خبرگزاری کار ایران

در گفت‌وگوی ایلنا با حجت‌الاسلام سیدمحمدحسین عظیمی مطرح شد؛

نسخه‌ی حافظ برای تصاحبِ سلطنت/ حافظ فقرا را وارثان آسمان و زمین می‌داند/ کسی که فقیر نباشد حافظ را نمی‌فهمد

نسخه‌ی حافظ برای تصاحبِ سلطنت/ حافظ فقرا را وارثان آسمان و زمین می‌داند/ کسی که فقیر نباشد حافظ را نمی‌فهمد
کد خبر : ۱۱۴۲۵۹۲

اگر کسانی می‌خواهند از حافظ بهره‌مند شوند و همنشین او شوند و با او مجالست داشته باشند و او را بفهمند، باید مثل حافظ درجاتی از فقر را داشته باشند. اگر کسی مثل حافظ فقیر نباشد، حافظ را نمی‌فهمد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، امروز، 20 مهرماه مصادف با بزرگداشت خواجه شمسُ‌الدّین محمّد بن بهاءُالدّین محمّد حافظ شیرازی، مشهور به لِسانُ‌الغَیب و ناظمُ الاولیاء، شاعر پرآوازه‌ی ایرانی است که شهرتش آفاق جهان را درنوردید. هویت فکری او را می‌توان با مفهوم رندانه زیستن، یکی گرفت. شاید بتوان یکی از پایه‌های همین زیست عارفانه‌ی حافظ را در "فقر گدایی" تبیین کرد. در همین راستا، حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمدحسین عظیمی (مدرس حوزه علمیه قم و حافظ‌پژوه) با تحلیل مفهوم "فقر" در منابع اسلامی و همچنین پردازشی که در اشعار حافظ دارد، به تبیین این مفهومِ ارزشی پرداخت. او می‌‌گوید: به عقیده‌ی حافظ، این گدا است که باید لاف سلطنت بزند؛ چراکه به مقام گدایی و فقر رسیده است.

فقری که منفک نخواهد شد

عظیمی با اشاره به جایگاه مفهوم فقر در قرآن گفت: قرآن قاعده‌ای با عنوان "قاعده فقر" مطرح می‌کند و می‌فرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ. در این قاعده که نام آن را قاعده فقر ذاتی می‌گذاریم، رابطه انسان با خدا و همچنین رابطه انسان با سایر موجودات مشخص می‌شود. فقر به طور خلاصه یعنی اینکه انسان اولا ندار است، ثانیا نمی‌داند چگونه به دست آورد، ثالثا نمی‌تواند به دست آورد و رابعا می‌خواهد که به دست آورد؛ به عبارتی کسی که ندارد، نمی‌داند و نمی‌تواند، به ذات خدای متعال نیازمند است. این روند آنچنانکه گفتیم فقر ذاتی است. قرآن این مساله را با اَشکال مختلفی بیان کرده است. به عنوان نمونه قرآن مبحث "ندار بودن" آدمی را پیش می‌کشد که فقر نام دارد. همچنین بحث "ندانستن" انسان را هم عنوان می‌کند که "مبلغ علم" نام دارد. طی این مفهوم، علم انسان بسیار اندک تبیین می‌گردد. قرآن بحث دیگری هم به عنوان "ضعف" عنوان می‌کند.

وی ادامه داد: هر سه موضوع در قرآن کریم، مکررا با بیان‌های مختلفی مطرح شده است. این نداری، ناتوانی و ندانی، چند ویژگی دارد که قابل تامل هستند. یکی اینکه همگانی‌اند. یعنی همه افراد بشر بلااستثنا حتی انبیاء علیهم السلام و حتی وجود مبارک پیامبر اسلام (ص) این سه ویژگی را دارد. از طرفی همیشگی هستند؛ یعنی از تولد تا آخر حیات این ویژگی فقر در او وجود دارند. از طرفی در همه‌ی شئون و همه‌ی جهات، در آدمی جریان دارند؛ به عبارتی در هیچ جهتی از جهات انسان از این ویژگی‌ها منفک نیست.

هرچه فقیرتر؛ انسان‌تر

این مدرس حوزه علیمه قم تصریح کرد: از دیدگاه قرآن هر کسی که آگاه‌تر و خودشناس‌تر است، فقیرتر هم است. هرکسی انسان‌تر است، فقیرتر خواهد بود. از طرفی هرکسی که فقیرتر است و به فقر خودش بیشتر پی برده باشد، انسان‌تر است. موضوع دیگر که می‌توان به آن اشاره کرد این است که از نگاه قرآن کریم، رسیدن به فقر یک مقام محسوب می‌گردد. کسانیکه به فقر می‌رسند، برعکس آنچه که عامه مردم فکر می‌کنند، به یک انسانیت رسیده‌اند. لذا در منطق قرآنی فقر اولین قدم برای حرکت انسان قلمداد می‌شود. انسان‌های بزرگ حرکت‌شان از ادراک مقام فقر آغاز می‌شود. پس نقطه‌ی شروع انسان، همان فقر است. عموم انسان‌هایی که به مقامی انسانی رسیده‌اند، از آن جا که مقام فقر را درک کرده‌اند، فقر برای آنها یک مقام بزرگ محسوب می‌شود؛ کما اینکه قرآن نیز این خصلت را حصلت آدم‌های بزرگ می‌داند.

غنای فقیرانه لسان‌الغیب

وی با اشاره به ارتباط اشعار حافظ با مفاهیم قرآنی ابراز داشت: اما در مورد حافظ علیه الرحمة، وقتی که او وارد مبحث فقر می‌شود، به صورت بسیار زیبا، آیات قرآن را در زبان پارسی معنا می‌کند و تفسیر بسیار روان و دلنشینی از آیات مبتنی بر فقر که در قرآن آمده، مطرح می‌نماید. لازم است در این خصوص چند نکته بیان شود. اولین نکته اینکه، حافظ شاعری نیست که عارفانه می‌سراید؛ این یک تعبیر اشتباه در مورد حافظ است. بلکه باید گفت حافظ عارفی است که شعر می‌گوید. او مطلب اصلی را درک کرده و سپس در این خصوص شعر می‌گوید. آنچنانکه خود حافظ به این مساله صراحتا اشاره دارد: "ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد/ لطایف حکمی با کتاب قرآنی. این نکته‌ی مهمی برای کسانی است که می‌خواهند حافظ را بررسی کند و از او بیاموزند.

وی ادامه داد: دقت کنیم که هر نویسنده‌ای ادبیاتی دارد. اگر کسی بخواهد فهم سخن نویسنده را داشته باشد باید با ادبیات او آشنا باشد. حافظ در این رابطه می‌گوید: "من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست/ تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی." حافظ در این بیت می‌گوید که من اشعار خود را چنان نوشته‌ام که هر کسی نتواند آنرا بخواند و بداند. برای ادراک این اشعار، فرد باید اهلیت داشته باشد و صاحب معرفت باشد و محرم شود تا بتواند از این اشعار، معانی لازم و درست را درک کند. شرط رسیدن به ادبیات حافظ محرمیت است. آدمی باید مقدماتی را تهیه کرده باشد تا بتواند سخن حافظ را درک کند. لذا از جمله مقدماتی که برای درک حافظ لازم است، این است که ریشه‌ی سخنان حافظ در قرآن جستجو شود؛ به عبارتی اگر ندانیم که حافظ از کجا این مطلب را گرفته و در حال ابرازِ زیبایِ آن است، قطعا شعر غلط ادراک می‌شود و نمی‌توان به حقیقت مطلب رسید.

تاج سلطنت بر سر گدای تو

عظیمی در ادامه سخنان خود به بررسی مفهوم فقر در اشعار حافظ پرداخت و گفت: در این راستا حافظ چند تعبیر در مورد فقر دارد. یادآوری می‌کنم که قرآن فقر را نقطه‌ی شروع به کار انسان می‌داند. انسان‌هایی که انسان‌تر هستند، قرآن آنها را فقیرتر می‌داند و فقیرترها را انسان‌تر توصیف می‌کند. حافظ موقعی که وارد بحث فقر می‌شود، چند نکته‌ی زیبا دارد. نکته اول این است که بحث "دولت فقر" را عنوان می‌کند. این یک پارادوکس جالب است! دولت به معنای دارایی است و فقر به معنای نداری و ناتوانی. چنین موضوعی چگونه حل می‌شود؟ از طرفی قرآن می‌گوید "اگر می‌خواهید بدانید و بفهمید و بتوانید، باید بدانی که نمی‌توانی و نداری؛ به عبارتی باید از نادانی به دانایی و از ناتوانی به توانایی رسید. لذا درک فقر به همان دولت تعبیر می‌شود.

وی افزود: وقتی فقر را درک می‌کنیم، این همان آغاز حرکت ما خواهد بود. آنچنانکه حافظ می‌گوید:"تاب بنفشه می‌دهد طرّه‌ی مشکسای تو/ پرده‌ی غنچه می‌درد خنده‌ی دلگشای تو. ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز/ کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو. من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو. دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار/ گوشه‌ی تاج سلطنت می‌شکند گدای تو.

حکومت دولت فقر به مثابه یک ایدئولوژی

این حافظ پژوه تصریح کرد: به مصرع اخیر دقت کنیم. این مصرع اشاره  به حدیثی از پیامبر (ص) دارد که فرمودند:"الْفَقْرُ فَخْرِی‌ وَ بِهِ أَفْتَخِرُ عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِیَاءِ" این همان دولت عشق است که به قول حافظ اگر دولت عشق را ببینی، از جهت سر فقر و افتخار، حتی بر تاج سلطنت شرافت می‌یابد. برای چنین شخصی سلطنت عالم هم کم است. در حقیقت او از فقر به سلطنت می‌رسد و از آن هم می‌گذرد. در جای دیگر حافظ می‌گوید: "دولت فقر خدایا به من ارزانی دار/ کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است." یعنی اگر کسی به دولت فقر نائل شد، در حقیقت به جاه و مقام می‌رسد. در موردی دیگر حافظ به جای دولت فقر از سلطنت فقر استفاده می‌کند: "اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل/ کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی." یعنی اگر به فقر برسیم، سلطنت پیدا می‌کنیم و از این سیاره تا آن سیاره، از آنِ آدمی و ملک می‌شود: "مرا گر تو بگذاری تو ای نفس طامع/ بسی پادشایی کنم در گدایی." قرآن می‌فرماید: اگر به فقر رسیدید، حرکت خواهید کرد و به جایی خواهید رسید. دولت فقر و افتخار فقر و سلطنت فقر، تعبیر حافظ از فقر است.

این مدرس حوزه علیمه قم اشعار حافظ را معماگونه تاویل کرد و افزود: در اشعار حافظ معما وجود دارد و برای ادراک آن بدون شک باید به قرآن مراجعه کرد. در مصداق دیگر می‌توان به این شعر دقت کنیم: "هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی/ کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را." این بیت، از اشعار بسیار مشهور حافظ است که البته کمتر به معنای آن دقت می‌کنند. می‌دانیم انسانی که تنگ دست است، اصلا نمی‌تواند عیش داشته باشد و خوش بگذراند. با این وصف حافظ می‌گوید، هنگام تنگ دستی در عیش کوش و مستی؛ یعنی اینکه وقتی نداری، خوش بگذران؛ کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را. دقت کنیم که تنگ دستی در مقابل "قارون بودن" است. قارون، ضرب‌المثل برای کسی است که فقر ذاتی خود را از دست داده است.

درگاه استجابت دعا کجاست؟

عظیمی ابراز داشت: آدمی وقتی به مقامی از ثروت و دانش می‌رسد، در نهایت ادعا می‌کند که خودش آنرا به دست آورده است. او احساس دانایی و توانایی دارد. در حالیکه فقر ذاتی‌اش را فراموش می‌کند. چونکه فقر ذاتی را فراموش می‌کند، محروم می‌شود. وقتی فقر از دست می‌رود در حقیقت همه چیز از دست می‌رود. ولی وقتی فقر را به دست آوریم، تازه همه چیز را به دست آورده‌ایم و می‌توانیم در عیش و مستی بکوشیم.

وی تصریح کرد: این ظاهرا تضاد است که موقع تنگدستی باید عیش و نوش داشت. اما از دیدگاه حافظ باید از قضا در این زمان در مستی بکوشیم. اما چگونه چنین مساله‌ای ممکن است؟ امکان آن موقعی است که وقتی احساس کردیم "نداریم، نمی‌توانیم و نمی‌دانیم" سمت خواستن برویم. در چنین زمانی، سراغ خدا باید رفت. وقتی با آن سه پیش فرض، سراغ خدا می‌رویم، دعا محقق می‌شود. بعد از دعا هم استجابت محقق می‌شود. حین اجابت دعا، زمان عیش و مستی فرامی‌رسد. آدمی که احساس می‌کند دارا است و توانا است و دانا، اصلا سراغ خدا نمی‌رود و خود را بی‌نیاز احساس می‌کند. از اینرو وقتی خود را بی‌نیاز دید، دعا نمی‌کند و از خدا محروم می‌ماند. در حقیقت برهان این شعر این است که درک مقام فقر، آدمی را به خدا متصل خواهد کرد. وقتی به خدا متصل شدیم، به منبع عزت و عظمت و علم و حیات و دارایی متصل می‌شویم. لذا در این شرایط، دعا می‌کنیم که خدایا؛ من را به غنایِ خودت بی‌نیاز کن.

مستغنی از هشت خُلد کیست؟

این حافظ پژوه با اشاره به اینکه فقر از دیدگاه حافظ در نهایت آدمی را به خدا وصل می‌کند، گفت: این فقر است که انسان را به خدا متصل می‌کند. اما کسی که فقر ندارد، قارون می‌شود و از خدا فاصله می‌گیرد و ادعای دانایی و دارایی می‌کند. آدمی وقتی از خدا فاصله گرفت، خدای متعال برای او محرومیت ایجاد می‌کند. در جای دیگر حافظ می‌گوید: گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی‌ست/ اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست. یعنی کسی که به " هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ " رسید و فقر، او را به درگاه خانه‌ی خدا کشاند، وقتی خدا را مشاهده کرد و "هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلهَ إِلَّا هُو الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ"را ادراک نمود، آن موقع احساس می‌کند، تمام آنچه را که خواهانش بوده، همین خدا است. لذا از هشت خلد مستغنی می‌شود. تعبیر حافظ برای چنین مقامی اینگونه است: "گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز/ که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت."

عظیمی ادامه داد: به عقیده حافظ گدا باید لاف سلطنت بزند؛ چراکه به مقام گدایی رسیده است. حافظ نیز در جای دیگر ابراز می‌کند:"من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست/ کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم. گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم/ گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم." او به هر طریق اصرار به این موضوع دارد که شخصا گدا است و در همه جا ابراز گدایی خود را عیان بر زبان می‌آورد: "حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی/ کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری. در کوی عشق شوکت شاهی نمی‌خرند/ اقرار بندگی کن و اظهار چاکری."

وی در پایان سخنان خود افزود: سخن آخر اینکه، اگر کسانی می‌خواهند از حافظ بهره‌مند شوند و همنشین او شوند و با او مجالست داشته باشند و او را بفهمند، باید مثل حافظ درجاتی از فقر را داشته باشند. اگر کسی مثل حافظ فقیر نباشد، حافظ را نمی‌فهمد: " من که ره بردم به گنج حسن بی‌پایان دوست/ صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم.

گفتگو: سید مسعود آریادوست

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز