خبرگزاری کار ایران

کارگردان مستند «شرق وحشی» مطرح کرد؛

در حال فراموش کردن تاریخ شفاهی و افسانه‌های اصیل ایرانی هستیم/ سینمای مستند بدنه نحیف و لاغری دارد

در حال فراموش کردن تاریخ شفاهی و افسانه‌های اصیل ایرانی هستیم/ سینمای مستند بدنه نحیف و لاغری دارد
کد خبر : ۱۲۰۸۵۹۱

کارگردان مستند «شرق وحشی» معتقد است هر دغدغه‌مندی در حوزه فرهنگ و هنر می‌تواند بخشی از تاریخ شفاهی منطقه خود را مستند و برای آیندگان ثبت کند.

به گزارش خبرنگار ایلنا،‌ مستند «شرق وحشی» دومین اثر مستند مجتبی اسماعیل‌زاده است که نگاهی تازه به گل‌محمد قهرمان اصلی رمان محبوب «کلیدر» نوشته محمود دولت آبادی دارد. این مستند به دنبال سرگذشت حقیقی گل محمدکلمیشی است. «شرق وحشی» مصاحبه محور است و با ۱۲ نفر از مهمترین چهره‌های مطلع از این داستان گفتگو می‌کند که بخشی از آن‌ها قوم و خویش خاندان گلمیشی هستند. این مستند در جشنواره سینماحقیقت به نمایش درآمد و با نظرات مثبتی نیز همراه بود. به همین بهانه با مجتبی اسماعیل‌زاده کارگردان اثر به گفتگو پرداختیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید: 

در حال فراموش کردن تاریخ شفاهی و افسانه‌های اصیل ایرانی هستیم/ سینمای مستند بدنه نحیف و لاغری دارد

به نظر در اثر شما وجه مستندنگاری آن خیلی مهم بوده است. ماجرای کلیدر یک ماجرای مستند تاریخی است. چطور شد سراغ تولید اثری رفتید که رمان معروفی هم از آن در بازار موجود است؟

همانطوری که در فیلم اشاره شد نقطه وصل من به داستان واقعی گل محمد و پیش از آن که بدانم رمانی توسط آقای دولت آبادی نوشته شده ترانه «ننه گل محمد» بود که در کودکی زیاد میشنیدیم. و این برای من جای سوال بود که گل محمد کیست که درموردش این ترانه گفته شده است. 

زمانی که به سراغ ساخت این فیلم رفتم، خواستم مسئله برای خودم بکر باشد و یک دفعه به اصل مسئله نروم. خودم شروع به تحقیقات و پیدا کردن آدم‌ها و شنیدن آدم‌های مختلف کردم. خواست من این بود که فیلمی درمورد خود گل‌محمد بسازم نه درمورد کتابها و ترانه‌هایی که درمورد او وجود دارد. 

قبل از شروع ساخت این مستند رمان کلیدر آقای محمود دولت آبادی را خوانده بودید؟ 

خیر؛ و عامدانه این کار را کردم. به این سبب که مطمئن بودم که آقای دولت آبادی دخل و تصرف زیادی کرده باشند. در همان ابتدا هم دیدم که کاراکترهایی که آقای دولت آبادی پرورش دادند در عالم واقع وجود نداشتند. نکته جالب این بود که بعد از اکران فیلم در میان افرادی که با من تماس گرفته بودند تا نظرشان را بگویند، بودند افرادی که ادعا داشتند با خانواده فلان کاراکتر رمان آقای دولت آبادی هنوز در ارتباطند! مسئله این بود که آن کاراکتر اصلا واقعی نبود و نمیدانم که بعد از هشتاد سال با چه کسی در ارتباط بودند! 

فیلم جنبه‌ی مستندنگاری زیادی دارد و سراغ اصل وقایع رفته است. در رمان ممکن است وجه دراماتیک موضوع بیشتر باشد و ممکن است شخصیت‌هایی اضافه یا کم شده باشند؛ ولی در مستند شما کاملا همه چیز با اسناد ارائه شده ؛ از نظر خودتان این اتفاق رقم خورده است و دخل و تصرفی در بیان داستان رخ نداده؟ 

صددرصد. بخشی از زمان ما برای تشخیص درصد واقعیت مطالب بود. یعنی من از مردم روایات غیرواقعی و افسانه بسیاری شنیدم. برای مثال گفتند که از آنجایی که گل‌محمد با رژیم شاه می‌جنگید و انقلاب هم محصول جنگیدن با رژیم شاه بود، برای همین اوایل انقلاب پسران گل‌محمد رییس کمیته تهران شدند. درحالیکه گل‌محمد پسری نداشته و فقط یک دختر دارد. این قصه را یک پیرمرد هفتادساله به من می‌گفت. چهل سال از انقلاب گذشته است و شما در نظر بگیرید حداقل این افسانه چهل بار گسترش پیدا کرده است. 

تشخیص سره از ناسره بسیارسخت بود. درمورد بعضی چیزها از ورود به آنها اجتناب کردم چون مستندی موثق پیدا نکردم. مثلا چه کسی ترانه گل‌محمد را گفته است؟ یک سرنخی پیدا کرده بودم اما چون هیچ نشانه‌ای وجود نداشت من اصلا ورود نکردم. چون شما یک چیزی را به عنوان فیلم مستند ثبت میکنید و خودش منبع غلطی برای آیندگان میشود. 

از نگاه سیاسی در مستند اجتناب کردید یا اینکه ماجرای گل محمد و اقدامات او سیاسی نبود؟ 

به نظر من به هیچ عنوان سیاسی نبوده است. ببینید اگر هم سیاسی بود در حد قوانین محلی بوده است و ماجرا اصلا موضوع سیاسی با تعریفی که از آن وجود دارد نبود. دقیقا کار درخشان و برجسته و شاهکاری که آقای دولت آبادی انجام دادند این بود که به یک واقعه‌ی محلی، اساس و بنیاد اعتقادی و اعتراضی در قالب اجتماعی و سیاسی اضافه می‌کند و آن را تبدیل به اتفاق ملی می‌کند. 

آشنا شدن گل‌محمد با فردی به نام ستار، که او را به حزب توده نزدیک می‌کند و بعد به نحوی احساس می‌کنیم که دیگر گل‌محمد برای خودش به تنهایی نمی‌جنگد؛ برای حزبی که نماینده بخشی از مردم است هم می‌جنگد و پیشنهاد تسلیم شدن را نمی‌پذیرد. این محصول فکر آقای دولت آبادی بوده در آن برهه‌ی سیاسی و اجتماعی ایران در زمان پهلوی دوم که بسیاری از شاعران و نویسندگان را به دلیل اختناق در زندان وجود داشتند و آقای دولت آبادی این‌شورش و اتفاق محلی را تبدیل به یک حماسه ملی می‌کند. 

این دقیقا همانجایی است که من احساس کردم که نقطه مطلوب من در همین جا اتفاق می‌افتد و آن سوال مهمی که آیا من میخواهم راجع به کلیدر فیلم بسازم یا درمورد گل‌محمد؟ چون میخواستم درمورد گل‌محمد فیلم بسازم باید به اصل مسئله می‌رسیدم. اصل مسئله آن چیزی است که در فیلم است و در آن ما هیچ نشانه‌ی اعتراض سیاسی نمی‌بینیم. اعتراض با قلدر‌هایی است که لباس رسمی به تن دارند. اگر هم خط و نشانی هم بوده برای شهربانی شهر بوده و نه برای حکومت حاکم سیاسی. نکته دیگر این است که گل‌محمد دار و دسته‌ای نداشته است و کاملا خانوادگی و قبیله‌ای کارهایش را پیش می‌برده است. 

نکته بعدی هم این است که آن‌ها همیشه در حال فرار بودند و اساسا نه دنبال مبارزه. 

شما قبل از این هم کار مستند در این فضا انجام داده بودید؟ علت گرایش به این موضوع چه بود؟ 

من به صورت پراکنده تجربه‌های مختلفی کردم. مستند اولم سال ۸۶ بود به نام شهرفرنگ ملی که درمورد بازسازی سینما آزادی بود که در جشن خانه سینمای آن سال نامزد بهترین فیلم و بهترین تدوین شد و درجشنواره فیلم کوتاه هم حضور داشت. 

مستند دومم شرق وحشی بود. در این سال‌ها بیشتر به عنوان تدوینگر شناخته شدم تا فیلمساز. تعداد زیادی فیلم کوتاه تدوین کردم، انیمیشن تجربی ساختم و مستندساز صرف نیستم. 

قصه‌ها و افسانه‌های زیاد در ایران وجود دارد، بازخوردها به قدری خوب بود که بخواهید این مسیر را ادامه دهید؟ 

بازخورد خیلی خوب بود. مخصوصا کسانی که خراسانی نبودند و کسانی که رمان کلیدر را نخوانده بودند. برای خود من هم همین جذاب بود که فارغ از اینکه رمان کلیدر را خوانده باشم یا نه، من سرنوشت این آدم‌ها را تحقیق کردم و شروع کردم به خواندن و دیدم چه سرنوشت جذابی دارند. اگر ما بتوانیم در یک بستری درست این را به فیلم مستند تبدیل کنیم و قصه‌ای کاملا مستند را ارائه دهیم قطعا محتوای آزار دهنده‌ای نخواهد بود. حداقل می‌توان به صورت یک مدرکی این را ارائه داد. 

باید ببینیم چقدر فضا و امکانات و سیستم می‌طلبد که کار کنیم. من این فیلم را در طول ده سال با بودجه شخصی‌ ساختم. این کار سختی است که در یک بزنگاهی وجود داشته باشی و پولی هم نداشته باشی و بخشی از فیلمت را قطعا از دست میدهی. این برای من اتفاق افتاده است که به دلیل بی پولی گاهی نتوانستم در لحظه کار را پیش ببرم.

اعتقاد دارم هر خاکی پر از قصه است. میتوانم بگویم کاری که الان افرادی چون احسان عبدی پور انجام میدهند برای من بسیار جذاب است. البته احسان عبدی‌پور آبشخورش نویسندگان دیگری در بوشهر بوده که قلم عالی داشتند. 

نکته در این است که در فضای مستند باید دقت کنیم که متاسفانه به صورت کلی راجع به فرهنگ شفاهی و درواقع تاریخ شفاهی‌مان کارهای جدی نکردیم. الان که به ساز و کار نسبتا جدی‌تری در مستندسازی رسیدیم و حداقل یک متولی رسمی به عنوان مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی دارد باید از سینمای مستند حمایت کند و در کنارش انجمن سینمای جوانان به تولید مستندهای کوتاه روی آورد.

پس یکی دو متولی رسمی و نیمه رسمی دارد. به انضمام یک جشنواره‌ی مشخصی که برای خودش تعریف کرده است. پس رویکردمان جدی است. در رویکرد جدی باید کلان نگاه کنیم. عزیزانی که ساختار بودجه تعریف می‌کنند و افرادی که میگویند چه فیلمهایی ساخته بشود یا نشود باید کلان نگاه کنند. متاسفانه احساس میکنم سینمای بلند داستانی رسمی ما بر همه چیز دارد تاثیر می‌گذارد. این تاثیر گذاشتن چیست؟ یعنی همه چیز شکل تجاری‌تری به خودش میگیرد و فراموش می‌کنیم که اگر ثبت و ضبط نکنیم چیز مهمی را از دست داده ایم. 

در این سال‌ها متاسفانه خیلی افرادی را از دست دادیم که یادمان رفته است. ما تاریخمان را داریم فراموش می‌کنیم. همانطور که تعزیه را فراموش کردیم و چیزهای دیگر. لذا این به من به عنوان یک فردی که دغدغه کار هنری و ثبت دارد، این دغدغه شخصی من است. وقتی میتوانیم جدی‌تر فکر کنیم که تبدیل به یک جریان شود. یعنی یکی از این متولیان فرهنگی سینمای مستند بگوید که بخش کوچکی راه اندازی می‌کنیم و بودجه تعریف میکنیم برای ثبت تاریخ شفاهی. یعنی چیزی که در دل مردم است. یعنی باید آن را ثبت کرد چون آدمهایی که این قصه را می‌دانند دیگر تمام میشوند. این فیلمی که از من روی پرده دیدید چند نفر از راویان دیگر زنده نیستند. در بازخوردها آدمهایی بودند که فیلم مرا دوست نداشتند یعنی با محتوا مشکل داشتند اما در انتها همه‌شان از من تشکر کردند بابت ضبط و ثبت اینها در تاریخ. اینها قصه‌هایی داشتند که ما نباید آن را از دست می‌دادیم. این تلاش در وسع ما بوده است. 

برای اکران برنامه‌ای دارید؟ مرکز گسترش سینمای مستند کمکتان میکند؟ 

تماسی با دوستان در هنر و تجربه داشتیم که گفتند باید تا سال جدید صبر کنیم چرا که هنوز ساز و کار هنر و تجربه در سال جدید مشخص نیست. درمورد دیده شدن مستند هم باید رسانه و مطبوعات به ما کمک کنند تا بازتاب رسانه‌ای داشته باشد. بدنه سینمای مستند بسیار لاغر و نحیف است و می‌طلبد که همه کمک کنند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز