نوازنده و آهنگساز اهل هرات در گفتوگو با ایلنا:
تفاوت موسیقی ایران و افغانستان یک «ربع پرده» است/ باوجود طالبان هنر در افغانستان خواهد مرد/ایران را خانه دوم خودمان میدانیم
غلام سخی رسولی (هنرمند اهل افغانستان، نوازنده سازهای زهی، مدرس موسیقی و عضو سابق گروه موسیقی «مولانا» است) که توسط نیروهای طالبان اسیر شده و مورد شکنجه و آزار قرار گرفته است. این هنرمند مدتی است به اتفاق خانواده و اعضای گروهش به ایران گریخته تا از شر طالبان در امان باشد. او میگوید: کار طالبان نابودی هنر است. آنها میگویند شریعت اجازه نمیدهد ساز بزنید و آواز بخوانید.
به گزارش خبرنگار ایلنا، موسیقی ایران محدود به جغرافیای امروز نیست و شاید اگر خاک وسیع ایران در طول تاریخ مورد حمله و آماج متجاوزان قرار نمیگرفت و بیتدبیری و بیکفایتی حاکمان ایران در آن دوران هم دامن گیرش نمیشد، امروز افراد و اقوام بیشتری کنار هم به زندگی و همزیسیتی انسانی مشغول بودند.
نقشه ایران قدیم و گستره جغرافیایی کشورمان
اگر موسیقی کشورهای منطقه، بخصوص کشورهای هم مرز را شنیده باشیم، متوجه مشترکاتی میشویم که ریشه در گذشتههای دور دارند. حتی بدون استناد به اسناد و مدارک هم میتوانیم به این مهم پی ببریم! کافی است مثلا موسیقی کردستان ایران را با موسیقی دیگر مناطق کردنشین (کشورهایی چون عراق، ترکیه و سوریه) مقایسه کنیم. یا مقایسه موسیقی سیستان و بلوچستان با موسیقی کشوری چون پاکستان یا هند دلیلی بر این مدعاست. موسیقی کشور آذربایجان یا تاجیکستان نیز با موسیقی شهرهای شمال غرب کشور اشتراکاتی دارد. همچنین، موسیقی خراسان بزرگ را میتوان با موسیقی افغانستان هم ریشه دانست. به هرحال این هم ریشه بودن در موسیقی بسیاری از مناطق ایران با دیگر کشورهای همجوار قابل مشاهده و درک است، که البته موسیقی پژوهان و مستندنگاران بهتر و دقیقتر میتوانند دراینباره توضیح دهند.
کوتاه سخن اینکه برای شناخت بهتر موسیقی فعلی کشور و همه اقوام آن بهتر آن است که در رابطه با هنر و موسیقی کشورهای همسایه مطالعات تاریخی و میدانی داشته باشیم. اتفاقی که اتحاد هنری بین هنرمندان کشورهای همسایه و ایران را زیباتر از قبل جلوهگر میکند، حضور هنرمندان هم ریشه و هم فرهنگ در رویدادهای هنری است. به تازگی نیز گروهی افغانستانی در چهاردهمین جشنواره موسیقی نواحی کشور حضور یافته و در شهر کرمان به اجرای برنامه پرداخته است.
آنچه حضور گروه افغانستانی در ایران را جالبتر کرد، این است که اعضای آن طبق رویهای معمول و مانند هنرمندان عادی به جشنوارهای داخلی نیامدهاند. حضور این گروه در ایران و اجرایشان در کرمان ماجرایی دارد که با قدرت یافتن دوباره گروه تروریستی طالبان مرتبط است.
ناگفته پیداست که گروه تروریستی طالبان دشمنی کینه ورزانه و ظالمانهای با هنر و هنرمندان دارد. اعضای طالبان، بیست سال پیش هم کمر به ویرانی بناهای تاریخی و نابودی هنر بستند و برای رسیدن به اهداف پلیدشان قتل عام مردم و هنرمندان را در دستور کار قرار دادند و حال بازماندههایی از اعضای طالبان طی ماههای اخیر با تسلط بر این کشور دولتی جدید تشکیل دادهاند.
غلامسخی رسولی (سرپرست گروه موسیقی افغانستانی) با طالبان مواجه مستقیم داشته و مورد شکنجههای جسمی و روحی قرار گرفته است. او طی ماههای اخیر با قدرت یافتن طالبان به اتفاق خانواده از شهر هرات به ایران گریخته و چند ماهی است در کشور ما زندگی میکند.
غلامسخی رسولی (نوازنده، آهنگساز و مدرس موسیقی) سال ۱۳۴۳ در شهر هرات افغانستان زاده شده و حال سالهاست در عرصه موسیقی فعال است.
او که در کشورش عضو گروه موسیقی «مولانا» بوده و به اتفاق اعضای آن موسیقی عرفانی را به میان مردم میبرده، طی گفتگو با ایلنا درباره وضعیت امروز افغانستان و ماجرای اسارت و مهاجرتش به ایران توضیحاتی داد. وی همچنین از موسیقی افغانستان و شباهتهایش به موسیقی ایران گفت.
کمی از خودتان و فعالیتهای هنریتان طی سالهای اخیر بگویید و اینکه چند سال است در عرصه هنر و موسیقی فعالیت دارید؟
من اهل شهر هرات افغانستان هستم و حدود چهل و هفت سال است که در عرصه موسیقی فعالیت میکنم. تنبور، دوتار و سیتار مینوازم و علاوه بر عضویت در گروه «مولانا»، به مدت چهارسال با انستیتو ملی موسیقی افغانستان همکاری کردهام. طی حضورم در افغانستان با رادیو و تلویزیون کشورم هم همکاریهای گسترده داشتهام. دو سال هم در دانشگاه کابل موسیقی درس دادهام و شاگردانی داشتم. به اتفاق اعضای گروهم به جز برگزاری کنسرت و حضور در فستیوالهای مزار شریف، در کشورهای هندوستان، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، ترکمنستان، ازبکستان، ایران، هلند و بلژیک هم کنسرت برگزار کردهام.
در حال حاضر کجا ساکن هستید؟ گویا به تازگی به ایران نقل مکان کردهاید؟
متاسفانه در ماههای گذشته اتفاقاتی رخ داد که باعث شد به جمهوری اسلامی ایران بیایم. اواخر مردادماه امسال بود که به اتفاق خانوادهام به ایران آمدیم و حال هم در شهر مشهد زندگی میکنیم.
اعضای گروه فعلیتان اهل ایران هستند؟
خیر ایرانی نیستند. هنگام مهاجرت از افغانستان اعضای گروه هم با من همراه شدند و به ایران آمدند. یکی از آنها آوازخوان است و شاگرد خودم است. طبلا نواز هم از دوستان هنرمند من است. در میان تمام اتفاقات بدی که از سر گذراندیم، یکی از اتفاقات خوب این بود که به جشنواره موسیقی نواحی ایران دعوت شدیم و برای اجرای برنامه در کنار براداران و خواهران هنرمند ایرانی به کرمان رفتیم.
قاعدتا هیچ هنرمندی دوست ندارد آوارگی یا مهاجرت را تجربه کند مگر مجبور باشد!
بله درست است و ما نیز به دلیل شرایط بدی که دامن گیر افغانستان شد، مجبور به ترک خاکمان شدیم. در واقع قدرت گرفتن دوباره طالبان و تشکیل دولت جدید، مردم کشورم را به دردسر انداخت و ما هم از آن مشکلات و آسیبها در امان نبودیم؛ لذا چارهای جز ترک وطن نداشتیم.
افغانستانیها پس از هجوم تعدادی از مردم برای سوار شدن بر بدنه هواپیمایی که کشورتان را ترک میکرد، محکوم به فرار شدند و در آن حادثه هم تعدادی از مسافران از هواپیما سقوط کردند! بگویید چه عواملی باعث ترک یا فرار مردم شد؟ آیا طالبان تا این حد وحشتناک هستند که مردم را به چنین فراری وا میدارند؟
شما و همه مردم ایران و دیگر کشورها تا به حال با نیروهای طالبان مواجه نشوید و درباره آنها و رفتارها و سیاستهایشان اطلاعات کمی دارید و از ظلم و وحشیگیری آنها چیزی نمیدانید. به همین دلیل توضیح من درباره آنها و تشریح نحوه مواجهشان با مردم بیدفاع برایتان قابل لمس نخواهد بود و هرچه بگویم باز هم کم است. نیروهای طالبان علاوه بر مردم با هنرمندان رفتار بسیار بد و بیرحمانهای دارند و باید بگویم هموطنان من مجبور به فرار بودند و جز این راهی نداشتند. من به عنوان هنرمند، نیروهای طالبان را از نزدیک دیدهام و شاهد رفتارها و ظلمهایشان بودهام. واقعا هنرمند چه گناهی دارد؟! ما هنرمند هستیم و با سیاست کاری نداریم، اما طالبان درکی از این موضوع ندارد و همچنان با هنر و هنرمند دشمنی میکند!
به عنوان یکی از هنرمندان افغان بگویید با وجود طالبان هنر در افغانستان چه سمت و سویی پیدا کرده است؟
متاسفانه هنری باقی نمانده است. بگذارید اینطور بگویم که با آمدن طالبان هنر در افغانستان مرد و به فراموشی سپرده خواهد شد. ما هنرمندیم و مجبور به ترک افغانستان شدیم، چون هنری وجود نداشت و با این وجود مهاجرت ما منطقی است.
شما مدتی در اسارت طالبان بودید. از این تجربه تلخ بگویید.
بله من نیروهای طالبان را از نزدیک دیدهام و مدتی در چنگالشان اسیر بودهام. سال ۱۳۷۵ بود که مرا اسیر کردند و مورد شکنجه و آزار و ضرب و شتم قرار دادند. آنها مرا سوزاندند و کارهایی کردند که مرگ را به چشم دیدم. با قدرت یافتن دوباره طالبان (که ماهیت و عملکرد قبلی را پی گرفته) در ماههای گذشته این نگرانی وجود داشت که ما را از بین ببرند و به همین دلیل مجبور شدیم به ایران بیاییم. شما بگویید جز این چه راهی داشتیم؟
درباره اسارتتان بیشتر توضیح دهید.
شبی از شبها مانند همیشه در محفل عروسی مشغول اجرای برنامه بودم که نیروی طالبان آمدند و مرا دستگیر کردند. سازم را شکستند و مرا کتک زدند. آنها با هنرمندان کارهای بدی میکردند و هنوز هم همینطور است. ساز هنرمند را میشکستند و صورتش را سیاه میکردند و تازیانهاش میزدند و او را در شهر میگرداندند تا مردم ببینند. من در مقابل این اتفاق خیلی مقاومت کردم و راضی به این کار نبودم. به آنها گفتم من مرگ را قبول میکنم و شما مرا بکشید؛ اما این کار را با من نکنید و مرا در شهر نچرخانید. دلیلم این بود که هنرمند هستم و پس از آنکه مرا در شهر بچرخانند، دیگر نمیتوانم بین مردم بروم و ساز بزنم و موسیقی اجرا کنم. در ادامه بود که آنها مرا زدند و شکنجه کردند و پای مرا با آب جوش سوزانند. اینکه میگویم پایام را سوزاندند، یک سوختگی و زخم سطحی نبود، بلکه بسیار عمیق و جانکاه بود. آن زمان یعنی بیشتر از بیست سال قبل، امکانات نبود و اگر به ایران نمیآمدم و لطف دوستانم نبود پایم را قطع میکردند. البته الان هم با وجود گذشت سالها، همچنان مشکلات این زخم با من است و دردش را با خود به همراه دارم. پایی که بسوزد و زخمی که ایجاد شود مانند کاسه شکسته است و فراموش هم نمیشود.
و بعد چه شد؟
پس از سوختن پایم و شکنجه طالبان با بدبختی و دردسرهای بسیار به ایران آمدم تا مداوا شوم.
چطور از دست طالبان خلاص شدید و با وضعیتی که داشتید چطور به ایران آمدید؟
آنها مرا به طرز بدی زده بودند و مورد شکنجه قرار داده بودند و تصورشان این نبود که زنده بمانم. آنها میگفتند این مرد زخمی است و میمیرد! راست هم میگفتند چون امکاناتی وجود نداشت. پس از آنکه آب کاملا جوش را روی من خالی کردند، گفتند بگذارید برود و رهایم کردند. واقعا خواست خدا بود که زنده بمانم. بالاخره با هزار بدبختی به ایران آمدم و در بخش سوختگی بیمارستان قائم شهر مشهد بستری شدم تا مورد مداوا قرار گیرم؛ در حالی که پول زیادی برای مخارج درمان نداشتم. یک دوست ایرانی داشتم که به من کمکهای بسیار کرد؛ وگرنه امکان معالجهام وجود نداشت و هزینههای بسیار میخواست که نداشتم. آن دوست ایرانی که خودش هنرمند بود، آمپولی را برایم تهیه کرد که در آن زمان پنجاه هزار تومان قیمتش بود. آن زمان پنجاه هزارتومان پول زیادی بود و طی مدت سه روز، سه آمپول به من تزریق شد. اگر آن آمپول را تزریق نمیکردم عفونت باعث میشد، پایم را قطع کنند.
طی چند ماه گذشته هم فیلمهای ناراحت کنندهای از افغانستان منتشر شد که بسیار تاثر برانگیز بود. در یک یا چند فایل منتشر شده نیروهای طالبان را میدیدیم که به مغازه ها، استودیوها و مراکز هنری میرفتند و تمامی سازها و ادوات مربوط به موسیقی را میشکستند و هنرمندان را به اسارت میبردند.
کلا کار طالبان همین است و اصلا چنین اتفاقاتی تعجب برانگیز نیست. شاید چنین مواردی برای شما عجیب باشد اما برای ما عادی است به این دلیل که طالبان را میشناسیم. کار طالبان نابودی هنر است به این دلیل که آنها میگویند شریعت اجازه نمیدهد شما ساز بزنید و موسیقی تولید کنید و آواز بخوانید! در صورتی که برعکس است و اسلام با هنر و زیبایی مخالف نیست. آنها برای ظلمها و ستمهایشان چنین دلایلی دارند.
از برخورد ایرانیها و زندگیتان در ایران رضایت دارید؟ در میان مردم ما احساس غربت نمیکنید؟
زمانی که صدای ساز هنرمند بالا میگیرد و آواز سر میدهد، طبعا خوشحال است. من و اعضای گروهم نیز حال که اجازه داریم ساز بزنیم و موسیقی اجرا کنیم، خوشحال و خرسندیم. از طرفی کشور شما برای ما با دیگر کشورها متفاوت است به این دلیل که جمهوری اسلامی ایران را خانه دوم خودمان میدانیم. ما با شما ایرانیها همزبان، هم دین، هم مسلک و هم فرهنگ هستیم و چه از اینها بهتر؟! ما مانند خیلیهای دیگر میتوانستیم به کشورهای دیگر برویم و اگر اینجا راضی و خوشحال نبودیم قاعدتا به کشور دیگری نقل مکان میکردیم. ما واقعا در ایران احساس غربت نمیکنیم. ما افغانها با ایرانیها نسبت نزدیک داریم و چرا خوشحال نباشیم. اگر خوشحال نیستیم پس چرا اینجاییم؟ هم زیستی افغانستانیها با ایرانیها اتفاق جدیدی نیست. ما در دوران روسها هم به ایران مهاجرت کردهایم و در دهههای گذشته نیز این تعاملات وجود داشته است. ما از جمهوری اسلامی ایران، از دولت و از مردم ممنویم. بخصوص از مردم ایران بسیار ممنونیم و هرچه از آنها تشکر کنیم کم است. مردم ایران مانند برادران و خواهران ما به ما محبت میکنند و آنقدر به ما لطف دارند که هرچه بگویم کم است. واقعا اگر محبت مردم نبود ما الان اینجا نبودیم و با شما صحبت نمیکردم.
شما قبلا هم در جشنوارهها و رویدادهای هنری ایران شرکت کرده بودید و با هنر موسیقی و هنرمندان ایرانی آشنایی داشتید؟
بله. ما قبلا، آن زمان که در افغانستان بودیم، معمولا هر سال از هرات به ایران دعوت میشدیم تا در جشنوارهها و برنامهها اجرا داشته باشیم. بالاخره با دوستان هنرمند ایرانی از قبل آشنایی داشتهام و آنها چنین حضورهایی را رقم زدهاند و از آنها ممنوم. اما این اولین بار است که در جشنواره موسیقی نواحی شرکت کردهایم که برایمان تجربه خوبی بود و خاطرات زیبایی به جا گذاشت. البته من و گروهم، سال ۱۳۷۶ هم به کرمان آمدیم و به مناسبت تولد رسول اکرم (ص) سه روز کنسرت اجرا کردیم. این اتفاق زمانی افتاد که طالبان پای مرا سوزانده بودند و به همین دلیل به ایران آمده بودم.
موسیقی افغانستان با موسیقی منطقه وسیع خراسان مشترکاتی دارد؛ کمی از ویژگیهای مشترک میان موسیقی افغانستان و ایران بگویید.
ما به لحاظ فرهنگی با مردم ایران و خراسان مشترکات بسیار داریم و این اتفاق از نسلهای قبل و آن زمان که اجدادمان در قید حیات بودهاند، وجود داشته است. در کل رسم و رسوم ما با ایرانیها، خصوصا با اهالی بیرجند، مشهد و بالاخره خراسان که زمانی استانی بزرگ بوده، یکی است. قاعدتا این یکی بودن در موسیقی هم وجود دارد و نگاهی به آثار گذشته هم دلیلی بر این مدعاست. منتهی آنچه وجود دارد اختلافات کوچکی است که در برخی موارد وجود دارد. مثلا از نظر علم موسیقی، تفاوت موسیقی ایران با موسیقی افغانستان یک ربع پرده است. یعنی آن ربع پرده در موسیقی ایران وجود دارد و ما آن را نداریم.
میگویند سازهایی که ربع پرده ندارند و نیم پرده دارند، آلات دست نخوردهتری هستند؛ مانند تنبور یا دوتار.
بله تنبوری که مولانا جلال الدین بلخی نیز از آن یاد کرده، چنین وضعیتی دارد. این شباهتها و مشترکات در نوعی نامگذاری سازها هم وجود دارد. مثلا هندیها سازی دارند که «سیتار» نام دارد. «سه تار» کلمه فارسی «سیتار» است و ریشه این عناوین یکی است. حتی میتوان گفت اغلب سازهای زهی از روی تنبور ساخته شدهاند.
جالب است که در همه مناطق ایران مانند کردستان، بلوچستان، مازندران و حتی در دیگر کشورهای خاورمیانه تنبور داریم که البته شکل و ساختار فیزیکی ساز و نوع پردهبندیها و مقامهای آنها متفاوت است. در این میان تنبور افغانستانیها چه ویژگیهایی دارد و چطور نواخته میشود؟
به هرحال من تنبور منطقه کردستان را ندیدهام اما این را میدانم که تنبور در مناطق مختلف ایران و خارج از ایران دارای تفاوتهایی است. ما در موسیقی افغانستانی «سبتک» داریم (مت سبتک، مندر سبتک و تار سبتک) که دارای «نتیشین» بینالمللی و امروزی است. در واقع «سَبتَک» به لاتین «saptak» مجموعهای از دوازده صوت است. درباره تنبور افغانستان هم باید بگویم این ساز با تنبور مرسوم در مناطق مختلف ایران، متفاوت است. ساز ما برخلاف تنبور ایرانی دارای بیست و هفت پرده است و با انگشتان دست نواخته میشود. نوای ساز ما مشابه نوای «سیتار» یا «سه تار» است.
درباره دوتار افغانستان هم توضیح دهید.
بله تار هم ساز دیگر ماست که «دوتار» نام دارد و اساس آن دوتار قدیم خراسان یا دوتارهای خراسان قدیم است. به هرحال ساز دوتار هم با آنکه اصل آن در ایران و افغانستان یکی است اما دارای تفاوتهایی است. این ساز هم با «نتیشن» امروزی عیار شده است. میتوان گفت دوتار ماسازی کامل است و نقص و کمبودی ندارد و حتی میتواند با ارکسترهای جهانی همراهی کند. دوتار ما حدود یک متر و سی سانت طول دارد و آن را با ناخنک مینوازیم. سیمهای دوتار ما که قبلا از روده احشام ساخته میشده، یک تار اصلی و سیزده تار فرعی دارد. دوتار ما در واقع، دارای نوزده پرده است و بیشتر در غرب و شمال افغانستان رواج دارد و آن را با عناوین دوتار هراتی، ترکمنی و ازبکی میشناسند.
حدود دوسال پیش دوتار به عنوان یکی از میراثهای هنری ایران به ثبت رسید. به عنوان یکی از دوتارنوازان افغان نظرتان درباره این اتفاق چیست؟
به نظرم مسئولان یونسکو درباره قدمت و ثبت دوتار به اندازه کافی تحقیق نکردند. بهتر بود این ساز به نام ایران و افغانستان ثبت شود به این دلیل که ما افغانستانیها با ایرانیها فرهنگ و دین و مذهب مشترکی داریم.
به نظرتان آینده افغانستان با وجود تمام مشکلات موجود چگونه خواهد بود؟
واقعا نمیدانم! هیچ آیندهای برای کشورم متصور نیستم و نمیدانم سرنوشت کشور و هموطنانم چه خواهد بود.
گفتگو: وحید خانه ساز