یادداشتی بر نقد فیلم «نمسیس، الههی انتقام» از آثار جشنواره سینما حقیقت؛
مرگ رویاها یا تولد دوبارهی زمین؟
مستند «نمسیس، الههی انتقام» از طریق فشردگی صحنه، عرصهای برای جدال میان بودن و شدن ساخته تا بیننده را وارد معرکهای کند که هم جنون رهایی دارد و هم سر بر شانهی رخدادها سپرده است. این اثر از طریق نمایش رفتارهای پیش پاافتادهی چند کارگر در محیط ساخت و ساز، مخاطب را غرق در آگاهی از چشمی میکند که انتهایش رو به خروجی نامطمئنی است.
به گزارش ایلنا، مرتضی اسماعیل دوست درباره فیلم «نمسیس، الههی انتقام» یادداشتی نوشته است. متن این یادداشت به شرح زیر است:
مستند «Nemesis» در لایهی بیرونیاش، گزارشی است مبنی بر تخریب یک بنا به هوای ساختنی دیگر. ایستگاه قطار توسط بیلهای غولآسای مکانیکی ویران میشود تا زندان جان یابد؛ آن هم در زوریخ که در نگاه آدمیانی بیشمار، زیبارویی است که به هزار خیال میتوان مسافرش شد. اما جاننثاری طبیعت در برابر رفتار بشریت همیشه راهی به همواری اعتماد ندارد. برای مثال در همین بهشت شکلاتی سوئیس، تصمیمات عجیب فوتبالی در مقر فیفا رخ مینماید، مذاکرات سیاسی منتهی به کوچهی تنگ و باریکی میگردد، پولهای بادآورده در بانکهای شیک پنهان میشود و هزاران احوالات مرتبط با سرمایهی سود و سودا که راغبِ بسیار دارد و به شکلی دقیق و به وقت ساعت لوکس سوئیسی تنظیم میگردد!
در این گشت و گذار از «بانو نمسیس» غافل نشویم که الههی انتقام است و همزمان فکر عدالت در سر دارد. تضادی در جوارح این دو موجود بداحوال نهفته است که در ظاهر کمکرسان همدیگرند ولی در باطن فرسنگها فاصله میان خلق و خوی آنها است هرچند یونانیان سالها پیش بساط عیش و نوش «انتقام و عدالت» را پهن کردند تا الههی نمسیس، هم جان بستاند و هم جان بخشد. به هر روی چه دختر زئوس باشد یا فرشتهی عدالت، پیوندی تماتیک با مستند «نمسیس، الههی انتقام» دارد. تشابه میان آن نگاه باستانی با این فیلم امروزی آن جا دُم خود را نشان میدهد که هر دو هوای نوشدن دارند، پس بناها از جا کنده میشود تا در جسم تازهای حلول یابد. یکی حامل عزیمت انسان بوده و این فرزندِ در جنین مانده، «زندان» ی است که او نیز همچون «قطار»، در پی تحویل آدمی به سمت مقصد است. حال، در داخل این سلولهای نمور، چهها میشود و چه بر سر موجودات نگونبختِ در بند میآید، حکایت بسیار است و سرِ نترس و گوش خوشفهم برای گفت و شِنُفتِ حقیقت میطلبد. پس با رخصت از حضرت حافظ، سخن کوتاه میکنیم و مِی به میانِ مطلب میآوریم تا نوشته شود که ذاتِ تربیتی زندان، رساندن آدمی به هوای بهاری است تا پلیدی در به در شود و پارسایی جوانه زند. چنان که در زبان گوتیک، نسبتی فرخنده میان عنوان فیلم با «گرفتن» میتوان یافت.
فیلم «نمسیس، الههی انتقام» با سرعت هر چه تمامتر به لطف مونتاژ، به سمت تخریب پیش میرود. سیاستمداران لبخند به لب داشته و مراسم دلنشین کلنگزنی را برای افتتاح زندانِ بشر به پا میکنند. فضا در زوریخ، عطرآگین است اما زمانی که مرحلهی بنا شدن اتفاق میافتد، از ریتم سرخوشانهی فیلم کاسته میگردد، که در واقعیت هم چنین است و همیشه ساخت در برابر تخریب، پای لنگ دارد. اما نکتهای که فیلم «نمسیس، الههی انتقام» را به جایگاهی قابل اعتنا برای تماشا تبدیل میکند، هدایت یک اتفاق ساده به سطحی عمیق از نگریستن است، بیآن که مانند برخی از ساختههایی که اسم فیلم به خود دادهاند، بخواهد پیام یا نکتهای را لابهلای نریشن یا تصاویر به صورت مخاطب پرتاب کند. در این مستند، دوربین شاهد ماجراهای روزمرهی کارگران مهاجر است و در دل همین مشاهدات میتوان دو روی همیشه پرسش برانگیز، «زندگی و مرگ» را با تامل نگریست. در واقع زیبایی این اثر، در ظهور ماهیت درونی ماجراها است که نظر به نیستی و هستی دارد. وقتی که نوشدن به منزلهی پوست اندازی آدمی است؛ زیر مُشتی سنگ و آهن و هیولاهایی که چنان از زاویهای نزدیک توسط دوربینِ مستندساز شکل هولناک گرفتهاند که انگار سودای شکار آدمی دارند و این انسان است که غایت نو شدن دارد ولی مقهور قدرت تکنولوژی است.
«نمسیس، الههی انتقام» از طریق فشردگی صحنه، عرصهای برای جدال میان بودن و شدن ساخته تا بیننده را وارد معرکهای کند که هم جنون رهایی دارد و هم سر بر شانهی رخدادها سپرده است. این اثر از طریق نمایش رفتارهای پیش پاافتادهی چند کارگر در محیط ساخت و ساز، مخاطب را غرق در آگاهی از چشمی میکند که انتهایش رو به خروجی نامطمئنی است. پرسشی که از روح فیلم میتوان داشت، این است که آیا تلاش کارگران در جهت ساخت بنا برای بشر دربندی است که به حقیقت انسان میرسد؟ یا سلولهایی ساخته میشود که مرگ سلولهای حیات آدمی را نشانه رفته است؟
این مستند مرز میان واقعیت و رویا را به هم نزدیک کرده و دو روی سکهی مرگ و زندگی را نمایان میسازد. تمرین احساس شیرینی و تلخی که نزد هر نگاهی، طعمی مختص به خود دارد. در این تلخکامیِ انسان در بند -چه آن که زندان میسازد و چه آن که زندانی میشود- آیا «راه حقیقت» دیروزِ «پارمنیدس»؛ فیلسوف یونانی را باید باور کرد که معتقد بود هیچ تغییری در واقعیت رخ نمیدهد و همه چیز زائیدهی توهم آدمی است؟ یا باید نظر به فردا داشت که زمین، رانش میکند و انسان، طلوع دوباره خواهد داشت؟