله جهل است. اینکه جهل چیست و اصلا وجود دارد یا خیر و اینکه اگر وجود دارد به راستی چیست، مساله این نوشتار است. در نگاه من، جهل حالت و یا بخشی جدایی‌ناپذیر از آگاهی، فهم و عمل ماست. آگاهی، فهم یا عملی که می‌تواند در نگاه دیگران و حتی خود ما، اعتبار، صحت، درستی، ارزش، صدق یا ضرورتش را از دست بدهد و به چالش کشیده شود. در واقع، هنگامی‌که فردی را به جهل و جاهل بودن منتسب می‌کنیم، معتقد هستیم که باور، عقیده، اندیشه، ایده و متعاقبا عملا و در نگاه ما مورد تایید و مقبول نیست. چرا که نوعی ناآگاهی یا کوته نظری و یا بی‌معرفتی را در پس گفته، اندیشه یا عمل او مشاهده کرده یا دریافت می‌کنیم. دلیل این نگرش ما می‌تواند این باشد که ما و دیگر افراد مسائل و جهان را از منظری متفاوت نگاه می‌کنیم. بنابراین، آنچه در نگاه یک فرد جهل است در نگاه فرد دیگر می‌تواند بسیار منطقی، معقول و سنجیده باشد. ممکن است تصور شود که در جهل، فرد ناآگاهانه و یا از روی خطای شناختی دست به عمل یا ابراز گفته یا اندیشه‌ای می‌زند یا چیزی بر او پوشیده یا مجهول است. اما من معتقدم که جهل پدیده یا امری کاملا آگاهانه است. یعنی فرد علی‌رغم اینکه شناخت و آگاهی قابل تاملی، پیرامون یک مساله دارد بر خلاف آن یا در ناهماهنگی با آن عمل می‌کند. 

***

جهل، می‌تواند ابعاد و جنبه‌های متعددی داشته باشد. به طور معمول آن را با واژه‌ها و اصطلاحات بسیاری چون بی اطلاعی، بی خبری، بی علمی، بی بصیرتی، حماقت و نادانی مرتبط دانسته و معادل می‌گیرند. جهل اغلب به عنوان نوعی توهین و یا معادلی برای کمبود یا فقدان هوش، عقل، تفکر، تعقل یا اندیشیدن در افراد نیز مورد توجه قرار می‌گیرد. اما باید خاطرنشان ساخت که ما در جهل، الزاما با فقدان اندیشه، درک، فهم، تعقل و یا تفکر مواجه نیستیم. بلکه ما با آگاهی، فهم و اندیشه‌ای مواجهیم که می‌تواند از منظر ما یا دیگری نادرست، ناصحیح، ناصادق، مورد شبهه یا به دور از عقل تلقی شود.

جاهل یا نادان نیز فردی است که مرتکب جهل می‌شود. البته همواره به یک دیگری نیاز است تا این جهل و جاهل را بشناسد یا مورد توجه قرار دهد. به بیانی، حضور یک دیگری لازم است تا اندیشه و عملکرد یک فرد را در تمایز یا ناهماهنگی یا تقابل با یک معیار، ایده‌آل یا عمل دیگر که به اصطلاح زیباتر، بهتر، پسندیده‌تر، مطلوب‌تر یا اخلاقی‌تر است بسنجد. در اینجا می‌توان گفت آنچه در یک موقعیت، زمان و مکان برای من و در نگاه من جهل تلقی می‌شود می‌تواند در نگاه دیگری و در موقعیت، زمان و مکان دیگر، توسط فردی دیگر تحسین شود و عین تعقل دانسته شود. بنابراین جهل ریشه در فهم دارد. این فهم بسته به موقعیت و شرایط مختلف دستخوش تغییر می‌شود. از همین روست که عملکرد یک فرد واحد در یک موقعیت و شرایط، ممکن است در نگاه ما جاهلانه و در موقعیتی دیگر یا در نگاه ما یا افرادی دیگر عاقلانه به نظر برسد.

بسیار گفته شده است تعقل، تفکر، منطق و استدلال مثل تابش آفتاب، بخار و مه جهل را محو می‌کند و هر جا که پای تعقل در میان باشد نشانی از جهل نیست. اما در ادامه با بررسی نمونه‌های مختلف خواهیم دید که در دل جهل، ما با منطق، استدلال و تعقل نیز سر و کار داریم. در واقع همانطور که پیشتر گفته شد، جهل ساحتی از آگاهی یا فهم است که در آن فرد آگاهانه دست به انتخاب و یا انجام عملی می‌زند که خود او نیز حتی می‌داند بر خلاف ارزش‌ها، هنجارها، اصول یا قراردادهایی است که ظاهرا خود فرد یا اجتماع به آن اذعان یا باور دارد.

چرا زیبایی‌شناسی جهل؟

چرا این نوشتار زیبایی‌شناسی جهل نام دارد؟ تصور کنید که فردی علی‌رغم ثروت و دارایی مادی قابل ملاحظه‌ای که دارد لباس‌های پاره و ژنده می‌پوشد و چندان بهداشت را رعایت نمی‌کند. هنگامی‌که از او دلیل این کار را می‌پرسیم، می‌گوید که می‌خواهد از این طریق با افراد بی بضاعت یا فقیر که توانایی خرید پوشاک نو و یا استحمام را ندارند هم‌دردی کند. در حالی‌که ممکن است انتخاب این شیوه زندگی او برای ما آزار دهنده و نامطلوب باشد. اما خود این فرد از آن‌رو که توانسته بر امیال خود چشم‌پوشی کند و سختی‌هایی که دیگران در زندگی تحمل می‌کنند را تجربه نماید می‌تواند از عمل خود احساس رضایت‌مندی داشته باشد و هرچه که ما به این فرد از پاکیزگی، بهداشت و تاثیر آن بر سلامتی بگوییم ممکن است هیچ تاثیری در انتخاب او نداشته باشد و عمل خود را با این گفته از سعدی نیز همراه سازد که: تا دیگران گرسنه و مسکین‌اند بر جاه و مال خویش نیفزاید. در واقع این فرد با اینکه آگاهی دارد که ظاهر و بوی نامطبوع او می‌تواند ناپسند باشد و حتی عده‌ای دیگر را آزار دهد اما این عمل خود را نوعی حمایت از افراد فقیر و بی بضاعت می‌داند و در نگاهش این شکل از زیستن بسی ارزشمند‌تر، والاتر و زیباتر از به تن داشتن لباس با شکوه، زیبا و پاکیزه است. بنابراین ترجیح می‌دهد این نوع پوشش را انتخاب کند هر چند که در نگاه دیگر افراد؛ نامطلوب و آزار دهنده باشد و فرد انتخاب‌های دیگری نیز دارد.

می‌بینیم در دل این موقعیت آنچه برای ما نامطلوب یا نازیباست، می‌تواند برای دیگری جنبه‌هایی ارزشمند و زیبا داشته باشد و فرد برای زیبایی، والایی، مقدس یا ارزشمند بودن پدیده یا امری؛ استدلال، دلایل، منطق و اندیشه خود را نیز داشته باشد.

جهل نیز چیزی شبیه این انتخاب است. فرد، افراد یا اجتماع؛ اندیشه، باور، و اعمالی را از خود بروز می‌دهند که در عین اینکه به اصطلاح عقل سلیم، منطق، بلوغ فکری، معیارهای اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و ارزش‌ها و اصول به اصطلاح عقلانی و حتی زیبایی در تقابل است اما علی‌رغم آن دست به انجام یا ابراز آن می‌زنند.

فردی مخالف امر اعدام است. اما هنگامی‌که یکی از نزدیکان او یا یک کودک با قتلی فجیع و دردناک کشته می‌شود مصرانه تقاضا دارد که در مورد قاتل، امر اعدام اجرا شود تا حق به دارنده حق برسد و عدالت و امنیت به سرعت برقرار شود. یا در عین اینکه اغلب افراد از دروغ و دروغگو بیزاری می‌جویند اما بسته به شرایط با دلایل و انگیزه‌های مختلف، دروغ می‌گویند یا پنهان کاری انجام می‌دهند. مشاهده می‌کنیم که با تغییر موقعیت و شرایط چگونه پدیده یا امری که می‌توانسته جاهلانه، ظالمانه، بی رحمانه یا ناصادقانه قلمداد شود نوعی عدالتخواهی یا حق جویی در نظر گرفته می‌شود. پس جهل یا جاهلانه بودن اندیشه یا عملی، بسته به فرد، ناظر و موقعیت و شرایط دگرگون خواهد شد.

جهل، جبر و ترس

ممکن است گفته شود که در پاره‌ای موارد این اتفاق ناشی از یک جبر است. فرد تحت تاثیر جبر دست به چنین انتخابی می‌زند. برای نمونه، من مخالف جنگ و کشتار انسان‌ها هستم. اما هجوم نیرویی به خانه من سبب می‌شود که من برای حفظ جان خود، خانواده و همراهانم دست به کشتار بزنم. با آنکه می دانم که کشتار بر خلاف عقاید من است. اما چون جان، زندگی، یا حیات خود و همراهانم را بالاتر، زیبا تر، ارزشمندتر یا پربهاتر می‌دانم این اقدام را موجه و منطقی و حتی حق مسلم خود می‌دانم. در واقع در اینجا عقل سلیم هر کشتاری را توجیه می‌کند چرا که من مورد تعدی و یا تهاجم قرار گرفته‌ام. بی آنکه خود این امر را تایید کنم.

این مثال نشان می‌دهد که چگونه جهل می‌تواند به امری بدیهی و طبیعی تمامی اعمال و کردار ما را آغشته سازد. حتی آنها که به زعم ما شجاعانه، عدالت‌خواهانه و انسانی است. در این مثال من با اینکه می‌دانم جنگ وحشیانه و ناعادلانه است اما چون راهی جز این ندارم و در صورت عدم دفاع از خود، جانم را از دست می‌دهم اقدام به کشتن فرد یا افراد دیگر می‌کنم. چراکه این اقدام، حیات من یا همراهان من راحفظ می‌کند با آنکه کماکان به زشتی و وحشیانه بودن جنگ اذعان دارم.

واکنش در برابر جهل

واکنش در برابر جهل را می‌توان به واکنش دیگر افراد یا واکنش خود ما تقسیم کرد. دیگر افراد اغلب نسبت به آن انزجار یا ناراحتی نشان می‌دهند و نسبت به آن اعتراض و انتقاد می‌کنند یا در مقابل آن، عملی بازدارنده، آموزشی یا تنبیهی انجام دهند یا شاید به ما حق دهند و یا بی تفاوت از کنار آن عبور کنند.

اما یکی از واکنش‌های مهم به جهل، واکنش خود فرد است به آن. بعد از ارتکاب به جهل، فرد مرتکب به جهل یا به اصطلاح جاهل؛ سه حالت عمده را تجربه می‌کند. پیرامون همین مثال کشتار، ممکن است فردی با آنکه این عمل را انجام می‌دهد به تحسین آن نپردازد و به رضایتمندی دست نیابد و حتی دستخوش عذاب وجدان، افسردگی و آشفتگی‌های ذهنی و روانی شود که می‌تواند حتی او را از پای در آورد. اما در مقابل، فردی دیگر این عمل خود را تحسین و حتی تبلیغ نیز نماید. فرد دیگر نیز می‌تواند در میان این دو شرایط در نوسان باشد. یعنی گاه به خود حق دهد و گاه نیز از عمل خود پشیمان شود.

تجاهل عارف

بسیاری افراد متواضعانه یا شاید هوشمندانه اعتراف کرده‌اند که چیز زیادی نمی‌دانند، و یا آنچه از آن آگاهی دارند چنان ناچیز و اندک است که در برابر آنچه نمی‌دانند هیچ است. از این رو ادعای دانستن و فهمیدن را به کل به کناری می‌نهند و می‌کوشند آنچه را ادراک می‌کنند به عنوان دریافتی که آنها از جهان پیرامون دارند ابراز کرده و هیچ اصراری بر حتمی، قطعی و همیشگی بودن آن نکنند. چرا که ممکن است تصور، ادراک، تحلیل یا فهم آنها درست نباشد یا توسط ادراک و نگرش‌های دیگر به چالش کشیده شود و یا در موقعیت و شرایطی دیگر، دانسته‌های آنها نقض یا حتی بی‌اعتبار شود. اما در مقابل، تعداد قابل ملاحظه‌ای از افراد نیز هستند که بهره خود را از دانایی و دانستن بسیار می‌دانند یا آنچه را به آن آگاهی دارند انکار ناپذیر، قطعی و حتمی می‌دانند.

مثلی در فارسی وجود دارد که می‌گوید: «رفتی به شهر کورها دستات و بذار روی چشمت». در اینجا فرد آگاهانه چشمان خود را می‌بندد یا دستش را روی دیده‌اش می‌گذارد و وانمود می‌کند که نابیناست. تا بدین صورت نوعی انطباق با محیط و شرایط پیدا کند و متعاقبا نوعی امنیت برای او فراهم آید. در واقع ما با عارفی مواجه هستیم که خودش را به نداستن یا نفهمیدن می‌زند. این بخش نقطه مرکزی بحث ماست. همانطور که پیشتر اشاره کردم، من معتقد هستم که جهل عملی از روی آگاهی است. تجاهل عارف موقعیتی است که ما از آن برای توجیه بسیاری اعمال ناشایست خود بهره می‌گیریم و به کمک آن بسیاری چیزهای نازیبا را زیبا و بسیاری زشتی‌ها را عین عدالت و انصاف معرفی می‌کنیم.

مساله را با داستان معروف گالیله ادامه می‌دهم. وقتی گالیله با نظرش باور کهن گردش خورشید به دور زمین را نقض کرد. مورد غضب آباء کلیسا قرار گرفت. چراکه سست شدن این باور می‌توانست ضربه مهلکی به جایگاه کلیسا در جامعه و در میان مردم داشته باشد و سبب شود که از این به بعد مردم، گفته‌های کلیساییان که خود را نمایندگان خدا روی زمین و سخنان خود را کلام خدا می‌دانستند مورد تردید قرار دهند. از این رو آنها برای آنکه گالیله و افراد شبیه به او از آراء خود عقب نشینی کنند برای آنها مجازات و شکنجه‌های سنگینی وضع می‌کردند و گفته‌های آنها را به شیطانی و تبعیت از شیطان نسبت می‌دادند چراکه به زعم آنها افرادی چون گالیله کلام خدا را نقض می‌کردند.

در اینجا ما از دو سو با جهل مواجه هستیم. یکی آباء کلیسا که با آنکه در آموزه‌هایشان خدا را مهربان و بخشنده معرفی می‌کنند. اما برای حفظ حدود الهی دست به خشونت می‌زنند. دیگری، جهل گالیله که با آنکه واقعیت و حقیقت را می‌داند، دروغ می‌گوید و نظراتش را پس می‌گیرد. ممکن است ما حق را کاملا به گالیله دهیم چرا که توسط کلیسائیان به نوعی مجبور به این انتخاب می‌شود. اما در هر دو مورد ما با جهل سر و کار داریم.

دروغ برای کلیساییان مذموم و ناپسند است اما نوع عملکرد آنها سبب می‌شود که افراد جان خود را بر هر چیزی، حتی حقیقت اولویت بخشند. آنها با اینکه می‌دانند باور و عقیده‌ای که زیر فشار چرخ‌های شکنجه دروغ ناپسند، جان ارزشمند گالیله را نجات می‌دهد و این امکان را به او می‌دهد تا با ادامه زندگی فرصت کشف‌های دیگری پیدا کند. جهل یکی، از طریق محق دانستن آراء و نظرات خود، انجام هر گونه عمل خشونت‌آمیزی را برای حفظ قدرت و جایگاه خود مجاز و روا می‌داند حتی فجیع‌ترین شکنجه‌ها را هر چند که خودشان را پیام‌آوران دوستی و مهر می‌نامند که برای هدایت و راهنمایی بشر می‌کوشند. و جهل دیگری به کتمان حقیقت می‌انجامد. هر دو عملی از روی جهل انجام می‌دهند اما قضاوت جهل آنها با ماست.

جهل و غلبه احساسات و حالات درونی

افرادی نیز خواهند گفت که اغلب اوقات این انتخاب‌ها یا عمل‌های به اصطلاح جاهلانه نه از روی آگاهی کامل بلکه به خاطر غلبه خشم، نفرت، درد، حرص، زیاده خواهی و یا حالاتی این چنین بر فرد مستولی می‌شود. چراکه برای نمونه هنگامی که فرد خشمگین است مثل زمانی که گرد و خاک بلند می‌شود پرده‌ای جلوی بصیرت و بینایی او را می‌گیرد و او به درستی نمی‌تواند تمام جوانب را واضح و شفاف ببیند یا تصمیم درستی بگیرد. بنابراین بعد از انجام عمل یا گفته جاهلانه، ممکن است فرد ابراز کند که اشتباه کرده، و بگوید که آن لحظه کنترلش دست خودش نبوده و عذر و پوزش نیز بخواهد.

این امر موید این مطلب است که شرایط و موقعیت که حالات و احساسات درونی فردرا نیز شامل می‌شود نه تنها در ادراک و فهم ما از جهل بلکه بر شکل‌گیری آن نیز نقش دارد. اما پرسشی در اینجا مطرح است: کدام عمل انسان است که همیشه با آگاهی و اشراف کامل بر خود و موقعیت و به دور از امیال، غرایز، احساسات و خصائصی چون حرص، طمع، خشم، زیاده خواهی و نیازهای او انجام می‌گیرد؟

ما برای حفظ جان و بقای خود و دیگران انسان یا انسان‌هایی را می‌کشیم و در پاره‌ای موارد نام آن را عدالت، شرافت و درستی می‌گذاریم. آن را زیبا می‌نامیم و تحسین کرده و به خاطر آن مدال افتخار نیز اهدا کرده یا دریافت می‌کنیم. اما آیا به راستی یک امر نازیبا چون کشتار یا قتل می‌تواند تنها به این دلیل که منافع، نیاز و امنیت ما را فراهم و تضمین می‌کند، زیبا تلقی شود؟ من معتقد هستم که می‌تواند و آن هم به کمک جهل. در واقع جهل یک عنصر لازم، ضروری و کلیدی برای توجیه بسیاری خشونت‌ها، بی‌رحمی‌هاست و آنقدر بدیهی و طبیعی اتفاق می‌افتد و آنقدر به تمامی شئونات مختلف زیست اجتماعی ما آمیخته است که کسی چندان به آن توجهی ندارد و گمان می‌کند که ناآگاهانه اتفاق می‌افتد. و فراموش می‌شود که در قالب آموزش هنجارها، فضیلت‌ها، قوانین و اصول اجتماعی- انسانی جهل نیز شبیه به یک میراث فرهنگی انتقال و آموزش داده می‌شود. از این منظر، حتی کثیف‌ترین، شنیع‌ترین و وحشیانه‌ترین اعمال ما نیز می‌تواند دارای یک منطق زیبایی‌شناسی باشد و والا، مقدس و ارزشمندتلقی شود.

تعصب

از مفاهیم مرتبط با جهل می‌توان به تعصب اشاره کرد. تعصب اغلب به افرادی نسبت داده می‌شود که بر یک اندیشه، شیوه یا روش بسیار اصرار دارند. آن هم هنگامی‌که دلیل متقاعد کننده یا به اصطلاح منطقی برای آن ابراز نمی‌کنند. اما باید اضافه کنم، حتی اصرار یا پافشاری بیش از اندازه بر نگرش‌های علمی و به اصطلاح منظقی نیز می‌تواند به ورطه تعصب وارد شود. در اینجا، تعصب، داشتن الزاما به معنای خوب یا بد بودن یا مفید و غیر مفید بودن یک نظریه یا اندیشه یا عمل نیست. بلکه یک عمل به اصطلاح نیک و مفید نیز می‌تواند مشمول تعصب و پافشاری ما شود.

آگاهی

وقتی ما می‌گوییم فردی آگاه است. اغلب بار معنایی مثبتی را مد نظر داریم. اما در نگاه من می‌بایست میان دو نوع آگاهی تفاوت قائل شد. آگاهی اول این است که ما از پدیده یا امری مطلع می‌شویم که من درست می‌دانم که نام آن را مواجهه بگذارم. آگاهی دوم، تجزیه و تحلیل، فهم و ادراکی است که بعد از مواجهه ما با یک پدیده برای ما حاصل می‌شود.

در عین حال، وقتی که ما می‌گوییم فردی آگاهی یا شناخت دارد به این معنا نیست آنچه از آن اطلاع دارد یا شناخت یا فهمی که به دست آورده الزاما سازنده، مطلوب نظر ما و دیگران است. پس واژه آگاهی بهتر است به آگاهی و شناخت من یا آگاهی یا شناخت ما تغییر یابد. چرا که آگاهی و شناخت ما الزاما در همانگی و انطباق با دیگر آگاهی‌ها و شناخت‌ها نیست و می‌تواند توسط هر یک از ما به جهل، حماقت یا نادانی تعبیر شود در عین حالیکه توسط فردی دیگر می‌تواند به تعقل، هوش و ذکاوت تعبیر شود.

جهل، معیارها، فضیلت‌ها و هنجارهای اخلاقی

نکته مهم در ارتباط با جهل؛ معیارها، ارزش‌گذاری‌ها، فضیلت‌های اخلاقی و هنجارهایی است که در جوامع توسط فرد یا افراد وضع می شود. در واقع این معیارها نه همواره اما به طرز قابل تاملی منطق را نادیده می‌گیرند و فرد یا جامعه، خواسته‌ها، منافع، مقاصد، غرایز و تمایلات مورد نظر خود را به عنوان منطق و معیار در نظر می‌گیرد.

برای نمونه در جوامع بشری دروغ گفتن، خیانت یا کشتن، زشت و نازیبا می‌دانند. بنابراین فرد یا افرادی که دروغ نمی‌گویند یا صادقانه عمل می‌کنند، یا از آزار دیگران خودداری کرده و خیانت نمی‌کنند مورد تحسین و تشویق قرار می‌گیرد. اما با این حال این اعمال و کنش‌ها به طرز چشمگیری در جوامع و روابط بینافردی در حال وقوع هستند. آن هم توسط افرادی که ستایشگر و تحسین کننده این ارزش‌ها هستند. دلیل این اتفاق در نگاه من جهل است.

ممکن است به فردی که به او خیانت شده یا می‌شود اعتراض کنیم که چرا با وجود آگاهی از این خیانت کماکان به فرد دیگر وفادار مانده اما او بر اساس ارزش‌گذاری‌ها و فضیلت‌های مرسوم اجتماع و خودش به جای لقب جاهل لقب عاشق را برای خود و دیگری برگزیند. یا به فردی که در برابر اسلحه سینه اش را سپر می‌کند و جانش را به خطر می‌اندازد و زندگی‌اش را از دست می‌دهد عنوانی مرتبط با شرافت، شجاعت و ایستادگی برگزینیم چرا که اینکار را برای حمایت از خانواده و سرزمینش انجام داده است. اما در دل این شرافت، شجاعت، عدالت یا عشق ما مدیون نوعی جهل هستیم. جهلی که در زرق و برق فضیلت‌ها و ارزش‌ها تا حد زیادی به حاشیه رانده شده یا نادیده گرفته می‌شود.

حال می‌توان پرسید، آیا جهل به راستی وجود دارد یا خیر؟ اگر وجود دارد پدیده‌ای مطلوب است یا نامطلوب؟

در پاسخ به این پرسش باید بگویم که همواره شکل‌گیری اعمال و کنش‌های ما می‌تواند آغشته، آلوده و یا شاید مزین به نوعی جهل باشد. حتی آنها که زیبا، حقیقت، عدالت، شجاعت، شرافت و انسانیت می‌نامیم.

حالا ممکن است معیارهای فرد دیگر یا جامعه‌ای دیگر برعکس جامعه ما باشد. باید بگویم که با چرخش معیارهای اخلاقی، فضیلت‌ها و ارزش‌ها، مفهوم جهل نیز دستخوش گردش خواهد شد. به بیانی باید بگویم که جهل همراه و همپای این معیارها و ارزش‌ها در حرکت است و تابعی از آنها است.

توجیه خشونت‌ها، بی رحمی‌ها، وحشی‌گری‌ها آن هم به کمک ارزش‌ها، فضیلت‌ها و هنجارهایی که بر آنها پافشاری می کنیم فرایندی است که تنها به کمک جهل امکان پذیر است. در واقع زندگی اجتماعی و فردی انسان نیازمند آن است که از طریق نادیده گرفتن اصول عقلانی، زیبایی‌شناسی و اخلاقی امکان حرکت رو به جلو در راستای فراهم نمودن منافع و نیازمندی‌هایش رابه دست آورد. از این رو جهل یک امر لازم و ضروری برای این مقصود به شمار می‌رود. گاهی میل به بقاست، گاهی میل به قدرت، گاهی تمایل به یک فضیلت اخلاقی که برای فرد یا اجتماع دارای اهمیت و ضرورت است. باید خاطرنشان ساخت؛ در صورتی که فردی فاقد ارزش‌ها، معیارها و فضیلت‌های اخلاقی- اجتماعی-فردی-فرهنگی باشد جهل نیز برای او فاقد معنا خواهد بود. در واقع انسان متمدن با وضع اصول، قواعد، ارزش‌ها، هنجارها و فضیلت ها به جهل امکان حیات و وجود بخشیده و می‌بخشد و آن را وارد آگاهی بشر کرده است. بی‌ارتباط نیست اگر گفته شود که جهل مسیر بازگشت دوباره انسان از تعقل به غرایز و آن خویی است که به اصطلاح حیوانی نامیده می‌شود.

اندیشیدن، تفکر، تعقل

ممکن است اندیشیدن، تفکر و تعقل واژه‌هایی باشند که ظاهرا بار معنایی مثبت و مطلوبی دارند. برای نمونه وقتی فرد یا افرادی را به اندیشیدن و فکر کردن و تعقل فرا می‌خوانیم و دعوت می‌کنیم به این معنا نیست که فرایند اندیشیدن در ذهن آنها الزاما با توجه به معیارها، ارزش‌ها و هنجارهای مورد نظر ما صورت می‌پذیرد. بنابراین نتیجه یا برآیند فکر کردن، تعقل یا اندیشه کردن در یک نفر می‌تواند توسط ما به جهالت و در فرد دیگر به تعقل تعبیر شود.

عبور از جهل ممکن است؟

در جهل علی‌رغم تصور معمول، ما با آگاهی و شناخت مواجهیم اما با این‌حال چیزی را بر می‌گزینیم که خود نیز آن را تایید نکرده‌ایم و نمی‌کنیم. اما آن را با یک فضیلت و یا ارزش اخلاقی توجیه می‌کنیم چرا که نفع، خواسته یا نتیجه‌ای در راستای اهداف مورد نظر ما دارد. اموری که شنیع، زشتیا وحشیانه هستند چگونه می‌توانند به اصطلاح زیبا تلقی شوند؟ به همین خاطر است که من عنوان جهل را برای آن برمی‌گزینم. چون زیبا نیستند اما به عنوان ارزش‌ها و زیبایی ستوده می‌شوند. از همین رو من معتقدم که بشر و به طور خاص انسان امروزی، کماکان در دوران جهل به سر می‌برد.

شاید در نگاه بسیاری؛ منطق، قواعد و اصول ریاضی و فیزیک انکارناپذیر به نظر برسند و باور این باشد که حتی اگر در ظاهر آنها را نادیده بگیریم و روی آنها چشم بپوشیم اما کماکان وجود دارند و ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند. اما ما می‌توانیم به طریقی برهمین واقعیت های انکار ناپذیر چون نیروی جاذبه یا اصطکاک غلبه کنیم. یعنی با ایجاد و تولید نیرویی بر خلاف جهت آنها می‌توانیم به حرکت و پرواز درآییم. اما نیروی لازم برای غلبه کردن بر منطق یا قواعد و اصول انکارناپذیر در روابط انسانی از طریق جهل صورت می‌پذیرد.

اما آیا در روابط میان انسان‌ها و در اجتماع ما می‌توانیم به چنین امکانی دست یابیم؟ یعنی هم منطق موجود حفظ شود و هم به خواسته مورد نظر خود برسیم؟ به بیانی، هم خشونت و تخریب و ویرانی و بی رحمی و خیانت نکنیم و هم عدالت، آزادی و سایر مفاهیم مورد نظر خود را برقرار سازیم؟

به نظر می‌رسید سطوح آگاهی و شناخت و توانایی‌های انسان تا حال حاضر توفیق چشمگیر و گسترده‌ای در این زمینه نیافته‌اند یا اگر یافته‌اند نوسان مداوم میان بعد انسانی و حیوانی از طریق مسیر جهل آن را از اعتبار انداخته است. اما بعید نیست که در آینده، با جابجا شدن سطوح آگاهی و چرخش و بازتعریف و یا حتی حذف معیارهای زیبایی‌شناسی، فضیلت‌های اخلاقی و ارزش‌گذاری‌های مرسوم ما، چنین امکانی فراهم شود.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز