نقد و بررسی نمایش لباس جدید برای پادشاه؛
بیگانهپوشی یا سرنگونی به ناچار قاجاریه؟
گروهی از منتقدان در نشستی در تالار سنگلج، به نقد و بررسی نمایش «لباس جدید پادشاه» نوشته فرزاد فخریزاده و کار لادن نازی و با دراماتورژی محسن خیمهدوز پرداختند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، گروهی از منتقدان در نشستی در تالار سنگلج، به نقد و بررسی نمایش «لباس جدید پادشاه» نوشته فرزاد فخریزاده و کار لادن نازی و با دراماتورژی محسن خیمهدوز پرداختند.
در این نشست علاوه بر رضا آشفته، فریال آذری، سپیده اسکندرزاده و شادی جاوید حضور داشتند.
در مسیر جهانی شدن
رضا آشفته، نویسنده و منتقد در این نشست گفت: «این نمایش به درستی قانون ممنوعیت پوشش البسه بیگانه در زمان سلطنت احمدشاه را بهانه کرده که از این قانون موقعیتی را وضع کند که در سفر فرنگ این شاه با جر خوردن لباس اش دیگر نتواند در ولایت غریب لباسی برای خود تدارک ببیند که با پوشیدن لباس غربی، قانون زیر پا نهاده می شود و به زبان استعاری این لباس جدید می تواند نفوذ و رسمیت بخشیدن به حضور انگلیس، یک دولت استعمارگر را ممکنتر سازد.
همچنین ضمن استقرار یک موقعیت نمایشی با نسبت های درست نمایشی و فانتزی که می تواند ما را درگیر مساله شخصی احمد شاه گرداند که در آن، با نسبت های درستی یک قانون دور زده شده را دارد تا سر حد سرنگونی یک سلسله به چالش می کشد.
در این نشست این پژوهشگر تاکید کردکه این نمایش در مسیر جهانی شدن دارد حرکت می کند اول اینکه مکان و زمان در آن ریشه دار است و در هر دو حالت مساله مربوط به جغرافیا و تاریخ ایران است و از نگاه هنرمندان ایرانی یک مساله خودی و بومی مورد چالش دراماتیک واقع شده اما این مساله بیرون از زیست بوم ما همچنان می تواند مسئله دیگران باشد چنانچه حضور استعمار و بیگانه همچنان یک مساله سیاسی کارآمد در چهار گوشه دنیاست که می تواند در بیداری و هوشیاری دیگران نیز نسبت به چنین مساله بغرنج و مهمی کارکرد داشته باشد.
آشفته افزود:« دوم آنکه در تلفیق تکنیک ها و شیوه های نمایش غربی و شرقی می تواند با درازنا و چشم انداز قابل قبول و رویتی مخاطبان را همراه سازد. برلای نمونه؛ در آن استفاده از عروسک های ریز و درشت چنانچه در جهان آلیس در سرزمین عجایب این بر هم ریختن اندازه ها باعث شگفتی می شود، در اینجا نیز باربی بسیار بلند قامت و احمد شاه بسیار کوچک گرفته شده اند و از سوی دیگر تضاد بین باربی متخیل با باربی واقعی که زشت و عجوزه است، دلالتی بر تضادهای دراماتیک خواهند کرد که هر لحظه را بر ما شادی آورتر و نمایشی تر خواهند کرد. از سوی دیگر، نقال که ایرانی است، در این نمایش رفت و آمدهایتاکیدی دارد بر جریان نمایشی و تئاتری و ناخواسته برای اندیشیدن و استدلالی شدن قضایای تاریخی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، و غیره ما را دچار بازاندیشی دقیقی میگرداند که از پیامد این لایه ها و زیر لایه های آن بتوانیم درکی مستدل و متقن را پیش رویمان قرار دهیم.
اما در این نمایش اگر وضعیت با هولناکی بیشتری مواجه می شد چون زمینه های آن در متن و اجرا موجود است به این دلیل که هم تراژدی است چون سقوطی در آن اتفاق می افتد و هم کمدی است چون مدام تضادها و تناقض ها باعث لبخند می شوند و در نهایت اینها مرتبط با کابوس ها و رویاهای احمد شاه است که در سفر دور و دراز و اجباری از وطن به کشورهای بیگانه که برای همیشه او را از قدرت خلع ید می سازند، می تواند گستره این خیال را توام با مراحل هولناکی کند که دامنه تاثیر متن و اجرا را دو چندان کند و ما را نسبت به آنچه باید آگاه تر و هوشیارتر گرداند.»
بررسی شخصیت احمد شاه
فریالآذری، استاد دانشگاه و منتقد نیز در این نشست گفت:«آنچه که در نمایش لباس جدید پادشاه می باید به آن پرداخته شود شخصیت احمدشاه است. اودرحالیکه تنها ۱۲ سال داشت، پس از خلع پدرش و به شاهی رسید. و حکومتش تا رسیدن به سن بلوغ توسط نایب السلطنه ها اداره شد.خلع محمدعلیشاه به گونهای تحقیرآمیز و همراه با تهدید و تبعید او و ملکه جهان از ایران برای احمدشاه بسیار تلخ بود.دوری از خانواده در آغاز بحران نوجوانی و سپردن او نایب السطنه ها زمینه ساز اختلال اضطراب جدایی احمد شاه گشت. از طرفی دیگر سپردن مسئلیت مهمی چون اداره مملکت و همزمانی این اتفاق با جنگ جهانی اول از او شخصیتی مسئولیت گریز ساخت . مجموعه این اتفاقات و اختلالات اضطرابی احمد شاه را به استفاده گمانم ناخود آگاه از مکانیزم انکار وا داشت. همین امر موجب شد تا به جای آنکه به امور مملکتی بپردازد از مهمترین مکان تنش زا یعنی قصر و دربار دوری جوید و بیشتر در سفر و تفریح بگذراند. و یا به فکر تفریح با زنان خویش باشد. از سویی دیگر او که برای مملکت داری آموخته نشده بود و حتی در دوران نوجوانی نایب السطنه ها برای حفظ قدرت خود در دربار آن طور که باید او را تعلیم نداده بودند بنابراین کاملا مشهود است که احمد شاه هرگز نمی توانسته شاه باشد اگرچه به ظاهر اورا شاه اعلام میداشتند.»
او افزود:« مسئله هم دیگری که باید به آن پرداخته شود نگاه مرد سالارانه ای بود که تا عمق جان جامعه اعم از زنان و مردان نفوذ کرده بود این را میتوان از دیالوگ بدرالملوک می توان فهمید آنجا که میگوید" اگر خواستی زن اختیار کنی، من حرفی ندارم. مردی. شهوت داری. اما تو را به خاک شاه شهید قسمت میدهم که عقدش کن. نگذار برکت از رختخواب ما برود و اولادمان همه دختر شوند . مثل ایراندوخت..." از این دیالوگ میتوان فهمید که حتی همسر شاه هم جنسیت خود را به عنوان جنس دوم پذیرفته و با خرافات درهم آمیخته آن دوران که رفتن برکت از رختخواب موجب آورردن فرزند دختر می شود خود را برای داشتن ایراندخت سرزنش کرده و به همین جهت خود را برای داشتن هوو قانع کرده است. و این دیالوگها از دهان ایراندوخت "حال مگر شاه مایلند زن فرنگی اختیار کنند و برایمان خواهر برادرهای فرنگی بیاورند؟" آنقدر حل شده می نماید که گویی شاه می خواهد برایشان از فرنگ خوراکی تازه بخرد ناشی از همین تفکر مردسالار است.»
باربی همسر احمدشاه
سپیده اسکندرزاده، پژوهشگر و منتقد نیز در این نشست گفت: «تنها یک روایت تک خطی از تاریخ نیست بلکه میخواهد در ذهن ها باقی بماند پس دغدغه اش طرح مساله ای ست در ذهن مخاطب.
ریشه های عوامل افول اخلاقی فرهنگی ایرانیان در دوره ی قاجار کجاست؟ و آیا تنها مساله استبداد است؟ یا عوامل دیگری وجود دارد؟ و چه قدراین عوامل در زندگی امروز ما نقش بازی می کنند؟
در روزگار قاجاریه، غرب به سوی مدرنیته شدن قدم گذاشته و توانسته است با ابزارهای مدرنطعم خوش استعمارگری را بچشد.»
او افزود:« از طرفی ایران در سنتهایش به دلیل بی کفایتی پادشاهان و مزدوران فاسدان درباری و وجود فقر، قحطی و جنگ، باقی مانده است. پس نتوانسته پیشرفتی حاصل کند و یکباره با مساله استعمارگری روبرو میشود. و مشکلات و مسائلش پیچیده تر از قبل. چرا که اگر تا دیروز مساله تنها مبارزه با استبداد بود از امروز نفوذ و حضور انگلیس و کشورهای غربی است که به دربار راه پیدا میکنند. به دنبال منافع خودشان هستند. از طرفی مردم ایران در قحطی و بی آبی به سر می برند ولی سردمداران به همراه پادشاه در کشورهای غربی در اندیشه کوکی خوردناند. کسی به ایران نمی اندیشد.
و این تقابل ها که میخواهند با حفظ سنتها از مواهب مدرن هم بهره ای ببرند طنزی ایجاد میکند که نمایشنامه به خوبی این جمع اضداد را به تصویر می کشد. به خصوص با بهره گیری از جلوههای فانتزی و موسیقی فاخر. احمدشاهی که می خواهد زنش باربی باشد و ۱۲ تا بچه بیاورد. همسرش بدرالملوک و دخترش ایراندخت چنان غرق در زیباییهای بازار غرب شده اند که خود را در بهشت تصور میکنند.
استعمارگر چنان قدرت دارد که نبض بازار ایران را در دست گرفته و به بهانه منع ورود کالاهای خارجی نمیگذارد قیمتها شکسته شود. و حتی می تواند برای شاهان ایرانی لباس پادشاهی بدوزد و لباسی برای خلع لباس.»
اسکندرزاده در پایان گفت: «به دلیل وجود فقرکه به دنباله آن فقر فرهنگی ایجاد می شود همواره نگاهمان به غرب شیفته وارانه است و از طرفی دیگر نگاه رو به گذشته ای داریم. و همیشه مسائل و فرهنگ مان زمانی ارج و قرب پیدا میکند که از زبان غرب آنها را بشنویم. چنانکه در این نمایش به همه این مسائل به درستی اشاره می شود به خصوص صحنهای که زبان فارسی را از زبان بیگانه میشنویم به وجد میآییم. غافل از آنکه آنان برای منافع خودشان در پی شناخت ما هستند.»
حضور بیگانه در خلع ید سلسله قاجار
شادی جاوید، مغمار و منتقد نیز در این نشست گفت: «درباه لباس جدید پادشاه باید به مسئله خود لباس بپردازیم به گمان بنده لباس پادشاه در واقع حکم خلع لباس او را از پادشاهی ایران داشته است آنجا که باربارا تک تک اسامی شاهان قاجار را نام میبرد و میگوید برای آنها لباس دوخته است همگی جز آقامحمدخان در واقع اذعان میدارد که انگلیس بعنوان دست پشت پرده در خلع و تاجگذاری شاهان ایران نقش داشته است. در انتهای نمایش درست زمانی که به احمد شاه میگویند که انگلیس فقط شرط اول از پنج شرط را پذیرفته و چهار شرط دیگر را قبول ندارد. تا احمد شاه از پوشیدن لباس خودداری کند اما او به پوشیدن ادامه میدهد چه به نظر می آید از درباریان مستشاران و حتی پادشاهی ناامید شده و عطای فرمانروایی را به لقایش بخشیده و این را با گفته این جمله کامل میکند که ترجیح میدهم بروم اروپا لبو بفروشم تا در ایران پادشاهی کنم اوج نا امیدیش نشان میدهد پنداری احمد شاه از افسردگی عمیقی رنج می برده. مطلب مهم دیگری که در نگاه استعماری می توان به آن اشاره کرد تغییر سلیقه است وقتی از باربی حرف به میان میآید و آن را اینگونه توصیف میکنند که: "بفرمایید که چه دلبرکانی هم هستند؟گر کسی سرو شنیده است که رفته است؟ این است. اوه اوه اوه! یا صنوبر! که بناگوش و برش سیمین است! هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت او همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین استمصلحت دید من آن است که باران همه کار، بگذارند و خم طره یاری گیرند،یا رب این بچه ترگان چه دلیرند به خون، که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند، رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد، خاصه رقصی که در آندست نگاری گیرند." در این جای قصه احمد شاه میگوید: "نکنید با ما حور العین بهشتی را از من دریغ نکنید. طبع ما به کنیزان سبیلدار و چاق خو گرفته. جان مارا طاقت دلبرکان برایتون نیست. نکنید با ما" نشان از تغییر ذائقه و مظاهر زیبایی شناسی ایرانی به شیوه غربی دارد.»
او در پایان اشاره کرد: «مطلب دیگری که در این نمایش باید به آن پرداخته شود استفاده از چند زبان فارسی عربی ترکی انگلیسی در نمایش است. که گاه به کاربردن زبانهای مختلف در اثر با غلطهایی که گاه فاحش و نه طنز در اثر دیده میشد همینطو وضوح صدای بازیگران در طول نمایش گاهی نامفهوم بوده و مخاطب به وضوح متوجه دیالوگها نمیشد.»