یک طراح و نقاش مطرح کرد؛
انسانهایی که از مواهب طبیعی لذت نمیبرند، از دست رفتهاند/ یک طرح چیزی بین بود و نبود است
محمد جاهد میگوید: من سادهترین تکنیک را برای آثارم استفاده کردم، شاید مداد یا خودکار یا راپید که هر کدام تنها نیاز به یک صفحه کاغذی یا مقوایی دارند. نمیخواهم بواسطه رنگ یا حجمی از رنگ، آنها را از ساده بودنشان جدا کنم و قصدم این بود که در کمترین و سادهترین شکل خود به خلق اثر بپردازم که این مسئله برای این آثار میتواند یک اصل مهم باشد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، گالری «مورا» این روزها میزبان نمایشگاه طراحیهای محمد جاهد است. باید گفت طراحی علاوه بر اینکه یکی از مولفههای مهم نقاشی و دیگر هنرهای بصری است اما به خودی خود هنری مستقل نیز محسوب میشود به شرط آنکه خالق آن نگاهی متفاوت به دنیای پیرامون خویش داشته باشد.
در استیتمنت این نمایشگاه آمده است: «افتادن، زمانه در گذار چون سقوط آزادی بر پیکرهات نقشها میزند. زخمهای خاطرات که از یاد بردهای و گاهی جرقههای کوچکی میزنند. در پس اندیشهات آنها را قاب میکنی، گاه به یادشان میآوری چه تلخ چه شیرین. گاه میدانی که از دست دادهای یا آن که به راستی از دست رفتهای. تلاطمی وجودت را دربرمیگیرد. سرهای بدون فهم انتزاعی معین، کورسویی از حقیقت در نگاهت نقش میبندد. و با خیال، همنوردی میکنی تا از واقعیت برون آیی و دوباره حقیقت خلق کنی.»
یکی از مولفههای مهم در هنرهای بصری، ایدهیابی و ابراز خلاقیت بر اساس آن است. ایدهپردازی برای شما تا چه حد اهمیت دارد؟ در این باره توضیح دهید.
ما معمولا سراغ ایدههای سخت و پیچیده میرویم، اما به شخصه سعی کردم ایده را در همان لحظه و آن اول پیدا کنم و در عین سادگی به آن بپردازم. برای من عمق نگاه به مسائل ساده، کمی محسوستر شده است.
این عمق و محسوستر شدن به چه معناست؟
ما در زندگی روزمره شاید بسیاری چیزها ببینیم و به سادگی از کنار آنها میگذریم. من تلاش میکنم اینطور نباشم. سعی میکنم در نگاه به چیزهای ساده، دقت بیشتری به خرج دهم. گاه پیش میآید با دیدن آثار هنری برایمان سوال ایجاد میشود، اما در مورد یک برگ یا یک گل سوالی نمیپرسیم و آن را همان گونه که هست قبول میکنیم. اما من به شخصه سعی میکنم در مسائل ساده با تفحص بیشتری جستجو کنم و همین مسئله سبب خلق و انجام یک ایده میشود.
آثارتان در عین سادگی دارای معنا هستند و هرآنچه گفتید کم و بیش به نوعی در آثارتان وجود دارد. تحلیل خودتان از طراحیهایتان چیست؟
این آثار در اصل به نوعی از دست رفتگی میپردازند. باید باور کنیم که در عصر کنونی انسانهای از دست رفتهای هستیم از آن جهت که لذت بردن از مواهب طبیعی را از یاد بردهایم. بارها از آدمهای مختلف این جمله را شنیدهام که خستهام وحوصله ندارم! این بیحوصلگی از کجا ناشی میشود. گویی تلاش میکنیم به هدفی نائل شویم و پس از آن هم هدفی دیگر! در این رسیدن به اهداف مسیر را فقط طی میکنیم و از آن لذتی نمیبریم. گاهی به کنار پنجره چشم میدوزم و مگسهای مرده و حشرات در پس شیشه میبینم و ناامید میشوم و با خود میگویم؛ شاید روزی برسد که دیگر ما همین مگس مرده را هم نبینیم و این نگاه به نوعی نگاهی آخر الزمانی است. ما در حبابی زندگی میکنیم که اطرافمان را تشکیل داده و در همان حباب زیست میکنیم و از آنچه در فراسو میگذرد هیچ اطلاعی نداریم. در ادامه باید بگویم آثارم به لحاظ ساختار یکپارچه نیستند، بلکه به لحاظ معنایی در یک سو قرار میگیرند؛ حالاتی چون «انتظار»، «بهت»، «اسارت».
این نگاه آخرالزمانی را چگونه تعریف میکنید.
به عقیده من هر عصر میتواند یک آخرالزمان خاص خود را داشته باشد، اما آنکه در هر عصری زندگی میکند اگر به سادگی درون خویش پی ببرد دست کم میتواند یک نوع شعف را در خود احساس کند. نوعی از خیال پردازیهای شاعرانه که بسیاری از مردمان از آن بیبهرهاند
در مورد تکنیک آثارتان هم کمی توضیح دهید.
من سادهترین تکنیک را برای این آثارم استفاده کردهام، شاید مداد یا خودکار یا راپید که هر کدام تنها نیاز به یک صفحه کاغذی یا مقوایی دارند. نمیخواهم بواسطه رنگ یا حجمی از رنگ، آنها را از ساده بودنشان جدا کنم و قصدم این بود که در کمترین و سادهترین شکل خود به خلق اثر بپردازم که این مسئله برای این آثار میتواند یک اصل مهم باشد.
آیا میتوان گفت طراحی هر اثر چقدر زمان میگیرد؟
گاهی چند خط در صفحهای از کاغذ میکشم. گاهی حتی ذرات ریز مداد روی صفحه میریزم و و اجازه میدهم چیزی که هویتش به آنچه که در ذهن من است، خود را باز نمایاند و کم کم به نتیجه برسد. گاهی یک طراحی لای چند کاغذ میماند و نوعی کهنگی در آن ایجاد میشود و بعد با آوردن خطهایی آن شکل مبهم را به شکلی واضحتر مبدل میکنم. اساس شکل گیری یک طرح برای من چیزی بین بود و نبود است. گو اینکه آفریننده آن من نیستم؛ بلکه او مرا راهنمایی میکند که کجا باید برود و من با راهنماییهای موجود به شکل سر و سامان میبخشم
چه انتظاری از مخاطب دارید؟
هر هنرمند که آغاز به فعالیت میکند، حرفی برای گفتن دارد و برای بازگو کردن آن از وسایل مختلفی بهره میگیرد. هدف من هم ایجاد یک نوع نگاه خاطرهانگیز در عین حال ساده برای مخاطب است. اینکه به مخاطب بگویم چقدر از خودمان دور افتادهایم و چرا نگاه نمیکنیم! شاید بهتر این بود که همچون کودکی از دیدن دوباره هر چیز به شگفتی درآییم.
در مواجهه اول طرحهایتان برای مخاطب آشناست. این اتفاق را خوب دیدن را تلقی میکند؟
بستگی دارد که هر کسی خوب دیدن را چگونه تعریف کند. خوب دیدن برای من مثل شنا کردن در یک رودخانه است، شما هرگز در یک رودخانه دوبار شنا نمیکنید. با هر بار دیدن چیز تازهای در مییابید؛ چراکه ذهن شما به نسبت دیدار اول، تجربیات بیشتری کسب کرده و شما را با چیزهای تازهتر آشنا خواهد کرد. این مسئله منوط بر یک نوع ایهام است. ایهامی که درون هر اثر نهفته باشد میتواند هر بار برای شما از چیز تازهای سخن بگوید.
اگر ناگفتهای هم مانده؟
ناگفتهای نیست و ممنونم.