سومین نشست مجازی «تجسم» برگزار شد/ رواییگری، وجه مشترک عکاسی و ادبیات است
سهراب احمدی در سومین نشست مجازی «تجسم» گفت: ادبیات و عکس هر دو روایت نمیکنند، اما رواییگری میکنند و آنچه که رواییگری ادبیات و عکاسانه را به هم پیوند میدهد، زاویه دید است.
به گزارش ایلنا به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، سومین نشست مجازی «تجسم» با موضوع بررسی تطبیقی مفهوم فرآیند در عکاسی و ادبیات، پنجشنبه ۲۷ آبان در صفحه اینستاگرام خانه هنرمندان ایران برگزار شد. در این برنامه هوفر حقیقی، عکاس، نویسنده، مدرس و پژوهشگر بینارشتهای عکاسی و فلسفه به گفتگو با سهراب احمدی، نویسنده، منتقد و پژوهشگر حوزه نقد روانکاوانه پرداخت.
در ابتدای این نشست هوفر حقیقی درباره «فرآیند» گفت: این فرآیند میتواند فرآیند شکلگیری ایده در ذهن باشد، میتواند از حالت ذهنی خارج شده و سعی کند به عینیت برسد و این پروسه عینیسازی کردن ذهنیت خود یک فرآیند است. فرآیند مواجه شدن مخاطب با اثر هنری در نسبت با یک مجموعه عکس و یا یک رمان، چگونه میتواند باشد؟
در ادامه سهراب احمدی بیان کرد: باید دید آیا فرآیند به پیش از اثر موکول میشود یا پس از آن؟ آیا فرآیند لزوما در ارتباط با اثر، سوژه، پدیدآورنده و… است؟ سوسور، برجستهترین زبانشناس ابتدای قرن ما بود و وقتی برخی میخواهند کتابی در زمینه عکاسی تالیف کنند، از نظام نشانهای سوسور شروع میکنند. اما امیل بنونیست زبانشناس دیگری است که در یکی از کتابهایش مبحثی تحت عنوان گفتهپردازی، باز میکند. بنونیست میگوید علاوه بر آن سوژهای که دستوری است، سوژه دیگری وجود دارد که در زبان رسوخ میکند و آن سوژه عینیت و نظامهای دستوری را ندارد. بر این اساس وقتی به فرد معمولی میگویند که از یک منظره عکس بگیرد، او دقت میکند که یک کادر مرتب داشته و از سوژه اصلی عکس میگیرد. اما وقتی به یک عکاس گفته میشود که عکس بگیرد، طبعا او زاویه دید دارد و از زاویهای عکس میگیرد که یک فکر را ارائه دهد. آن همان سوژه است، ولی فرآیند برای کسی که عکاس نیست، گرفتن عکسی است که شاید خیلیهای دیگر بگیرند که این را در زبان سوژه دستوری گویند.
وی افزود: ژولیا کریستوا در کتابی به نقاشی، نظامهای تصویری، ادبیات، شعر و… پرداخت. اصلیترین مبحثی که در این کتاب مطرح کرد، فرآیند بود که برای سوژه چه اتفاقی میافتد؟ چه تفریق و تمایزی بین نشانگان زبان دستوری با زبان از کادر خارج است؟ مثلا وقتی ما نیما را با حافظ مقایسه میکنیم، نیما شاعری است که از کادرها بیرون زده، ولی این خارج از کادر بودن نیما را فقط میتوان به از بین بردن قافیه و یا برهم زدن اندازه مصرعها تنزل داد؟
حقیقی مطرح کرد: عدم وجود اشتراکات زیاد از نظر ماهیت هستی شناختی در عکس و ادبیات، نباید باعث شود که این دو جدا در نظر گرفته شوند. اینها به شدت در طول تاریخ وامدار یکدیگر بودهاند. ادبیات متقدمتر و عکاسی از فرمهای ادبی برای بیان استفاده میکند.
احمدی یادآور شد: کریستوا در کتابش یک فصل کامل را به سوژه در روند اختصاص میدهد و اینجا از همه چیز وام میگیرد. او در این فصل به تحرک سوژگانی میپردازد که سوژه وارد زبان و تصویر میشود، شروع به از آن خود کردن زبان میکند و تجاربش را وارد آن میکند. این تجارب روانکاوانه، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… است. فروید یک سیستم دوگانه خودآگاه و ناخودآگاه داشت، اما پس از آن گفتند که ناخودآگاهی سوژه وجود ندارد بلکه یک سوژه ناخودآگاه وجود دارد. این سوژه ناخودآگاه وارد زبان میشود و هرآنچه که در محور همنشینی و جانشینی است از بین میبرد. وقتی اولین مواجهه ما با ادبیات و آشناییزدایی ادبی و تصویری اتفاق میافتد، یک شگفتی است.
وی افزود: سوژه اجتماعی تحت قانون پدرانه است که در چارچوب اصلی را مشخص میکند. اما سوژه در روند میان اینها یک تکانه و پرش ایجاد میکند و در واقع با نظامهای اجتماعی فیکس و ثابت مبارزه میکند. یعنی ناظری با نظارت ویژهای منظرهای را از یک منظر مشخص از آن خود کرده و به منظور خود تبدیل کرده است. اینجا سوژه در فرآیند به زبان نفود میکند، حالا این زبان میتواند بیان تصویری یا ادبی داشته باشد. هرگز فضای معنایی بین مخاطب و پدیدآورنده به صفر نخواهد رسید. سوژه در روند پویا است و در برابر هر ساختاری که آن را در کادر قرار دهد، حتی ساختاری که قبلا خارج از کادر بوده، ایستادگی میکند. شما نمیتوانید این زبان را به یک عکاس و شاعر دیکته کنید و نیز تقلید ناپذیر است.
این پژوهشگر با اشاره به اشتراک میان روایت عکس و روایت ادبی اظهار کرد: این اشتراک در رواییگری است. ادبیات و عکس هر دو روایت نمیکنند، اما رواییگری میکنند. آنچه که رواییگری ادبیات و عکاسانه را به هم پیوند میدهد، زاویه دید است.
برای یافتن نقطه اشتراک آنها باید دید که زاویه دید در دو اثر چگونه و با چه روندی معنا تولید میکند.
هوفر حقیقی بیان کرد: عکس محصولی سهلالوصول است. به هیچ وجه نباید فریب این سهلالوصولی را خورد و ذهن ما به آن بسنده کند. گاهی ما به فرآیند محوری آگاه هستیم و گاهی خیر. عکاسی خصلتهای دوگانهای دارد که در تضاد با یکدیگر نبوده و دو روی یک ماجرا هستند.
احمدی گفت: امروزه ما انقدر عکس میبینیم که اشباع هستیم. تقریبا بسیاری از آنچه درون عکسها است، یکسان است. هر اتفاقی که میافتد، اصلیترین سوژه و آنچه که میبینند را در صریحترین بیان به ما میگویند و طبعا چشم ما اشباع میشود. چون وارد نظام نمادین و نظام پدرانه شده و نظام نشانهای نیز کمتر میشود.
در بخش دیگری از این نشست سهراب احمدی عنوان کرد: عکس و ادبیات، هر دو یک متن زایا هستند، متنی که نمیتوان آن را به یک بستر منحصر کرد، متنی که نمیتوانی برایش کادری را تعریف کنی چون هر کادری نفی کادر قبل است. این روند بینهایت معنازایی در عکس و ادبیات (به خصوص در شعر) مهم است. به نظر من معاصر بودن یعنی خوانش معاصر و روند پویایی معنا. معنا از بین نمیرود و متن بسته نمیشود.
هوفر حقیقی گفت: در فرآیند قرار دادن ذهن خیلی به این وابسته است که چگونه ما ذهن را در فرایند قرار میدهیم، اینکه ما چگونه ذهن را به فرآیند میسپاریم و نه به زمان. فرآیند استفاده بهینه از زمان است و نه صرفا گذراندن آن. باید فرآیند را زندگی کرد.